گزارش هایی از سفرنامه حج آیت الله صافی گلپایگانی(۱۲)
به گزارش خبرگزاری رسا، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیتالله لطف الله صافی گلپایگانی همزمان انجام مناسک حج، سلسله گزارش از سفرنامه حج این مرجع تقلید را منتشر کرد.
متن دوازدهمین گزارش این پایگاه به شرح زیر است:
شبهاي مسجدالحرام
در دنيا هيچ مجلس شب نشيني سالم و شب زندهداري و انس و سير در عوالم روحاني مثل شب زندهداري در مسجدالحرام كه لذت بخش و آرام ساز روح باشد وجود ندارد.
هر چه انسان نگاه ميكند و هرچه ميبيند روحانيت و مظاهر بيداري وجدان و سير و سلوك الي الله است عبادتش و دعايش اثر ديگر دارد و انسان مييابد كه حضور خاصي نصيبش شده است كه در جاهاي ديگر فراهم نيست.
انديشه و تفكر در اين مسجد گاهي چنان اثر ميگذارد كه مثل اين است كه انسان خود را بينهايت ببيند، چون به بينهايت متصل شده است.
ملاقات و ديدار با دوستان و آشنايان مثل اين است كه در بهشت بهشتيان دوستان خود را ببينند كه آنان هم بهشتي شده و افتخار ورود به بهشت را دريافتهاند.
خلاصه نمونهاي از بهشت است كسي را با كسي كينهاي نيست و دلها از غل و غش پاك شده و برادري اسلامي ظاهر گرديده و آيه شريفه «وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اِخْواناً عَلي سُرُرٍ مُتَقاِبلينَ»[1] که دربارة اهل بهشت است در اينجا هم مصداق پيدا ميكند.
چه حال نيكوئي است، فارغ از دنيا و غصههاي آن. خدا روزي فرمايد كه هميشه مشرف باشيم يا اقلا سالي يك بار مشرف شويم خلاصه انسان از اين محيط روحاني دل برنميكند و نميخواهد آنجا را ترك نمايد و چشم از خانه كعبه معظمه بردارد.
وداع كعبه معظمه و حركت به جده
آئيد تا بگرييم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد وقت وداع باران
شنيدهام سخني خوش كه پير كنعان گفت
فراق يار نه آن ميكند كه بتوان گفت
حديث هول قيامت كه گفت واعظ شهر
حكايتي است كه از روزگار هجران گفت
روز عيد غدير، 18 ذي حجه به تقويم عربستان، كه براي حركت از مكه معظمه به جده تعيين كردهاند لذا كاروان حجاج از شب عيد تا هنگام حركت كه حدود بعد از ظهر بود به تدريج براي طواف به حرم مشرف ميشوند من هم اگر چه تا پاسي از شب عيد غدير را در مسجدالحرام مشرف بودم اما روز عيد نيز مجدداً براي تجديد عهد پس از نماز ظهر كه نسبتاً خلوت است حرم مشرف شدم و طواف بجا آورده نماز طواف را قرب مقام به مناسبت اينكه در قياس به اوقات ديگر خلوت بود بجا آوردم وبا حالتي بسيار افسرده و دلي شكسته با كعبه معظمه و مسجدالحرام وداع كرده از خدا التماس و مسئلت نمودم كه اين سفر را سفر آخر قرار ندهد.
اكنون بايد كعبه معظمه و مسجدالحرام را ترك كنم دل به هيچوجه مايل به ترك اين مكان مقدس نيست و چنان است كه اگر امكان داشت از اينجا بيرون نميرفت هر چه فكر ميكنم به لحاظ جهات دنيائي و علائق مادي اوليه خانه خدا را ترك نميكنم يعني وداع اختياري كه محرك بر ترك اين ميعاد بندگان خدا باشد ندارم و فقط چيزي كه داعي بر وداع و بازگشت است دواعي اضطراري است چنانكه دواعي شرعي و تكاليفي كه در رابطه با اوامر و نواهي صاحب اين بيت نيز هر كسي دارد موجب ميشود كه آن تكاليف را كه واجب و الزامي است مقدم بدارد و از عشق و علاقه خود به اين حضور صرف نظر كند مانند غلامي كه افتخار درك محضر مولايش را داشته باشد و آن را فوز عظيم بداند ولي مولا او را به كاري كه موجب ترك آن حضور و آن حال است فرمان بدهد كه ناچار بايد امر مولي را اجرا كند.
و حالش مضمون اين شعر است:
ميل من سوي وصال و امر او سوي فراق
ترك كام خود گرفتم تا برآيد كام دوست
فراق و وصل چه باشد رضاي اوست
كه حيف باشد از او غير او تمنائي
مكن هرگز تمناي بهشت انديشه دوزخ
اگر مطلب رضاي اواست خواه اينجا وخواه آنجا
باري با حالي كه صورت ترديد دارد، و تصميم از آن ظاهر نيست اندك اندك پس از وداع تقبيل كعبه معظمه و در و ديوار حرم (اگر ممكن شود) با هزاران تحسر و تأسف مسجدالحرام را وداع ميكنند.
اما افسوس بسيار ميخورم بر آن روزها و ساعاتي كه توفيق عبادت و دعا در مكان مقدس برايم فراهم بود و قدر آن را نشناختم و چنانكه شايسته بود به توبه و انابه نپرداختم.
قضا روزگاري ز من در ربود
كه هر روزش از پي شب قدر بود
غنيمت ندانستم آن روزگار
كنون از ندامت چه آيد ببار؟
بالأخره قلبم را در مسجد گذارده و جسمم را خارج ساخته و به سوي منزل براي عزيمت به جده روانه شدم مثل آنكه در بين راه با هرچه ميبينم وداع ميكنم و حتي به سنگها و بناهاي ثابت در مكه غبطه ميخورم.
پس از ورود به منزل و تحويل اثاثيه آماده حركت شديم و حدود ساعت پنج بعد از ظهر روز سه شنبه 18 ذي حجه رهسپار جده شديم.
مطار جده يا به اصطلاح ما فرودگاه جده كه خود شهري بزرگ است پر از جمعيت بود قسمتي از آن را بازديد كردم واقعاً خسته شدم همه جا جمعيّت موج ميزد و مردم از ملل مختلف در آنجا منزل گزيده بودند به زحمت ما نيز جائي براي خودمان كه وافي به جمعيتمان نبود پيدا كرديم و در آنجا منزل گزيديم. در كنار ما عدهاي از اهالي سودان بودند با سلام به آنها راه سخن و مذاكره را گشوديم در بين آنها جواني بود كه در عربستان مؤسسه داشت اين جوان اهل بينش و فهم و اطلاع بود با او گرم صحبت شدم، از جمله پرسشهاي او و جوان ديگر كه اهل مكه معظمه بود تفاوت بين كساني كه عمامه سياه دارند و عمامه سفيد بود. توضيح دادم که عمامه سياه علامت سيادت و شرافت و انتساب به بيت نبوت و فرزندي علي و زهرا عليهماالسلام است گفتم: ابو نواس شاعر را ميشناسي؟ گفت: بلي، گفتم: او خطاب به امام علي بن موسي الرضا عليهماالسلام ابياتي دارد كه در اين ابيات اين شرافت نسب را توصيف كرده است ابيات او اين است:
مُطَهَّرُونَ نَقَيّات جُيُوبَهُمْ
تُتْلَي الصَّلاةُ عَلَيْهِمْ اَيْنَما ذُكِرُوا
مَنْ لَمْ يَكُنْ عَلَوِّياً حينَ تَنْسِبُهُ
فَما لَهُ في قَديمِ الدَّهْرِ مُفْتَخَرٌ
وَاللهُ لَمّا برا خَلْقاً فَأَتْقَنَهُ
صَفّاكُمْ وَاصْطَفاكُمْ اَيّها الْبَشَرُ
فَاَنْتُمُ الْمَلأُ الأعْلي وَ عِنْدَكُمْ
عِلْمُ الْكِتابِ وَما جاءَتْ بِهِ السُورَ[2]
شعر سوم را كه خواندم گفت: (صحيح)
با اين بيان او را به فضايل اهل بيت عليهمالسلام متوجه كردم. به مناسبت دو سه رساله از ابن تيميه و محمدبن عبدالوهاب كه نزد من ديد از جمله پرسشهايش اين بود كه نظر شما در مورد اين فرقه (وهابي) چيست؟ گفتم: اينها تمام امت را از سلف و خلف تكفير نموده و مشرك ميدانند و اعمالي را كه شائبه شرك در آنها نيست مشرك ميدانند مثل بوسيدن ضريح پيغمبر و ائمه عليهمالسلام را شرك ميگويند و عبادت و پرستش غير خدا ميشمارند در حالي كه بديهي است كسي كه ابتدائيترين عقايد اسلامي را بداند هرگز سنگ و آهن را عبادت نميكند و اگر بنا باشد بوسيدن ضرايح شرك باشد پس بوسيدن حجرالأسود و سعي بين صفا و مروه نيز شرك و دعا و خواندن خدا در نزد آنها پرستش و عبادت آنها است و همچنين خواندن دعاهايي كه متضمن خطاب به حجر و كعبه معظمه است بنابراين زعم فاسد شرك است برخلاف انتظار من ديدم او هم اين مطالب را تصديق كرد و گفت اين احترامات ومراسم به مناسبت انتساب اينها به خدا و پيغمبر است چنانكه در آن شعري كه خوانديد (قبلاً شعر امر علي جدار ديار ليلي را خوانده بودم) همين معنا بيان شده است. بعد راجع به تاريخ وهابيه و اينكه استعمار پس از آنكه به كمك جمعي از جاه طلبان مسلمان و مسلمان نما مثل كافر ترك «مصطفي كمال» (آتاترك) خلافت عثماني را كه يكي از دو نقطه مقاومت عليه آنها بود برانداخت و اين تحريم كنوني سياسي را در عالم اسلام برقرار كرد و هر كجا حاكمي را از جانب خودش مستقر كرد و به اسم وطن و رژيم و نظامهاي مستقل آنها را از يكديگر جدا و در برابر هم قرار داد.
از جمله به شريف حسين وعده دادند كه به شرط همكاري با آنها در براندازي خلافت عثماني او را به خلافت بشناسند. لذا وقتي عثمانيها با كمك يهود دونمه از بين رفتند و حكم عزل سلطان عبدالحميد را به وسيله يك نفر يهودي به او ابلاغ كردند آقاي شريف حسين مدعي خلافت شد وقتي ديدند دست بردار نيست و حتي اگر خليفه دست نشانده استعمار باشد اساس آن اگر باقي بماند براي آنها خطر و تا حدي موجب وحدت مسلمين ميشود و ممكن است در آينده باز هم سلطان محمد فاتحي پيدا شود لذا ابن سعود را پيش آورده و او را به شورش و مخالفت با شريف حسين مأمور كردند و سرانجام شريف حسين را به قبرس تبعيد كردند و ابن سعود را بر تخت حكومت وحشتناك استبدادي نشاندند و به عنوان مذهب او را به محو آثار اسلامي و سوابق تاريخي اسلامي وادار كردند و هدف اول و اساسي آنها تخريب روضه مطهره حضرت رسول خدا صليالله عليه وآله وسلم و از بين بردن آثار آن بود كه اگر چه به واسطه موانعي كه جلو آمد به اين مقصدها نايل نشدند و خدا بين آنها و مقصودشان حايل شد اما با تخريف آثار و مشاهد ديگر خسارتهاي بزرگ معنوي به اسلام و مسلمين وارد كردند خلاصه با اين مرد گرم سخن شدم و همه را تصديق مينمود و خيانتها و جنايتهاي اينگونه سعوديها را استنكار ميكرد و با شربتي كه از شير تهيه شده بود از من پذيرائي كرد و آدرس داد كه از كتابها و تأليفات خودم براي او به آدرس سودان خرطوم بفرستم چون ارسال آن به مكه علاوه بر آنكه ممنوع است و ضبط ميشود براي او موجب گرفتاري و مؤاخذه حكومت است گفتم اين هم يكي ديگر از اختناق و فشاري است كه حكومت سعودي بر مردم وارد ميكند كه از ورود كتابهاي ساير فرق اسلامي جلوگيري ميكند مبادا كه مردم به ضلالت وهابيها آگاه شوند و اين سلطنت استكباري پايهاش متزلزل گردد. گفتم من اين كتابها را گرفتهام و تعداد زيادي از كتابهاي وهابيه در كتابخانه من و در كتابخانههاي عمومي شيعه در دسترس مطالعه همه است هيچ كس از اينكه كسي از مطالعه آنها از تشيع منحرف شود بيمي ندارد بلكه خواندن اين كتابها را موجب آگاهي بر جهالت وهابيها، و مجسّمه و حنابله ميداند اما اينها از ترس اينكه حقايق روشن شود كتابهاي شيعه و خصوص رد بر وهابيه را به شدت ممنوع ساختهاند.
ساعت تقريباً دو و نيم از نصف شب به وقت تهران از جده به سوي تهران پرواز كرديم و ساعت حدود پنج وده دقيقه به سلامتي به تهران وارد شديم.
و آخر دعوانا اَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّد وَ آلِهِ الطاهِرينَ سيّما مولانا الامام المنتظر المهدي بقية الله ارواح العالمين له الفداء
[1]. سوره حجر، آيه 47.
[2]. بحارالانوار ج49 ص148 ط طهران.
/۱۳۲۳/۱۰۳/ص