بخش مختصری از زندگی پربرکت حضرت خدیجه
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا دراصفهان، آیت الله سید ابوالحسن مهدوی در جلسه سخنرانی عصر امروز که در حوزه علمیه ملاعبدالله واقع در خیابان حافظ اصفهان برگزار شد، گفت: پیامبر(ص) از دوران طفولیت مورد توجه دانشمندان و خواص قرار گرفتند.
وی در ابتدا با عرض تسلیت به مناسبت رحلت جانسوز حضرت خدیجه(س)، افزود: پیامبر اسلام از ابتدای تولدشان مورد توجه خواص و دانشمندان مخصوصاً خواص و دانشمندان یهودی قرار گرفتند و عموم این خواص پیامبر(ص) را شناسایی کردند و تصدیق کردند که ایشان همان پیامبر موعود آخرالزمان است.
آیت الله مهدوی خاطرنشان کرد: پیامبر(ص) قبل از ولادت، پدر بزرگوارشان را از دست دادند و در دوران طفولیت مادرشان از دنیا رفتند، در ابتدا حضرت عبد المطلب(ع) و بعد از رحلت ایشان عموی پیامبر(ص) حضرت ابوطالب(ع) تربیت جسمانی پیامبر(ص) را عهده دار شدند؛ حضرت ابوطالب(ع) با وجود این که می دانستند حضرت محمد(ص) همان پیامبر آخرالزمان است، پیامبری ایشان را کتمان می کردند تا ایشان از خطرات محفوظ بمانند.
نماینده مردم اصفهان در مجلس خبرگان رهبری با توجه به منقولات تاریخی اذعان کرد: پیامبر(ص) دوران طفولیت و نوجوانی را پشت سر گذاشتند و در حدود سن 25 سالگی به پیشنهاد حضرت ابوطالب(ع) قرار شد به تجارت مشغول شوند؛ حضرت ابوطالب(ع) به پیامبر(ص) عرضه داشتند که یک کاروان تجاری به سمت شام در حرکت است و شما می توانید به شکل مضاربه اموال حضرت خدیجه(س) را به امانت بگیرید و سودی که از سفر به دست می آورید را بین خودتان و حضرت خدیجه(س) تقسیم کنید، پیامبر(ص) نسبت به پیشنهاد عمویشان اظهار تمایل کردند ولی از این که خودشان مسأله را با حضرت خدیجه(س) در میان بگذارند معذور بودند؛ حضرت ابوطالب(ع) به همراه برادرانشان خدمت حضرت خدیجه(س) رسیدند و مسأله بازگو کردند، حضرت خدیجه(س) نیز بسیار خوشحال شدند و گفتند اگر پیامبر(ص) این مسأله را بپذیرند، حاضر هستم دو برابر سودی که به تجار قبلی پرداخت می کردم را به ایشان پرداخت کنم، پیامبر(ص) نیز پذیرفتند و قراردادی بین ایشان و حضرت خدیجه(س) منعقد شد؛ حضرت خدیجه(س) غلامی با تجربه به نام مِیسَره را برای مواظبت از پیامبر(ص) به دنبال کاروان فرستادند.
امام جمعه موقت اصفهان ادامه داد: میسره با ملاحظه کردن اخلاق بی نظیر پیامبر(ص) لحظه به لحظه علاقه بیشتری نسبت به ایشان پیدا می کرد تا این که کاوران به شهری به نام بُسرا رسید، پیامبر(ص) با رسیدن به شهر بُسرا زیر درخت کهن سالی قرار گرفتند تا استراحت کنند؛ در این شهر عبادتگاهی بود که میسره همیشه برای دیدن راهب آن به آن عبادتگاه می رفت ولی این بار با کمال تعجب دید که آن راهب به سمت کاروان می آید به همین سبب دلیل آمدن آن راهب را از خودش پرسید، آن راهب گفت، آن شخصی که زیر آن درخت نشسته است را می شناسی، میسره گفت، آری می شناسم او از قبیله قریش است، راهب گفت، چشمان او درخشش عجیبی دارد، میسره نیز کلام آن راهب را تأیید کرد، راهب در ادامه گفت، زیر سایه این درخت کهن سال تنها حضرت عیسی(ع) استراحت کرده است و می گویند هیچ کس نمی تواند زیر این درخت بنشیند مگر این که پیامبر باشد و به نظرم این جوان همان پیامبر موعود است.
استاد اخلاق حوزه علمیه اظهار کرد: راهب به همراه میسره به دنبال کاروان به راه افتاد و به شدت رفتار پیامبر(ص) زیر نظر داشت، آن ها ملاحظه می کردند که پیامبر(ص) در معاملاتشان اهل فریب دادن اشخاص نبودند و همچنین فریب کسی را هم نمی خوردند؛ در تواریخ آمده است که در این سفر تاجری به بت های لات و عزی قسم یاد کرد و پیامبر(ص) صحبت او را قطع کردند و فرمودند، من اصلاً این چیزهایی که نامشان را آوردی قبولشان ندارم؛ سفر تجاری به پایان رسید و سود بسیار کلانی عائد کاروان شد تا جایی که میسره می گوید در 40 سالی که تجارت انجام داده ایم کسب چنین سودی بی سابقه بوده است؛ کاروان به سوی مکه بازگشت، در راه برگشت هوا بسیار گرم شد ولی ابری بالای سر کاروان قرار گرفت و روی آن سایه انداخت؛ میسره خطاب به پیامبر(ص) عرضه می دارد که شما زودتر از کاروان حرکت کنید و خبر دست یافتن به این سود کلان به حضرت خدیجه(س) برسانید، پیامبر(ص) نیز می پذیرند و از کاروان جدا می شوند، میسره می گوید زمانی که پیامبر(ص) از کاروان جدا شد، ابری که روی کاروان سایه انداخته بود به همراه پیامبر(ص) حرکت کرد و از سایه اش از روی کاروان برداشته شد.
وی در ادامه گفت: زمانی که پیامبر(ص) به مکه رسیدند، حضرت خدیجه(س) دلشان متلاطم شد و از خانه خودشان که مشرف بر مکه بود دروازه شهر را نگاه کردند و دیدند پیامبر(ص) داخل شهر آمدند و به سوی مسجد الحرام رفتند، پیامبر(ص) بعد از عبادت در مسجد الحرام به سوی خانه حضرت خدیجه(س) رفتند و گزارش کار دادند، حضرت خدیجه(س) که 15 سال از پیامبر(ص) بزرگ تر بودند به شدت به پیامبر(ص) علاقه مند شده بودند و می خواستند بیشتر از درصد توافقی در اختیار پیامبر(ص) بگذارند ولی پیامبر(ص) نپذیرفتند.
آیت الله مهدوی اظهار کرد: قبل از بازگشت پیامبر(ص) حضرت خدیجه(س) در خواب می بینند که خورشید از جایش کَنده شده و به سمت زمین می آید، خورشید لحظه به لحظه به زمین نزدیک می شود و وارد خانه حضرت خدیجه(س) می شود، حضرت خدیجه(س) نیز این خواب را برای یکی از معبّران تعریف می کنند و او می گوید شما با کسی ازدواج می کنید که شرق و غرب عالم را فرا می گیرد؛ حضرت خدیجه(س) در حالی که از جانب بزرگان ثروتمند مکه خواستگارانی داشتند، خودشان با وجود تفاوت سنی زیاد از پیامبر(ص) خواستگاری کردند و ازدواج میسر شد.
نماینده مردم اصفهان در مجلس خبرگان رهبری گفت: حاصل ازدواج پیامبر(ص) و حضرت خدیجه(س) پنج فرزند به نام های قاسم، عبد الله، فاطمه، رقیه و ام کلثوم بود که فرزندان پسر پیامبر(ص) در دوران کودکی از دنیا رفتند و همین مسأله سبب شد که مخالفان نسبت ابتر بودن به پیامبر(ص) بدهند.
امام جمعه موقت اصفهان خاطرنشان کرد: پیامبر(ص) در کوهی به نام جبل النور که غار کوچکی در وسطش داشت مشغول به عبادت می شدند، پیامبر(ص) 30 ساله شدند که امیر مؤمنان(ع) به دنیا آمدند و حضرت خدیجه(س) به واسطه امیر مؤمنان(ع) که نوجوان بودند برای پیامبر(ص) آب و غذا می فرستادند؛ سن پیامبر(ص) به 40 سال رسید و بعثت ایشان آغاز شد و در همان لحطات ابتدایی امیر مؤمنان(ع) در کنار پیامبر(ص) بودند و به ایشان عرضه داشتند ای رسول خدا من هم جبرئیل را دیدم و صدای او را شنیدم، پیامبر(ص) نیز سخنان حضرت علی(ع) را تصدیق کردند و گفتند من پیامبر آخرالزمان هستم و تو وصی من هستی.
استاد اخلاق حوزه علمیه افزود: پیامبر(ص) وارد خانه شدند و حضرت خدیجه(س) با ملاحظه چهره پیامبر(ص) فهمیدند که اتفاقی افتاده است لذا از ایشان پرسیدند آیا اتفاقی افتاده است و بعد از این که پیامبر(ص) مسأله بعثت خودشان را بیان کردند این بانوی بی نظیر نیز به پیامبر(ص) ایمان آوردند؛ پیامبر(ص) به همراه امیر مؤمنان(س) و حضرت خدیجه(س) به صورت دسته جمعی در مسجد الحرام نماز جماعت می خواندند و کم کم اسلام به عنوان یک دین ظهور کرد و مخالفت های کفار و مشرکان شروع شد؛ مسلمانان از جانب مخالفان در شِعب ابی طالب محاصره شدند و حضرت خدیجه(س) تمام اموالشان را در راه اعتلای اسلام هزینه کردند.
وی خاطرنشان کرد: در شِعب ابی طالب حضرت ابوطالب(ع) رحلت فرمودند و بعد از مدت کوتاهی حضرت خدیجه(س) نیز در بستر بیماری افتادند و به حال احتضار رفتند؛ مسلمانان به صورت معجزه آسا از شعب ابی طالب خارج شدند و پیامبر(ص) بر بالین حضرت خدیجه(س) حاضر شدند، حضرت خدیجه(س) بعد از این که کمی از کارهای خودشان را بازگو می کنند خطاب به پیامبر(ص) عرضه می دارند ای رسول خدا آیا از من راضی هستی، پیامبر(ص) می فرمایند، این چه حرفی است که میزنی من راضی هستم و خداوند نیز از تو راضی است، سپس حضرت خدیجه(س) به صورت مخفیانه به حضرت زهرا(س) عرضه می دارند که به پیامبر(ص) بگو چیزی برایم باقی نمانده است و از ایشان تقاضا دارم یکی از لباس های خودشان که در آن به عبادت مشغول شده اند را برایم کفن کنند و سپس از دنیا می روند.
آیت الله مهدوی در پایان گفت: حضرت خدیجه(س) باید برای افراد ثروتمند الگو قرار بگیرد و افرادی که از نظر مالی متمکن هستند بدون ترس از فقر که وعده ای از جانب شیطان است ثروت خودشان را در راه اعتلای دین و امور فرهنگی خرج کنند./867/۲۰۱/ب۲