عدم انطباق دهه محسنیه با روایات تاریخی/ عزاداری بدون توجه به عبرتهای سیاسی اجتماعی تأثیری ندارد
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، یکی از مناسبتهایی که در سالهای اخیر در تقویم مذهبی و دینی قرار گرفته است، به ویژه از طرف برخی هیأتهای مذهبی بر آن تأکید میشود، دهه اول ماه ربیع الاول یا دهه محسنیه است.
ما نیز این موضوع را با رویکردی تاریخی و همچنین سیاسی اجتماعی با حجتالاسلام محسن محمدی، معاون علمی مؤسسه تاریخ تطبیقی به بحث نشستیم که در ادامه متن آن را از نظر میگذارنید؛
رسا ـ این ایام با نام محسنیه نامیده میشود. نخست بفرمایید آیا نام حضرت محسن در روایات آمده یا این نام بعدها از سوی جامعه متدینین بر ایشان نهاده شد؟
بنابر روایاتی که کلینی در «کافی» و شیخ مفید در «ارشاد» آورده، این نام(محسن) در روایات آمده است، نه اینکه بعدها برای ایشان نهاده شده باشد. این روایات حاکی از آن است که پیامبر اکرم(ص) نام پسر سوم حضرت فاطمه زهرا(س) را محسن قرار دادند.
حتی در منابع تاریخی نیز نام ایشان آمده است. بسیاری از منابع شیعی اسم «محسن» را فرزند حضرت علی(ع) و حضرت صدیقه(س) دانستهاند؛ برای نمونه یعقوبی در کتاب «تاریخ یعقوبی»، مسعودی در کتاب «مروج الذهب»، محمد بن سلیمان کوفی در کتاب «مناقب امیر المؤمنین»، خصیبی در کتاب «الهدایة الکبری»، قاضی نعمان صاحب دعائم در کتاب «شرح الاخبار»، شیخ مفید در کتاب «الارشاد»، نسابه علوی در کتاب «المجدی فی انساب الطالبیین»، طبرسی در کتاب «اعلام الوری»، ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب آل ابی طالب»، اربلی در کتاب «کشف الغمة فی معرفة الائمة» این موضوع را نقل کردهاند.
همچنین این موارد در متون علمای متقدم است. در ادامه نیز بسیاری از علمای معاصر نام «محسن» را در فهرست فرزندان امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) قرار دادهاند. حتی منابع اهل سنت نیز «محسن» را جز فرزندان حضرت فاطمه(س) بیان کردهاند. این مسأله در متون اولیه و متقدم اهلسنت آمده است؛ برای نمونه احمد حنبل در کتاب «مسند»، بخاری در کتاب «الادب المفرد»، ابن قتیبه در کتاب «المعارف»، بلاذری در کتاب «انساب الاشراف»، دولابی در کتاب «الذریة الطاهرة»، طبری در کتاب «تاریخ الرسل و الملوک»، ابن حبان بستی در کتاب «الثقات»، حاکم نیشابوری در کتاب «المستدرک علی الصحیحین»، ابن حزم اندلسی در کتاب «جمهره انساب العرب»، بیهقی در کتاب «السنن الکبری»، ابن عبد البر قرطبی در کتاب «استیعاب» و شهرستانی در کتاب «ملل و نحل» بیان کرده است.
تقریباً در همه اعصار و قرون منابع اهل سنت این موضوع را آوردهاند؛ حتی برخی از منابع که نظر مساعدی نیز نسبت به شیعه ندارند این موضوع آمده است. این روند در منابع اهل سنت ادامه دارد و حتی در کتابهای مفصل نیز به این مسأله پرداخته شده است. برخی منابع دیگر اهلسنت را نیز در این میان میتوان نام برد؛ از قبیل ابن عساکر دمشقی در کتاب «تاریخ دمشق»، ابن اثیر در کتاب «اسد الغابه»، سبط ابن الجوزی در کتاب «تذکرة الخواص»، ابوالفدا در کتاب «المختصر فی اخبار البشر» و شهاب الدین نویری در کتاب «نهایة الارب»، صالحی شامی در کتاب «سبل الهدی و الرشاد» و قندوزی در کتاب «ینابیع المودة» نیز این مسئله را آوردهاند. البته این دو منبعی که در پایان بیان کردم را را میتوان جزء منابع متأخر محسوب کرد. بسیاری دیگر از منابع اهلسنت نیز نام «محسن» را در فهرست فرزندان حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع) آوردهاند.
بنابراین میتوانیم بگوییم با توجه به اینکه در اکثر منابع تاریخی و انسابی شیعی و اهلسنت از محسن یاد شده و در روایات نیز نام ایشان بیان شده است، بنابراین نمیتوان در وجود ایشان تردید کرد.
رسا ـ درباره نحوه شهادت حضرت محسن در منابع تاریخی چه مطالبی بیان شده است؟ آیا منابع اهلسنت نیز در اینباره مطلبی آوردهاند؟
منابع شیعی علت شهادت محسن بن علی(ع) را سقط شدن دانستهاند. البته در کیفیت، زمان و مسبب آن نظرات یکسان نیست. بسیاری از منابع شهادت محسن(ع) را مصادف با حمله به بیت حضرت زهرا(س) در جریان بیعت گرفتن از حضرت علی(ع) دانستهاند.
دانشمندان اهلسنت نیز درباره ولادت و وفات «محسن» دو گونه نظر دادهاند؛ تعداد کمی از آنان معتقدند هم تولد و هم وفات ایشان در حیات رسول اکرم(ص) روی داده است. اما بیشتر منابع آنان درباره زمان ولادت او سکوت کرده، ولی معتقدند او متولد شده و در دوران کودکی وفات کرده است.
ابن حزم، ابن حجر، ابو الفدا و قندوزی با عبارت «مات صغیرا؛ در کودکی مُرد» این رویداد را بیان کردهاند. ابن دمشقی و ابن کثیر با عبارت «مات و هو صغیر؛ درگذشت در حالی که کوچک بود» وفات او را بیان کردهاند. طبری و ابن اثیر با عبارت «توفی صغیرا؛ در کودکی در گذشت» تولد او را به صورت ضمنی بیان کردهاند.
ابن قتیبه، احمد طبری، بلاذری و سبط بن الجوزی نیز با تعابیر مشابهی مرگ او را در دوران کودکی بیان کردهاند. ولی صالحی شامی و ابن صباغ مالکی با تعبیر متفاوتی این موضوع را بیان کردهاند. آنها گفتهاند «مات سقطا؛ در کودکی سقط شد.» به نظر میرسد این عبارت با نظر شیعه قابل جمع است. برخی از نظرات نیز بر مُرده به دنیا آمدن این طفل خبر میدهند. برای نمونه ابن حزم عبارت «مات صغیرا جدا إثر ولادته» را به کار برده که بر زنده به دنیا آمدن او دلالت دارد.
هیچ کدام از این تعابیر بر این نکته دلالت ندارد که «محسن بن علی» در زمان حیات پیامبر(ص) به دنیا آمده باشد. البته در این بین نظراتی که با نظر شیعه تناسب بیشتری داشته باشد نیز وجود دارد. برای نمونه ابراهیم بن سیار معروف به نظام یکی از بزرگان معتزله و شهرستانی در کتاب «الملل و النحل» نقل میکند که ضربه درب به پهلوی فاطمه(س) در روز بیعت گرفتن از امیرمؤمنان علی(ع) موجب سقط محسن شد.
شهرستانی در جلد اول کتاب «ملل و نحل» در صفحه 57 ـ 58 میگوید: «ضرب بطن فاطمه یوم البیعة حتی القت الجنین من بطنها و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها؛ یعنی روز بیعت چنان بر شکم فاطمه زدند که بچهاش سقط شد و فریاد میزد: خانهاش را با هر کس داخل آن است بسوزانید!»
«نظام» به دلیل این عقیده و برخی عقاید دیگر از سوی برخی از اهلسنت تکفیر شده است. این گفته نشان میدهد نظام معتزلی این واقعیت را قبول داشته است. علمای شیعه نیز این مطلب را به عنوان اعترافی از سوی اهلسنت تلقی کرده و در آثار خود آوردهاند. همچنین ابن ابی الحدید نیز در داستان مناظره با استادش ابوجعفر نقیب، سقط محسن در جریان بیعت را بیان کرده است.
طبیعی است که این نظرات بسیار حساس است و عواقب کلامی و سیاسی خاصی به دنبال دارد. در نتیجه منابع اهلسنت در دو راهی بیان حقیقت تاریخ یا توجیه عملکرد برخی افراد، در انتخابی تاریخی در دادگاه انسانیت و حقانیت قرار گرفتهاند که بسیاری در این مورد مردود شدهاند.
رسا ـ مرسوم شده که بعد از پایان ماه صفر ده روز یا یک هفته را به عزاداری به مناسبت هجوم به منزل امام علی(ع) و مجروح شدن حضرت زهرا(س) که به سقط محسن بن علی منجر شد اختصاص میدهند. این موضوع را از نظر زمانی چگونه ارزیابی میکنید. منظورم این است که آیا این اتفاقات در این دهه اتفاق افتاده است؟
تاریخ دقیق شهادت محسن مشخص نیست. ولی با بررسی گزارشها و شواهد تاریخی میتوان گفت این واقعه تقریباً یک ماه پس از رحلت پیامبر(ص) روی داده است. از این جهت آنچه مشهور است که هجوم به خانه حضرت علی(ع) با فاصله چند روزه از رحلت رسول اکرم(ص) اتفاق افتاده، صحیح نیست. با این تعبیر ایام محسنیه که در اوایل ربیع الاول گرفته میشود با گزارشهای تاریخی تطبیق ندارد.
این اشتباه به این دلیل است که چند هجوم به خانه حضرت زهرا(س) در منابع تاریخ نقل شده است که فقط در یکی از آنها آتش زدن درب و در نتیجه جراحت حضرت(س) روی داده است. در هجوم اول درگیری صورت نگرفت تا سبب شهادت محسن شود. بعضی با تصور اینکه در هجوم اول، جریان آتش زدن درب خانه اتفاق افتاده است، شهادت محسن را چند روز پس از رحلت پیامبر دانستهاند.
در تأیید این نظر که شهادت محسن بن علی(ع) حدود یک ماه بعد از رحلت نبیاکرم(ص) بوده است، چند شاهد تاریخی میتوان بیان کرد؛
دلیل نخست، فعالیتهای سیاسی اجتماعی حضرت زهرا(س) پس از رحلت حضرت رسول(ص) است که در حمایت از حریم ولایت بوده است؛ اقداماتی همانند پس گرفتن فدک و همچنین رفتن به در خانه مهاجر و انصار. به نظر میرسد این اقدامات حضرت پیش از مجروح شدنشان بوده است. همچنین خطبه فدکیه، خواندن خطبه و نحوه حرکت حضرت به مسجد و حاکی از سلامتی و صحت ایشان را دارد.
ابن ابی الحدید در توصیف چگونگی رفتن حضرت فاطمه(س) به مسجد برای ایراد خطبه فدکیه آورده است: «آن حضرت با پوشش کامل در میان جمعی از زنان در حالی که چادرش بر اثر بلندی به زیر پاهایش میرفت و همچون رسول خدا راه میرفت، به مسجد آمد.» از این گزارش میتوان چنین نتیجه گرفت تا هنگام ایراد خطبه، هنوز هجمهای به خانه حضرت فاطمه زهرا(س) صورت نگرفته بود؛ چرا که در صورت حمله و مضروب شدنِ آن حضرت، نوعِ حرکت او نمیتواند معمولی باشد تا راوی آن را به راه رفتنِ رسول خدا تشبیه کند.
دلیل دوم، به تاریخ برگشتن سپاه اسامه مربوط میشود. طبق برخی شواهد هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) پس از برگشت سپاه اسامه بن زید صورت گرفته است. در جریان حمله به خانه حضرت از یکی از افراد سپاه اسامه به نام «بریده بن حصیب اسلمی» نام برده شده است که طرفدار امام علی(ع) بوده است. این مطلب نشان میدهد که مجروح شدن حضرت در روزهای اول پس از رحلت پیامبر اتفاق نیفتاده است؛ زیرا سپاه اسامه تقریباً بیش از یک ماه پس از رحلت حضرت محمد(ص) به مدینه بازگشت. مگر اینکه بگوییم «بریده بن حصیب» زودتر از بقیه سپاه اسامه را ترک کرده و به مدینه آمده است که بعید به نظر میرسد.
رسا ـ شما اهمیت این ایام و پرداختن به این ایام را در چه میبینید؟ آیا ابعاد تاریخی را مهم میدانید یا مباحثی را که مربوط به اقامه عزای اهلبیت(ع) است؟
به نظر من مهمترین نکته در این موضوع و رویداد تاریخی ابعاد سیاسی و اجتماعی آن است. هر چند مسائل تاریخی نیز مهم است و باید بحثهای علمی و پژوهشی انجام شود و همچنین بحث عزاداری و ابراز محبت به ساحت اهلبیت(ع) نیز بسیار مهم و از اهم فرائض است که سبب قرب الی الله است، ولی باید اولویتها را شناخت. باید به جریان کلی تاریخ و حوادث مهم آن توجه کنیم و عبرت بگیریم تا از تکرار حوادث بد جلوگیری کنیم.
حضرت صدیقه(س) در زمانی کوتاه، بالاترین و بهترین فعالیت سیاسی اجتماعی در دفاع از مهمترین اصل دین یعنی ولایت را انجام دادند و این ایام نشان میدهد که محب اهلبیت(ع) بودن بدون بصیرت سیاسی و اجتماعی فایدهای ندارد؛ چنان که خود حضرت نیز تنها محب نبود، بلکه با بصیرتی عمیق و حیرتآور جریان اصیل حب به ائمه اطهار(ع) را برای ما ترسیم کرد.
محبان بیبصیرت به ایجاد گروه و طبقهای از شیعیان بیتفاوت و خاموش منتهی میشود که هجمه باطل بر حق را به تماشا مینشینند؛ شیعیان عافیتگرایی که حزن را پوششی بر تنبلی و بیتحرکی خود قرار میدهند. در حضور این شیعیان است که علی(ع) را دست بسته به مسجد میبرند و به حضرت زهرا(س) جسارت میکنند. همین روند در عاشورا به اوج خود رسید؛ به طوری که در کنار کوفه، پایگاه شیعیان، امام شیعیان را به شهادت رساندند؛ شیعیانی که منتظر امام خود بودند، ولی تعلل و عافیتگرایی بیبصیرتانه آنها سبب شد که سر امامشان را بر بالای نیزه به نظاره بنشینند.
رسا ـ یعنی شما با عزاداری در این ایام مخالفید؟
خیر بنده چنین نظری ندارم؛ بلکه با فروکاستن این ایام به عزاداری و بیتوجهی به ابعاد و عبرتهای سیاسی اجتماعی آن مخالفم. مقام معظم رهبری همواره بر ابعاد سیاسی هیأتهای عزاداری تأکید دارند. ایشان میفرمایند: «اینکه آدم در یک مجلس روضه یا هیئت مراقب باشد که نبادا وارد مباحث اسلام سیاسی بشود این غلط است.» یا در جای دیگر میفرمایند: «فکر انقلاب و اسلام، خط مبارکی که امام ترسیم کردند، در هیئتها حضور داشته باشد.» نتیجه این سخنان این میشود که معظم له میفرمایند: «هیئتها نمیتوانند سکولار باشند.»
عزاداری صرفاً یک عمل فردی و احساسی نیست، بلکه باید همراه بصیرت باشد. اساساً شیعه بیبصیرت نمیتواند گفتمان شیعه را پیش ببرد و حتی ممکن است بیبصیرتی او سبب شود از جبهه حق خارج و به جبهه باطل و ورطه هلاکت بیفتد. این ایام یکی از مهمترین دوران تاریخ شیعه است که بسیار عبرتآموز است.
رسا ـ با توجه به این موارد بفرمایید چه درسها و عبرتهایی از حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) میگیریم؟
در این ایام عبرتهای گوناگونی از تاریخ میتوان گرفت که در روزگار امروز ما نیز بسیار کاربرد دارد. تاریخ امری ایستا و منحصر در گذشته نیست، بلکه تاریخ چراغ آینده است. وقتی جریان تشیع در تاریخ معاصر را نگاه میکنیم میبینیم که چه راحت تاریخ تکرار میشود و بیبصیرتیها به جریان تشیع ضربه میزند.
یکی از مهمترین عبرتهای این رویداد تاریخی، ولایتمداری و دفاع از حریم ولایت است. حضرت زهرا(س) به عنوان یک زن از همه مردان زمانش در دفاع از حریم ولایت پیشی گرفت تا نه تنها در اخلاق و عرفان بلکه در فعالیت سیاسی نیز اسوه همه زنان و مردان شیعه و مسلمان باشد. اینکه حضرت دختر نبیاکرم(ص) بود سبب نشد خود را از صحنه سیاست کنار بکشد و به جریان عبادت فردی بپردازد، بلکه ایشان چه خوب نشان دادند که عبادت فردی تا زمانی که بسترهای اصیل سیاسی و اجتماعی بر مدار حق و حقیقت نباشد، دوامی ندارد. بلکه به انحراف دین منجر میشود؛ آنگاه دیگر عبادت فردی هم محقق نمیشود.
صدیقه کبری(س) پس از اینکه خطبه فدکیه را خواندند و عموم جامعه را خطاب قرار دادند تا در مقابل انحراف دین ساکت نباشند، در ادامه فعالیت سیاسی اجتماعی خود به سراغ خانه مهاجر و انصار رفتند تا حقیقت را عیان کنند. بنا بر نقل سلمان فارسی، پس از غصب خلافت و فدک، علی(ع) همراه حضرت فاطمه(س) و حسنین(ع) شب هنگام به درِ خانه مهاجران و انصار میرفتند و آنان را به همراهی برای بازپسگیری حق خویش فرا میخواند.
پس از اینکه این موضوع هم به دلیل بیبصیرتی و عافیتطلبی و مسامحهگری کسانی که غدیر را درک کرده بودند به نتیجه نرسید، حضرت(س) وارد مرحله جدیدی شدند و جان شریفشان را در این مسیر قرار دادند. البته در این رویداد تلخ تاریخی نباید نقش تبلیغات و انحرافگری دشمنان اسلام و غاصبان خلافت را از نظر دور داشت.
در همه این مراحل به این نکته باید توجه کنیم که حضرت زهرا(س) دختر پیامبر(ص) است و از برگزیدگان جامعه و نخبگان بود که میتوانست در این عرصه ورود نکند و با مسامحهگری و محافظهکاری به حفظ شأن اجتماعی خود در آن جامعه فکر کند.
به نظر من عالیترین و مهمترین درس این ایام دفاع از حریم ولایت ولایتمداری است؛ چرا که ولایت تداوم مسیر نبوت و اصل اساسی دین است که بدون آن سایر اصول و فروع دین یا از بین میرود یا دچار انحراف میشود.
تاریخ شیعه نشان میدهد که هر موقع شیعیان در حریم ولایت بودهاند به نتیجه رسیدهاند و هر گاه از آن دور شدند، ضربه خوردهاند. تاریخ انقلاب، بهترین الگو و مثال برای این موضوع است. در هر برهه از انقلاب که ما در مسیر ولایت بودیم بر دشمن غلبه کردیم. دشمن نیز متوجه این قوت انقلاب شده و برای انحراف در انقلاب تمام تلاش خود را بر این گذاشته است تا مردم را از جریان ولایت دور کند و جریان ولایتمداری در جامعه تضعیف کند.
عبرت دیگر این ایام این است که خواص همواره در ایجاد مسیر تاریخ مؤثر بودهاند. اگر خواص دچار انحراف شوند جامعه نیز دچار انحراف میشود، مگر اینکه عموم جامعه دچار بصیرت باشند تا بتوانند خواص را به راه راست بکشانند. در این بین اگر خواص منحرف، جامعه را به سوی خود بکشند، سایر خواص جامعه نیز که در مسیر حق هستند، عملاً از صحنه جامعه خارج میشوند.
البته تاریخ نشان داده است که این خواص از پای نمینشینند و برای هدایت جامعه تلاش میکنند، ولی اگر عوام آنها را همراهی نکنند جامعه به مسیر انحرافی خود ادامه میدهد و آنها عملاً دچار انزوای سیاسی و اجتماعی میشوند. در این شرایط جبهه باطل راحتتر میتواند به اهداف خود دست یابد. در بسیاری از موارد خواص باطل، خواص حق را از سر راه بر میدارند تا زمینه بازگشت مردم به آنها را نیز از بین ببرند. حادثه کربلا از این جهت بسیار جای تأمل دارد.
یکی از نکات مهم درباره خواص، بحث ریزش خواص یا خواص منافق است. دشوارترین مرحله عملکرد خواص در جایی است که آنها در یک دو راهی و آزمون بزرگ قرار میگیرند که بیشتر در مسیر قدرت و اقتدار و موقعیت سیاسی اجتماعی و حکومت است. در این مرحله است که خواصی که قبلاً در جریان حق بودند به اردوی باطل نقل مکان میکنند. در اینجا انتخاب و تحلیل برای عوام بسیار سخت میشود. سخن امیرمؤمنان(ع) چه زیباست که فرمودند: «حق را از روی اصول و ضوابطش بشناسید نه افراد؛ زیرا ممکن است افراد جبهه حق دچار لغزش شوند و به جریان باطل بپیوندند.»
این عبرت بزرگ بارها و بارها در تاریخ انقلاب اسلامی روی داد و ما ریزشهای متعددی را در سطح خواص دیدیم. جالب این است که در این مسأله بسیار مهم عوامی که دارای بصیرت سیاسی بودند، فریب نخوردند و چه بسا از خواص بیبصیرت هم پیشی گرفتند. همه اینها به برکت پیروی از ولایت فراهم شد.
عبرت سوم این رویدادها این است که بدانیم انحراف همیشه در کمین جامعه اسلامی است و دشمن در صدد انحراف در جامعه است. حتی در جامعهای که تنها چند روز است که نبیاکرم(ص) از آن رخت بر بسته نیز دشمن در کمین است تا جامعه را به از مسیر مستقیم خارج کند.
حوادث پس از رحلت حضرت محمد(ص) این واقعیت را نشان داد که رهبری مهمترین رکن جامعه اسلامی است که باید جامعه را به سوی سعادت هدایت کند و اگر این رکن دچار آسیب شود، سعادت از جامعه جدا خواهد شد. مجموعه این نکات را میتوان در یک کلام جمعبندی کرد این که سیاست از دیانت جدا نیست.
/993/402/ر