آشفتگی در عرصه اصلی زندگی انسان، عامل ظهور سلبریتها
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از تسنیم، مدتی است با ارتباط تنگاتنگی که رسانه ها با زندگی فرد فرد انسانها یافتهاند، شخصیتهای خاصی(اعم از ورزشکاران، هنرمندان و...) تبدیل به مرجع فکری و رفتاری آحاد جامعه شدهاند. برای تبیین علل و دلایل رخداد این پدیده و آسیب شناسی آن در سطح زندگی اشخاص و همچنین روند کلی سیاستهای عمومی جامعه، به گفت وگو با دکتر سید جواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و مدیر روابط بین الملل و همکاریهای اسلامی نشستیم.
*در ابتدای امر، لطف بفرمایید تلقی خود را از مفهوم سلبریتی بفرمایید.
کلمه سلبریتی به معنای انسانی است که شهرت یافته و از جانب شهرتش در عرصه عمومی واجد یک جایگاه و وزنه خاصی شده و به نوعی، مرجعیت یافته است. اساسا برساخت سلبریتی در جهان معاصر ارتباط تنگاتنگی با رسانه(اعم از سایتها، نشریات، تلویزیون، رونامه ها و...) دارد. برای مثال زمانی که بحث ملی شدن صنعت نفت و مبارزه مرحوم مصدق با بریتانیا مطرح شد، مجله تایمز عکس مصدق را بر روی جلد خود زد و با وجود شناخته بودن مصدق در ایران و کشورهای عربی اما پس از این اتفاق، رسانه یک برساختی از مصدق در سطح جهان ایجاد کرد و این جعل(قراردادن)، محبوبیت و شهرت مصدق را جهانی کرد. سلبریتی ابعاد مختلفی دارد اما یک بُعد آن مربوط به رسانه ای شدنِ(mediatization) فرد مشهور است.
* جامعه ایران تا قبل از آنکه به این حدت و شدت مدرن بشود یک جامعه شرع محوری با مرجعیت علمای دینی بود که سنت الحیاة را رقم می زدند اما بعد از مشروطه تا دوران کنونی که شیب مدرن شدن جامعه ایرانی بسیار تند شده، شاهد این هستیم که سلبریتیها درحال مرجعیت یافتن هستند و این کم کم موجب شده که سلبریتیها به سنت الحیاتی که علمای عظام دین متکفل پیشبرد آن بودند صدمه بزنند. نظر شما چیست؟
بهتر است قدری در خصوص مفهوم مرجعیت تامل نماییم. هنوز هم وقتی ما در زبان فارسی از مفهوم مرجعیت سخن میگوییم(حتی به معنای lexical) آنچه که به ذهن متبادر میشود مرجعیت یک عالم دینی است. این بدین معناست که در حافظه جمعی مردم ایران مرجعیت مساوی با مرجعیت دینی است.
در این بین، مدرنیته به انحاء مختلف، تغییر و تحولات بنیادینی در ماتریکس زندگی اجتماعی ایرانیان ایجاد کرد اما با این وجود باز در دوران پهلوی اول و دوم، آنچه که از مفهوم مرجعیت در جامعه مطرح است همان مرجعیت دینی است، در این میان شاید طیفهای بسیار اندکی از جامعه ایرانی خودشان را از مفهوم مرجعیت دینی دور کرده بودند اما بعد از انقلاب اتفاقات مختلفی رخ می دهد که من به برخی از آنها از منظر جامعه شناختی اشاره می کنم. برای نمونه شما ترکیب جمعیتی و دموگرافیک ایرانیان در سال 57 و همچنین در آستانه سال 1400 را با همدیگر مقایسه کنید. پر واضح است که این ترکیب جمعیتی در سال 57 بدین صورت بود که 29 تا 30درصد شهرنشین و 70 درصدش روستانشین بودند.
اما در آغاز قرن 15 شمسی نزدیک به 81درصد جمعیت ایرانیان شهرنشین هستند و تنها 19درصد آنها روستانشین می باشند. جالب اینجاست که عمده جمعیت شهرنشین هم در کلان شهرها زیست می کنند. خود زندگی کلان شهری و زیست شهری، فرم ذهن انسانها، روابط اجتماعی انسانها، مناسبات فرهنگی انسانها و فهم و تلقی آنها از کیستی مرجع را تغییر داده است.
حال اگر شما به همه این موارد مذکور، مسئله ارتباطات جمعی را هم بیفزایید خواهید دید از زمانی که در 20ساله اخیر ما با امواج بیشماری از تغییر و تحولات در حوزه ارتباطات جمعی و رسانه ها مواجه بوده ایم باعث شده انسان ایرانی اخبار و فهم خودش را نه تنها از یک گروه به نام مرجع دینی دریافت نکند بلکه از یک گروه به نام رسانه ملی هم چیزی دریافت نکند و این امر بر روی ذهن انسان و تلقی او از مفهوم مرجعیت و کیستی این مرجع تاثیر می گذارد. مجموع این دست تحولات پیامدهای بسیار بنیادینی بر روی تلقی انسان ایرانی از جایگاه مرجعیت و کیستی مرجع داشته است.
* یک بخشی از این اموری که فرمودید به خلأ وجود اشخاص بزرگ مربوط می شود. برای مثال زمانی در غرب، افراد بزرگی نظیر دکارت و کانت وجود داشتند اما در دوره کنونی نه تنها از امثال آنها خبری نیست بلکه مرجعیت انسان غربی به دست سلبریتیها(بازیگران سینما و فوتبالیستها و...) افتاده است. این روند و تاثیر جدی سلبریتیها را بعضا در جامعه خودمان نیز می توانیم مشاهده کنیم مثلا برخی از بزرگان ما هنگام ورود به عرصه سیاست با برخی از همین سلبریتیها همراه می شوند. به نظر می رسد اینجا وجهی عنصر مقبولیت افراد و بزرگان به دست سلبریتیها افتاده است. نظر شما در این باره چیست؟
-بنده به تبیین شما درمورد تغییر و تحولات مطرح در غرب مقداری نقد دارم. پیتریم سوروکین معتقد است که تاریخ تحولات بشری را می توان به سه دوره تقسیم کرد: 1-در دوره اول بیشتر، ایده ها مطرح بود. 2- در دوره دوم بیشتر، مسائل دینی، عقلی و برهانی مطرح بود. 3- در دوره سوم مدنیت انسان بیشتر تحت تاثیر حس است(sensate civilization). در این دوره برای انسان نه امر متافیزیکال و نه امر ایدئال مطرح است بلکه امر محسوس است که برای انسان محوریت دارد.
جامعه ایران نیز جزیره ای خارج از این جهان نیست به این معنا که اگر یک اتفاقی مثلا در کشوری همچون برزیل بیفتد قطعا بر روی کشور ایران نیز تاثیر خواهد گذاشت. کشورهای جهان موجود و واقعی، به این صورت در حال داد و ستد با همدیگر هستند.
مرجعیت علمای دینی و جهان کنونی
فلذا در چنین جهانی که امر محسوس غالب است، عالِم و مرجع دینی که قرار بود سنت الحیاة و سبک زندگی را پیش ببرد دیگر نمی تواند همانند زمان شیخ مرتضی انصاری و یا مقدس اردبیلی باشد زیرا امثال مقدس اردبیلی در زمانی زندگی می کردند که در ماتریکس زندگی انسانها امر معقول مطرح است اما در جهان کنونی، ذائقه انسان را امر محسوس تعیین می کند و بینش او را همین امر محسوس رقم می زند البته این بدان معنا نیست که هیچ انسانی در این جهان به امر معقول نمی پردازد بلکه آن روند اجتماعی که شاکله زندگی ما را تشکیل می دهد امر محسوس است و یکی از دلایلی که علما و حاکمیت در ایران نمی تواند بصورت منسجم با مردم همگام بشود و در مقاطعی دچار تنش است این می باشد که امر محسوس را با مفهوم تهاجم فرهنگی و عنصر بیگانه ای که ما را سکولار می کند یکسان می پندارد درحالیکه فرهنگ و تمدن جهانی دچار تغییر و تحولاتی شده است.
نکته کلیدی دیگر این است که دلیل اینکه امروزه علمای دینی نمی توانند سنت الحیاة را آنگونه که بود مطرح کنند، جهانهای موازی است که با آنها مواجه هستیم. کسی امروز نمی تواند کلان روایتی ارائه دهد که از ابتدا تا انتهای زندگی انسان را فرا بگیرد و مورد پذیرش اکثریت جامعه نیز واقع بشود. یعنی ما در یک جهان متکسر(جهانِ واجد شکافهای مختلف) و جهان متکثر(جهانهای گسترده و بسیار) زندگی می کنیم و در چنین جهانی هیچ کلان روایتی نمی تواند خودش را بصورت غالب به امر اجتماعی تحمیل کند.
* این شکافهایی که مطرح فرمودید، در چه موردی است؟
-این شکافها در افهام و ذهنیتهاست. برای مثال افرادی که در یک منطقه با هم زندگی می کنند معمولا هیچکدامشان نوع زندگی همدیگر را نمی توانند فهم کرده و با همدیگر ارتباط برقرار کنند. کلان روایتی که به نام ایده جمهوری اسلامی در ایران مطرح شده بود نتوانست خودش را در تمام ابعاد بگونه ای باز تعریف و باز تفسیر نماید که همگام با تغییر و تحولات اجتماعی باشد. در این میان شکافهایی در زندگی شکل گرفته که موجب شده فرمهای خاصی از زندگی و مرجعیت شکل بگیرد و به همین دلیل است که مشاهده می کنید مقبولیت برخی افراد در عرصه سیاست منوط به همراهی با برخی سلبریتیهاست.
تغییرات پرشتاب جامعه ایرانی
در این شکافهاست که فرمهای دیگری از مرجعیت در جامعه شکل گرفته و در این بین سلبریتیها در حیطه های مختلف از ورزش گرفته تا هنر، روشنفکری، سیاست و...شکل می گیرند. البته توجه داشته باشید که بعضی از این سلبریتیها صرفا بومی نیستند بلکه جهانی می باشند اما یکی از دلایل اینکه هنوز نتوانسته اند به صورت عیان خودشان را در روایت رسمی نشان دهند این است که صدا و سیما سعی کرده این مسئله را کنترل نماید اما اگر بخواهید تاثیر این سلبریتیهای جهانی را بر افراد کشورمان مشاهده کنید می توان به نمونه ای اشاره کرد.
برای مثال اگر روزی خانم جنیفر لوپز و یا آقای ایبراهیم تاتلیس در جامعه ما یک کنسرتی برگزار کنند آنگاه مطمئن باشید بسیاری افراد حتی کسانی که مذهبی هستند ولو از سر کنجکاوی به این کنسرت خواهند رفت و آنها تا مدتها نقش خودشان را بر زبان و زیست جهان اجتماعی انسان ایرانی خواهند گذاشت.
شواهد جامعه شناختی نشان دهنده این است که جامعه ایرانی امروز از لحاظ ماهوی با نسلهای پیش از خود تفاوت بنیادینی کرده است. به نظر من خود این حاکمیت دینی در این تغییر و تحولات سریع و شدید، نقش داشته است.
* چرا سلبریتیهای جامعه ما که از درون خود این جامعه درآمده اند، سبک زندگیشان به حد بسیار غلیظی آغشته به مدلهای غیر ایرانی و غیر سنتی است. چرا زندگی اینها نمی تواند به مدل زندگی قشر سنتی جامعه نزدیک شود؟ چرا این سلبریتیها معمولا از لحاظ علمی افراد بسیار ضعیفی هستند و معمولا اهل مطالعه نیستند؟
-اولا سلبیرتی یعنی انسانی که در عالم جَلوت مجسّد شده و او کسی است که اساسا تمامی ساحات وجودیش در امر جلوت شکل می گیرد و اندیشه اساسا در جلوت پدید نمی آید که او بتواند توان اندیشیدن داشته باشد.
اساسا یکی از معضلات انسان امروزی این است که خلوتی ندارد و انسانی که خلوت ندارد نمی تواند تامل کند. تفکری که می تواند انسان را به معنا و بی نهایتِ جلواتِ حق برساند در جلوت شکل نمی گیرد البته این بدین معنا نیست که انسانی که اهل تامل است، ورودی به عرصه عمومی نمی کند. انسانی که تبدیل به سلبیریتی می شود از امر و ساحت خلوت فاصله می گیرد. بودن یک سلبریتی منوط به تجسدش است.
اینچنین انسانی نمی تواند الگو شود زیرا از ابتدای امر قرار نبوده که الگو باشد اما سوال این است که با این وجود چرا الگو شده است زیرا فاصله بین امر عمومی و امر خصوصیِ انسانِ امروز آشفته شده است و به یک معنا انسان امروز، حریم خصوصی ندارد زیرا برای نمونه ما شاهد هستید که حتی در عرصه خصوصی انسانها، موبایل، کامپیوتر، تلگرام و... مطرح است. فلذا چون خلوت غایب شده، عموم انسانها در جلوت هستند.
معنای سنت و امکان تحقق آن
نکته ای هم درمورد سنتی که فرمودید عرض کنم. اساسا ما تعریف واضحی از سنت نداریم. سنت ما چیست؟ آیا آن سنت مدنظر رسول الله(صلی الله و علیه و آله) است یا سنت دوران قاجار است و یا اساسا فرمهایی از زندگی انسان است که محله محور هستند و...؟ به نظر من این مطلب جای بحث دارد. خود این مفهوم سنت به دلیل اینکه آنقدر استفاده شده ، آن معنایی که قرار بود از آن استیفاد کرد را از دست داده است. اما این نکته قابل بحث است که مثلا چرا وجوه مختلف زندگی در محله های پایین تهران با محل های بالای تهران متفاوت است مثلا چرا ارتباطات خانوادگی در پایین تهران بسیار نزدیک و فشرده است اما در بالای تهران، قدری دورتر است. به نظر من یکی از عللش این است که هر چه تحصیلات(نه علم و خرد) بالاتر می رود و درآمد بیشتر می شود موجب می شود که تفکیک، بیشتر صورت بگیرد و امکان فردیت انسانها بیشتر بروز کند. درواقع امکان فردیت در افق زیست جهان ایرانی رخ داده است و هر چه شما به سمت پایین تهران می روید این فردیتها فدای جمع می شود و خب مشاهده می نمایید که عموم سلبریتیها متعلق به مناطق شمال تهران هستند.
* چرا خلوت و همچنین به قول علامه طباطبایی(ره)، سکوت که لازمه تفکر است، در جهان کنونی تقریبا از بین رفته است؟
-به نظرم مرز بین طبیعت و فرهنگ خیلی از بین رفته است. درواقع دامن طبیعت از انسان امروزی گرفته شده و بیشتر غرق در زیستی است که دیگر ارتباطی با طبیعت ندارد. انسان امروزی خیلی نمی داند که باید چگونه با طبیعت روبرو بشود.
بسیاری از افرادی که در شهرها و کلان شهرها زندگی می کنند فرصت ارتباط با طبیعت را ندارند و انسانی که از طبیعت بریده شده باشد نمی تواند سکوت را تمرین کند و خلوت را فهم نماید. کَمپل در کتاب ساینس چیست(what is the science?) می گوید:« ممکن است که انسان امروزی قدرت فناوریش خیلی بالاتر رفته باشد ولی هیچکس نمی تواند این را انکار کند که وقتی در برابر افلاطون می نشیند، او را انسانی درمی یابد که به قدری قدرت تجرّدش بالاست که افراد امروزی را به خضوع وامی دارد.» انسانی که نتواند به عالم تجرد نزدیکی شود نمی تواند تامل داشته باشد و اینچنین انسانی است که مجبور است برای احساس بودن، خود-نمایی کند و خودش در صحنه عمومی نمایش دهد زیرا در درون خودش چیزی نمی بیند.
برای مثال شما مشاهده می کنید که علامه طباطبایی(ره) معمولا خیلی درون عرصه عمومی نبوده است و یکی از اشکالات ایشان به مرحوم مطهری(ره) این است که نباید خیلی سخنرانی کنی و باید مقداری خلوتت بیشتر بشود. خود مرحوم مطهری(ره) با وجود اینکه بسیار اهل تهجد، نماز شب و ریاضت بود اما در یکی از آثارش در سال 1355 می گوید که خسته شدم و خودم را به دست یک استادی سپرده ام تا مقداری پالایش بشوم.
فلذا در چنین فضای سراسر عیان و جلوتی است که سلبریتیها مطرح می شوند و بعضا رسانه ها هم به دلیل کنترل افکار توسط قدرتها و... بر این مسئله دامن می زنند تا بتوانند از طریق این سلبریتیها افکار مردم را بهتر مدیریت نمایند.
*شما به عنوان یکی از اساتید برجسته جامعه شناسی، چه راهکاری برای وضعیتی که سلبیریتها در جامعه ایران به بار آورده اند ارائه می دهید؟
-وینستون چرچیل جمله ای دارد که:«god makes man, education makes him gentleman»( خدا انسان را خلق می کند و تعلیم و تربیت، یک انسان والا را ایجاد می نماید). هر سیستم و کشوری اگر می خواهد شاهد تحولات اعتلایی باشد باید به مسئله تعلیم و تربیت(چه رسمی و چه غیر رسمی) اهمیت بدهد نه اینکه افراد از فرط استیصال و عدم یافتن شغلی بهتر به سراغ معلمی، استاد دانشگاهی و... بروند.
اگر معلمی شغل انبیاء است باید به همان اندازه بدان اهمیت داد. اگر قرار است به قول اریک فروم جامعه سالمی داشته باشیم باید بر روی آموزش و پرورش سرمایه گذاری ویژه ای انجام بدهیم و اگر این اتفاق بیافتد آنگاه در افق دور، ماتریکس سلبریتیهای جامعه فرق خواهد کرد. متاسفانه ما در طول این 30-40سال آموزش و پرورش خود را تخریب کرده ایم و به موازات همین، الگوهایی مطرح شده اند که از تفکر، علم و... تهی هستند. باید مجلس ما تخصیص بودجه جدی صرف تعلیم و تربیت کند. اگر این اتفاقها بیفتد آنگاه مفهوم انسان ایرانی نوین که سراسر تدبر، تعقل و شخصیت والایی است نمایان خواهد شد./۹۶۹//۱۰۲/خ