امروز ما به یک نقطه عطف در دانش کلام نیاز داریم/ باید روی کاربردی کردن کلام در جامعه کار شود
اشاره: پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی که یکی از چهار پژوهشکده پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است، بخش مطالعات و پژوهشهایی که مربوط به عرصههای فرهنگی، اجتماعی، انقلاب اسلامی و از این قبیل هست را بر عهده دارد و شامل پنج گروه مطالعات انقلاب اسلامی، گروه غرب شناسی، گروه تاریخ و تمدن، گروه فرهنگ پژوهی و گروه ادبیات و اندیشه و این پنج موضوع مهمی هستند که از لحاظ منطقی میتوانیم آنهارا ذیل یک مقوله کلان هویت تعریف کنیم.
به طور کلی این پژوهشکده به مؤلفههای هویتساز در جامعه ایران امروز، بیشتر توجه دارد؛ هم از نگاه تاریخی ـ تمدنی و هم از زاویه انقلاب اسلامی که به عنوان یک تحول بزرگ در دهه پنجاه در کشور ایران اتفاق افتاد و مبنای یک حرکت جدید در جامعه آن شد.
خبرنگار سرویس اندیشه خبرگراری رسا به منظور شناخت بیشتر فعالیتهای پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی و شناخت آسیبهایی که به واسطه عدم جایگاه در خور شأن علم کلام در حوزه علمیه جامعه ما را دچار تهدید میکند، گفتوگویی با حجتالاسلاموالمسلمین علی ذوعلم مدیر این پژوهشکده ترتیب داده است.
حجت الاسلاموالمسلمین علی ذوعلم سال 1361 از دانشجویان رشته برنامهریزی دانشگاه شهید بهشتی تهران بوده و سطح چهار حوزوی را با رشته علمی کلام و معارف اسلامی در حوزه علمیه قم به اتمام رسانیده است. وی از درس بزرگانی چون شهید بهشتی و شهید مفتح بهره برده و آثار علمی او تا کنون 31 کتاب و تألیف و 13 مقاله علمی بوده است.
متن این گفتوگو در ذیل به خوانندگان رسا تقدیم میگردد.
رسا ـ ابتدا در مورد پژوهشکده و فعالیتهای پیش روی آن یک توضیح اجمالی بدهید.
تحقیقات فراوانی در پنج گروه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی انجام و منتشر شده است. برای مثال چند نمونه ذکر میکنم.
در گروه مطالعات انقلاب اسلامی در زمینه نظریهپردازی و آسیب شناسی برای انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی کارهای متعددی انجام گرفته است. در مورد کارآمدی نظام دو اثر از این گروه منتشر شده که بعضی از مباحثات نظری جدید و با رویکرد نوآورانه در این آثار آورده شده است.
در گروه ادبیات اندیشه نیز به بحثهای مبنایی در ادبیات پرداخته شده است. بحث فلسفه ادبیات مورد توجه واقع شده و نزدیک دو سال است که حلقه فلسفه ادبیات و ادبیات انقلاب اسلامی تشکیل شده و در مباحثات خود به دستاوردهای خوبی نیز رسیدهاند که نهایتا در آینده منتشر خواهد شد. در مقوله فلسفه داستان و داستان انقلاب اسلامی با حضور افراد برجسته و صاحب اندیشه در این حوزه کارهای خوبی انجام شده است.
در گروه فرهنگپژوهی به مباحث فلسفه فرهنگ پرداخته شده است. مباحث آسیب شناسی فرهنگی و نظریه پردازی در باب فرهنگ اسلامی نیز در این گروه کارهایی انجام گرفته است. در تعامل با دستگاههای فرهنگی سیاستگذار و راهبردی نیز این گروه تلاشهایی را انجام داده است. از جمله این کارها تدوین منشور فرهنگ انقلاب اسلامی بوده که این منشور در قالب یک اثر مکتوب در حد محدود منتشر شد و بعد از یک دوره کارگاه آموزشی اخیراً به چاپ نهایی رسیده است.
در کارگروه تاریخ و تمدن نیز مخصوصاً در مورد تاریخ معاصر که در مورد آن ابهامات و شبهاتی مطرح میشود پرداخته شده است. برای مثال در مورد نهضت ملی شدن صنعت نفت، نهضتهایی که در آستانه مشروطیت در کشور وجود داشته است، مسئله مشروطیت، تاریخ اسلامی و همچنین تاریخ فرهنگی که در این گروه مطالعات و کارهایی انجام شده است.
رسا ـ با توجه به این فعالیتهای ارزشمند، این کارها به چه نحوی عرضه شده و شما تأثیر گذاری آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
اثرگذاری یک مرکز فکری و پژوهشی صرفاً در میزان توزیع آثار مکتوب نیست. یعنی اگر فکر و اندیشهای در این جا تولید شود و در جمع نخبگان و متخصصان آن عرصهها گفته شود، خود به خود نشر مییابد و به تدریج به یک گفتمان درون عرصه علمی تبدیل میشود. اگر بخواهیم یک نگاهی به اثر بخشی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی داشته باشم این اثر گذاری را در چهار سطح میتوان بیان کرد.
سطح اول اثر گذاری مشهود و ملموسی است که در نشر و توزیع آثار ارزیابی میشود. این که تیراژ و استقبال از آن در چه حدی بوده است.
سطح دوم شکل دهی به یک بستر اندیشه ورزی که پژوهشکده با یک نگاه اسلامی و مبنایی به این عرصهها وارد میشود. این ورود باعث تولید دانش شده و اگر در مکتوبات منتشر شده این پژوهشکده هم نباشد در آثار افراد دیگر میتواند تأثیر خود را نشان دهد.
سطح سوم این اثرگذاری درگیر کردن نخبگان، اندیشمندان با اندیشههایی است که در این پژوهشکده تولید میشود. این موضوع باعث میشود که این افراد در تحقیقات، تدریس، مناظره و بحثها این اندیشه و نگاهها را بسط و توسعه دهند.
سطح چهارم نهادینهسازی یک بستر برای این اندیشهها و تأملات است.
در این پنج گروه تولید مداوم اندیشه ورزی صورت میگیرد و در واقع شکل گیری این هسته و نهادینه شدن آن خودش یک دستاورد محسوب میشود. طبعا در آینده در گامی که برداشته است میتواند تاثیرگذاری بیشتری نیز داشته باشد.
رسا ـ پژوهشکده با حوزه علمیه ارتباطی دارد و کسانی که در این موضوعات دارای اندیشه هستند چگونه میتوانند ارتباط برقرار کنند؟
خوشبختانه این پژوهشکده از لحاظ ساختاری یک پژوهشکده حوزوی دانشگاهی محسوب میشود. ابتدا بخشی از گروههای علمی ما در قم شکل گرفت و بخشی دیگر در دفتر تهران و ترکیب گروههای علمی ما بدون استثنا ترکیب حوزوی دانشگاهی است. چهرههای متعددی از اعضای علمی پژوهشکده ما کسانی هستند که در هر دو حوزه دانشگاه و حوزه علمیه شرکت داشتهاند. میتوان گفت این مؤسسه نمونه عالی از همکاری عمیق و تعامل خوب بین حوزه و دانشگاه است.
به علاوه در ارائه مباحث، طرحهای تحقیقی و انتخاب محققان که این کارها را انجام میدهند، سعی میکنیم از افراد حوزه و دانشگاه استفاده کنیم و آثار منتشر شده نیز در هر دو عرصه با استقبال مواجه میشود. هم در مراسم انتخاب و تقدیر از آثار برگزیده که در تهران و با رویکرد دانشگاهی و هم در مراسم کتاب سال حوزه که با یک رویکرد حوزوی انجام میشود، آثار مطرحی از پژوهشکده هست و به عنوان آثار برگزیده مطرح میشود.
رسا ـ آیا زمینه برای حضور طلاب علاقهمند به فعالیت در این عرصه فراهم شده است؟
پژوهشکده در قالب اعضای هیئت علمی خود با محدودیت منابع اعتباری به خصوص در چند سال اخیر روبهرو شده است و به همین دلیل زمینه جذب گسترده برای پژوهشکده مقدرو نیست. هم اکنون حدود ۸۰ نفر به صورت ثابت و تمام وقت، عضو هیئت علمی پژوهشکده هستند. در اعضای شورای علمی که از نخبگان و متخصصان حوزه و دانشگاه استفاده میکند، طلاب و دانشجویان بیشتر باید از آثار پزهشکده بهرده برداری کنند. البته کانون اندیشه جوان که مؤسسه مستقل و به واسطه پژوهشکده اندیشه و معارف اسلامی هست، بستر مناسبتری را برای فعالیت طلاب حوزه و دانشجویان نخبه دانشگاه فراهم کرده است.
رسا ـ با توجه به اینکه فرمودید در زمینه راهبرد فرهنگی پژوهشکده فعالیتهایی داشته و با نگاه به گسستگی در عرصه فرهنگ، بین فعالان فرهنگی نظر و توصیه شما در مورد ساختار و تشکیلات و انسجام آنها با توجه به مطالعات صورت گرفته چیست؟
به نظرم کم کاری که در حال حاضر وجود دارد و نکته مهمی است، ضعف تمرکز بر اندیشههای فرهنگی و پر مشغله بودن فعالان در این عرصهها و عدم مواجه تخصصی با مباحث فرهنگی به صورت جدی است. همه دستگاههای پژوهشی، سیاستگذاری و آموزشی با این ضعف مواجه هستند.
علی رغم این ضعفها تلاشهای بسیار خوبی در زمینه نظریهپردازی فرهنگی، تحلیل عمیق مباحث مربوط به فرهنگ ایرانی اسلامی و به خصوص کاری که در تدوین مهندسی فرهنگی انجام شد و مباحث مربوط به الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت، انجام شده است. در دو مورد آخر که ذکر شد، اندیشمندان پژوهشکده اندیشه و معارف اسلامی و همچنین پژوهشکده ما نقش اساسی بر عهده داشتند.
نقدی بر شورای عالی انقلاب فرهنگی
«اما در کل عدم انسجام به معنی واقعی خود وجود دارد. شاید انتظار میرود که جایگاهی مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی در این زمینه به طراحی و تدبیر بپردازد. بدون اینکه بخواهد به عرصه کارهای فرهنگی و مدیریتی تصدی پیدا کند، باید سازوکارها و فرآیندهایی که میتواند در فرهنگپژوهان، محققان عرصه فرهنگ یک انسجام و گفتمان فکری را شکل دهد و زمینه سازی کند. اما این شورا تا کنون وارد این عرصه نشده و تقریبا خود دستگاههای دولتی و حکومتی یک سیاستگذاریهایی کردهاند.»
آن نکتهای که رهبر معظم انقلاب مدتی است بر آن تأکید دارند که باید فعالیتهای فرهنگی را در بستر فعالیتهای مردمی ببینیم و تقویت کنیم و تنها نباید از دولت و مراکز رسمی انتظار داشته باشیم و این نکته به خصوص در سطح مبانی نظری فرهنگ مصداق پیدا میکند و مهم است.
رسا ـ با توجه به تحصیل تخصصیتان در علم کلام به سراغ بخش بعدی سؤالات میروم. ابتدا در مورد ارتباط علم کلام و فلسفه توضیح دهید.
در رابطه با تفاوت علم کلام و فلسفه چیزی که گفته میشود این است که علم کلام یک فلسفه متعهد است. به این معنا که علم کلام در صدد تبیین دفاع عقلانی و عقلایی از مبانی و اصول اعتقادی است. در حالی که دانش فلسفه در مورد مباحث هستیشناسی و کشف حقایق عالم هستی است و التزامی ندارد که نتایجش منطبق با ادیان الهی باشد.
البته دو دانش از دیرباز وجود داشته است. متکلمین بر این باور بودهاند که با استدلالهای عقلانی مبانی علمی را اثبات کنند. حال چه در علم کلام مسیحیت که اسکولاستیک مسیحیت در آن شکل گرفته و چه در باب علم کلام اسلامی.
در مورد فلسفه هم چنین دیدگاههایی قبل از اسلام نیز بوده است؛ اما یک دیدگاه دوم وجود دارد که به نظر صحیحتر است و آن دیدگاه این است که در علم کلام منابعی که برای تببین حقایق دین هست، شامل منابع عقلی و نقلی میشود؛ اما در فلسفه ما فقط منبع عقل را مورد بررسی قرار میدهیم. اگر ما در بحث فلسفه در موضوع معرفت شناسی به این مورد برسیم که منابع نقلی از اعتبار عقلانی برخوردار است، در این صورت علم کلام از علم فلسفه تغذیه و اصول موضوعی خود را از فلسفه میگیرد و بعد به مسائل کلام میپردازد.
در دانش فلسفه تکیه به برهان و استدلال هست هر چند مقدمات این برهان از منابع نقلی گرفته شده باشد. در کتاب «اسفار» ملاصدرا که حکمت متعالیه است، ایشان گاهی به منابع نقلی هم استناد میکند؛ اما این منابع نقلی پیش از استفاده یک اعتبار سنجی عقلی عمیق شده است.
پس اگر بگوییم که فلسفه از منابع نقلی استفاده نمیکند هم شاید آنقدر دقیق نباشد. در واقع این طور میتوان بیان کرد که نحوه مواجهه دانش فلسفه و علم کلام با منابع نقلی متفاوت است؛ اما این دو علم در بستر زمانی در بین دانشمندان مسلمان همیشه با هم مرتبط بوده است. فلاسفه ما هیچ وقت به خاطر اینکه متکلم خطاب شوند اعتراضی نداشتهاند، به این دلیل که استدلال عقلانی در مبانی دینی یک امر پسندیده در بین متکلمین بوده است. البته به استثنای آن فضاهایی که سعی میکنند علم کلام را به عنوان یک دانش کم اهمیت جلوه دهند.
از طرفی حکمای مسلمان هم قبول میکردند که اساسا دانش فلسفه در خدمت تبیین حقایق عالم هست و چون دین از عمیقترین حقایق عالم هست، پس فلسفه هم ابایی ندارد که فلسفه دین را تببین کند و پشتیبانی عقلانی و برهانی گزارههای دینی باشد.
مرگ بر فلسفهای باد که در برابر گزارهها و مبانی الهی و دینی بربیاید
مرحوم صدرالمتاهلین عبارت مشهوری دارد که میگوید مرگ بر فلسفهای باد که در برابر گزارهها و مبانی الهی و دینی بربیاید. اساتید مختلف هم در آثار خود به این نکته اشاره کردهاند. در یکی از آثار حضرت استاد مصباح یزدی این جمله به صراحت مطرح شده است که اساساً فلسفه باید در خدمت تبیین حقایق دینی باشد. منتها آن دسته از سکولاریستها که در پس زمینه فکری اشان دین را مقوله عقلانی نمیدانند، سعی میکنند فلسفه را از تبیین گزارههای دینی جدا کنند. باور ما این است که این تلاش یک تلاش برهانی نیست و اگر چه ظاهر فلسفی دارد اما در واقع ضد فلسفه است.
رسا ـ اگر علم کلام جایگاه در خور شأن خود را پیدا کند، چه ثمراتی را میتواند در پی داشته باشد.
آن چه که در دینداری فرد و جامعه بسیار مهم است، سطح باورها و نگرشهایی است که نسبت به مبانی و اساس دین دارند. این نگاه که دین به عنوان یک مکتب و مجموعه جامعه از هستی و ارزش شناختی که باعث سعادت انسان و پیشرفت و تعالی جامعه است، این نگرش اساس باور به دین است.
دانش کلام در حد مطلوب خود در حوزه علمیه نیست
آن دانشی که باید این نگرش را تبیین و توضیح دهد و در برابر پرسشها و شبهاتی که مطرح میشود، پاسخگو باشد دانش کلام است. پس بنابر رسالت اصلی که حوزههای علمیه دارند و آن شناخت و باور، گرایش و عمل به دین است، علم کلام جایگاه زیرساختی پیدا میکند. تا قبل از اینکه کسی معتقد به حقیقت دین، حقانیت دین، کارآمدی دین و باورمند به رسالت و مسئولیت خود در برابر خداوند متعال نباشد، اساس به سراغ احکام و شرعیات هم نمیآید تا بفهمد که چه وظایفی دارد. اول باید نیاز به دین برای او روشن شود تا بعد سؤال کند که چه کاری باید انجام بدهد. یعنی چیستی و چرایی دین مقدم است بر التزام به دین!
علم کلام متولی تبیین این دو مقوله است. پس روشن است که علم کلام در حوزه علمیه باید به عنوان یک حوزه زیرساختی برای دعوت جامعه به دین مخصوصاً در روزگار کنونی مورد توجه قرار بگیرد. چون در روزگار ما تلاش دشمنان اسلام و تلاش کانونهای سلطهگری در جهان که دین حق را در مقابل خودشان میبینند که مانع مطامعشان میگردد، سعی میکنند از زیر ساخت، دین را مورد تخریب و جامعه را به لاابالیگری سوق و تقیدات و باورهای مردم را سست کنند، با اینکه علم کلام در دو دهه گذشته در حوزه رشد کرده اما هنوز در حد مطلوبی نیست.
رسا ـ اگر علم کلام جایگاه خود را در جامعه بیابد ما شاهد چه ثمراتی خواهیم بود؟
قبل از پرداختن به این سؤال یک چیزی را اشاره میکنم. ما در علم کلام به دو نوع تلاش نیاز داریم. یک تلاش در درون و ساختار علم کلام هست که نیاز به یک تحول و ارتقا دارد تا بتواند مرزهای خود را توسعه بدهد و یک باز تعریفهایی از خود مطابق به نیاز امروز جوامع بشری داشته باشد.
دوم توسعه درونی علم کلام هست تا بتواند در خدمت مردم جامعه قرار بگیرد. اساس فلسفه علم کلام این بوده که بتواند زیرساختهای اعتقادی مردم جامعه را محکم کند، پاسخگوی شبهات بوده و یک نگاه برانگیزاننده در بین مردم نسبت به دین ایجاد کند. علم کلام در حقیقت دانشی است که نیاز انسان را نسبت به حقیقت، نیاز و انگیزه عمل به دین روشن میکند و میتواند باعث رشد و سعادت گردد. علم کلام مانند دانش تفسیر، فلسفه، تاریخ یک دانش و معرفت بشری است.
اگر چه علم کلام از منابع وحیانی استفاده میکند اما میتواند نوع استفاده از منابع وحیانی را ارتقا دهد. برای مثال همانگونه که در علم فلسفه و حکمت ما با تحولات عمیقی که باعث رشد و کارآمدی و اعتبار دانش شده روبه رو هستیم، در علم کلام هم میتوان چنین وضعیتی را تصویر و ترسیم کرد. علم کلام از زمان خواجه نصیر طوسی یک تحول و اعتبار عمیقتری پیدا کرد. دانش فلسفه ما در زمان ملاصدرا به یک افق جدید دست یافت. حکمت متعالیه یک نقطه عطف در دانش فلسفی ما به شمار می رود.
امروز نیز ما به یک نقطه عطف در دانش کلام خود نیاز داریم. امروزه تلاشهایی که ما در علم کلام شاهد آن هستیم هنوز هم نتوانسته که تحول اساسی در این علم ایجاد کند که علاوه بر حفظ اصول بتواند افق جدیدی در پیش روی این دانش قرار بدهد.
اگر متفکرین در این زمینه ورود پیدا کنند و نظریه پردازی و نوآوری در این دانش ایجاد شود، در آن صورت دقیقاً کارآمدی و تأثیرگذاری علم کلام مضاعف خواهد شد و به عنوان علم وارد صحنه تفکرات امروز خواهد شد. امروزه علم کلام به عنوان یک دانش الصاقی در کنار قرار دارد و هنوز وارد متن نشده است. فرآیندی که بتواند آموزهها و نگرشهای مورد نیاز کلامی را به فرهنگ تبدیل کند، به تعبیر استاد مطهری دین تا به یک فرهنگ تبدیل نشود نمیتواند اشاعه و گسترش پیدا کند. این ظرفیت که بتواند یک تحول عظیم در فرهنگ جهان ایجاد کند در دین اسلام وجود دارد. این تا حدی مشروط به این هست که ما در علم کلام شاهد این تحول باشیم.
رسا ـ فلسفه گزیزی و کلام گریزی برخی حوزویان به چه علت است؟
به نظر من هیچ حوزوی واقعی، مسلمان و حتی انسانی نمیتواند از فلسفه و کلام گریزان باشد. داشتن تفکر فلسفی جزو فطرت انسانی است. کسی که به فلسفه درون خود فکر کرد و یافتههای خود را روی کاغذ آورد و آن در قالب یک کتاب یا به عنوان نظریه مطرح شد و به تدریج تبدیل به دانش گشت را نمیتوان نادیده گرفت و گفت که این نافی فلسفی فکر کردن بقیه است یا اینکه اختصاص بدهیم به یک عده که نام فیلسوف روی آن ها قرار گرفته است. هر انسانی بالقوه یک فیلسوف است. یعنی به عقاید و باورهای خودش میاندیشد. حتی کسی که خدا را نفی میکند به یک دانش کلام نیاز دارد تا بتواند خدا را نفی کند. زیرا این نفی هم بسته به استفاده از دانش کلام دارد. بنابراین اگر این دو علم را نادیده بگیریم در واقع خود را از منبع دانش بشری محروم کردهایم.
رسا ـ اگر در این بخش از گفتوگوها چیزی به نظرتان میرسد که ناگفته مانده است بیان کنید.
در فلسفه کلام که در درجه دوم علم کلام قرار دارد و بایستگیها، مسائل و روش، آیت و قرض و به خصوص گونگی توسعه علم کلام را که مورد بحث قرار میدهیم در این زمینه باید بیشتر تلاش انجام دهیم.
نکتهای که قبلاً اشاره کردم که ما به توسعه درونی علم کلام نیاز داریم و این قابل تصور و قابل تصدیق است که چرا مورد نیاز ماست به فرهنگ و جامعه شناسی کلام هم نیازمندیم. یعنی چگونگی اشاعه و تحقق جامعه کلامی در جامعه را باید مورد توجه قرار بدهیم. همچنین تعامل دانش کلام با سایر دانشها باید تقویت شد. امروزه برخی از متفکرین علم کلام معتقدند علم کلام با باقی علمها یک ارتباط یک سویه دارد به این معنی که مبانی و گزارههای دینی علم کلام است که در روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد و حقوق حضور دارد. ولی باید بپذیرند که این گونه نیست و این علوم از قبیل اقتصاد و جامعه شناسی و روانشناسی خود میتوانند به علم کلام کمک کنند. شاید یکی از کاستیهایی که وجود دارد این است که علم کلام آن طور که باید از دانشهای دیگر در غنیسازی خود استفاده نمیکند. در حقیقت باید متکلمین ما قدری به غایت علم کلام فکر کنند تا به ساختار سنتی علم کلام.
ادامه دارد...
/874/402/ر