یادی از شهدای نقطه صفر مرزی ایران و جمهوری آذربایجان
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در تبریز، در نقطۀ صفر مرزی ایران و جمهوری آذربایجان، یادمان و مزار سه مرزبان دلاور ایرانی را میبینیم که در سوم شهریور 1320 توسّط نیروهای متّفقین (ارتش شوروی) به شهادت رسیدند.
سه مرزبان به نامهای «ژاندارم سرجوخه ملک محمدی»، «سیّد محمّد راثی هاشمی» و «عبدالله شهریاری»، به دلیل اشراف بر پل توانستند ارتش شوروی را به مدّت 48 ساعت متوقّف کنند و مانع ورودشان به خاک پاک وطن شوند که در نهایت ارتش شوروی، با استفاده از توپخانۀ سنگین و با به شهادت رساندن این سه دلیرمرد، از مرز ارس عبور کرده، وارد خاک ایران شدند.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، نیروهای آمریکایی و انگلیسی به تخلیۀ نیروهای خود از ایران پرداختند ولی دولت شوروی که قبل از خاتمۀ جنگ در صدد به دست آوردن امتیاز استخراج نفت شمال بود، با تصویب قانون منع اِعطای امتیاز استخراج نفت به خارجیان در مجلس شورای ملّی، از دریافت این امتیاز محروم شد؛ از این روی بنای مخالفت و ناسازگاری با دولت ایران گذاشت و نه تنها نیروهای خود را از ایران خارج نکرد بلکه به طور علنی در آبان ماه 1324 با تحریک عمّال خود، مسألۀ خودمختاری در آذربایجان و کردستان را به بهانۀ قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی، مطرح کرد.
ارتش شوروی از ورود نیروهای پلیس و ژاندارمری ایران به کردستان و آذربایجان مانع شدند و کردها، جمهوری مهاباد و جعفر پیشهوری فرقۀ دموکرات آذربایجان را با حمایت شوروی برپا کرد امّا دولت مستعجل این گماشتگان اجنبی با هوشمندی کردها و آذربایجانیهای غیور دیری نپایید و با ازخودگذشتگیها و دلاوریهای بزرگمردان این خطّه، متلاشی شد و باری دیگر فرزندان این خاک، شهامت خود را به رخ تاریخ کشیدند و بر جریدهاش ثبت کردند.
ناگفته نماند، در این میان اشخاصی از تودۀ مردم تحت تأثیر شعارهای واهی اجنبی و عمّال آنان، به بیگانگان و وطنفروشان سرسپردند و رو در روی وطنپرستان قرار گرفتند و به اجبار خونشان ریخته شد و خانوادههایشان داغدار گشت و خسارات جانی و مالی قابل توجّهی به مردم آذربایجان وارد آمد.
این خاک پاک، بارها و بارها مورد تاخت و تاز اجنبی قرار گرفته است و بارها شاهد شیون مادران و نوعروسان بر پیکر فرزندان و همسران شده است... خاک پاک وطن، بارها شاهد نالههای جانسوز فرزندان خردسالی شده است که با حسرت دیدار پدر بزرگ شدند و بزرگیها آفریدند...
هر چند بال و پر سیمرغ وطن، بارها و بارها از قهر بیگانگان و بیگانهپرستان سوخته امّا همچون ققنوس باری دیگر شادابتر و استوارتر قد علم کرده است تا کور شود چشم اجنبی و اجنبیپرستان خفّاش سیرتی که یارای تحمّل نور عزّت و ایمان ایران و ایرانی را ندارند.
چه خاکی است این خاک پرگهر که کران تا کرانش با خون دلیرمردان و زنانش پرچم عزّت بر سینه دارد تا کفتاران همیشه در کمین، چشم طمع از زیباییها و طبیعت بیمثال و موهبتهای الهیاش برگیرند و نتوانند رؤیای تکّه تکّه کردنش را از سر و دل خونگرفتهشان بگذرانند.
شمال تا جنوب، شرق تا غرب این سرزمین با یکدلی و رشادتهای مردمانش حفاظت شده و خواهد شد و چه کسی را یارای آن است که خیالی واهی در سر بپروراند مادامی که ایرانی زنده است و جان فدای ایران زیبایش میکند.
هنگامی که پای تمامیّت ارضی در میان است، زمانی که پای خاک سرزمینمان در میان است، زن و مرد، پیر و جوان، دولت و ملّت یکپارچه میشوند تا دندان طمع متجاوزان و متعدّیان برکَنَند و این در همیشۀ تاریخ ایران سربلند مشهود است.
تاریخ را که ورق بزنیم، به غائلۀ 21 آذر 1324 تا 1325 برمیخوریم. روزهای تلخی که شاید از شاهدان عینی آن کمتر کسی در قید حیات باشد امّا خاک وطن، خاک آذربایجان نیک به یاد دارد که قوای شوروی و مزدورانشان چه نقشههای شومی برایش کشیده بودند و چگونه فرزندان غیور آذربایجانِ سربلند، همۀ نقشههایشان را بر آب کرد و وطن عزیزمان را از تجزیه شدن و پایمال اجنبی گشتن، رهانید.
نسل حاضر و آیندگان باید بدانند اگر نبود دلاوریهای فرزندان ایران، چه کسی میدانست امروز چه بر سر آذربایجان عزیز آمده بود و پایمال چه نژادی بود و چه کسانی اسب کبر و تحکّم بر آن میتاختند. باید بدانند اگر نبودند شهدای 8 سال دفاع مقدّس، چه بر سر ایران و نژاد ایرانی آمده بود.
قدر میدانیم تلاش و از جانگذشتگی سربازان وطن، سربازان مدافع حرم و همۀ آنانی را که خواب و آرامش را بر خود حرام میکنند تا مدافع حریم حرمت ایران و ایرانی باشند؛ تا ایران زیبایمان سر آسوده بر بالین شب بگذارد و بیگزند باشد از گزند دژخیمان بداندیش که شب و روز در کمین نشستهاند.
قدر میدانیم این آزادی و آرامش و امنیّت را که گفتهاند: شکر نعمت، نعمتت افزون کند؛ کفر، نعمت از کفت بیرون کند.
نگارندۀ این یادداشت، نه یک سیاستمدار است و نه یک نظامی، شهروندی است همچون 80 و اندی میلیون جمعیّت ایران عزیز، مینویسد تا ابتدا برای خود یادآوری کند عزّت میهنش را، آرامش و امنیّت کشورش را و سپس برای خوانندگان محترم و به ویژه دوستان نوجوان و جوانی که همچو من گرم و سرد روزگار نچشیدهاند و نمیدانند جنگ یعنی چه، تجاوز و تعدّی دشمن یعنی چه، بمب یعنی چه، گلوله یعنی چه و البته آرزو میکنم هرگز ندانیم و نچشیم مزۀ تلخ جنگ و نامنی را اما آرزو کافی نیست برای داشتن امنیّتی پایدار، باید بیدار و آگاه بود و به پاشنهکشان خود فروخته و اجنبیپرست، دل و فکر نداد. باید کاسهها را زیر نیمکاسهها دید! باید چشمها را از خواب غفلت شست و اندیشید و اندیشید و اندیشید....
باغ باطراوت ایران با گلهای رنگارنگ و متنوع ، زیبایی و طراوت دارد و کرد و لر و ترک و فارس و عرب، گلهای این باغ باشکوه هستند و در کنار هم غرور و زیبایی آفرین.
ایران ما با اتحّاد سربلند است و با یکدلی و یکرنگی سر عزّت بر آسمانها میافرازد. ایران ما با همین نژادها و زبانها و گویشهای گوناگون، با همین آب و هوای چهارفصل و گل و گیاه متنوعش زیباست؛ چرا که زیبایی در تنوّع است نه یکدستی. قدر این همه تنوع و زیبایی را بدانیم و دست مودّت به سوی هم دراز کنیم تا ایرانی زیباتر بسازیم و فراموش نکنیم که تحمّل جور و سختی از جانب ناآگاهان داخلی بسی گواراتر است از تحمّل جور اجنبی که نه خونشان از خون ماست، نه دینشان از دین ماست و نه فرهنگشان.
دست همۀ هموطنان عزیزم را میفشارم و با گرامی داشت شهدای راه وطن که در غائلۀ 21 آذر 1324 تا 1325، جان عزیزشان را فدای خاک پاک ایران کردند، از درگاه خداوند لایزال برای مسئولان سرزمینمان مناعت طبع، انصافی وافر و بینشی وسیع، برای مردمان پاکدل و شریفمان، ایمانی راستین، وفایی سرشار و رشادتی بیمثال و برای سرزمین سربلندمان، عزّت، امنیّت و آرامشی پایدار خواستارم.
امید که در سالهای آینده، مسؤولان کشور این روز را هم در گوشهای از تقویم اندیشۀ خود یادداشت کنند و برای گرامیداشت یاد و خاطرۀ شهدای راه وطن در غائلۀ 21 آذر به دست قوای شوروی و عّمال آنان، آیینی شایسته برگزار کنند و فراموش نکنند که این ریاست و جاه و مالشان را مدیون کسانی هستند که چشم از مال و جاه فروبستند و جان باختند تا خاک نبازند.
یاد و نام شهدای راه وطن گرامی باد!/935/704/ب2
یادداشت: مرتضی شفیعی