سند کرامت انسان از منظر قرآن و روایات
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی در جلسه درس اخلاق جمعی از طلاب و اقشار مختلف مردم قم به بررسی سند کرامت انسان از منظر قرآن و روایات پرداخت.
متن این سخنرانی بدین شرح است:
خدای سبحان فرمود من انسان را گرامی و کریم قرار دادم : (لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) این یک اصل الهی است که خدا انسان را کریم و بزرگوار قرار داد. کرامت از آن واژههای بلند عربی است که معادل فارسی ندارد. کریم غیر از کبیر است، کریم غیر از عظیم است. ما برای اینکه معنای کرامت را به فارسی بیان کنیم ناچاریم چند کلمه را کنار هم ضمیمه کنیم تا معنای کرامت را تفهیم کند. آن بزرگواریِ فرشتهمنش بودن را کرامت میگویند.
کرامت؛ وصف پیامبران و ائمه
قرآن کریم اگر کرامت را وصف انسانها قرار داد که فرمود: (َقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) همین وصف را برای فرشتهها قرار داد. در سوره «انبیاء» ملائکه را به عنوان بندگان کریم معرفی کرد فرمود: (بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُون* لاَیَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) گذشته از اینکه عموم فرشتهها را به کرامت وصف کرد، آن ملائکهای که مأمور و وسیله رسیدن آیات الهی به ما هستند، این مسیر را هم مسیر کرامت معرفی کرد، فرمود این آیات من، این احکام من، به دست فرشتههای کریم به شما رسیده است: (بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرَامٍ بَرَرَةٍ) کریم غیر از عالِم است، کریم غیر از حکیم است، کریم غیر از فقیه است،کریم یک معنای خاصّ خودش را دارد که با طهارت آمیخته است فرمود این قرآن از مسیر کرامت عبور کرده است (بِأَیْدِی سَفَرَةٍ* کِرَامٍ بَرَرَةٍ) بنابراین اینها بارّ و کریم و بزرگوار و باطهارت و باقداست هستند و قرآن از مسیر اینها عبور کرده است. این اصل اول که انسان کریم است چه اینکه قرآن، کریم است چه اینکه فرشتهها کریم هستند، چه اینکه ائمه(علیهم السلام) مطابق با بخشی از زیارت «جامعه کبیره» که دارد اینها «عباد المُکرمین الذین لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون»[4]
وصفی که خدا در سوره «انبیا» برای فرشتهها ذکر کرده همان وصف را در زیارت «جامعه» برای ائمه(علیهم السلام) ذکر شده است. کرامت چنین وصف ممتازی است که فرشتهها دارند، انبیا(ع) دارند، ائمه(ع) دارند، مسیر قرآن کریم هم همین است، وصف قرآن کریم هم است، خدای سبحان انسان را با این وصف آفرید، این مطلب اول.
خلافت، سند کرامت انسان
مطلب دوم آن است که بعضی از نامگذاریها و وصفها سند نمیخواهد، سندش روشن است. چرا قرآن، کریم است معلوم است، چرا فرشتهها، کریمند معلوم است، چرا انبیا و اولیای معصوم، کریمند معلوم است؛ اما چرا انسان، کریم است این سند میخواهد باید بحث بشود؛ چون او موجودی نیست که بتوان گفت این موجود شخصیتی دارد که مطابق شخصیتش کریم خواهد بود، این سند میخواهد سند آن این است که او نماینده کریم است، یکی از اسمای حسنای خدای سبحان این است که او کریم است، چون انسان، جانشین کریم است نماینده کریم است، خلیفه کریم است، سهمی از کرامت خواهد داشت که: (إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهًًْ)[5] پس اصل دوم این است که سند کرامت انسان، خلافت اوست؛ چون جانشین خداست، اگر کسی جانشین خدا بود، نماینده خدا بود باید حرف خدا را بزند، این اصل سوم. پس اصل اول آن است که خدا انسان را کریم خلق کرد، اصل دوم آن است که سند کرامت او این است که چون جانشین کریم است، نماینده کریم است کریم خواهد بود، اصل سوم آن است که نماینده و قائممقام، باید حرف آن مستخلفعنه را بزند. اگر کسی قائممقام وزیر بود، امضای او امضا از طرف وزیر بود، احترامی هم که داشت از طرف وزیر بود. این اگر در یک وزارتخانه امضا بکند احترام ببیند، شخصیت ببیند، حقوق بگیرد ولی به میل خودش کار بکند این دیگر جانشین نیست. اگر کسی جانشین وزیر شد باید کار وزیر را انجام بدهد، اگر کسی خلیفهًًْْ الله شد باید حرف الله را بزند کسی حرف الله را میزند که از خودش هیچ نداشته باشد ،کسی که با رأی خودش بخواهد عمل بکند دیگر خلیفهًْ الله نیست او باید ببیند ذات اقدس الهی چه دستور میدهد تا بشود خلیفهًْ الله.
از کرامت انسانی تا تنزل حیوانی
اصل چهارم این است که اگر کسی آمده خودش را اینجا جا زد و گفت من کریم هستم، چون خلیفه خدا هستم، آمده احترام دیده، شخصیت دیده ولی مطابق میل خودش حرف زده، مطابق میل خودش عمل کرده، همین خدایی که میفرماید: (لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) همین خدایی که میفرماید: (إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهًًْ) میفرماید: (أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ)[6] برای اینکه تو آمدی اینجا حرف مرا بزنی حرمت پیدا کردی، عظمت پیدا کردی، شخصیت پیدا کردی که دین من و حرف من و فکر من را پیاده کنی، آمدی اینجا غاصبانه احترام دیدی، میشود (أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ) بنابراین هیچ تناقضی بین (أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ) با (لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) نیست برای اینکه خدای سبحان او را محترم کرده به همه انحای احترام، اکرامش کرده، تکریمش کرده بعد به او گفته اینجا بنشین محترمانه زندگی کن، ببین وحی چه میگوید. بالأخره این عالَم را کسی که آفرید همان او باید اداره کند، ما که حیوانات را خلق نکردیم، گیاهان را خلق نکردیم، از ستارهها بیخبریم، باید برای گیاهان و حیوانات و انسانها برای همه برنامهریزی کنیم بگوئیم زن و مرد با هم مساویاند یا فلان حیوان با فلان حیوان مساویاند یا شراب و سرکه با هم مساویاند یا شراب و شیره با هم مساویاند، ما باید چیزی بگوئیم که خودمان ساختیم ما که چیزی نساختیم؛ آنکه ساخت باید بگوید چه چیزی حلال است ،چه چیزی حرام است، چه چیزی پاک است، چه چیزی نجس است، اگر کسی این احترام را ببیند آن وقت مطابق میل خودش هر کاری بکند این میشود (أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ) و مانند آن، (فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا)[7] اینجا جای این حرفها نیست، ضمیر مؤنث آورده فرمود: (فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا) این منزلت، منزلت متکبّران نیست برو پائین. ما از آن جهت که بنده خدا هستیم باید ببینیم خدا چه کار میکند، ما هم مطابق آن عمل کنیم، از آن جهت که امّت پیامبر(ص) و مأموم امام هستیم باید ببینیم پیامبر و امام چه کار میکند.
راز پوشی، نشانه ایمان
وجود مبارک امام صادق(ع) آن طوری که در تحفالعقول هست فرمود مؤمن وقتی مؤمن است که وقتی گفت من بنده خدا هستم ببیند خدا چه گفته، سنّت پروردگارش را انجام بدهد، سنّتی هم از پیغمبر در او باشد، سنّتی هم از امام در او باشد. سنّت خدا این است که خدا (عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَة ِ)[8] است اما غیبش، اسرارش، رازها را برای همه نمیگوید، شما هم رازهای مملکت را برای همه نگوئید، تا یک حادثه پیش آمد ارتباط با بیگانه برقرار میکنید. اسرار خودت، اسرار مملکت را، اسرار خانواده را، اسرار دوستان را شما باید حفظ کنید و رازدار باشید، کتمان غیب از کارهای خداست چون (عَالِمُ الْغَیْبِ) است (فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً)[9] شما هم اسرار کشورتان را، راز و رمز مملکتتان را به بیگانهها منتقل نکنید؛ راز برادرت را، راز دوستت را، اسراری را که به شما گفته به دیگران منتقل نکنید، اگر انسان حق ندارد اسرار دوستش را برای دیگران منتقل کند معلوم میشود اسرار مهم را به طریق اُولی نمیتواند. این یکی از بیانات نورانی امام صادق(ع) است فرمود کتمان سرّ، یکی از وظایف اصلی مؤمنان است که باید به اخلاق الهی متخلِّق بشود، اگر به ما گفتند: «تخلّقوا باخلاق الله تعالی»[10] آن کارهای خدایی که از ما برنمیآید، از ما هم که نخواستند، اما خدا رازدار است، رازش را به هر کسی نمیگوید، شما هم رازدار باشید، راز کشورتان، خانهتان، دوستتان را به هر کسی نگوئید. سنّت پیامبر(ص) آن است که با اخلاق الهی با مردم برخورد میکرد و سنت امام نیز صبر در سختیها بود تا فرج حاصل شود[11] فرمود این سنتها را اگر شما داشتید میشوید مؤمن./998/102/ب3