۲۲ آذر ۱۳۹۵ - ۲۰:۳۵
کد خبر: ۴۶۶۵۹۰
حجت‌الاسلام و المسلمین ذوعلم در گفت‌وگو با رسا:

امروز ما به یک نقطه عطف در دانش کلام نیاز داریم/ باید روی کاربردی کردن کلام در جامعه کار شود

به نظر من هیچ حوزوی واقعی، مسلمان و حتی انسانی نمی‏‌تواند از فلسفه و کلام گریزان باشد. داشتن تفکر فلسفی جزو فطرت انسانی است.
گفت و گوی رسا با اندیشه ورزی که از درس اساتیدی چون شهید بهشتی و شهید مفتح بهره برده است گفت و گوی رسا با اندیشه ورزی که از درس اساتیدی چون شهید بهشتی و شهید مفتح بهره برده است گفت و گوی رسا با اندیشه ورزی که از درس اساتیدی چون شهید بهشتی و شهید مفتح بهره برده است

اشاره: پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی که یکی از چهار پژوهشکده پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است‌، بخش مطالعات و پژوهش‌هایی که مربوط به عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی، انقلاب اسلامی و از این قبیل هست را بر عهده دارد و شامل پنج گروه مطالعات انقلاب اسلامی، گروه غرب شناسی، گروه تاریخ و تمدن، گروه فرهنگ پژوهی و گروه ادبیات و اندیشه و این پنج موضوع مهمی هستند که از لحاظ منطقی می‌توانیم آنهارا ذیل یک مقوله کلان هویت تعریف کنیم.

به طور کلی این پژوهشکده به مؤلفه‌های هویت‌ساز در جامعه ایران امروز، بیشتر توجه دارد؛ ‌هم از نگاه تاریخی ـ تمدنی و هم از زاویه انقلاب اسلامی که به عنوان یک تحول بزرگ در دهه پنجاه در کشور ایران اتفاق افتاد و مبنای یک حرکت جدید در جامعه آن شد.

خبرنگار سرویس اندیشه خبرگراری رسا به منظور شناخت بیشتر فعالیت‌های پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی و شناخت آسیب‌هایی که به واسطه عدم جایگاه در خور شأن علم کلام در حوزه علمیه جامعه ما را دچار تهدید می‌کند، گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی ذوعلم مدیر این پژوهشکده ترتیب داده است.

حجت الاسلام‌والمسلمین علی ذوعلم سال 1361 از دانشجویان رشته برنامه‌ریزی دانشگاه شهید بهشتی تهران بوده و ‌سطح چهار حوزوی را با رشته علمی کلام و معارف اسلامی در حوزه علمیه قم به اتمام رسانیده است. وی از درس بزرگانی چون شهید بهشتی و شهید مفتح بهره برده و آثار علمی او تا کنون 31 کتاب و تألیف و 13 مقاله علمی بوده است.

متن این گفت‌وگو در ذیل به خوانندگان رسا تقدیم می‌گردد.

رسا ـ ابتدا در مورد پژوهشکده و فعالیت‏های پیش روی آن یک توضیح اجمالی بدهید.

تحقیقات فراوانی‌ در پنج گروه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی انجام و منتشر شده است. برای مثال چند نمونه ذکر می‏‌کنم.

در گروه مطالعات انقلاب اسلامی در زمینه نظریه‎پردازی و آسیب شناسی برای انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی کارهای متعددی انجام گرفته است. در مورد کارآمدی نظام دو اثر از این گروه منتشر شده که بعضی از مباحثات نظری جدید و با رویکرد نوآورانه در این آثار آورده شده است.

در گروه ادبیات اندیشه نیز به بحث‏‌های مبنایی در ادبیات پرداخته شده است. بحث فلسفه ادبیات مورد توجه واقع شده و نزدیک دو سال است که حلقه فلسفه ادبیات و ادبیات انقلاب اسلامی تشکیل شده و در مباحثات خود به دستاوردهای خوبی نیز رسیده‌‏اند که نهایتا در آینده منتشر خواهد شد. در مقوله فلسفه داستان و داستان انقلاب اسلامی با حضور افراد برجسته و صاحب اندیشه در این حوزه کارهای خوبی انجام شده ‏است.

در گروه فرهنگ‌‏پژوهی‌ به مباحث فلسفه فرهنگ پرداخته شده است. مباحث آسیب شناسی فرهنگی و نظریه پردازی در باب فرهنگ اسلامی نیز در این گروه کارهایی انجام گرفته است. در تعامل با دستگاه‏‌های فرهنگی سیاست‏‌گذار و راهبردی نیز این گروه تلاش‏‌هایی را انجام داده است. از جمله این کارها تدوین منشور فرهنگ انقلاب اسلامی بوده که این منشور در قالب یک اثر مکتوب در حد محدود منتشر شد و بعد از یک دوره کارگاه آموزشی اخیراً به چاپ نهایی رسیده است.

در کارگروه تاریخ و تمدن نیز مخصوصاً در مورد تاریخ معاصر که در مورد آن ابهامات و شبهاتی مطرح می‏‌شود پرداخته شده است. برای مثال در مورد نهضت ملی شدن صنعت نفت، نهضت‏‌هایی که در آستانه مشروطیت در کشور وجود داشته است، مسئله مشروطیت، تاریخ اسلامی و همچنین تاریخ فرهنگی که در این گروه مطالعات و کارهایی انجام شده است.

رسا ـ با توجه به این فعالیت‏‌های ارزشمند، این کارها به چه نحوی عرضه شده و شما تأثیر گذاری آن را چگونه ارزیابی می‏‌کنید؟

اثرگذاری یک مرکز فکری و پژوهشی صرفاً در میزان توزیع آثار مکتوب نیست. یعنی اگر فکر و اندیشه‏‌ای در این جا تولید شود و در جمع نخبگان و متخصصان آن عرصه‌‏ها  گفته شود، خود به خود نشر می‏‌یابد و به تدریج به یک گفتمان درون عرصه علمی تبدیل می‌‏شود. اگر بخواهیم یک نگاهی به اثر بخشی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی داشته باشم این اثر گذاری را در چهار سطح می‏‌توان بیان کرد.

سطح اول اثر گذاری مشهود و ملموسی است که در نشر و توزیع آثار ارزیابی می‏‌شود. این که تیراژ و استقبال از آن در چه حدی بوده است.

سطح دوم شکل دهی به یک بستر اندیشه ورزی که پژوهشکده با یک نگاه اسلامی و مبنایی به این عرصه‏‌ها وارد می‏‌شود. این ورود باعث تولید دانش شده و اگر در مکتوبات منتشر شده این پژوهشکده هم نباشد در آثار افراد دیگر می‌تواند تأثیر خود را نشان دهد.

سطح سوم این اثرگذاری درگیر کردن نخبگان، اندیشمندان با اندیشه‏‌هایی است که در این پژوهشکده تولید می‌‏شود. این موضوع باعث می‏‌شود که این افراد در تحقیقات، تدریس، مناظره و بحث‏‌ها این اندیشه و نگاه‏‌ها را بسط  و توسعه دهند.

سطح چهارم نهادینه‌سازی یک بستر برای این اندیشه‏‌ها و تأملات است.

در این پنج گروه تولید مداوم اندیشه ورزی صورت می‏‌گیرد و در واقع  شکل گیری این هسته و نهادینه شدن آن خودش یک دستاورد محسوب می‌‏شود. طبعا در آینده در  گامی که برداشته است می‌‏تواند تاثیرگذاری بیشتری نیز داشته باشد.

رسا ـ پژوهشکده با حوزه علمیه ارتباطی دارد‌ و کسانی که در این موضوعات  دارای اندیشه هستند چگونه می‌‏توانند ارتباط برقرار کنند؟

خوشبختانه این پژوهشکده از لحاظ ساختاری یک پژوهشکده حوزوی دانشگاهی محسوب می‏‌شود. ابتدا بخشی از گروه‌‏های علمی ما در قم شکل گرفت و بخشی دیگر در دفتر تهران و ترکیب گروه‏‌های علمی ما بدون استثنا ترکیب حوزوی دانشگاهی است. چهره‏‌های متعددی از اعضای علمی پژوهشکده ما کسانی هستند که در هر دو حوزه دانشگاه و حوزه علمیه شرکت داشته‏‌اند. می‌توان گفت این مؤسسه نمونه عالی از همکاری عمیق و تعامل خوب بین حوزه و دانشگاه است.

به علاوه در ارائه مباحث، طرح‏‌های تحقیقی و انتخاب محققان که این کارها را انجام می‏‌دهند، سعی می‏‌کنیم از افراد حوزه و دانشگاه استفاده کنیم و آثار منتشر شده نیز در هر دو عرصه با استقبال مواجه می‏‌شود. هم در مراسم انتخاب و تقدیر از آثار برگزیده که در تهران و با رویکرد دانشگاهی و هم در مراسم کتاب سال حوزه که با یک رویکرد حوزوی انجام می‏‌شود، آثار مطرحی از پژوهشکده هست و به عنوان آثار برگزیده مطرح می‏‌شود.

رسا ـ آیا زمینه برای حضور طلاب علاقه‌مند به فعالیت در این عرصه فراهم شده است؟

پژوهشکده در قالب اعضای هیئت علمی خود با محدودیت منابع اعتباری به خصوص در چند سال اخیر روبهرو شده است و به همین دلیل زمینه جذب گسترده برای پژوهشکده مقدرو نیست. هم اکنون حدود ۸۰ نفر به صورت ثابت و تمام وقت، عضو هیئت علمی پژوهشکده هستند. در اعضای شورای علمی که از نخبگان و متخصصان حوزه و دانشگاه استفاده می‏‌کند، طلاب و دانشجویان بیشتر باید از آثار پزهشکده بهرده برداری کنند. البته کانون اندیشه جوان که مؤسسه مستقل و به واسطه پژوهشکده اندیشه و معارف اسلامی هست، بستر مناسب‌تری را برای فعالیت طلاب حوزه و دانشجویان نخبه دانشگاه فراهم کرده است.

رسا ـ با توجه به اینکه فرمودید در زمینه راهبرد فرهنگی پژوهشکده فعالیت‌هایی داشته و با نگاه به گسستگی  در عرصه فرهنگ، بین فعالان فرهنگی نظر و توصیه شما در مورد ساختار و تشکیلات و انسجام آ‏ن‌ها با توجه به مطالعات صورت گرفته چیست؟

به نظرم کم کاری که در حال حاضر وجود دارد و نکته مهمی است، ضعف تمرکز بر اندیشه‏‌های فرهنگی و پر مشغله بودن فعالان در این عرصه‌ها و عدم مواجه تخصصی با مباحث فرهنگی به صورت جدی است. همه دستگاه‏‌های پژوهشی، سیاستگذاری و آموزشی با این ضعف مواجه هستند.

علی رغم این ضعف‏‌ها تلاش‏‌های بسیار خوبی در زمینه نظریه‏‌پردازی فرهنگی، تحلیل عمیق مباحث مربوط به فرهنگ ایرانی اسلامی و به خصوص کاری که در تدوین مهندسی فرهنگی انجام شد و مباحث مربوط به الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت، انجام شده است. در دو مورد آخر که ذکر شد، اندیشمندان پژوهشکده اندیشه و معارف اسلامی و همچنین پژوهشکده ما نقش اساسی بر عهده داشتند.

نقدی بر شورای عالی انقلاب فرهنگی

«اما در کل عدم انسجام به معنی واقعی خود وجود دارد. شاید انتظار می‌‏رود که جایگاهی مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی در این زمینه به طراحی و تدبیر بپردازد. بدون اینکه بخواهد به عرصه کارهای فرهنگی و مدیریتی تصدی پیدا کند، باید سازوکارها و فرآیندهایی که می‏‌تواند در فرهنگ‌پژوهان، محققان عرصه فرهنگ یک انسجام و گفتمان فکری را شکل دهد و زمینه سازی کند. اما این شورا تا کنون وارد این عرصه نشده و تقریبا خود دستگاه‌‏های دولتی و حکومتی یک سیاستگذاری‏‌هایی کرده‌اند.»

آن نکته‌‏ای که رهبر معظم انقلاب مدتی است بر آن تأکید دارند که باید فعالیت‏‌های فرهنگی را در بستر فعالیت‏‌های مردمی ببینیم و تقویت کنیم و تنها نباید از دولت و مراکز رسمی انتظار داشته باشیم و این نکته به خصوص در سطح مبانی نظری فرهنگ  مصداق پیدا می‌کند و مهم است.

رسا ـ با توجه به تحصیل تخصصیتان در علم کلام به سراغ بخش بعدی سؤالات میروم. ابتدا در مورد ارتباط علم کلام و فلسفه توضیح دهید.

در رابطه با تفاوت علم کلام و فلسفه چیزی که گفته می‏‌شود این است که علم کلام یک فلسفه متعهد است. به این معنا که علم کلام در صدد تبیین دفاع عقلانی و عقلایی از مبانی و اصول اعتقادی است. در حالی که دانش فلسفه در مورد مباحث هستی‌‏شناسی و کشف حقایق عالم هستی است و التزامی ندارد که نتایجش منطبق با ادیان الهی باشد.

البته دو دانش از دیرباز وجود داشته است. متکلمین بر این باور بوده‌‏اند که با استدلال‏‌های عقلانی مبانی علمی را اثبات کنند. حال چه در علم کلام مسیحیت که اسکولاستیک مسیحیت در آن شکل گرفته و چه در باب علم کلام اسلامی.

در مورد فلسفه هم چنین دیدگاه‌‏هایی قبل از اسلام نیز بوده است؛ اما یک دیدگاه دوم وجود دارد که به نظر صحیح‌تر است و آن دیدگاه این است که در علم کلام منابعی که برای تببین حقایق دین هست، شامل منابع عقلی و نقلی می‏‌شود؛ اما در فلسفه ما فقط منبع عقل را مورد بررسی قرار می‏‌دهیم. اگر ما در بحث فلسفه در موضوع معرفت شناسی به این مورد برسیم که منابع نقلی از اعتبار عقلانی برخوردار است، در این صورت علم کلام از علم فلسفه تغذیه و اصول موضوعی خود را از فلسفه می‏‌گیرد و بعد به مسائل کلام می‏‌پردازد.

در دانش فلسفه تکیه به برهان و استدلال هست هر چند مقدمات این برهان از منابع نقلی گرفته شده‌‏ باشد. در کتاب «اسفار» ملاصدرا که حکمت متعالیه است، ایشان گاهی به منابع نقلی هم استناد می‌‏کند؛ اما این منابع نقلی پیش از استفاده یک اعتبار سنجی عقلی عمیق شده است.

پس اگر بگوییم که فلسفه از منابع نقلی استفاده نمی‏‌کند هم شاید آنقدر دقیق نباشد. در واقع این طور می‌توان بیان کرد که نحوه مواجهه دانش فلسفه و علم کلام با منابع نقلی متفاوت است؛ اما این دو علم در بستر زمانی در بین دانشمندان مسلمان همیشه با هم مرتبط بوده است. فلاسفه ما هیچ وقت به خاطر اینکه متکلم خطاب شوند اعتراضی نداشته‌‏اند، به این دلیل که استدلال عقلانی در مبانی دینی یک امر پسندیده در بین متکلمین بوده است. البته به استثنای آن فضاهایی که سعی می‌کنند علم کلام را به عنوان یک دانش کم اهمیت جلوه دهند.

از طرفی حکمای مسلمان هم قبول ‌می‏‌کردند که اساسا دانش فلسفه در خدمت تبیین حقایق عالم هست و چون دین از عمیق‌ترین حقایق عالم هست، پس فلسفه هم ابایی ندارد که فلسفه دین را تببین کند و پشتیبانی عقلانی و برهانی گزاره‌‏های دینی باشد.

مرگ بر فلسفه‌‏ای باد که در برابر گزاره‏‌ها و مبانی الهی و دینی بربیاید

مرحوم صدرالمتاهلین عبارت مشهوری دارد که می‌‏گوید مرگ بر فلسفه‌‏ای باد که در برابر گزاره‏‌ها و مبانی الهی و دینی بربیاید. اساتید مختلف هم در آثار خود به این نکته اشاره کرده‌‏اند. در یکی از آثار حضرت استاد مصباح یزدی این جمله به صراحت مطرح شده است که اساساً فلسفه باید در خدمت تبیین حقایق دینی باشد. منتها آن دسته از سکولاریست‌‏ها که در پس زمینه فکری اشان دین را مقوله عقلانی نمی‌‏دانند، سعی می‏‌کنند فلسفه را از تبیین گزاره‏‌های دینی جدا کنند. باور ما این است که این تلاش یک تلاش برهانی نیست و اگر چه ظاهر فلسفی دارد اما در واقع ضد فلسفه است.

رسا ـ اگر علم کلام جایگاه در خور شأن خود را پیدا کند، چه ثمراتی را می‏‌تواند در پی داشته‏ باشد.

آن چه که در دینداری فرد و جامعه بسیار مهم است، سطح باورها و نگرش‌‏هایی است که نسبت به مبانی و اساس دین دارند. این نگاه که دین به عنوان یک مکتب و مجموعه جامعه از هستی و ارزش شناختی که باعث سعادت انسان و پیشرفت و تعالی جامعه است، این نگرش اساس باور به دین است.

دانش کلام در حد مطلوب خود در حوزه علمیه نیست

آن دانشی که باید این نگرش را تبیین و توضیح دهد و در برابر پرسش‌ها و شبهاتی که مطرح می‏‌شود، پاسخگو باشد دانش کلام است. پس بنابر رسالت اصلی که حوزه‏‌های علمیه دارند و آن شناخت و باور، گرایش و عمل به دین است، علم کلام جایگاه زیرساختی پیدا می‌‏کند. تا قبل از اینکه کسی معتقد به حقیقت دین، حقانیت دین، کارآمدی دین و باور‌مند به رسالت و مسئولیت خود در برابر خداوند متعال نباشد، اساس به سراغ احکام و شرعیات هم نمی‌‏آید تا بفهمد که چه وظایفی دارد.  اول باید نیاز به دین برای او روشن شود تا بعد سؤال کند که چه کاری باید انجام بدهد. یعنی چیستی و چرایی دین مقدم است بر التزام به دین!

علم کلام متولی تبیین این دو مقوله است. پس روشن است که علم کلام در حوزه علمیه باید به عنوان یک حوزه زیرساختی برای دعوت جامعه به دین مخصوصاً در روزگار کنونی مورد توجه قرار بگیرد. چون در روزگار ما تلاش دشمنان اسلام و تلاش کانون‏‌های سلطه‌گری در جهان که دین حق را در مقابل خودشان می‌‏بینند که مانع مطامعشان می‏‌گردد، سعی می‏‌کنند از زیر ساخت، دین را مورد تخریب و جامعه را به لاابالی‌گری سوق و تقیدات و باورهای مردم را سست کنند، با اینکه علم کلام در دو دهه گذشته در حوزه رشد کرده اما هنوز در حد مطلوبی نیست.

رسا ـ اگر علم کلام جایگاه خود را در جامعه بیابد ما شاهد چه ثمراتی خواهیم بود؟

قبل از پرداختن به این سؤال یک چیزی را اشاره می‌کنم. ما در علم کلام به دو نوع تلاش نیاز داریم. یک تلاش در درون و ساختار علم کلام هست که نیاز به یک تحول و ارتقا دارد تا بتواند مرزهای خود را توسعه بدهد و یک باز تعریف‌هایی از خود مطابق به نیاز امروز جوامع بشری داشته باشد.

دوم توسعه درونی علم کلام هست تا بتواند در خدمت مردم جامعه قرار بگیرد. اساس فلسفه علم کلام این بوده که بتواند زیرساخت‏‌های اعتقادی مردم جامعه را محکم کند، پاسخگوی شبهات بوده و یک نگاه برانگیزاننده در بین مردم نسبت به دین ایجاد کند. علم کلام در حقیقت دانشی است که نیاز انسان را نسبت به حقیقت، نیاز و انگیزه عمل به دین روشن می‌کند و می‌تواند باعث رشد و سعادت گردد. علم کلام مانند دانش تفسیر، فلسفه، تاریخ یک دانش و معرفت بشری است.

اگر چه علم کلام از منابع وحیانی استفاده می‌کند اما می‏‌تواند نوع استفاده از منابع وحیانی را ارتقا دهد. برای مثال همان‌گونه که در علم فلسفه و حکمت ما با تحولات عمیقی که باعث رشد و کارآمدی و اعتبار دانش شده روبه رو هستیم، در  علم کلام هم می‌توان چنین وضعیتی را تصویر و ترسیم کرد. علم کلام از زمان خواجه نصیر طوسی یک تحول و اعتبار عمیق‌تری پیدا کرد. دانش فلسفه ما در زمان ملاصدرا به یک افق جدید دست یافت. حکمت متعالیه یک نقطه عطف در دانش فلسفی ما به شمار می رود.

امروز نیز ما به یک نقطه عطف در دانش کلام خود نیاز داریم. امروزه تلاش‌هایی که ما در علم کلام شاهد آن هستیم هنوز هم نتوانسته که تحول اساسی در این علم ایجاد کند که علاوه بر حفظ اصول بتواند افق جدیدی در پیش روی این دانش قرار بدهد.

اگر متفکرین در این زمینه ورود پیدا کنند و نظریه پردازی و نوآوری در این دانش ایجاد شود، در آن صورت دقیقاً کارآمدی و تأثیر‌گذاری علم کلام مضاعف خواهد شد و به عنوان علم وارد صحنه تفکرات امروز خواهد شد. امروزه علم کلام به عنوان یک دانش الصاقی در کنار قرار دارد و هنوز وارد متن نشده است. فرآیندی که بتواند آموزه‌‏ها و نگرش‌های مورد نیاز کلامی را به فرهنگ تبدیل کند، به تعبیر استاد مطهری دین تا به یک فرهنگ تبدیل نشود نمی‏‌تواند اشاعه و گسترش پیدا کند. این ظرفیت که بتواند یک تحول عظیم در فرهنگ جهان ایجاد کند در دین اسلام وجود دارد. این تا حدی مشروط به این هست که ما در علم کلام شاهد این تحول باشیم.

رسا ـ فلسفه گزیزی و کلام گریزی برخی حوزویان به چه علت است؟

به نظر من هیچ حوزوی واقعی، مسلمان و حتی انسانی نمی‏‌تواند از فلسفه و کلام گریزان باشد. داشتن تفکر فلسفی جزو فطرت انسانی است. کسی که به فلسفه درون خود فکر کرد و یافته‌‏های خود را روی کاغذ آورد و آن در قالب یک کتاب یا به عنوان نظریه مطرح شد و به تدریج تبدیل به دانش گشت را نمی‌توان نادیده گرفت و گفت که این نافی فلسفی فکر کردن بقیه است یا اینکه اختصاص بدهیم به یک عده که نام فیلسوف روی آن ها قرار گرفته است. هر انسانی بالقوه یک فیلسوف است. یعنی به عقاید و باورهای خودش می‌اندیشد. حتی کسی که خدا را نفی می‌کند به یک دانش کلام نیاز دارد تا بتواند خدا را نفی کند. زیرا این نفی هم بسته به استفاده از دانش کلام دارد. بنابراین اگر این دو علم را نادیده بگیریم در واقع خود را از منبع دانش بشری محروم کرده‌ایم.

رسا ـ اگر در این بخش از گفتوگوها چیزی به نظرتان میرسد که ناگفته مانده است بیان کنید.

در فلسفه کلام که در درجه دوم علم کلام قرار دارد و بایستگی‌‏ها، مسائل و روش، آیت و قرض و به خصوص گونگی توسعه  علم کلام را که مورد بحث قرار می‌دهیم در این زمینه باید بیشتر تلاش انجام دهیم.

نکته‌ای که قبلاً اشاره کردم که ما به توسعه درونی علم کلام نیاز داریم و این قابل تصور و قابل تصدیق است که چرا مورد نیاز ماست به فرهنگ و جامعه شناسی کلام هم نیازمندیم. یعنی چگونگی اشاعه و تحقق جامعه کلامی در جامعه را باید مورد توجه قرار بدهیم. همچنین تعامل دانش کلام با سایر دانش‌ها باید تقویت شد. امروزه برخی از متفکرین علم کلام معتقدند علم کلام با باقی علم‌ها یک ارتباط یک سویه دارد به این معنی که مبانی و گزاره‌های دینی علم کلام است که در روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد و حقوق حضور دارد. ولی باید بپذیرند که این گونه نیست و این علوم از قبیل اقتصاد و جامعه شناسی و روانشناسی خود می‏‌توانند به علم کلام کمک کنند. شاید یکی از کاستی‏‌هایی که وجود دارد این است که علم کلام آن طور که باید از دانش‌های دیگر در غنی‌سازی خود استفاده نمی‌کند. در حقیقت باید متکلمین ما قدری به غایت علم کلام فکر کنند تا به ساختار سنتی علم کلام.

ادامه دارد...

/874/402/ر

محمدصالح غلامعلی نژاد
ارسال نظرات