امنیت و رفاه شاخصه الگوی شهری اسلام
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، متن پیش رو مشروح سخنان آیت الله اراکی، استاد حوزه علمیه در سلسله دروس فقه «نظام شهر اسلامی» است که در ادامه از نظر می گذرد؛
مقدمه
نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشیای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت میدهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و میشود و کار فقها است.
پیدایش شهر از دیدگاه منابع دینی
ما میخواهیم به منابع دینی خود مراجعه کنیم و ببینیم در منابع دینی ما شهر چگونه پدید آمده است و در چه مرحلهای از مراحل تاریخ بشر شهر شکل گرفته است. از منابع دینی ما استفاده میشود که با پیدایش نخستین بشر روی کرۀ زمین شهر شرعی آغاز شد؛ یعنی هیچگاه نبوده است که بشری روی کرۀ زمین باشد و خداوند متعال قانونی که این بشر را اداره کند را ارسال نکرده باشد و مسئولی و حاکمی برای اجرای آن معیّن نکرده باشد. مردمی هم خواه و ناخواه بودهاند که این قانون و با آن مجری بر این مردم جاری شده است. اوّلین شهر شرعی با خاندان آن رهبر شرعی آغاز شده است؛ یعنی آن شکلگیری شهر شرعی با خانوادۀ حضرت آدم(ع) شکل گرفت.
حضرت آدم(ع) نخستین کسی است که ردای خلافت الهی را در کرۀ زمین به دوش کشید؛ «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً» به عنوان حاکم بر روی زمین پا روی زمین گذاشته، خانوادهای تشکیل داده است و خاندان خود را برای نخستین بار با قانون الهی اداره کرده است. یعنی یک خانوادهای شکل گرفته است که مردم این شهر شرعی هستند، خدای متعال قانونی بر حضرت آدم نازل کرده است که باید با آن قانون این مردم را اداره کند و حاکم آن هم خود او است.
در روایات هم مفصّل آمده است که از آغاز پیدایش بشر حاکمی از سوی خدای متعال برای حکومت روی این کرۀ زمین تعیین شده است این حاکم بعد از خود، حاکمی و بعد از او حاکمی دیگر و همچنین سلسلۀ نبیّین و سلسلۀ اوصیای نبیّین و در تاریخ بشر هیچگاه منقطع نشده است. این قانون الهی است که سلسلۀ حکّام الهی یکی پس از دیگری پیدا شدهاند و آمدهاند و در کرۀ زمین حاضر بودند و این مطلب را هم ما گفتهایم، در همان مباحث تاریخ سیاسی این را عرض کردهایم و این نکتۀ مهمّی است که کمتر به آن توجّه شده است که در همۀ دورانهای تاریخ بشر عملاً حکومتی بوده است. یعنی این حاکم اینطور نبوده است که فقط اسم حاکم را داشته باشد؛ حکومت میکرده است منتها این حکومت همیشه حکومت ظاهر و آشکار نبود؛ آن وقتی که غلبه با حکّام جور بوده است این حکومت زیرزمینی و مستور میشد.
آغاز پیدایش شهر شرعی
وقتی قدرت به دست حکّام الهی میافتاد این حکومت مستور، تبدیل به یک حکومت آشکارِ بیّن میشد. اینکه کسی تصوّر کند ائمّۀ هدی(ع) در دوران فقدان حکومت ظاهری حکومت نمیکردهاند این خلاف است؛ هم امیرالمؤمنین(ع) در دوران خانهنشینی، هم امام مجتبی(ع)، هم سیّد الشّهداء(ع) و هم ائمّۀ بعد از سیّد الشّهداء همه حکومت میکردند. یعنی شیعیان در دستورات زندگی خود به ائمّۀ هدی مراجعه میکردند. در امر قضاوت به امر ائمّۀ هدی مراجعه میکردند، بیت المال خود را به ائمّۀ هدی میدادند. حکومت همین است. بیت المال شیعیان را مدیریت میکردند. اینها دستور میدادند، حتّی اینکه بروید با این حکومت ظالم کار کنید یا نکنید؛ همین را هم از ائمّۀ هدی دستور میگرفتند، در همۀ شئون زندگی خود از ائمّۀ هدی دستور میگرفتند، حکومت همین است. منتها این حکومت، حکومت مستور بوده است، حکومت غیر ظاهر و غیر آشکار بوده است.
از منابع دینی استفاده میکنیم که آغاز پیدایش بشر روی کرۀ زمین با آغاز پیدایش شهر شرعی همراه بوده است. تفصیل این مطلب را در تاریخچۀ پیدایش حکومتهای دینی در مباحث فقه نظام سیاسی مطرح کردیم. روایات را بیان کردیم که چگونه هم آیات کریمه و هم روایات بر این معنا تأکید دارند که زمین هیچوقت خالی از خلیفۀ الهی و حاکم نبوده است، هیچوقت خالی از امام، قانون الهی و مؤمن نبوده است. مراد مؤمنی که به آن قانون عمل کند و به آن قانون تن بدهد. حتّی در روایات آمده است که اگر چنین نبود، یعنی اگر این مجموعه، این شهر شرعی از روی کرۀ زمین برود کرۀ زمین نابود خواهد شد. این مطلبِ بسیار مهمی است. در روایات زیاد آمده است حتّی در آیات هم به این اشاره شده است.
در بعضی از روایات آمده است که اگر این مؤمنینی که به فرمان امام عمل میکنند، نبودند «بِهِم تُمتَرون وَ بِهِم تُحفَظُونَ» همینها هستند و اگر اینها نبودند توجیهی نبود که خدای متعال به وجود این کرۀ زمین ادامه دهد. اصلاً سیستم نظام حاکم بر طبیعت و بر جهان تحمّل بشری روی زمین است، که این بشر متمرّد از حکم خدا باشد، به حرف خدا گوش ندهد تحمّل نمیکند؛ «لَولا الحُجَّةُ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» همین «لَولا الحُجَّةُ» حتّی «لَولا المُؤمنُون لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» است. تنها حجّت نیست، حجّت و کسانی که تابع حجّت هستند، ولو این افراد چهار یا پنج نفر باشند به هر حال یک حکومت الهی روی این کرۀ زمین آمده است و دارد شکل میگیرد و دارد عمل میکند.
نسبت شهر شرعی و شهر عرفی
بنابراین آغاز شکلگیری شهر شرعی با آغاز پیدایش بشر بوده است. در منابع دینی ما اینگونه بیان شده که: همیشه شهر عرفی بر بنیاد یک شهر شرعی شکل گرفته است. هر وقت خدای متعال میخواسته شهر عرفی دینی را شکل بدهد یعنی یک تمدّن و یک حکومت دینی برپا کند، این حکومت دینی شهر عرفی دینی نیاز دارد. قبل از آن باید یک شهر شرعی شکل بگیرد و خدای متعال بر بنیاد شهر شرعی، شهر عرفی را ساخته و برپا کرده است.
دو نمونه را بیان میکنیم که در منابع دینی بیشتر به آنها توجّه شده است. نمونه اول، نمونۀ پیدایش شهر عرفی در دوران حضرت نوح(ع) است. از منابع اینچنین استفاده میشود که نخستین بار شهر عرفی بر روی زمین در دوران بعد از طوفان حضرت نوح(ع) برپا شد. وقتی طوفان آمد و آن بساط شرک از روی کرۀ زمین جمع شد به حضرت نوح(ع) دستور داده شد که شهر عرفی را برپا کن. پس شهر شرعی از پیش شکل گرفته بود. این روایت را مرحوم کلینی رحمة الله علیه از امام صادق(ع) نقل میکند؛ میفرماید: «وَ عَاشَ نُوحٌ أَلْفَیْ سَنَةٍ وَ ثَلاثَ مِائَةِ سَنَةٍ» ۲۳۰۰ سال مجموع عمر حضرت نوح(ع) است «مِنْهَا ثَمَانُ مِائَةٍ وَ خَمْسِینَ سَنَةً قَبْلَ أَنْ یُبْعَثَ» از این ۲۳۰۰ سال ۸۵۰ سال برای قبل از بعثت او بود، ۸۵۰ سال قبل از بعثت بین مردم زندگی کرد «وَ أَلْفُ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً وَ هُوَ فِی قَوْمِهِ یَدْعُوهُم» بعد از اینکه مبعوث شد ۹۵۰ سال هم بعد از بعثت قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد. در حقیقت قوم خود را به ایجاد یک شهر عرفی مبتنی بر آن شهر شرعی دعوت کرد. در آیۀ کریمه آمده است: «إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسینَ عاماً». این «لَبِثَ فی قَومِهِ» یعنی "لَبِثَ بعد البعثة" و «وَ لَبِثَ فِیهِم یَدعوهُم إلی دینِ الله». این هم بخش دوم عمر حضرت نوح(ع) است. «وَ خَمْسُمِائَةِ عَامٍ بَعْدَ مَا نَزَلَ مِنَ السَّفِینَةِ» ۵۰۰ سال هم بعد از طوفان و بعد از نزول از سفینه و کشتی در بین مردم عمر کرد. «وَ نَضَبَ الْمَاءُ» بعد از اینکه آب خشک شد، خشکی پدیدار شد و از کشتی پایین آمدند ۵۰۰ سال بعد از طوفان زندگی کرد. بعد میفرماید: «فَمَصَّرَ الْأَمْصَارَ وَ أَسْکَنَ وُلْدَهُ الْبُلْدَانَ» -شاهد ذیل این روایت است- تازه بعد از طوفان شروع به تأسیس شهر کرد. دیگر این شهر، شهر عرفی است. «فَمَصَّرَ الْأَمْصَارَ وَ أَسْکَنَ وُلْدَهُ الْبُلْدَانَ» شهرها را ساخت و فرزندانشان را هم در این شهرها سکونت داد. این وُلد همان ولدی است که قبلاً شهر شرعی با این بُلدان، با این ولد شکل گرفته است. شهر شرعی شکل گرفته است بعد بر مبنای شهر شرعی شهرهای عرفی را ساخته است. ساختمانسازی کرده است، همین ملاکهایی که ما برای شهر عرفی بیان کردیم.
روایت دیگری در همین رابطه آمده است که میفرماید: «أَنَّ جَبْرَئِیلَ نَزَلَ بِالْمِیزَانِ فَدَفَعَهُ إِلَی نُوحٍ» جبرئیل(ع) میزان را نازل کرد و به نوح(ع) داد. این میزان چه میزانی است؟ در دو جای قرآن کریم اشاره به این شده است که ما علاوه بر کتاب، میزان را هم بر انبیاء فرستادهایم. البته در یک جا داریم که بر انبیاء و در جای دیگر بر خصوص وجود نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است؛ «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» ما دو چیز را بر پیامبران فرستادهایم یکی کتاب و دیگری میزان. کتاب عبارت از همان قانون یا عدل نظری است. عدل یک تئوری میخواهد؛ کتاب منبع تئوری عدل است ولی عدل به صورت تئوری کفایت نمیکند بلکه باید یک شخصیّت تجسّمکنندۀ عدل، یک ارادۀ عادل هم باشد. در بسیاری از دورههای تاریخ این مشکل بوده است که کتاب بوده امّا به صاحبان میزان این اجازه را ندادهاند که بر مبنای این کتاب بین مردم حکم کند زیرا کسانی که فاقد این میزان بودهاند متصدّی حکومت شدند.
میزان باید باشد، اینجا میزان آن شخصیّت دارای قوّۀ عدلی است که خدای متعال آن شخصیت را به انبیاء و امامان میبخشد. یک قوّهای است که در نتیجۀ آن مراتب تقوایی که امام و نبی تحصیل میکند و از آن به ملکۀ عصمت و عدل تعبیر میکنیم. در خصوص حضرت یوسف(ع) خیلی زیبا این قوّۀ عدل جلوه کرده است که چگونه خداوند متعال این قوّۀ عدل را همراه با نبی قرار میدهد؛ «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ». در حقیقت این آیه نشان میدهد که ما چگونه این میزان را برای انبیاء میفرستیم، میگوید اگر خود او بود، اگر ما یوسف را به حال خود واگذار میکردیم: «لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ». چون تمام شرایط، یعنی علّت تامّۀ تحقق معصیت در اینجا فراهم بود اگر ما یوسف را به حال خود رها میکردیم به سمت گناه میرفت. ولکن «لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ» اینچنین «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ».
قرآن کریم اینجا تبیین میکند که ما میزان را که فرستادیم به چه معنا است؛ به این معنا که روح امام و روح نبی چنان روحی است که لحظۀ حساس همراه او است و این روح مانع از لغزش او میشود. در بینش، در روش، در منش به گونهای میشود که این امام کاملاً میزان و صراط مستقیم میشود. در رفتارش، در کردارش، در خشمش، در رضایش و این مسئلۀ مهمی است. خدای متعال میفرماید ما چنین چیزی را فرستادیم.
در جای دیگر در سورۀ شوری نسبت به خصوص وجود مقدّس نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «اللَّهُ الَّذی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمیزانَ» او خدایی است که دو چیز بر تو فرستاد یکی کتاب را به حق بر تو فرستاد یکی میزان را و هر دو ماندگار هستند. اینکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی» من هم کتاب را و هم میزان این دو امانت الهی را بعد از خود در میان امّت به ودیعت میسپارم. در تفسیر آیۀ کریمۀ سورۀ انبیاء که میفرماید: «وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبینَ» روایت است که میفرماید: «نَحنُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ». اینجا موازین ما هستیم. مرحوم فیض کاشانی عبارت زیبایی دارد که ظاهراً از روایت نقل میکند، عبارت، عبارت شخص او نیست میفرماید: «المَوازینُ نوعان» ما دو نوع میزان داریم؛ «مَوازینُ الأشیاءِ وَ مَوازینُ الأعمال» ما دو نوع ترازو داریم، یک ترازوی سنجش اشیاء است که اشیاء را با آن میسنجند که همین ترازوهای معمولی است، یک ترازوی دیگری داریم که عملها را با آن ترازو میسنجند. ترازوی عمل انبیا و اوصیاء علیهم السلام هستند.
این ترازو را ما بر نوح علیه السلام فرستادیم تا به او قدرت مدیریت عادلانه داده باشیم. برای اینکه بتواند این شهر شرعی و بعد این شهر عرفی را خوب پیاده کند و عمل کند به آنچه خدا به او دستور داده است.
ویژگی شهر عرفی از نگاه متون دینی
آیۀ دیگر اشاره میکند که حالا این شهر عرفی که نوح(ع) بنیاد کرد که «فَمَصَّرَ الْأَمْصَارَ وَ أَسْکَنَ وُلْدَهُ الْبُلْدَانَ» بعد چه ویژگی پیدا کرده است. در سورۀ هود میفرماید که وقتی نوح علیه السلام از سفینه فرود آمد به او گفتیم: «قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکِ» وقتی نوح را از سفینه فرود آوردیم دو ویژگی را همراه با نوح و امّتهایی که با او بودند قرار دادیم؛ ویژگی اوّل امنیّت: «یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا» فرود آی همراه با امنیّتی که این امنیّت و سلام الهی است و «بَرَکاتٍ» که رفاه اقتصادی است. این دو ویژگی، ویژگی شهر عرفی مبتنی بر یک شهر شرعی است.
حالا که میخواهی شهر عرفی برپا کنی، تمصیر امصار کنی، تأسیس بلدان کنی، به مردم شهرنشینی را بیاموزی ما این شهرنشینی که تو پایهگذار آن هستی را بر این دو پایه بنا میکنیم، این دو خاصیت را به این شهری که تو میسازی عطا میکنیم؛ «اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکِ». این برکات کدام برکات است؟ همان برکاتی است که در آیۀ سورۀ اعراف میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» این برکات که همین رفاه اقتصادی است. ما زمین را شکوفا میکنیم، آسمان را با انسان همراه میکنیم، هم آسمان برکات خود را بر انسان فرو میریزد، هم زمین پاسخگوی نیاز آدمی خواهد بود و امکانات خودش را باز میکند، استعدادهای خود را شکوفا میکند. وقتی که این شهر عرفی را تأسیس کرد ما این دو ویژگی را همراه با نوح قرار دادیم.
همین دو ویژگی را قرآن در جای دیگر -در قرآن دو نمونۀ تأسیس شهر عرفی بر اساس شهر شرعی اشاره شده است- آمده است:
نمونۀ دوم، شهر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است. در قرآن کریم آمده است که ما وقتی ابراهیم علیه السلام را به امامت تعیین کردیم «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» بعد او گفت: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتی» این امامت را در ذریّۀ من تداوم ببخش که اینجا ذریّه قاعدتاً همان حضرت اسماعیل علیه السلام است. ممکن است شامل اسحاق علیه السلام هم بشود امّا از آیۀ دیگر استفاده میشود که امامت اسحاقی یک امامت اضافی است، یک خیر زائدی است که ما به ابراهیم علیه السلام دادیم آن خیر اصلی خیر اسماعیلی است؛ «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحینَ» گفتیم این نافله هم به اسحاق علیه السلام برمیگردد و هم به یعقوب علیه السلام؛ اینها نافله بوده است، یعنی خیر اضافی، خیر زائد بر آن امامت اصلی که در ذریّۀ ابراهیم علیه السلام به او داده شد، زیرا بعد از این آیۀ امامت «وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ * وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» وقتی این امامت شکل گرفت که همان شهر شرعی است ابراهیم علیه السلام دعا کرد: خداوندا یک شهر عرفی مبتنی بر شهر شرعی به این مردم عطا فرما؛ «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً» هنوز بلدی در کار نیست، فرق است بین اینکه بگوید «إجْعَلْ هذا البَلَدَ أمنا» نگفت «هذا الَبلد». «اجْعَلْ هذا بَلَداً» در خواست تأسیس و شکلگیری شهر عرفی است. «بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» یعنی اینجا باز درخواست شکلگیری یک شهر عرفی است که این شهر عرفی را هم با این دو ویژگی معرفی کرده است؛ یکی امنیّت یکی رفاه اقتصادی. «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ».
«مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» اشاره به همان شهر شرعی است که از پیش شکل گرفته است. یک شهر شرعی را خود ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام شکل دادهاند، یعنی وقتی آیه میفرماید: «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» یعنی من آمدم یک شهر شرعی را پایهگذاری کردم. آیه ادامه دارد که «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ * رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ * رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِم». این سلسله دعاها، سلسلۀ دعاهای مربوط به همان شکلگیری شهر عرفی آیندهای است که از آن روزگار ابراهیم علیه السلام این خواسته را داشت. در روایت داریم که دعای ابراهیم علیه السلام دعای مربوط به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و آن دولت محمّدی است که بعد در همین سرزمین شکل گرفت.
یعنی صدها سال پیش اوّل شهر شرعی را شکل دادند، این شهر شرعی کاملاً جا افتاد، بعد به تدریج در آن دورهای که لازم بود و شرایط اقتضاء میکرد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مبعوث شد و آن شهر عرفی را و آن تمدّن اسلامی را آنجا برپا ساخت. این خلاصۀ بحث در یک تصویر اجمالی به شکلگیری شهر شرعی و شهر عرفی در تاریخ بشر بر مبنای منابع دینی.
میتوانیم شهر عرفی را تقسیم کنیم و بگوییم شهر عرفی چند مرحله دارد که مرحلۀ اوّل مرحلۀ شهر امّت است، یک امّت ویژه؛ «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ» ابتدا این شهر، شهر امّت است بعد این شهر، شهر امم میشود. کار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کار دو مرحلهای بوده است؛ مرحلۀ نخستین تأسیس این امّت بود، امّت ویژه، امّت وسط بعد مرحلۀ دوم تأسیس آن امّت جهانی عدل بوده است که آن مرحلۀ دوم را وصیّ خاتم عجل الله تعالی فرجه الشریف عملی خواهد ساخت. با آن مرحلۀ دوم شهر عرفی دینی ما شهر جهانی خواهد شد."والسلام علیکم و رحمه الله"/۱۳۲۵//۱۰۳/خ