لوازم و موانع تحول در حوزه علمیه
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجتالاسلام داود معظمی پژوهشگر حوزه علمیه قم در یادداشتی ضرورت تحول در حوزه را مورد بررسی قرار داد که متن آن به شرح ذیل است:
«تحوّل»
چرا همیشه برای بیان لزوم خروج حوزه علمیّه، از وضعیّت فعلی، واژۀ «تحوّل» مورد استفاده قرار می گیرد؟
به یک اعتبار می توان گفت که نگاه تعالی بخش به یک پدیده یا جریان یا نهاد خاص، در سه سطح متفاوت قابل بررسی است؛
اصلاح، تغییر و تحوّل. نیز، هرکدام از این فرایندها، می تواند به شکل سطحی و یا بنیادین صورت بگیرد.
اصلاح یک نهاد، به معنای پذیرفتن اصول و ساختار فعلی آن نهاد است، ولی در عین حال باید نسبت به برخی روشهای اجرایی و جزئیّات امور، بازنگری شود.
تغییر یک نهاد یعنی اینکه علاوه بر بازنگری در جزئیّات و روشها، بخشی از ساختار کلی مجموعه مورد نظر نیز، دستخوش فرایند تعمیر و پالایش گردد.
و در نهایت، تحوّل در یک نهاد اجتماعی، یعنی دگرگونی و ارتقاء در ساختار کلّی و رویکردهای آن نهاد و طبعا در بخشهای زیرمجموعه آن.
تحوّل، زمانی ضرورت می یابد که تن ندادن یک نهاد خاص به پیشرفت و همگام نشدن آن با زمان، سبب رکود و نکث در آن مجموعه شده باشد. طبیعتاً حوزه علمیّه به عنوان تنها نهادی که متولّی امر دین می باشد، باید به طور مستمرّ و بر اساس نیازسنجی های حکیمانه، اصلاحات درون سازمانی لازم را رقم بزند. همچنین در بازههای زمانی معقول (که قهرا نیازمند ریسک پذیری برای ظرفیّت سازی و انعطاف پذیرنمودن ساختار حاکم می باشد) تغییراتی محسوس در خود به وجود آورد.
در جهان طبیعت وقتی موجودات زنده، مدّت زمان طولانی در سلامت جسم و صحّت رفتارشان دقّت نظر به خرج ندهند، یا باید شهامت تحمل یک جرّاحی اساسی را داشته باشند و یا اینکه با تنی فرتوت در انتظار مرگ بنشینند. دقیقا به همین صورت، نهادی تأثیرگذار مانند حوزۀ علمیّه چون تن به اصلاحات و تغییرات (در زمان مناسب) نداده است، به ناچار باید متحوّل شود.
ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که عقب ماندگی از زمان، خلأهای پرشمار نظری، ناکارآمدی ساختار، پاسخگو نبودن حوزۀ علمیه به انتظارات موجود و در مجموع، قرار نداشتن حوزه در مسیر صحیح دلایل نیازمندی حوزه به تحوّل هستند.
امّا اینها به این معنا نیست که در تمام شئون و سطوح حوزه باید تحوّل اتّفاق بیفتد. حوزۀ علمیه، در بخشی موارد، نیازمند اصلاح، در مواردی نیازمند تغییر و در مواردی نیز نیاز به تحوّل دارد، امّا آنچه مهم است، این است که مجموع این اقدامات سبب ایجاد تحوّلی اساسی در حرکت کلّی حوزه خواهد شد. به طور مثال می توان گفت که، ساختار حوزۀ علمیه، یکی از بخشهایی است که قطعا نیازمند تحوّل اساسی است. ساختار حوزه، ظرفیّتی ارزشمند است برای برداشتن قدمهای بزرگ در مسیر تحوّل. اگر این ظرفیّت، به منظور پاسخگویی به نیازهای بالفعل و بالقوّۀ حوزه طراحی نشده باشد (کما اینکه ساختار فعلی دچار اینچنین وضعیّتی است) زمینه ای برای بروز فسادهای گوناگون به وجود می آورد.
بر این مبناست که رهبر معظّم انقلاب، به عنوان زعیم حوزه های علمیّه، انتظار دارند که شکل ارتقای وضعیّت فعلی در حوزۀ علمیّه، «تحوّل بنیادین و اساسی» باشد. لذا دلسوزان و تلاشگران این عرصه نیز باید نگاهشان را بر همین اساس تنظیم کرده و برای چنین اقدام بزرگی از هیچ کوششی دریغ ننمایند.
«لوازم تحوّل»
پس از آنکه روشن شد تحوّل، امری بسیار مهم، و به همان نسبت زمانبر و پیچیده است؛ به بررسی موضوع دیگری می پردازیم که کم اهمیّت تر از اصل تحوّل نیست. پایبندی به «لوازم تحوّل»، قاعده ای است که اگر با دقّت و جدیّت رعایت نگردد؛ ممکن است خروجی این حرکت، درست نقطۀ مقابل اهداف تحوّل باشد. به چند نمونه از این لوازم اشاره می کنیم:
1.« احساس نیاز حوزه به تحوّل » : در این مرحله نیاز به شکل گرفتن یک اجماع واقعی و یک ارادۀ جمعی در حوزه وجود دارد. قطعا تا زمانی که بخشی از حوزویان (به خصوص تصمیم گیران) در مقابل اقدامات تحوّل خواهانه به پایمردی های خود ادامه دهند، نه تنها تحول؛ که تغییرات و اصلاحات قابل اعتنایی در حوزه به وقوع نخواهد پیوست.
2.« تبدیل نصّ مطالبات حضرت آیتالله خامنه ای به عنوان قوانین لازم الاجرا » : حوزۀ ایده آل و تحوّل یافته ای که ما وضعیّت فعلی مان را با آن می سنجیم، برخوردار از مختصّاتی است که از دیدگاههای رهبر معظّم انقلاب برگرفته شده است. اگر قرار باشد که با مطالبات به حقّ ایشان، به صورت تشریفاتی برخورد شده، و در پذیرش و اجرای این رهنمودها تبعیض آمیز رفتار شود؛ دچار نقض غرض خواهیم شد.
3. «اعتماد به دلسوزان و کارشناسان» : گستردگی و همه جانبه بودن مسأله تحوّل، نیازمند اعتماد واقعی به دلسوزان و کارشناسان خبره این امر است. اگر روزی تصمیم بر اقدامات جدّی در حوزۀ تحوّل شد، ولی برنامه ریزان و متولّیان این تحوّل به شکل گزینشی و بدون رعایت ضوابط لازم انتخاب شوند، در نتیجه، وضعی بهتر از وضعیّت کنونی پیش نخواهد آمد.
«موانع تحوّل»
به اجمال گفته شد که حوزۀ علمیّه، سالهای زیادی است که خود را از داشتن نگاه کلان و دوراندیشانه و حرکت برنامه مند محروم کرده است. به یک تعبیر میتوان گفت که مبادی آداب تحوّل و لوازم آن نبودن، مانع بزرگ تحوّل در حوزه است.
همین بی توجّهی ها سبب شده است که این نهاد دینی، برای خروج از وضعیّت کنونی و عبور از دوران گذار، راهی غیر از«تحوّل بنیادین » در پیش روی خود نبیند. در اینجا لازم به نظر می رسد که به صراحت و در عین حال، فهرست وار به چند نمونه از موانع تحقّق این تحوّل بزرگ اشاره کنیم:
یکی از موانع مهّم تحوّل در حوزه، ترسیم نشدن الگویی کامل از حوزۀ آرمانی و ایده آل، برای نخبگان، مجریان بالقوّۀ این امر و عموم طلّاب است.(علّت بروز این مانع ، خواسته باشد یا ناخواسته ، نتیجه ای جز کمک به بقای ساختار فعلی ندارد.)
1. «جزئی نگری و سطحی نگری»: گاهی کسانی از روی عافیت طلبی یا ساده اندیشی ، تحوّل را منحصر در مصادیق درجۀ صدمی آن می کنند. هنگامی که رسیدگی به وضع معیشت طلاب، مسکن طلاب، صدور کارت شهریه، میزان تعطیلات درسی و...، تبدیل به اهمّ مطالبات حوزویان می شود (گرچه به هیچ وجه نباید این موارد، مورد بی توجّهی قرار گیرند ولی تحوّل اساسی در حوزه، طبیعتا فصلی نو و علاجی بر همۀ مشکلات فعلی حوزه خواهد بود) نمی توان انتظار تحقّق تحوّلات اساسی را در سر پروراند.
2. «تحریف اصل موضوع»: عدّه ای نیز که یا از تحوّل در حوزۀ علمیّه به هر دلیلی ( فردی یا سازمانی ) متضرّر می شوند و یا اینکه این موضوع را امری مستبعد می پندارند، در حقّ حوزه کوتاهی می کنند!
البته این عدّه، خود شامل دو طیف می شوند. طیف اوّل غالبا تصمیم گیران، سابقه داران، محترمین و استوانه های حوزه هستند. در غالب موارد، دلایل مخالفت این دسته؛ دلبستگی غیرعادی به نظام باستانی حوزه، متأثر شدن از وسوسه های عناصر مغرض (غالبا مرتبطین)، سوءبرداشت از مفهوم مبارک تحوّل و نداشتن تصوّری صحیح از آن است.
طیف دوّم که بیشتر شامل بدنه حوزویان می شوند؛ از بی اعتنایی مسؤولان و مجریان بالقوّۀ امر«تحوّل» به ستوه آمده اند، برای تشفّی خاطر مبارک، صورت مسأله را پاک می کنند. به همین منظور با ارئه تفاسیر ناصواب از موضوع و ایفای نقش مرجفون(کسانی که به دلیل ضعف نفس، در مواقع حسّاس، با القای ناامیدی، ایمان افراد را دچار سستی و تزلزل می کنند) سعی می کنند تا امیدواران به تحوّل و معدود پیگیران و تلاشگران این عرصه را نیز همچون خودشان، ناامید و مطرود و منزوی کنند!
رفتار غیرمسئولانۀ مجریان بالقوّه، سبب شده که انتظارات این دسته، به «حدّاقلّی ترین شکل تحوّل» و حتّی برخی «اصلاحات بسیار جزئی» تقلیل یابد! ( بدون تردید، رفتار تأثیرگذاران حوزه، نقش زیادی در ایجاد این روحیات قانع دارد و در ایجاد این یأس یقه شان گیر خواهد بود!)
3. «تأویل در کلام ولی فقیه»: بعضی هم به دلیل کوته بینی ها و تنگ نظری هایشان( البته در موارد زیادی، این مشکل، علّتی روانشناسانه دارد)، معتقدند که اساساً در اجرای مو به مو و دقیق منویّات رهبرمعظّم انقلاب ضرورتی احساس نمی شود؛ بلکه اگر ایشان بحث تغیر در کتب درسی و یا تقلیل قابل توجّه در سنوات تحصیلی را مطرح می کنند؛ منظور اصلی ایشان این است که... و ... و ... و شروع می کنند به تأویل! همان مسیری که وقتی گشوده می شود به این زودی ها بسته نخواهد شد.
این تأویلات و تحریفات را تا آنجا ادامه می دهند که در نهایت نصّ کلام رهبر فرزانه انقلاب را دگرگون می کنند.( آنهم مواردی که در اوج صراحت و سداد بیان شده و در موقعیتهای گوناگون ، بر آن تأکید شده است.)
عزیزان! این موانع و موانع دیگری از این قبیل، دست به دست هم دادند تا حضرت آیتالله خامنهای هشدار دادند که حوزه ای رو به موت یا انزوا (که انزوا نیز برای حوزه حکم مرگ را دارد) داریم. وزانت فوق العاده ای لازم است تا نسبت به این تعبیر تکان دهندۀ رهبر انقلاب نیز عکس العملی صورت نگیرد!
برای برون رفت قطعی از این وضعیّت ، نه اقدامات مقطعی و بدون آینده نگری و عجولانه مورد تأیید هستند و نه اینکه به بهانه «تدبیر و هم اندیشی و طراحی الگو وغیره» می توان حتّی یک روز، تلاش برای تحوّل بنیادین در حوزه را به تعویق انداخت.
«سربازان تحوّل»
تا اینجا به اختصار، اصل لزوم تحوّل در حوزه و عوامل معطّل ماندن این پروسه بزرگ را از نظر گذراندیم.
در این فرصت، به ترتیب اهمیّت، نقش مجموعۀ افراد حوزوی را در رابطه با تحوّل بر می شماریم. تعدادی از راههای تسهیل و تسریع در این مسئله، و نیز برای آشنایی بیشتر شما عزیزان بخشی از مطالبات حضرت آیتالله خامنهای از حوزه علمیّه را (بدون دخل و تصرّف) تقدیم خواهیم داشت.
براساس بیانات رهبر حکیم انقلاب سه دسته از حوزویان، در این خصوص قدرت نقش آفرینی دارند :
طیف اوّل، شخصیّتهای برجسته و کهن سال حوزوی هستند که بالقوّه، تأثیر زیادی در شروع اقدامات اساسی برای تحوّل در حوزه علمیّه دارند. آشنایی دیرینه با فضای حوزه، داشتن نگاه دلسوازنه و همچنین داشتن تنفّذ زیاد در مجموعه حوزه، جایگاه و البتّه وظیفه ویژه ای برای این دسته به وجود می آورد.
طیف دوّم، دستگاه تصمیم ساز و تصمیم گیر حوزه علمیّه می باشد. آنگونه که به نظر می آید، داشتن ملاحظات پرشمار و دست و پاگیر باعث شده این گروه (که نقش استثنایی در این رابطه دارند)، سالهای زیادی در اجرای فرامین رهبر معظّم انقلاب احتیاط به خرج دهند! اهمیّت نقش این دسته، از آن جهت است که قرار است نتیجۀ همۀ مطالبه گری ها و گفتمان سازی ها و بحث ها، منتج به متقاعدشدن این عزیزان (برای اقدام عملی و محسوس) شود.
اگر بناست، وضع و ابلاغ و اجرای قوانین صحیح، دگرگونی رویکرد کنونی حوزه و حلّ مشکلات پرشمار حوزویان به وقوع بپیوندد؛ تنها از این رهگذر قابل انجام خواهد بود. به عبارتی، این دستگاه مدیریّت حوزۀ علمیّه است که روزی باید به این نتیجه برسد که «حوزۀ علمیّه، نیاز به تحوّل اساسی دارد»
طیف سوّم (که مؤثّرترین طبقۀ روحانیون، برای ایجاد تحوّل در حرکت کلی حوزۀ علمیّه می باشند)، شامل فضلا و نخبگان حوزه می شود. این عناصر فاضل که عمدتا، سالهای زیادی از عمر خود را صرف فعّالیّت های علمی محض نموده اند، بیشترین تأثیر را برای تحقّق منویّات ولیّ امر مسلمین (تحوّل در حوزۀ علمیّه) دارند.
تمایز این دسته نسبت به سایر حوزویان، داشتن کرسی های علمی متعدّد و به تبع آن، تماس قابل توجّه با بدنۀ روحانیّت، دارا بودن قدرت اقناع دستگاه مدیریت (و به طریق اولی تأثیرگذاری میان سایر حوزویان)، برخورداری از توان طرّاحی ساختاری تحوّل یافته (نسبت به ساختار فعلی) و نهایتا همراه نمودن روحانیّت معزز، برای کمک به تحوّل همه جانبه در حوزۀ علمیّه ّمی باشد. البتّه شرط لازم این موضوع آن است که طبقۀ نخبگان حوزه، مجموعۀ دیدگاههای حضرت آیتالله خامنهای در باب حوزه را، ایده آل و قهرمان ذهن خود بدانند.
از آن جا که حضرت آیتالله خامنهای عموم طلّاب حوزه را متن حوزۀ علمیه و نیز، عنصر طلبه را مهم ترین عنصر حوزه علمیّه می دانند؛ این گروه نیز نقش غیرقابل انکاری در تحوّل آفرینی دارند.
طیف چهارم، کسانی هستند که اتّفاقا تحوّل در حوزه، یکی از حقوق اساسی آنان به شمار می رود؛ یعنی طلبه های در حال تحصیل و روحانیون مرتبط با فضای حوزه. این طیف وسیع، که بیشترین تعداد حوزویان را نیز شامل می شوند، نقش مهمّی در زمینه سازی برای ایجاد تحوّل دارند. بدون تردید، تبدیل شدن «شعار تحوّل و تحوّل خواهی»، به خواسته و مطالبه واقعی ایشان، کسانی را که در این راستا مسئولیّت مستقیم دارند، وادار به عکس العمل و تمکین خواهد کرد. تازمانی که عموم طلّاب و روحانیون نسبت به حقوقشان (که تحوّل در حوزه، جزء اساسی ترین این حقوق است) کم اهمیّت و بی اعتنا هستند؛ امید چندانی به وقوع این امر وجود ندارد.
ناگفته پیداست که اگر این سه گروه گرانمقدار، با پشتوانه طلّاب جوان و انقلابی، به درستی به توانایی ها و تکالیفشان در این باره واقف باشند و از سر شوق و دلسوزی و انجام وظیفه، این تکالیف را عملی کنند، تحوّل در حوزه، امری دست یافتنی و سهل الوصول خواهد بود.
امیدواریم این کلام قاصر بتواند در هموار نمودن راههای ناپیموده و افزایش امید در میان تلاشگران عرصه تحوّل، مؤثّر واقع شود. انشاءالله
در پایان، قبل از آنکه عین فرمایشات حضرت آیتالله خامنهای را در این رابطه ارائه کنیم، چند سؤال جدّی که ذهنمان را به خود درگیر کرده است، با شما در میان می گذاریم.
آیا میدانید که بیش از یک ربع قرن، از مطالبات حضرت آیتالله خامنهای از حوزه می گذرد؟ به نظر شما مخاطب مطالبات حضرت آیتالله خامنهای چه کسی یا کسانی می توانند باشند؟ آیا می دانید ایشان دورۀ زمانی مناسب، برای آموزش ادبیّات عرب را، حدّاکثر، دو سال می دانند؟ آیا می دانید که مدّت زمان مناسب برای اتمام دوره مقدّمات و سطوح را، حداکثر شش سال می دانند؟ آیا می دانید در سالهای اخیر، و در راستای لبیک به مطالبات حضرت آیتالله خامنهای ، دستگاه مدیریّت حوزه، سنوات تحصیلی حوزه را به دوازده سال افزایش دادند؟!! آیا می دانید کسانی که متصدّی پیگیری و تحقّق مطالبات حضرت آیتالله خامنهای هستند؛ دائما در مقابل نصّ این دیدگاه ها اجتهاد می کنند و ظاهرا هیچ انگیزه ای برای تحقّق عین این خواسته ها را ندارند؟ آیا می دانید حضرت آقا، قائل به لزوم دو دوره مجزّا (مقدّماتی و اصلی) برای درس خارج هستند؟ وقتی حضرت آقا روی ریزترین موضوعات حوزه هم دست گذاشته اند، چرا بعضی با مطالبات اساسی رهبری نیز غیرجدّی برخورد می کنند؟ چرا در این سالها حتّی یکی از فرامین رهبر انقلاب امتثال نشده است؟ شما شروع تحوّل در حوزه را چه تاریخی حدس میزنید؟
اذهان عمومی منتظر پاسخگویی (هرچند دیرهنگام) به همه این سؤالات هستند. روشن است که هرگونه عکس العمل از روی ناراحتی و نامناسب نسبت به این مطالب، استدلالی قوی بر صحّت موارد فوق است.
1.در باب تحصیل در حوزه و برنامه های حوزۀ مقدسۀ علمیه، همین قدر عرض کنم که برای مواجه شدن با مسائل بی شمار و پیچیدۀ دنیایی که در پیش ماست، برنامه و ترتیبی غیر از آنچه امروز در دست و بال ماست، لازم است؛ این برنامه، برای این نیازها طراحی نشده است؛ شاید هم اصلا طراحی نشده و به صورت خودرو، به این شکل در آمده است.4/1/1369
2.حوزۀ علمیّه با این نسبت، با توجّه به اینکه یک مجموعۀ عظیمی است، با ابن عرض و طول و عمق، با این کمّ و کیف، باید دستگاه برنامه ریزی مداوم داشته باشد.20/6/1379
3.تحوّل حتمی است، از تحول نباید گریخت. حالا شما آقایان، بیان کردید در شیوه آموزش، در شیوه پژوهش، در شیوه پذیرش، در کتاب درسی؛ همه ایتها تحوّل می خواهد. نگویید: «ده سال پیش، پانزده سال پیش، لازم بود؛ این برنامه را نوشتیم!» خیلی خوب؛ ان برنامه، مال ده سال پیش بود؛ ببینید شکل تکمیل یافتۀ این برنامه چیست؟ تحوّل یعنی این؛ یعنی به روز بودن؛ به هنگام جلو رفتن؛ از حوادث عقب نماندن ... یک واحدی را، یک موجودی را فرض کنیم که تن به تحوّل ندهد؛ از یکی از دو حال خالی نیست: یا خواهد مرد؛ یا منزوی خواهد شد. 8/9/1386
4.واقعا با این کمیت بالا (چند ده هزار طلبه و تعداد زیادی استاد) و این نفوذ عجیبی که دارند و سرنوشت مردم به کارهای اینهاست، اصلا ما در دنیا، واحد تحصیلی و علمی نداریم؛ گمان می کنم مجموعه دیگری با این خصوصیات، نباشد! بله؛ مدیریت و برنامه ندارد یعنی این دو رکن لازم برای اداره هر واحد کوچکی، در اینجا ناقص است! نه اینکه به کلی نیست؛ هست؛ ولی ناقص است! برنامه منظم، مدیریت مقتدر و کارآمد ندارد. 29/6/1376
5.گنجینه ای با این عظمت، در اخنیار ما و در اختیار جهان اسلام و روحانیت اسلام است. قاعدتا در هر جای دنیا، یک چنین گنجینۀ اساسی وجود داشته باشد، برای آن، شب و روز برنامه ریزی می کنند و لحظه ای از هدایتش، غافل نمی مانند! بزرگان و صاحب نظرانی، برای اینکه چگونه از این ذخیرۀ عظیم استفاده بشود، در حال برنامه ریزی هستند. ما چطور؟! ما برای حوزه های علمیّۀ خود، چقدر برنامه ریزی می کنیم؟ چه کسی، این برنامه ریزی را می کند؟ چند درصد وقت بزرگان و برجستگان روحانیّت، صرف برنامه ریزی برای حوزه می شود؟! آیا برای حوزه، به قدر یک ادارۀ کوچک در امور دنیایی، یا به قدر یک دانشگاه کوچک، برنامه ریزی منظّم انجام می گیرد؟ به تحقیق، نه! بله؛ یک نفر ممکن است برای درس خودش، بنشیند فکر کند که تا آخر سال، چه مسائلی را بگویم؛ به کدام کتابها مراجعه کنم؛ [امّا] این، کجا و برنامه ریزی برای حوزه، کجا؟! ... چند درصد وقت ما، برای برنامه ریزی صرف می شود؟ در مقابل این ارزش عظیم، آن کاری که ما می کنیم، تقریبا در حکم صفر است! 31/6/1370
6.[از] موجودی انسانی کنونی حوزه، استفاده بهینه نمی شود؛ همین حالا در همین حوزۀ علمیّۀ قم، هزاران استعداد برجسته و طلّاب فاضل و جوانهای خوب وجود دارد که اگر اندکی، به انان توجّه شود و در جای خود قرار بگیرند و کار بایسته ای از انان خواسته شود و از تضییع وقت انان در امور زائد، جلوگیری بشود هر کدامشان خواهند توانست بخشی از این خلأ را پر کنن ... البتّه این عیب، زمان ما هم بود؛ آن زمانی که ما ساکن حوزه بودیم، همین عیب وجود داشت؛ اما احتمال می دهم که در گذشته ها این گونه نبوده است؛ مثلا «علّامه حلّی»، مدرسۀ سیّار درست کرده بود و با«اولجایتوی خدابنده» به مناطق مختلف می رفت و مدرسه و طلبه ها را با خودش می برد! بعضی از قضایای تاریخی، واقعا انسان را به شکّ می اندازد که حوزه ها، شاید در آن وقت، واقعا از موجود انسانی خود، استفاده درست می کردند. 14/9/1374
7.ما باید بدانیم که برای حوزه های علمیّه، به برنامه ریزی احتیاج داریم. باید گروه های متخصّص و متمحّض در برنامه ریزی، برای این کار باشند؛ بنشینند و مرتّب، به حوزۀ علمیّه و مسیر آن، نگرش داشته باشند و برای فردا و فرداهایش، برنامه ریزی های علمی کنند. 4/1/1369
8.تحوّل، دو طرف دارد: تحوّل در جهت صحیح و درست؛ تحوّل در جهت باطل و غلط. ما باید مدیریت کنیم که این تحوّل، در جهت درست انجام بگیرد؛ این، وظیفۀ مؤثّرین در حوزه است؛ مدیران حوزه فضلای حوزه صاحب نظران حوزه، باید همّتشان این باشد ... تحوّل را باید پذیرفت و ان را باید مدیریّت کرد؛ خیلی باید مراقب بود. 8/9/1386
9.تا سخنی از کتابهای درسی می گوییم، می گویند: «فلان عالم بزرگ هم، همین کتابها را خواند!» حالا انهایی که انقلابی ترند، می گویند: «امام هم، همین درسها را خواند که امام شد!» آیا امام، چون همین درسها را خواند، امام شد؟! امام، جوهر مخصوصی بود؛ آنچه شما در عظمت امام پیدا می کنید، ناشی از این نیست که این کتابهای درسی را خواند! وانگهی از زمانی که امام راحل این کتابها را می خواندند، تا حالایی که من وشما می خواهیم این کتابها را بخوانیم بین این دو مقطع، شصت سال هفتاد سال، فاصله شده است! چه اشکالی دارد که عدّه ای بنشینند و کتاب درسی جدید، تولید کنند؟ می گویند: «ما، شهید ثانی نمی شویم!» خیلی خوب؛ شهید ثانی نمی شوید؛ امّا بسیاری از فقهای امروز ما، از فقهای گذشته وارد ترند، من نمی گویم رتبه علمی و استعدادشان، بیشتراز آنهاست ... چرا نمی شود؟! کتاب اصول، تولید کنید؛ کتاب فقه، تولید کنید؛ برای مراتب مختلف، تولید کنید؛ شکل درس را عوض کنید.30/11/1370
10.در حوزه، کارهای عظیمی باید انجام گیرد؛ تا حوزه، آن بشود که مورد توقّع است. یکی از این کارها، البتّه، تغییر یا تکمیل و اصلاح نظام آموزشی است که در اصلاح نظام آموزش، انسان احیانا به یکی دو تا پنج تا متن درسی برخورد می کند که خوب نیست و عوض می شود؛ بنابراین دعوا بر سر کتاب «قوانین»، یا کتاب «معالم» و «شرح لمعه» نیست؛ که بعضی همۀ حرف را اینجا می آورند و چون با آن مخالف اند، با همه چیز، مخالفت می کنند! قضیّه، این نیست. 29/6/1376
11.ما اگر زمان دوره آموزش را کوتاه کنیم، در این مدّت، چیزهای دیگری هم یاد خواهد گرفت؛ ... الان، اگر بگوییم: «طلبه، زبان خارجی لازم دارد!»، می گویند: «طلبه، وقت ندارد!» راست هم می گویند؛ واقعا با این وضعیّت طلبه وقت ندارد؛ ولی اگر در وقت صرفه جویی کنیم، طلبه می تواند. 14/9/1374
12.باید کارآمد، کوتاه، به روز، در مدّت کوتاهی یکی، دو سال از دورۀ ادبیّات، عبور کنند. 14/7/1379
13.فقه و کلام، دو رشتۀ اصلی حوزه های علمیّه است؛ وارد اینها بشود. هر کدام، در رشتۀ جداگانه خود، یک دورۀ مقدّماتی فقه بخوانند –کتابی مثل «شرائع»، یا از این قبیل، یا یک خرده با استدلال بیشتر- بعد، از این دوره که فارغ شد، دوره سطح را شروع کند؛ یک دورۀ دیگر، فقه و اصول را بخواند –با استدلال قابل قبولی- این دورۀ سطح و مقدّمات، در طول پنج سال، یا شش سال، تمام شده؛ بعد طلبه، به وادی تحقیق، یعنی درس خارج، بیفتد؛ وقتی که آن دورۀ دوم سطح تمام شد، آن وقت، درس خارج شروع می شود.
البتّه درس خارج هم، باید دو رتبه داشته باشد؛ یک رتبه، رتبۀ درس خارج ابتدایی نیمه استدلالی؛ یک رتبه هم که دیگر، وارد آن دریای خروشان استدلالات فقهی و اصولی می شود. برنامه ای درست کنید که طلبه در ظرف دوازده سال، در ظرف پانزده سال، مجتهد بشود؛ در ظرف ده پانزده سال، فارغ التحصیل واقعی بشود. بعد بگوییم: «آقا! تحصیلات شما، تمام شد؛ حالا وارد میدان کار بشوید!» کار یا تحقیق هر کدام راهی و رشته ای دارد. 22/4/1376
14.مخاطب عرایض من سه دسته هستند؛ یک دسته بزرگان حوزه هستند که بحمدالله، جمع کثیری از حضرات تشریف دارند. از قدیم، نسبت به اکثر آقایان ارادت داریم و بعضی از آنها هنگامی که من طلبۀ جوانی بودم، در همین حوزه، جزء بزرگان و فضلا بودند و همیشه آنها را به بزرگی و عظمت و تقوا و علم شناخته ایم. اینها چون در حوزه متنفّذند، مختطب اوّل هستند. مخاطب دوّم فضلای جوان حوزه هستند؛ شما مستقلّا مخاطبید، شما هم باید در این زمینه کمر همّت ببندید. مخاطب سوّم، دستگاه مدیریّت و شخص مدیر عزیز و محترم حوزه و شورای عالی حوزه علمیّه هستند، که اینها بیشترین بار مسئولیّت را به عهده خواهند داشت. 14/9/1374
15.ذهنیّت من نسبت به مسائل حوزه برای آقایان روشن است، باید اینها را آورد و در مقام عمل یکی یکی اینها را تبدیل کرد؛ طرح ها را به برنامه، و برنامه ها را به صورت دقیق رصد کرد، که تحقّق پیدا کند. 16/11/1388
حسن ختام
به دهن کسانی که در مقابل هر حرف اصلاحی، وسوسه ای ایجاد می کنند، بزنید! دشمن به طور قطعی و روشن، همه چیز را به نفع خود، حلّ و فصل می کند؛ و شاید هر فریاد اصلاحی و هر سخن دردآوری که از دل دردمندی بلند می شود، فورا چیزی به ان بچسبانند. 14/9/1374
/841/د101/س