گزارش هایی از سفرنامه حج آیت الله صافی گلپایگانی(۹)
به گزارش خبرگزاری رسا، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیتالله لطف الله صافی گلپایگانی به مناسبت نزدیک شدن انجام مناسک حج، سلسله گزارش از سفرنامه حج این مرجع تقلید را منتشر کرد.
متن نهمین گزارش این پایگاه به شرح زیر است:
انبوه جمعيت
جمعيت زوار در مدينه منوّره در موسم حج شايد بيشتر از هر موقع باشد به طوري كه از كثرت جمعيت، آمد و شد در خيابانها دشوار است و اگر كسي فرصت داشته باشد و وضع رفتار و روش اين جمعيتهايي كه هر كدام و هر گروهي نماينده يك نوع فرهنگ و عاداتي ميباشند كه با تفاوتهايي كه دارند همه در فرهنگ اسلام بهم پيوستهاند يا به نظر بعضي همه نمايش فرهنگ اسلام هستند به مسائل جالب و دانستنيهاي مهم آگاهي مييابد.
بهترين فرصت براي بررسي اوضاع اجتماعي ملل مسلمان همين موسم است اينجانب آنچه توانستم در اين اجتماع بشري بينديشم در تمام آنها جمال معنويت اسلام را بيشتر ظاهر ميديدم اگر چه از جهت وضع لباس و حتي چهره براي برخي جالب نيستند اما از نظر معنويت همه جالبند، و از همانهايي كه شايد به نظر عقب مانده و نادان جلوه كنند چنان انسانيت و وقار عبادت و پرستش خدا و تواضع در برابر او و خلوص نيت ظاهر است كه قابل توصيف نيست.
باور كنيد براي بعضي از اين گروهها كه فاقد وسايل آسايش هستند، و لباسهاي ژنده و كهنه در بر دارند و از راههاي دور در حالي كه بسياري از آنها در سن پيري و كهولت يا در عنفوان جواني ميباشند اين مسافرت جهاد اكبر است كه جز با همت و تصميم مؤمنان كسي بدان اقدام نخواهد كرد.
من هميشه و هر وقت از منزل بيرون ميروم و اين مردم را از اهل هر شهر و ديار كه ميبينم از همت و تصميم و خلوصشان لذت ميبرم و تعجب ميكنم و بر صاحب آن مكتبي كه اين ايمان را در بشر ايجاد كرده كه چهارده قرن است انسانيت را در اين زمين با اين جلوه تابناك در معرض نمايش قرار ميدهد درود ميفرستم.
در اين مظاهر و در اين اوضاع است كه انسان به معني پاسخ خدا به فرشتگان تا حدي آگاه ميشود كه وقتي ملائكه گفتند:اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكَ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَك؟
در جواب آنها فرمود: اِنّي اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ[1]
بديهي است اين جماعت بزرگ بشري به آن مرحله از كمال كه اسلام پيشنهاد نموده و مكتب اهل بيت عليهمالسلام و تمسك به قرآن و عترت ميپروراند نرسيدهاند اما انسان اثر اسلام و تعاليم نجات بخش و انسان ساز اسلام را در اينها مشاهده ميكند، و ميفهمد كه اينها كلاسهايي را كه سازندهاند طي كرده و به مراحلي از خودسازي دست يافتهاند هر چند كلاسهاي بسيار ديگر در جلو دارند.
تفاوت اشخاص از جهت تسليم در برابر احكام خدا
در صدر اسلام هم تأثير اسلام و تسليم اشخاص در برابر دستورات، و فرمانهاي رسول اكرم صليالله عليه وآله وسلم مساوي نبود. بعضي تسليم محض و كامل بودند، و به آنچه پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم خبر ميداد يا به آن امر ميفرمود صد درصد مؤمن بودند و ذرهاي احتمال خلاف آن را نميدادند، مانند علي عليهالسلام كه سوابق ايمان و مواضع و مواقف او در اسلام همه روشنگر اين حقيقتند كه ايماني سنگينتر و محكمتر از ايمان او قابل تصور نيست و حتي يك لحظه در برابر حكم خدا و فرمان رسول خدا صليالله عليه وآله وسلم در يك مورد هم انديشه ديگر والعياذ بالله خود رأيي اظهار ننمود و بلكه چنان شخصيتي كه به اتفاق همه، علوم و معارفي از او صادر شد كه جهان را پر نمود، و دانشمندترين فلاسفه الهي نتوانسته و نخواهند توانست در توصيف و تنزيه و سپاس حق تعالي مانند او سخن برانند و آن زباني كه پس از پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم اينهمه درفشاني كرد و علوم و معارف بشري و اسلامي را براي مردم بيان فرمود در عصر پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم آنچنان ساكت و خاموش بود كه هرگز در خور عشري از اعشار و يك از هزار علوم و حكمتها و دانشهايش از او شنيده نشد.
آري اين است حقيقت فناء در محبوب كه: با وجودت ز من آواز نيايد كه منم.
اين است ادب علوي و معرفت او نسبت به پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم و اين است تسليم كامل در برابر خدا و رسول كه مافوق آن تصور ندارد.
و اين است معني بندگي و عبوديت و عمل به آيi: وَ ما كانَ لِمُؤْمِن وَ لا مُؤْمِنَة اِذا قَضَي اللهُ وَ رَسُولُهُ اَمْراً اَنْ
يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ[2] اينجا است كه مقام كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرُهُ الَّذي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانُهُ
الَّذي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتي يَبْطِشُ بِها[3] و معناي: وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللهَ رَمي،[4]
فعليت و تحقق خارجي مييابد.
بنده آن باشد كه بند خويش نيست
جز رضاي خواجهاش درپيش نيست
گر (ببرّد) خواجه او را پا و دست
دست ديگر آورد كاين نيز هست
نه ز خدمت مزد خواهد نه عوض
نه سبب جويد ز امرش نه غرض
نقطه مقابل و ضد اين بينش موضع ابليس مآبانه بعضي ديگر بود كه ابليس گرچه به ظاهر سوابق زيادي در عبادت و پرستش خدا داشت اما انانيت و تكبر و خودبيني او در برابر خدا بر جاي مانده و به مقام توحيد نرسيده بود و فرمان خدا را براي اطاعت نميبرد لذا زبان به اعتراض گشود و گفت: اَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين،[5] در بين افرادي كه به اصطلاح به آنها صحابه اطلاق ميشود و در بين مردم ديگر و در عصر ما نيز بعضي در برابر حكم خدا و رسول خدا اظهار عقل و رأي مينمايند و زبان معترضانه به چون و چرا باز ميكنند و گاه به صراحت حكم خدا را رد مينمايند و اين بيماري در عصر ما بسيار شايع شده و بسا كساني كه صبح ميكنند در حالي كه از دين خارج شدهاند.
تلبيس ابليس
نكته ديگر كه از مشاهده مناظر اظهار شوق و ارادت و عبادات اينهمه مردم كه متأسفانه به راه ولايت راه نيافتهاند درك ميشود تلبيس ابليس است كه چگونه در اين مناظر و برنامهها كه به صورت عبادت و اطاعت است وارد شده و برنامههاي اسلامي را در بعض موارد بالمره تغيير داده يا در آن تصرف كرده و نقش خود را در آنها پنهان نموده است و به صورت پيروي از فلان و بَهمان و ابوهريرهها و...خود را وارد كرده و دستورات شخصيتهايي را كه در طول تاريخ اسلام را از تحريف غالين و ابطال مبطلين حفظ فرمودهاند كنار گذارده است.
اين تلبيس ابليس كه از آستين منافقين درآمد به قول ابودرداء همه برنامههايي را كه در عهد رسول خدا بود حتي نماز را تغيير داد وبزرگترين چهرهزشت ووحشتناكش غصب خلافت اهلبيت عليهمالسلام بود.
مسؤوليت آنها كه از روز اوّل خشت كج بكار گذارده و موجب گمراهي اين همه مردم شده و سنّت سيئه را تأسيس كردند مساوي است با مسؤوليت تمام گناهكاران و خطاكاراني كه در طول تاريخ از راه آنها پيروي نمودهاند و بلكه بيشتر است.
بقیع
بقيع يكي از دو قبرستان معروفي است كه در صدر اسلام و عصر رسالت مسلمين، اموات خود را در آنها دفن نمودهاند و تاكنون هم دفن اموات در آنها به مناسبت شأن و فضيلتي كه همه مسلمانان براي اين دو گورستان قائلند و جنبههاي تاريخي آنها ادامه دارد قبرستان ديگر همان قبرستان معروف مكه مكرمه (حجون) است كه در آينده به آن خواهيم رسيد.
قبرستان بقيع پيش از هجرت پيغمبر اكرم صليالله عليه وآله وسلم به مدينه منوره، قبرستان نبود و بر حسب بعض نقلها اولين نفري كه از انصار در اين مقبره مدفون گرديد اسعدبن زراره بود سپس از مهاجرين اولين كس عثمانبن مظعون بود كه هر دو از صحابه عاليقدر بودند و به امر پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم اين زمين براي قبرستان آماده گرديد و پس از رحلت ابراهيم فرزند عزيز پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم كه به امر آن حضرت او را نيز در بقيع در جنب عثمانبن مظعون دفن كردند اين قبرستان رسميت يافت و به دفن اموات مسلمين در آنجا اختصاص پيدا كرد.
اين قبرستان در سمت شرقي مدينه واقع است و طول آن بر حسب تعيين بعضي 150 متر و عرض آن 100 متر است و ظاهراً اين طول و عرض قطعهاي است كه فعلا بقيع ناميده ميشود و الاّ عرض و طول آن كمتر بوده است و مكان قبر عثمان كه به نام (حش كوكب) موسوم بوده است خارج از بقيع قرار داشته است كه چون مسلمانان مانع از دفن او در مقبره مسلمين شدند و حتي ابتداء انقلابيون از دفن او هم مانع ميشدند چند تن از بني اميه او را روي دري گذاردند و چون در (حش كوكب) كه مقبره يهود بود حفرهاي كندند و خاك بر آن ريخته جسدش را مخفي كردند اين مكان را بني اميّه بعدها ضميمه بقيع نمودند.
باري اين قبرستان از چهارده قرن پيش تا امروز همواره زيارتگاه مسلمين و مركز بيداري و تذكار خاطرات رجال و شخصيتهاي بزرگ اسلام و رويدادهاي زشت و زيبا بوده است.
و اين قبرستان پس از روضه مقدسه نبويه يكي از منابع تاريخ اسلام است كه وجود شخصيتهاي تاريخي اسلامي را اثبات و تأييد مينمايد.
در حدود ده هزار نفر از صحابه در اين قبرستان مدفون ميباشند. از معاريف و مشاهيري كه در اين قبرستان مدفون هستند و از بانوان نخست به احتمال حضرت زهرا عليهاالسلام را بايد نام برد و نفر دوم به طور مسلم نيز فاطمهبن اسد ام الوصي و ام الائمه است كه نسبت به پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم به مناسبت پرستاري و كفالتي كه از آن حضرت داشت مقام مادري دارد و بر حسب احاديث پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم او را مادر ميخواند و فرمود بعد از ابوطالب كسي نسبت به من نيكي كنندهتر از او نبود و در مقام تجهيز و تشييع و تكفين و دفن او عنايتهايي فرمود كه مورد تعجب و جلب توجه گرديد، از جمله اينكه پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم پيراهن خود را براي كفن او مرحمت كرد و در قبر او خوابيد و از جمله قبور محترمه قبر ام البنين مادر حضرت عباس ابي الفضل شهيد در كربلا است، و قبور زوجات النبي نيز به غير از حضرت خديجه عليهاالسلام كه در مكه مكرمه و ميمونه كه در سرف مدفون ميباشند، در بقيع ميباشد و همچنين قبور ديگر بنات پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم و صفيه عمه بزرگوار آن حضرت و جمعي از بانوان معظمه اهل بيت از بنات بلا واسطه يا مع الواسطه ائمه عليهمالسلام نيز در بقيع است و اما از مردان نيز شخصيتهاي بسيار در اين قبرستان مدفونند كه عزيزترين و بزرگترين آنها نخست سبط اكبر حضرت امام حسن مجتبي عليهالسلام سيد جوانان اهل بهشت و ديگر حضرت امام زين العابدين علي بن الحسين عليهماالسلام و حضرت امام محمدباقر و حضرت امام جعفر صادق عليهماالسلام ميباشند (امام دوم و چهارم و پنجم و ششم) كه تواريخ زندگي مشحون از افتخارات و فضايل و بزرگواريِ آنها مستقلاً و در ضمن صدها تاريخ معتبر نوشته شده است و ديگر قبر جناب عباس عموي پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم و عقيل عموزاده آن حضرت و عبدالله جعفر و از جمله چنانكه قبلا گفته شد قبر مطهر جناب ابراهيم فرزند عزيز و عاليمقام رسول خدا صليالله عليه وآله وسلم است كه بالخصوص در بقيع زيارت ميشود.
وضع كنوني قبرستان بقيع
وضع قبرستان بقيع در حال حاضر بسيار موهن است و اهانتي كه به رجال و شخصيتهايي كه در اين گورستان مدفونند شده، فوق العاده تأسف آور و رقت انگيز است تقربياً جز اقليت غير قابل توجهي كه به اسم وهابي ناميده شده و موجوديت دارند و گروهي از مردم غافل از حقايق جريانها و دخالت سياست در امور كه فريب تبليغات عوام فريبانه آنها را خوردهاند، اكثريت مسلمانان از اين استخفاف و اهانت سخت ناراحت و آزرده خاطرند.
در هيچ كجاي دنيا نسبت به قبور بزرگان خود اين همه بيادبي و بياحترامي روا نميدارند و در هر كجا دفن اموات مرسوم است قبور اموات و مقبره آنها نيز محترم است.
نقشه تخريب آثار و ابنيه اسلامي نقشه بسيار عميق و خائنانهاي بود كه بيگانگان براي محو مستندات و شواهد عيني و اثري تاريخ اسلام كشيده بودند و در موقعي كه براي تسلط بر كشورهاي اسلامي دست به تفرقه و فرقه سازي بودند، مثلا علي محمد شيرازي و حسينعلي نوري را در ايران به ادعاي بابيت و مهدويت و نبوت و بلكه الوهيت برانگيختند و در هند غلام احمد قادياني به اصطلاح فرقه مزدور احمديه را و در عربستان نيز فرقه وهابي را وسيله دست ساختند و محمدبن عبدالوهاب را به مزدوري گرفتند و مهمترين مقصد آنها علاوه بر غارت معادن بزرگ نفت، از ميان بردن آثار اسلامي بود كه حتي روضه مقدسه پيغمبر صليالله عليه وآله وسلم را نيز فرا گرفت.
ادامه دارد ...
[1]. سوره بقره، آيه 30.
[2]. سوره احزاب، آيه 36.
[3]. اربعين شيخ بهايي، صفحه 143، حديث35.
[4]. سوره انفال، آيه 17.
[5]. سوره اعراف، آيه 12.
/۱۳۲۳/ ۱۰۳/ص