آقازادهها در معدن کار نمیکنند!
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از صبح نو، در روزهای گذشته سه حادثه دردناک رخ داده و اخبارش منتشر شده است. حادثه خونین کشتار سربازان در مرز میرجاوه، حادثه دردناک انفجار معدن گلستان و حادثه سقوط مینی بوس دانش آموزان به کانال بزرگراهی در تهران.
حادثه البته همیشه و همه جا میتواند به طور طبیعی رخ دهد اما دو پرسش اینجا مطرح است؛ یکی این که کجا این قدر بی توجهی و عدم احساس مسؤولیت نسبت به مسائل ایمنی و مراقبتهای فنی و امنیتی و... دیده میشود ؟ و دیگر این که چرا هیچ وقت در میان قربانیان چنین حوادثی
فرزندان مسوولان دیده نمیشوند و این حوادث تنها سهم مردم عادی است؟
فرزند کدام یک از مسؤولان و بزرگان در معدن کار کرده یا سربازیاش را در مرز میگذراند یا برای اردوی مدرسه سوار مینی بوس میشود؟
واقعیت غیر قابل انکار این است که سالهاست مردم و مسؤولان سطوح مختلف مدیریتی شرایط برابر و مساوی ندارند. پس از سالهای جنگ که فرزند رییس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنهای به صورت ناشناس در میان رزمندگان میجنگید (و هنوز هم البته خانواده رهبر بزرگوار انقلاب به اعتراف دوست و دشمن چنین هستند) سالهاست که جز برخی استثناهای اندک شمار، معمولاً کار مردم عادی بدون رابطه و پارتی بازی راه نمیافتد و بر عکس مسؤولان و اطرافیانشان از مواهب و امکانات خاص برخوردارند و هر چه سخت گیری قانونی هست مال مردم عادی است.
فرزندان مسؤولان، دوره تحصیلی را در بهترین مدارس با امکانات خاص سپری میکنند، سربازی خود را به شکل ویژه در تهران و در حوزههای ستادی میگذرانند و هنگام اشتغال هم با سفارش و توصیه از همان ابتدا در موقعیتهای مدیریتی قرار میگیرند.
ما سالهاست از نهج البلاغه و عدالت و برابری و مساوات و قسط و عدل حرف زدهایم و مدعی بودهایم که میخواهیم شرایط یکسان برای برخورداری برابر همه شهروندان از امکانات فراهم سازیم. اگر بنا باشد یک طبقه و قشر مشخص از مدیران به اصطلاح یقه سفید از تفاوت و امتیاز برخوردار شود که باز هم روح طاغوت در جامعه هست و به قول شهید مظلوم دکتر بهشتی:«طاغوت، طاغوت است! میخواهد تاج به سر باشد، میخواهد عمامه به سر باشد! فطرت مردم، قلب مردم، روح مردم، از طاغوت و طاغوتی بیزار است، من هم اگر رفتار طاغوتی داشته باشم مردم از من بیزار میشوند؛ ممکن است دو روز، سه روز، چهار روز، ده روز احترام لباس من در نظر آنها و در احساس آنها اثری بگذارد، اما آنچه عامل اصلی است رفتار ماست.» دریغ و درد عمیقتر شهید بهشتی در این جمله پایانی است که گفتند: «یادمان نرود که ما سالها از شیوه مدیریت و زمامداری پیغمبر، علی و ائمه هدی و مردان خدا ؟س؟ نشستیم و صحبت کردیم، حالا موقع عمل است.»
حسرت اینجاست که مردم در زندگی روزمره خود نه هزاران هزار طلبه جوان صالح و سختکوش گمنام حوزه را میبینند که با محرومیت و سختی در حال تحصیل علم هستند و نه از مسؤولان و مدیران سالم و پاکدستی که در همه فراز و نشیبها بدون خطا و قصور به خدمت مشغولند.
آنچه به طور طبیعی در چشم مردم مینشیند و کامشان را تلخ میکند، این است که نه در میان سربازان مظلوم مرزبان، نه در میان معدنکاران دردکشیده گلستان و نه در میان دانش آموزان مجروح تهران هرگز فرزندان مسؤولان و مدیران کشور را نمیبینند!/۱۳۲۵//۱۰۲/خ