چرایی تمایل دانشجویان به سکولاریزم
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از شبستان، بررسی مسائل و رویکردهای موجود در پروسه تحول درعلوم انسانی و نیز تبیین راهکارهای صحیح و چارچوب شناسی اصولی، به منظور ورود به این میدان و همچنین تحلیل جایگاه علمی و پژوهشی جامعه اسلامی، نسبت به رویکرد تولید علوم انسانی اسلامی، ما را بر آن داشت تا گفت وگویی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد عرب صالحی، استاد حوزه و دانشگاه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ترتیب دهیم که بخش ابتدایی آن را در ادامه می خوانید:
در چند سال اخیر نشست ها و همایش ها و سمینارهای مختلفی در باب رابطه علم فلسفه و مسائل فقهی با علوم انسانی اسلامی برگزار شده است؛ به نظر شما کدام یک از این رشته ها می توانند مؤثرتر در بسترسازی برای علوم انسانی اسلامی قرار گیرند؟ و چگونه؟
در این باب باید گفت: دانش های مؤثر برعلوم انسانی اسلامی، منحصراً منوط به دانش های علوم فلسفه و علوم فقه نخواهند بود، به نظر بنده، دانش تفسیر قرآن و احادیث، دانش کلام، عرفان و اخلاق نیز از رشته های بسیار مهم و تاثیرگذار برعلوم انسانی بخصوص در زمینه تولید مبانی علوم انسانی اسلامی به شمار می روند؛ فلسفه اسلامی هم بیشتر در همین زمینه به کمک علوم انسانی می آید؛ توضیح این که اولین عنصر در اسلامی بودن یک علم آن است که، مبانی آن علم، بر آموزه های دین استوار باشد یا حداقل تعارضی با علوم دینی نداشته باشد.
اهم مبانی عام علوم انسانی عبارت است از: مبنای مبداء شناختی، جهان شناختی، انسان شناختی، ارزش شناختی، معرفت شناختی، منبع شناختی، روش شناختی، فرجام شناختی یا غایت شناختی، جامعه شناختی، دین شناختی و مبنای قرآن شناختی علوم انسانی؛ در نوع این مبانی، هم فلسفه اسلامی نظر دارد و هم کلام اسلامی؛ عرفان نیز به این مبانی پرداخته است و بالاتر از همه، قرآن و سنت هم، در همه موارد فوق نظر دارند؛ باید بیان کرد در بیشتر این مبانی نیز، دیدگاه فلسفه و عرفان و کلام و تفسیر، تمایزات اساسی با همین مبانی موجود در علوم سکولار متداول و رایج دارند.
همان گونه که در قبلاً اشاره داشته ام، مرحله بعد در این پروسه، تولید منطق و روش شناسی علوم انسانی اسلامی و پس از فراغت از این مراحل، نوبت به تولید مبانی خاص هر یک از علوم انسانی و تدوین روش شناسی خاص هر کدام می رسد که، این رویکردها نیز، به نوبه خود، مطالعات میان رشته ای و فرارشته ای خاص خود را می طلبند؛ مرحله سوم در این باب، بحث پرداختن به مسائل علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی منطبق بر مبانی از پیش تولید شده است؛ در تمام این مراحل، منبع کتاب و سنت و دانش های چون فلسفه، کلام، تفسیر، فقه، عرفان و اخلاق اسلامی نیز می توانند نقش اساسی ایفاء کنند.
به عنوان پژوهشگر، پروسه تحول در علوم انسانی را طی سنوات گذشته چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا هنوز نقاط مغفولی وجود دارند که به آنها پرداخته نشده است؟
سوگمندانه باید بیان کنم علیرغم تلاش های مجِدانه و مجاهدانه مراکز پژوهشی و تحقیقات جمعی و فردی و علیرغم نشست ها و همایش های فراوان برگزار شده طی سال های گذشته، هنوز هیچیکدام از مراحل فوق، نتوانسته اند تولیداتشان را به بازار عرضه کنند!!؛ مگر در حد تک نگاری ها و بررسی های غیرنظام مند؛ اگرچه مطلع هستم که پژوهش های فراوانی در دست انجام هستند؛ بنابراین، به نظر می رسد ما هنوز در ابتدای راه هستیم و هنوز قدم چندانی در این راه بر نداشته ایم، چه برسد به این مسئله که، به این نکته بپردازیم، که آیا نکات و نقاط مغفولی بازمانده اند یا خیر؟ باید گفت: هنوز در این مسیر، نه مبانی علوم انسانی اسلامی تولید شده اند و نه روش شناسی آن قوام یافته است و نه هنوز نفس، علوم انسانی اسلامی تحقق یافته است!!
در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، با توجه به اهتمام فوق العاده ریاست، یگ گروه علمی، صرفاً مأمور تولید مبانی علوم انسانی مختلف، از نگاه و منظر قرآن کریم شده اند و هم اکنون نیز، حدود بیست پروژه تحقیقاتی، در این گروه در مرحله اجرا هستند؛ در سایر گروه های علمی نیز به این موضوع پرداخته شده است؛ در سایر پژوهشگاه ها و نهادهای علمی و ترویجی نیز، تا آنجا که بنده مطلع هستم، کتاب هایی در این زمینه ها به چاپ رسیده اند و یا در مرحله تألیف هستند. اما باید توجه داشت تحول در علوم انسانی یک پروسه زمانبر است و نباید به این زودی ها، انتظار تحول کامل در علوم انسانی را داشت و یا پایان این پروسه را اعلام کرد؛ هنوز در دانشگاه های ما در رشته های علوم انسانی، تغییر چندانی در کتب درسی و منابع آن ایجاد نشده است؛ شایان توجه است که بسیاری از این علومی که در دانشگاه های ما تدریس می شوند از مبانی علوم سکولار تغذیه می شوند و ما نباید انتظار داشته باشیم که خروجی این دانشگاه ها، دانشجویان متمایل به سکولاریزم غربی نباشند!!
خطر بزرگی که در کمین ما نشسته و بطور دائم از سوی رصدگران عرصه علم و فرهنگ، بخصوص مقام معظم رهبری(دامت برکاته) گوشزد می شود نیز، همین این مطلب است که ما هنوز نتوانسته ایم بعد از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، علومی منطبق بر موازین و مبانی دینی و فرهنگی اسلامی تولید و به نسل جوان کشور، بلکه به دنیای اسلام عرضه کنیم.
به اعتقاد بنده، نسل جوان ما به دنبال یافتن حقیقت هستند و این وظیفه ما است که مجاهدانه در این راه تلاش کنیم و به موازات روحیه استکمالی نسل پویا و جوان که خود از بهترین سرمایه ها، برای یک کشور و ملت هستند، منابع علمی و آموزشی را تولید و در اختیار آنان قرار دهیم.
توجه به جوانب این مسئله، ما را به ضرورت این تحول بیشتر رهنمون می کند؛ مراکز فرهنگی و تولیدی فرهنگی یک مملکت را نیروهای همان کشور باید به دست بگیرند؛ سینمای ما می بایست مبتنی بر دانش و هنر اسلامی و منطبق با مبانی و فرهنگ اسلامی ایرانی باشد؛ ما کجا این مبانی و منابع را در اختیار آنان قرار داده ایم؟ تئاتر و موسیقی و سایر رشته های هنری نیز، همین گونه هستند.
چرا باید پس از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، تازه برخی متولیان و مسئولان کشوری به این فکر بیفتند که برای توسعه و پیشرفت کشور می بایست سند توسعه پایدار 2030 را و آن هم در همه شاخه های آن، از جمله آموزش و فرهنگ و اقتصاد در کشور پیاده نمایند؟ قطعاً کسانی که این سند را تدوین کرده اند توجهی به مبانی دینی ما نداشته اند؛ آنگاه این افراد چگونه می توانند موجب توسعه پایدار یک مملکت اسلامی شوند؟ اشکال کار در همه این موارد نهفته است که در کشور ما هنوز علوم انسانی، مطابق با مبانی اسلامی، متحول نشده است؛ بنابراین سخن از زوایای مغفول در تحول علوم انسانی، هنوز بسیار زود و خام است./۱۳۲۵//۱۰۲/خ