۰۸ مهر ۱۳۹۶ - ۱۷:۲۴
کد خبر: ۵۲۹۰۵۶

تأملی در عبرت های عاشورا از منظر آیت الله مکارم

حضرت آ‌یت الله مکارم گفت: صفحات تاريخ بشر پر از درس هاى عبرت است ولى افسوس آنان كه بايد ببينند و بشنوند و بخوانند و عبرت گيرند، اندك اند به همين دليل، در همان راههاى خطا گام مى نهند و به همان سرنوشت هاى شوم مبتلا مى گردند.
حضرت آیت الله مکارم شیرازی

به گزارش خبرگزاری رسا، صفحات تاريخ بشر پر از درس هاى عبرت است. در و ديوار عالم هستى را عبرت ها پوشانده است، ولى افسوس! آنان كه بايد ببينند و بشنوند و بخوانند و عبرت گيرند، اندك اند به همين دليل، در همان راههاى خطا گام مى نهند و به همان سرنوشت هاى شوم مبتلا مى گردند.[1]

حال آنکه در قرآن کریم می خوانیم: «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ»، در سرگذشت آنان (پيشينيان) درس عبرتى است براى صاحبان انديشه.[2] چه بسيار كسانى كه نقشه هاى دامنه دارى، براى زندگى خود كشيده بودند و در دنيايى از آرزوها غوطه ور بودند، ولى مرگ آمد و دامنه آرزوها را به سرعت برچيد و همه نقشه ها را نقش بر آب كرد، و اين در حالى بود كه آنها نيز، در برابر تاريخ اقوام پيش از خود، قرار داشتند، ولى هوا و هوسهاى سركش، پرده ضخيمى بر چشمان عقل و خرد آنها افكند، و نتوانستند واقعيّات اين زندگى را ببينند! به همين دليل، با دست خالى از اين جهان، به جهان ديگر شتافتند.[3]

در این میان عاقبت منافقان و گردنكشان پيشين در واقعۀ عاشورا، عبرت انگيزترين درسها را به ما مى دهد،[4] زیرا  بدعاقبتان واقعۀ کربلا هم دين خود را فروختندو هم دنیاى ديگران را آباد کردند که اين نهايت بدبختى است![5] لذا واقعۀ عاشورا علاوه بر درس ها و پیام های متعدد، نياز به تحليل و عبرت آموزی دارد.[6]

معنا و مفهوم عبرت

«عِبْرَت» در اصل از مادّه «عبور» گرفته شده است كه به معناى گذشتن از حالى به حال ديگر، يا از جايى به جاى ديگر است، و به اشك چشم «عَبْرَة» (بر وزن حسرت) مى گويند؛ زيرا از چشم عبور مى كند و به كلمات كه از زبان ها و گوش ها مى گذرد نيز عبارت مى گويند، و عبرت گرفتن از حوادث نيز به خاطر آن گفته مى شود كه انسان از آنچه مى بيند مى گذرد، و از حقايقى در پشت سر آن آگاه مى شود.[7]،[8]

با این تفاسیر ، به حوادثى كه به انسان پند مى دهد «عبرت » مى گويند؛ چرا كه انسان را به يك سلسله تعاليم كلّى رهنمون مى گردد و از مطلبى به مطلب ديگر منتقل مى كند.[9]،[10]

ضرورت و اهمیت عبرت آموزی ازواقعۀ عاشورا

تاريخ پر است از درس هاى عبرت ، پر است از پندها و موعظه ها، سرانجام مظالم، ستم ها، اختلافات و پراكندگى ها، ركودها و تحجّرها و بى خبرى ها از وضع محيط و زمان که همه در آيينه تاريخ منعكس است. لذا باید از  وضع زندگى و سرنوشت گذشتگان پند و عبرت گرفت. [11]

از این رو  بررسی و بهره گیری از وقایع تاريخی درعبرت آموزى مردم، مفيد و آموزنده است.[12] برش های تاريخی از امتهاى پيشين به ويژه انبياء و اولیای الهی ، مملوّ است از درسهاى عبرت و نكات آموزنده و تجربه هاى پر ارزش براى هر زمان و هر مكان.[13]

در این بین حادثه بزرگى همچون حادثه عاشورا نيز از اين قاعده مستثنا نيست و نمى توان آن را فقط در ظرف تحقّقش، يعنى سال 61 هجرى، مورد تحليل و بررسى قرار داد؛ چرا كه در اين صورت پرسش هاى بى پاسخ فراوانى براى يك تحليل گر باقى مى ماند.[14]

پرسشى از اين دست كه چگونه مى توان باور كرد، امّت اسلامى، فرزند پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، تنها بازمانده خمسه طيّبه و جگرگوشه فاطمه زهرا عليها السلام را به آن صورت فجيع به شهادت برساند؛ به كودك و پير و جوان و زن و مرد اين خانواده رحم نكند؛ جمعى را از دمِ تيغ بگذراند و جمعى ديگر را به اسارت برد و از هيچ ستمى در حقّ آنان دريغ نورزد.[15]

به راستی چه شد كه در اين مدت كوتاه اين دگرگونى روى داد؟ پاسخ اين سؤال نيازمند يك بحث طولانى است و ضرورت عبرت آموزی از آن واقعه را دو چندان می کند.[16]به ویژه آنکه  در سال هاى پس از رحلت پیامبر(ص)، حوادثى دست به دست هم داده است كه هر يك در پيدايش آن حادثه بزرگ سهمى بسزا داشته اند.حادثه هايى كه چون حلقه هاى زنجير به يكديگر متّصل شده و نمى توان آنها را ناديده گرفت، يا از هم جدا كرد.[17]

از اين رو لازم است، براى عبرت آموزی هر چه بیشتر  و ترسیم صحیح آیندۀ تمدنی اسلام، ريشه هاى حادثه محرّم سال 61 هجرى و علل و عوامل اصلى تشكيل دهنده آن را مورد بررسى و مطالعه قرار دهيم.[18]

دگرگونی ارزش ها و آرمان ها پس از پیامبر(ص)

پس از رحلت پيامبر عظيم الشأن اسلام، حضرت محمد صلى الله عليه و آله، و انحراف خلافت از مسير اصلى اش، ارزش هاى اخلاقى كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى رواج آن خون دل خورده بود، به تدريج كمرنگ شد و جاى خود را به بعضى از مفاسد زمان جاهليّت داد.[19]

در عصر امام حسين عليه السلام نیز  با مرگ معاويه ، يزيد خلافت را، همچون پدر، به زور و بدون هيچ ضابطه اى در اختيار گرفت، فساد و فحشا و ظلم در عصر يزيد به مراتب بدتر از عصر پدرش فراگير شد، و تمام شهرهاى اسلامى حتى مدينه منوّره را فرا گرفت. و البتّه اين طبيعى بود، چرا كه مردم پيرو زمامداران و سردمداران خود هستند.[20]

لذا امام حسين عليه السلام به قصد اصلاح مفاسدى كه در طول اين مدّت و پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله در جامعه رخ داده بود دست ردّ بر سينه يزيد براى بيعت با او زد، و تصميم گرفت با بازگرداندن نظمِ لازمِ سابق به زندگى فردى و اجتماعى مردم، خاطرات وسنّت هاى دوران حضرت رسول صلى الله عليه و آله را زنده كند.[21]

ارزش های حاکم بر جامعۀ نبوی

در تیین این مسأله باید گفت در  عصر جاهليّت شخصيّت افراد بر محور ثروت و فرزندان دور مى زد. هر كس پول بيشتر و فرزندان فزون ترى داشت، شخصيّتش در نگاه مردم مهم تر بود.[22]

لیکن در  اسلام و بر مبنای آیۀ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»؛[23] گرامى ترين شما در نزد خداوند، با تقواترين شماست.»  معيار شخصيّت از ثروت و فرزند، به ايمان و تقوا و عمل صالح تغيير کرد.[24] در پى اين تغيير معیار، ابوسفيان ها و ابولهب ها و ابوجهل ها جاى خود را به سلمان ها و ابوذرها و مقدادها دادند.[25]

لیکن با رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دوباره معيارها دستخوش تغيير و تحوّل شد، و در عصر خليفه سوم به حال سابق برگشت، و ثروتمندان و صاحبان فرزندان و نيروى انسانى بيشتر هر چند بويى از تقوا نبرده بودند، جاى انسان هاى متقى را گرفته، و به عنوان شخصيّت هاى اسلامى معرفى شدند. در عصر معاويه پيشقراولان و كسانى كه زودتر از همه اسلام را پذيرفته بودند كنار گذاشته شده، و آزادشدگان دست پيامبر صلى الله عليه و آله و فرزندانشان (طلقاء و ابنا طلقاء) كه اسلام را به اجبار و فشار محيط نه از روى ميل و علاقه و اشتياق، پذيرفته بودند سر كار آمدند.[26] دستگاه بنى اميّه كه براساس تقوا و ايمان بنا نشده بود، بلكه شالوده آن بر اساس مطامع دنيوى ريخته شده بود كسانى كه شيطنت بيشتر، قساوت قلب شديدتر، دين فروشى زيادترى داشتند را به خود جذب مى كرد.[27]

لذا امام حسين عليه السلام قيام كرد تا اين نوع بدعت ها را ريشه كن كرده و مردم را با سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله آشنا كند.[28]

البته پيروان و عاشقان مكتب آن حضرت، زمانى مى توانند ادّعاى عشق و پيروى راستين كنند كه به مفاسد اخلاقی و اجتماعی موجود عصر و زمان خود بينديشند، و آنچه در توان دارند براى مبارزه با آن به كار گيرند.[29]

انحراف از خط ولایت؛ زمینه ساز واقعۀ عاشورا

مسأله غصب خلافت و مظلوميت على (عليه السلام) از جمله  انحرافات بزرگ  امت اسلامی بود که خطرات فراوانی به همراه داشت. [30] يكى از مهمترين پيامدهاى سقيفه ، شكسته شدن حرمت پيامبر صلى الله عليه و آله بود. در سقيفه سخنان صريح پيامبر صلى الله عليه و آله در نصب على عليه السلام براى خلافت و رهبرى امّت به فراموشى سپرده شد و ابّهت حضرت در ميان امّت شكسته شد.[31]

عدّه اى از فريب خوردگان دنيا و منافقان دو چهره، على رغم تصريح حضرت رسول صلى الله عليه و آله بر وصايت حضرت على عليه السلام، در سقيفه بنى ساعده جمع شدند و در پاسخ به نداى شيطان، توطئه خطرناكى براى انحراف اسلام و مسلمين چيدند و متأسّفانه اين بار موفّق شدند و بزرگترين ضربه را بر پيكره اسلام وارد كردند.[32]،[33]

همين منافقين معاويه ها را بر سر كار آوردند و آن همه جنايات را توسّط امثال او آفريدند! همين منافقين امام على عليه السلام و امام حسن عليه السلام را خانه نشين كردند! منافقين فاجعه كربلا را آفريدند و بهترين انسان ها را در كربلا به مسلخ بردند. و ...[34]

اين جاست كه عمق اين كلام كه «قُتِلَ الْحُسَيْنُ يَوْمَ السَّقِيفَةِ؛ امام حسين عليه السلام در همان روز سقيفه به شهادت رسيد» بيشتر آشكار مى شود.[35]

به تعبیر مرحوم محقّق اصفهانى ««آن هنگام كه حرمله تير مى انداخت (و حلقوم على اصغر را نشانه مى گرفت) اين حرمله نبود كه تير مى انداخت، بلكه اين تير را كسى رها كرده است كه چنين بسترى را براى حرمله آماده ساخته بود! اين تيرى است كه از سوى سقيفه رها شده و كمانش در دستان خليفه بود!».[36]،[37]

بدیهی است خطّ انحراف از اسلام ناب كه از ماجراى سقيفه آغاز شد، در عصر استيلاى معاويه شدّت گرفت، ولى تلاش معاويه بر آن بود كه با حفظ ظواهر دينى و در پس پرده نفاق،[38]به مقاصد خويش برسد. به نحوی که  در نظر بسيارى از مردم عامى، امام حسين عليه السلام و معاويه هر دو صحابى پيامبر بودند و اختلاف اين دو با يكديگر به اصطلاحمربوط به اختلاف در قرائت از دين و درگيرى دو صحابى در نحوه برداشت از قرآن و سنّت بود![39]

در حالی که  باطل سرتاسر جامعه اسلامى را گرفته بود[40] و يزيد بن معاويه مردى فاسد و فاجر و قاتل انسان هاى پاك و بى گناه و شرابخوار و قمارباز و آلوده بود.[41] معاويه چنين شخصى را به عنوان خليفه مسلمين و جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله پس از خودش نصب كرد. [42]

لذا امام حسين عليه السلام  با جمله:«وَ عَلَى الْإِسْلامِ السَّلامُ اذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزِيدَ؛ زمانى كه امّت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل يزيد شود، بايد فاتحه اسلام را خواند».[43]تصريح كرد كه با وجود خليفه اى همچو يزيد، فاتحه اسلام خوانده است و ديگر اميدى به بقاى دين خدا در حكومت يزيد نمى رود.[44]

قبیله گرایی؛ عامل کلیدی در اختلاف افکنی و تحریف اسلام ناب

در عصر جاهليّت امتيازات قومى غوغا مى كرد. و هر قبيله اى خود را برتر از ديگر قبيله ها مى دانست[45]،[46] اسلام اين ملاك و معيار نادرست را برچيد، و معيار بشريّت و انسانيّت را جايگزين آن كرد و براى همه انسانها، فارغ ازقبيله، نژاد، زبان و رنگ، ارزش قائل شد.[47]

لیکن با رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله، اين سنّت حضرت نيز دستخوش تغيير شد و كم كم همان قوميّت گرايى رخ نمايى كرد، تا در دوران خليفه دوم به اوج رسيد[48]، و اين مطلب مخصوصاً در مناطق تحت نفوذ معاويه به وضوح ديده مى شد. تعصّبات قومى جاى انسان محورى را گرفت و همين [49]امر باعث اختلافات و درگيرى ميان قبايل شد.[50] امام حسين عليه السلام قيام كرد تا دوباره همه مسلمانان را متّحد نموده، و يادگار جدّش، انسان محورى را حاكم كند.[51]

نقش دنیاطلبی  در پیدایش حادثه عاشورا

تاريخ اسلام، نمودار عجيبى است از برخی ياران پيغمبر صلى الله عليه و آله  كه در غزوات اسلامى به عنوان مجاهدى خستگى ناپذير و افسرى فداكار درخشيدند؛ ولى بعد از رحلت پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بر اثر حب جاه و مقام يا مال و ثروت راه خود را جدا كردند.[52]و كارهايى براى رسيدن به مال و مقام دنيا انجام دادند كه هيچ كس از آنها انتظار نداشت.[53]

به عنوان نمونه بخشش هاى عجيب و بى حساب عثمان نسبت به بنی امیه تأسف آور است[54] به نحوی که  به مروان بن حكم خمس غنايم آفريقا را بخشيد كه مبلغ آن 500 هزار دينار (مثقال طلا) بوده است و مبلغ يكصد هزار درهم (نقره) ديگر از بيت المال به او بخشيد كه مورد اعتراض زيد بن ارقم كليددار بيت المال قرار گرفت.[55] مبلغ دويست هزار نيز به ابوسفيان بخشيد.از غنايم جنگ ديگرى در آفريقا مبلغ يكصد هزار دينار به عبداللّه بن ابى سرح (برادر رضاعى خود) بخشيد. مبلغ سيصد هزار درهم به حارث بن حكم (برادر مروان بن حكم) بخشيد. به سعيد بن عاص اموى مبلغ يكصد هزار درهم بخشيد.به عبداللَّه بن خالد اموى مبلغ سيصد هزار درهم بخشيد و... .[56]

بی تردید تزلزل ايمان انسان از هواپرستى نشأت مى گيرد؛ مثلًا در داستان معروف «عمر بن سعد» آمده است كه وقتى در برابر شهيد كردن سالار شهيدان، امام حسين وعده فرماندارى رى به او داده شده به قدرى براى او جالب بود كه حتى در معاد شك كرد و گفت: مى گويند خداوند بهشت و دوزخى آفريده اگر راست گفته باشند اين عمل را انجام مى دهم و توبه مى كنم و اگر دروغ گفته باشند به مقام بلندى در دنيا مى رسم و از آنجا كه امام عليه السلام از اين امور پاك و منزه بود هرگز شبهه اى در وجود مباركش راه نيافت و چه بسيار افرادى در صدر اسلام و بعد از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى جاذبه هاى مال و ثروت و مقام ايمان خود را از دست دادند و گرفتار شبهات شدند.[57]،[58]

مورّخ معروف «طبرى» از «زُهَرى» نقل مى كند كه «عبداللّه بن عامر» پسر دايى عثمان و فرماندار بصره از طرف عثمان پس از آن كه حضرت على عليه السلام وى را عزل نمود با يك دنيا ثروت به مكّه گريخت.[59]

در دوران معاويه بيت المال به صورت ثروت شخصى او و دودمان او درآمد و كسى نمى توانست درباره حساب و كتاب بيت المال از حكومت وى بازخواست كند.[60]

از آنجا كه سرچشمه همه گناهان و جنايات حبّ دنيا، حبّ جاه و مقام و مال و ثروت و شهوات است، امام عليه السلام براى بيدار ساختن مخاطبان سعى مى كند با هشدارهاى مكرّر دلباختگى در برابر زر و زينت دنيا را از دلها بيرون كند، شايد در طريق صحيح گام بردارند و پيش از آن كه فرصتها از دست برود به خود آيند، به يقين ياران با وفاى او از اين نظر ساخته شده بودند ولى افسوس كه دشمنان چنان مست شهوات بودند كه اين گفتارهاى انسان ساز آنها را بيدار نكرد![61]

سخن آخر

در خاتمه باید گفت اين تاريخ است كه تكرار مى شود و حوادث صحراى كربلا مكرّر به نمايش مى گذارد، ولى با بازيگرانى ديگر و اين ما هستيم كه بايد از تاريخ عبرت بگيريم.[62]

نباید فراموش کرد آثار فرعونها و نمرودها یزیدها، قيصرها و كسرى ها كه يك روز با قدرت عجيب حكومت مى كردند و امروز جز مشتى خاك از آنها باقى نمانده، در هر طرف نمايان است. كاخهاى ويران شده آنها، قبرستانهاى خاموش، تخت و تاجهاى به تاراج رفته، هر كدام به زبان بى زبانى به نسل موجود و نسلهاى آينده درس عبرت مى دهد.[63]

[1] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص606.

[2]  سوره يوسف؛ آيه 111.

[3] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص389.

[4] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص226.

[5] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)؛ج 2؛ ص392.

[6] همان ؛ ص319.

[7] سورۀ آل عمران؛ آيه 13،( ر.ک: تفسیر نمونه؛ج 2؛ ص 530).

[8] لغات در تفسير نمونه ؛ ص372.

[9] سورۀ حشر؛ آيه 2،( ر.ک: تفسیر نمونه؛ج 23؛ ص 500).

[10] لغات در تفسير نمونه ؛ ص51.

[11] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص39.

[12] پيام قرآن ؛ ج 1 ؛ ص177.

[13] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 1 ؛ ص251.

[14] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص93.

[15] همان.

[16] تفسير نمونه ؛ ج 3 ؛ ص67.

[17] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 94.

[18] همان.

[19] اهداف قيام حسينى ؛ ص29.

[20] همان ؛ ص31.

[21] همان ؛ ص32.

[22] همان ؛ ص48.

[23] سوره حجرات؛آیه13.

[24] اهداف قيام حسينى ؛ ص49.

[25] همان.

[26]  عثمان افراد فاسق و ظالمى چون وليد بن عقبة بن ابى معيط را والى كوفه، و عبداللَّه غامربن كريز را والى بصره، و عبداللَّه بن ابى سرح را والى مصر، و مروان بن حكم را مشاور عالى خويش كرد. مطابق آنچه كه در كتاب الاستيعاب، ص 690 و الاغانى، ج 6، ص 356 آمده ابوسفيان خود نيز به اين نكته اعتراف كرد، آنجا كه گفته است:« از آن هنگام كه خلافت به دست دو طايفه تيم و عدى( قبيله ابوبكر و عمر) افتاد، من نيز در آن طمع كردم».( عاشورا؛ ص 120).

[27] اهداف قيام حسينى؛ ص 51.

[28] همان ؛ ص56.

[29] همان ؛ ص33.

[30] زهرا (سلام الله علیها) برترين بانوى جهان ؛ ص212.

[31] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص117.

[32] ر.ک:« اسرار آل محمّد» .

[33] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 2 ؛ ص286.

[34] همان.

[35] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص126.

[36]  ر.ک:ديوان اشعار مرحوم محقّق اصفهانى( رضوان اللَّه عليه).

[37] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص126.

[38] همان ؛ ص230.

[39] همان؛ ص 231.

[40] اهداف قيام حسينى؛ ص 68.

[41] ر.ک: سخنان حسين بن على عليه السلام؛ ص 11.

[42] اهداف قيام حسينى ؛ ص67.

[43] ملهوف( لهوف)؛ ص 99، بحارالانوار؛ ج 44؛ ص 326 ، فتوح ابن اعثم؛ج 5؛ ص 24.

[44] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص232.

[45] ر.ک: تفسير نمونه؛ ج 27؛ ص 275 .

[46] اهداف قيام حسينى ؛ ص51.

[47] همان؛ ص 52.

[48]  جرج جرداق در كتاب الامام على صوت العدالة الانسانية، ج 1، ص 124 درباره تقويت بنى اميّه توسط عثمان مى نويسد:« عثمان، هم كليد بيت المال و هم شمشير سلطان را در دستان بنى اميّه قرار داد».( عاشورا؛ ص 140).

[49] اهداف قيام حسينى ؛ ص52.

[50] همان؛ ص 53.

[51] همان.

[52] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص667.

[53] همان.

[54] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص137.

[55] همان؛ ص 138.

[56] همان.

[57] ر.ک:« لهوف»؛ اشعار عبرت انگيز« عمر بن سعد» .

[58] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص452.

[59] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص148.

[60] همان ؛ ص201.

[61] همان؛ ص415.

[62] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص392.

[63] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 1 ؛ ص659.

/۱۳۲۳/۱۰۳/ح

ارسال نظرات