مسجدی که قلب مقاومت بود
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از دفاع پرس، خرمشهر شهر کوچکی در جنوب استان بزرگ خوزستان است، استانی در جنوب ایران. ارتش رژیم بعثی عراق در ابتدای جنگ خوزستان را به سه جبهه تقسیم کرد؛ جنوب، وسط و شمال. خرمشهر سر راه جبههی جنوبی قرار داشت و شلمچه دشت مرزی بین خرمشهر و عراق بود. ارتش عراق در جبههی جنوبی خوزستان از آنجا وارد خاک ایران شد، نیروهایش مأموریت داشتند بهسرعت خرمشهر را دور زده، آبادان و خرمشهر را با هم بگیرند تا بر اروندرود مسلط باشند. اما روند حوادث در این جبهه هیچ شباهتی به طراحیها و پیشبینیهای فرماندهان بعثی نداشت.
در خرمشهر بچههای سپاه 10 روز مانده به 31 شهریور، یعنی روز شروع جنگ به مرز میرفتند و میآمدند. جنگ که شروع شد با نیروهای مرزی مقاومت را از همان شلمچه شروع کردند. در مرز از شلمچه تا خرمشهر، اول پاسگاههای مرزی قرار داشت و بعد نخلستان و نهری به اسم نهر عرایض. چند دهکده و روستاهای پراکنده هم بود که جادهی شلمچه از بین آنها به خرمشهر میرسید. مدافعان امیدوار بودند عراقیها را بشود در این مسیر زمینگیر کرد تا نیروهای کمکی از راه برسند و پای دشمن به شهر نرسد.
هرچند پای آتش و خمپاره دشمن از همان روز اول به شهر باز شده بود و غروب 31 شهریور 1359 که خرمشهر حال و هوای شروع سال تحصیلی را داشت و بعضی پی کیف و کفش برای بچههایشان بودند، ناگهان باران خمپاره شهر را به جهنمی از آتش تبدیل کرد. آتش، خون، دود، کشته، زخمی، آوار و ویرانی، در بیمارستانها غوغایی شده بود. در جنتآباد، قبرستان خرمشهر، هم. در این دو جا مردم دنبال گمشدههایشان میگشتند. یکی دنبال زن و فرزندش و دیگری دنبال پدر یا مادرش.
فشار عراقیها زیاد بود اما مدافعان اهل عقبنشینی آسان نبودند. دشمن که بر آنها غلبه میکرد، کمی عقبتر اولین جایی که میشد ایستاد، آمادهی جنگ دوباره میشدند. خیلی از مردم بار اولشان بود که اسلحه دست میگرفتند. بعضیها اسلحه را مثل بیل میانداختند روی کولشان، اینطرف و آنطرف میرفتند. به همه تفنگ نرسیده بود. بعضیها دست خالی راه میافتادند تا توی جنگ سلاح گیرشان بیاید.
عراقیها قبل از پیشروی آتش میریختند تا اگر کسی سر راه باشد یا فرار کند یا کشته شود. بعد پیشروی میکردند. مدافعان قبل از سرباز دشمن با توپ، خمپاره و تانک طرف بودند. یکی میگفت: «خمپاره خیلی نامردیه، ما حاضریم دست خالی باشیم، به جاش عراق فقط خمپاره نزنه.» مردم بومی و غیربومی که قبل از شروع جنگ در خرمشهر بودند، بچههای سپاه، تکاورهای نیروی دریایی و یک گردان از لشکر 92 زرهی که در پادگان دژ مستقر بودند، مدافعان خرمشهر را تشکیل میدادند. ارتش عراق با هر زجری بود 4 آبان 1359 پس از 34 شبانهروز، خرمشهر را اشغال کرد و 19 ماه هم در خرمشهر ماند. اما شکستشان پس از این 19 ماه در عملیات الی بیتالمقدس آنچنان سخت بود که اندک شیرینی اشغال خرمشهر را هم از یادشان ببرد.
رود کارون خرمشهر را به دو قسمت بزرگ و کوچک تقسیم میکند که با پلهایی که روی آن بستهشده به هم وصل میشود. قسمت کوچکتر «کوت شیخ» نام دارد. ارتش عراق در ابتدای جنگ قسمت بزرگتر را اشغال کرد و آخرین مدافعان خرمشهر از رود کارون به قسمت کوچکتر شهر آمدند. مدافعانی که به «کوت شیخ» میرسیدند، میگریستند؛ برخی سرشان را به نخل میکوبیدند، برخی فریاد میزدند به خدا آزادت میکنیم خرمشهر. آنها در دورهی اشغال خرمشهر، در «کوت شیخ» ماندند تا نزدیک شهرشان باشند.
بارها هم از کارون میگذشتند و به خرمشهر نفوذ میکردند تا هم کار شناسایی بکنند هم با شبیخونهایشان آرامش عراقیها را بگیرند. موفق بودند. سرهنگ صبارالفلاح میگوید «تکتیراندازهای ایران سنگرهای ما را نشانه میگرفتند. تعدادی از افسرانمان را تیر قناصه کشت. تیر میخورد به قلب یا مغزشان. شبی صدای انفجار محل استقرار گردان ما را لرزاند. یکی از سربازها هول کرده بود و داد میزد ایرانیها حمله کردند. پنج تانکمان را زدند. رو بدنه یکی از تانکهای سوختهمان نوشته بودند ای اشغالگران! هیچجا در امان نخواهید بود».
با پیروزی ایران در اولین روزهای بهار 1368 در عملیات فتحالمبین ارتش عراق همه نوع شکستی را تجربه کرده بود، عراق از شکستهایش درس میگرفت و هر بار بهتر از قبل دفاع میکرد.
قبل از عملیات بیتالمقدس ارتش عراق پیشبینی کرده بود که خرمشهر هدف بعدی ایران است. بنابراین تمام راههای نفوذ به خرمشهر را بستند. ایرانیها برای رسیدن به خرمشهر یا باید از شمال به جنوب میآمدند یا از غرب به شرق. مسیر اول از کرخهکور به سمت جنوب بود و به خرمشهر میرسید. عراق برای دفاع از خرمشهر حساب همهچیز را کرده بود. با آنکه ایرانیها در هیچکدام از عملیاتهای قبلی نیروهایشان را هلیبرن نکرده بودند، عراقیها همهی جاهایی را که احتمال میدادند کماندوهای ایرانی هلیبرن شوند، ماشینها را به صورت عمودی و تیرآهن سرپا کاشته بودند تا آنها با بالگردهایشان نتوانند پایین بیایند. جنوب کرخهکور را هم که احتمال حملهی ایرانیها از آنجا وجود داشت، پر از انواع مانع و مین کردند.
از سوی دیگر، آنقدر نیرو در زمین منطقه داشتند که خیلی راحت میتوانستند جلوی ایرانیها را سد کنند. جادهی اهواز ـ خرمشهر را هم، که ارتفاعش از دشتهای اطراف بالاتر بود، با ساختن خاکریزهای بلند و آوردن تجهیزات و نیرو به دژی نفوذناپذیر بدل کرده بودند. علاوه بر اینها در شهر خرمشهر هم نیرو و تجهیزات فراوانی مستقر کردند.
برای رسیدن به خرمشهر راه دیگری هم بود؛ عبور از کارون در میانهی راه اهواز- خرمشهر. عراقیها اشتباه کردند و این راه را نبستند البته عبور از کارون کار سختی بود که آنها فکر نمیکردند ایرانیها بخواهند یا بتوانند انجامش دهند. میدانستند که اگر هم کسی از کارون میگذشت فاصلهاش با خرمشهر آنقدر زیاد بود که میتوانستند میانه راه با او مقابله کنند. عراقیها کارون را مانعی طبیعی و غیرقابل عبور میدانستند و خط دفاعیشان را کمی عقبتر از رودخانه، در جادهی اهواز ـ خرمشهر، تشکیل داده بودند و از جاده، دژی مستحکم ساخته بودند.
اما نیروهای ایرانی با موفقیت از کارون گذشتند و عراقیها تلاش کردند شرق کارون را قتلگاه آنها کنند، اما نیروهای رزمندهی ایران - رزمندگان تیپ 27 محمد رسولالله (ص) به فرماندهی احمد متوسلیان، که در جادهی اهواز ـ خرمشهر بودند مردانه ایستادند و تا آخرین نفر جنگیدند تا بر ارتش عراق پیروز شوند. عراقیها خرمشهر را از دست دادند، ولی آموختند که هیچ روزنهای را باز نگذارند؛ چه قابل عبور چه غیرقابل عبور نیز دانستند که اگر ایرانیها از جایی نفوذ کنند، آنقدر میایستند تا نظامیان عراق از توان بیفتند.
با پیروزی عملیات بیتالمقدس و آزادی خرمشهر مسجد جامع شهر که روزی قلب مقاومت بود حالا قلب تپندهای بود که شادی و غرور را در سراسر کشور منتقل میکرد و تصویرهای شادی رزمندگان در اطراف مسجد جامع و نماز شکرشان همه مردم ایران را شادمان کرد./۱۳۲۵//۱۰۲/خ