مرجعیت از دیروز تا امروز و چالشهای پیش رو
به گزارش خبرگزاری رسا، به باور بسیاری «مرجعیّت» به معنا و مفهوم امروزیاش از قرن دوازدهم هجری و با فقیه بزرگ مرحوم محمدحسن نجفی، معروف به «صاحب جواهر» و از حوزه علمیه نجف آغاز شده است. مرجعیتی که فراگیری و نفوذ آن در بین «مقلدین» در جامعه شیعی از خصوصیات برجسته آن است و خیل عظیمی از مقلدین در جامعه تشیع، به همراه شاگردان و مروجان یک مرجع که غالباً از قشر روحانیت هستند، نه فقط در امور شرعی و تکالیف الهی که در اهمّ مسائل روز نیز بنا بر یک سنت تاریخی به نظر مرجع خود مینگرند.
«مرجعیت» بسته به شخصی که صاحب این عنوان میشده و بسته به خصوصیات و هوشمندی وی، گسترههای متفاوتی از زندگی اجتماعی و سیاسی مردم را علاوه بر حوزه عبادی و تکالیف شرعی، دربر میگرفته است. نفوذ کلمه مراجع تقلید را در مواردی چون فتوای تحریم تنباکو (میرزای شیرازی) یا فتوای جهاد با روسیه(سیدمحمد مجاهد) در تاریخ نه چندان بلند دامنهی مرجعیت، مشاهده کردهایم.
برخی از مراجع با تمرکز و تحول علمی و یا نهادسازی ساختاری از این جایگاه قویم بهره جستهاند (همانند شیخ مرتضی انصاری، آخوند خراسانی و شیخ عبدالکریم حائری یزدی) و بعضی دیگر (همچون میرزای نائینی و امام خمینی) در واکنش به وقایع پیرامونی اجتماع خود، از این جایگاه برای تأثیرگذاری جهت اصلاح امور اجتماعی- سیاسی دورهی خود بهره جستهاند و در مقابل، پارهای از همین مراجع (مانند آخوند خراسانی، شیخ عبدالکریم حائری یزدی و بروجردی) نیز دانسته و عالمانه سکوت و کنار کشیدن از جرگه سیاست و اجتماع را به مصلحت دانستهاند و در عوض به بنیانگزاری و نهادسازی (حوزه قم توسط شیخ عبدالکریم حائری) و یا به نگاه فرامذهبی و ایجاد تفکر تقریبی بین اهل سنت و شیعه و نیز توجه به خارج از مرزهای جغرافیایی جهان تشیع مبادرت ورزیدهاند (بروجردی). حضور و تأثیرگذاری غیرمستقیم اما کاملاً موثر در اجتماع و سیاست به همراه هضماندیشی و نگاه وحدتگرای خردمندانه از آخرین مثالهای نفوذ مرجعیت شیعی است که با مرجعیت فراگیر فعلی در عراق شاهد آن هستیم(سیستانی).
مرجعیت و چالش پیشرو
با ورود در دنیای مدرن و گسترش حوزههای ارتباطی و رسانهای و ارتقای عمومی سطح دانش و به ویژه سطح دانش دینی در میان جوامع و از جمله جامعه تشیع، همان طور که گروههای مرجع (reference groups) جدیدی، در ساحتها و زمینههای اجتماعی پدیدار شده و مورد توجه قرار میگیرند، به طور طبیعی چالشهای تازهای برای نقش سنتی مرجعیت پدید خواهد آمد و گویی در عصر «انفجار اطلاعات» همان طور که هیچ گروه مرجعی به تنهایی نمیتواند بار ارجاعات مصداقی و موضوعیِ انبوه مسائل پیشآمده را به دوش بکشد، «مرجعیتِ دینی» نیز اینجا -لااقل به روش و صورتی که تاکنون عمل میکرده- منطقاً نمیتواند با همان روشها و سبک و سیاق قدیمی، حضوری موثر در جامعه مدرن و عصر ارتباطات داشته باشد. طبیعی است که روش و سبک سنتیِ مرجعیت، پاسخگوی نیاز مخاطبان در شرایط عصر خود بوده است و از آنجا که عصر جدید با خصوصیات خاصّ خود و مخاطبان ویژهای که هم دامنهی اطلاعات دینی و هم عمق معرفت دینیشان، نسبت به گذشتگان متفاوت است، الزامات و نیازهای ویژه خود را میطلبد.
تاثیر افق ذهنی در فتاوا
مرحوم استاد مطهری به درستی در تاثیر جهانبینیها (به تعبیر ایشان) در فقیه و فتواهایش میگوید؛ فتواهای فقیه دهاتی (که همواره در روستا بوده) بوی ده میدهد و فتواهای فقیه شهری بوی شهر! فتوای فقیهی که فقط در محیط عربی بوده و آشنایی او محدود به جامعه اعراب است، بوی عرب میدهد و فتوای عجم بوی عجم.(نقل به مضمون)
اکنون در شرایط عصر پسامدرن، با در دسترس بودن همگانی ارتباطات در دنیای مجازی و حضور قوی شبکههای اجتماعی، که بحث «جامعه جهانی» بسی بیش و فراتر از آرزوهای سالهای دهه شصت میلادی کسی چون «مارشال مک لوهان» در دهکده جهانیاش (Global Village) به وقوع پیوسته، باید گفت فتوای فقیه جهانی برای مخاطب و شهروند جهانی، یک ضرورت خواهد بود.
امروزه بدون شک حکم «روستا و شهر» در مثالی که پیشتر نقل شد، تبدیلشده به حکمِ «شهر و کلّ جهان» آن هم با اضافات! اضافاتش اینکه اگر قبلاً شخص روستایی، در روستایش بود و فرد شهری در شهر، الان همان روستائیِ ساکن روستا نیز با تمام جهان در یک شبکه به هم پیوسته مرتبط است و شهریِ ساکن شهر، هم از شهر خودش و هم از اخبار روستاهای اقصینقاط جهان میتواند در چند ثانیه مطلع باشد و با فرهنگها، دانش، تجربیات و مطالبات همهی اعضای جامعه جهانی پیوند و تبادل داشته باشد.
از فقه برای اکثریت تا فقه برای اقلیت
اگر دیروز مرجعی که پایش را از شهر محل سکونتش بیرون نگذاشته بود، اطلاعاتش نسبت به محیط پیرامونی کشور و جامعه شیعه اندک مینمود و این اندک، چه بسا با گردآوری با واسطه اطلاعات، تا حدی جبران میشد، اما امروز حتی تصور این جبران، خطایی بزرگ است. چرا که شناخت جامعه جهانی و مقتضیات زندگی مؤمنانه در عصر ارتباطات از ضروریات غیرقابلانکار است. اگر سالهای قبل به خاطر شرایط معیشت و سختیِ مشکلات رفتوآمد، کلونی و جمعیتهای شیعه، متمرکز در کشورهای شیعی بودند و فقه و احکام فقهیِ توضیح المسائل همواره به صورت «فقه برای اکثریت» نوشته میشد و طبعاً فقه تعایش و تعامل با دیگران (پیروان سایر ادیان و اندیشهها) از منظر گفتمان غالب و مسلط اکثریت مسلمان با اقلیت غیرمسلمان ارتباط طراحی میشد، امروزه با مهاجرتهای فراوان و شکلگیری پدیده شهروند جهانیِ مسلمان که به صورت اقلیت و به عنوان شهروند در جوامعی که اکثریت آن غیرمسلمان هستند، سکونت دارند، دیگر نمیتوان با همان الگوی گفتمانی قبل و بر مبنای «فقه اقلیّت»، مناسبات آنان با دیگران را تبیین نمود.
فقه غربنشینان یا اصطلاحاً «فقه المستغربین» اگر تا چند سال پیش موضوعی جدید و حاشیهای بود که تنها برخی مراجع، نگاهی به آن انداخته و صفحاتی پیرامون آن نگاشته بودند، امروز به موضوعی مورد نیاز و ضروری بدل گردیده است که نپرداختن به آن، نه قصور که تقصیر شرعی بزرگی بر ذمه فقهای بزرگوار تحمیل خواهد کرد. ولی درعینحال انجام این وظیفه جز با تغییر در نگاه به واقعیتهای تعایش و زیست جهانیِ مسلمانان شدنی نیست. دیگر نمیتوان و نباید «مسلمانِ شهروندِ جهانی» را به عنوان «مستغرِب» و به صورت یک استثنا و یک عارضه، موضوع استفتائات و أجوبه فقهی قرار داد!
لزوم تغییر ادبیات؛ گذار از تکلیفگرایی به حقگرایی
عمر پر برکت مراجع عظام ما طولانی باد، اما بنا به کریمه «کلّ نفس ذائقة الموت» بی هیچ مجاملهای باید گفت که در 15 تا 20 سال آینده، دیگر هیچ یک از مراجع مطرح و کهنسال بزرگوار امروزی در این دنیا نیستند و قطعاً تغییر نسل بنیادینی در مراجع پدید خواهد آمد. اگر از امروز کسانی که محتمل المرجعیه هستند، با این نگاهِ گفته شده و در آن افق حتمی الوقوع گام برندارند، بیتردید مرجعیت، اسمی خواهد بود که تنها مبتنی بر یک منطق کاملاً درونی، در دایره محدود و اندک مریدان و پیروان خود مُسمّا و مصداق خواهد یافت و در ورای آن بسا به عنوان یک مفهوم تشریفاتیِ تاریخی باید از آن یاد کرد!
مرجعیتِ نسل امروز و آینده، برای آنکه به راستی و به معنای واقعی کلمه مرجعیتِ فکری و اندیشگی داشته باشد، ضرورتاً میبایست در نوع نگرش به مقلدین فکور و پرسشگر خود بازنگری کند. تغییر ادبیات مرجعیت باید پوستهی سنّتیِ خود را بشکند و برای شنیده شدن و فهمیده شدن نه فقط تغییر در واژگان و لغت، که تغییر ادبیات برآمده از نگرش و رویکردی جدید که یک نمونهی آن در بیانیه اخیر آیتالله سیستانی راجع به انتخابات عراق آمده بود، را استقبال کند. نگاهی که به تعبیر برخی از فقیهان نواندیش حوزه، با گذار از «تکلیف گرایی» و ارجاع گزارههای انشائی موجود در متون دینی و فقهی، به «حق محوری» برآمده از مبانی هستی شناختی وحیانی، باب جدیدی را برای نسل جوان و جامعه متفکر و تحصیلکردهی عصر جدید بگشایند.
اهمیت استقلال مرجعیت
نکتهای که همچنان شایسته تأکید است، نقطه قوتی است که مرحوم استاد مطهری برای نهاد روحانیت و مرجعیت دینی در شیعه (در مقابل اهل سنت) ذکر کردهاند و آن استقلال مرجعیت و روحانیت از قدرت سیاسی و حکومتهاست تا در فراز و فرود کفِ میدان سیاست، آلوده و گل آلود نشوند و آسیب نبینند و بتوانند همواره به عنوان ناظر و منتقد منصف، در عینحال کنار آنها حامیشان باشند. چرا که تجربه نشان داده است که کاستیهای سیاسی و اجرایی بنا به طبیعت این نوع کارها میتواند آنچنان آسیبی به روحانیت وارد سازد که تا دههها نشود از آن رهایی یافت.
امام خمینی نیز علیرغم آنکه به پیوند سیاست و دیانت باور داشت، همواره بر استقلال همهجانبه نهاد حوزه و مرجعیت از نهاد قدرت و سیاست تاکید و تا روز آخر حیات مبارک خود در روش و سیره بر این شیوه استوار بود.
از نقطههای قوت تاریخ مرجعیت همین استقلال بوده و نیز این نکته که تاکنون مراجع به صورت نهادی مردمی «تعیّناً» و نه «تعییناً» برای جهان تشیع معرفیشدهاند. تغییر در این روش، بطوریکه نصب و تعیین مرجعیت با حمایتهای ویژه و یا خارج از مناسبات طبیعی صورت گیرد، میتواند این نقطه قوّت را به نقطهی ضعفی بزرگ تبدیل نماید که شرح تبعات آن در این مختصر قابلذکر نیست.
لزوم نگاه وحدتگرا و فرا فرقهای
مرجعیت شیعه بیش از هر زمان دیگری نیازمند ایجاد وحدت در میان مذاهب جهان اسلام است. اگر در گذشته مرجع دوراندیشی چون آیتالله بروجردی بابِ تقریب و گفتگو را با شیخ الازهر (شیخ محمود شلتوت) - که او نیز خوشفکر و تفاهم پذیر بود- باز کرد، امروزه و در زمان ما این ضرورت بیشتر از گذشته احساس میشود. بویژه در سالهای اخیر و پس از آتشافروزیهای افراطیون مذهبی از داخل جهان اسلام و نیز معرکه پردازان بیرون جهان اسلام که نمیخواهند وحدت و یکدلی مسلمانان را شاهد باشند و لذا زبانههای آتش خشم و خون و نفرت را با نامهایی چون القاعده و بوکوحرام و داعش و... در جایجای سرزمینهای اسلامی برافروختهاند.
ضرورت دارد که مرجعیت دینی به موضوع «وحدت»، نه به عنوان یک تاکتیک، که به عنوان یک استراتژی، نگاه کرده و در مسیر تحقق آن با راهکارهای عملی جدّ و جهد نمایند. صد البته این مهم میسر نمیشود مگر با اعتقاد عمیق و راستین به وحدت که شیوه و سیره اهل بیت(ع) نیز بوده است. مسئولیت مراجع بزرگوار هنگامی بیشتر میشود که در طرف مقابل نیز گوشها، چشمها و عقول وحدت خواهِ منصِف و تفاهم جو، همچون شیخ شلتوت در جهان اهلسنت حاضر و به عنوان شخصیت موثر در طرفِ گفتگو حضور مؤثر داشته باشند.
اکنون علیرغم جریانهای افراطی، شخصیتهای فراوانی در جامعه اهل سنت حضور دارند که تضمینی برای پروژه وحدت و تقریب به شمار میآیند. در این سالها میبینیم شیخ فعلی الازهر «شیخ احمد الطیّب» در سخنرانیها، میزگردها و گفتههای خود، هرگاه سخن از شیعه و سنّی مطرح میشود، هر دو را دو بال از بالهای اسلام میداند و با اشاره به فتوای سَلفِ خود، شیخ شلتوت، عمل به فقه جعفری را مجاز و مُبرء الذّمّة میداند و اختلافات و مناقشات شیعه و سنی را کار دشمنان و جُهَلای از هر دو طرف به حساب میآورد. هرگز از خاطرم نمیرود که چند سال پیش، در دیدار و گفتگوی دوستانهای که با ایشان در سفر به هامبورگ دست داد، بر ضرورت قطعی بسط تفاهم و دوستی میان شیعه و سنی و برقراری تعامل با تاکید بر اشتراکات اصولی موجود اصرار داشت و در طول سالیان تصدی مقام شیخ الأزهر به عنوان عالیترین مرجع رسمی جهان اهل سنت بارها بر این موضع خود پای فشرده است.
اما معالأسف در طول حدود هشت سالی که از انتصاب وی در این مسند مهم میگذرد، لااقل صاحب این قلم کار جدی و ماندگاری را که میان مرجعیت حوزههای شیعی و الأزهر در این شرایط انجام شده باشد، سراغ ندارد و اساساً نمیدانم حوزههای ما از این تحولات در مناصب عالی جهان اهل سنت تا چه حد مطلعاند و از ظرفیتهای موجود تا چه میزان اطلاع دارند! خوشبختانه اخیراً برخی از مراجع بزرگوار بر ضرورت رفع موانع موجود در ارتباط با الازهر تأکید نمودهاند، اما همچنان اثری از عزم و اقدام جدی در نهادینهسازی این حرکت دیده نمیشود.
مرجعیت و بازنگری در روشهای سنتی
مرجعیت امروز و نسل آینده نمیتواند و نبایست، شئون دست و پاگیر جا افتاده سنتی که به هر دلیل -درست یا غلط- تاکنون رواج داشته را ادامه دهد. به عنوان مثال، گویی سکونت فیزیکی در یک شهر و یک دیار، و سفر جز به ضرورتِ زیارت و یا بیماریهای حاد، که از اقتضائات و شرایط سنّتی و عصریِ برخی مراجع بزرگوار بوده، اینک تبدیل به لوازم ضروریِ مرجعیت شده است! نسل جدید مرجعیت ضرورتاً میباید با ورود در متن جوامع و کسب تجربیات ارتباطی، به یافتههای مستقیم و بیواسطه از مختصات و تنوعات فرهنگی اجتماعی و فکری جامعه جهانی و شهروندان جهانیاش دست یابد. چه اشکالی دارد و بلکه آیا ضروری نیست که مراجع ما برای مدتی که آن را چون آموزش و مطالعه مستقیم باید در نظر گرفت، با حضور در کشورها و جوامع مختلف روح فتاوایِ خود را جهانشمول کنند؟
ادله شرعیه و مدارک و مستندات احکام که همگی از گذشته تا به امروز به یکسانی در دسترس فقیهان بوده و هست؛ اما این مقدمات استنباط و فکر و ذهن و تحلیل هرمنوتیکی و افق فهم مستنبِط است که میتواند با درک عمیق از واقعیات، تحولی در عرصه اجتهاد و استنباط ایجاد کند. کما اینکه در مورد برخی از مراجع سلف نیز دیدهایم که فیالمثل احکام حج را فقیهی سالها به گونهای در گوشهی حجره و یا منزلش نوشته بود، اما هنگامی که همان فقیه بزرگوار یکبار شخصاً به حج مشرف میشود و با واقعیات انجام مناسک روبهرو میگردد، برخی از فتاوای قطعیاش نیز تغییر میکند!
یا به عنوان نمونهای دیگر، در روش سنتی حوزه، به طور عموم و در سیرهی مراجع بزرگوار به تبع همان روش متداول عام، هیچ نیازی به فراگیری و آشنایی با فلسفهها و دانشهای دیگر نظیر مباحث زبانی وجود ندارد، نظیر اینکه در گذشته نه چندان دور نیازی به فراگیری زبانهای خارجی احساس نشده و بلکه زبانآموزی، جزء اتلاف وقت و کارهای کاملاً غیر ضرور به حساب میآمد. اما با شرایط فعلی و در دنیای جدید ادامه آن سیره پیشین امکانپذیر است و آیا معطوف بر همین ضرورت، آشنایی جدی و تسلط مرجع تقلید آینده به این دانشها به مقداری که در شکلگیری دیدگاه و مذاق فقهی دخیل است از ملزومات نخواهد بود؟
در روش سنتی حوزهها، همان زبانِ عربی هم تنها به قدر استفاده از متون، آن هم متون تخصصی سنتی فقهی و در حد نوشتن همان مطالب در قالب گزارههای روالمندِ تخصصی و به صورت «یجوز و لایجوز» و «أحوط و یستحب» بوده و حتی امکان بهرهگیری از متون علمی روزِ کشورهای عرب زبان نیز غالباً برای نسلِ گذشته حوزه مقدور نبوده است. اگر کاندیداهای مقام پاپی، ناگزیر برخورداری از شرط لازم دانستن پنج زبان و برخورداری از زمینههای دانشی فرا الهیاتی میباشند؛ آیا نباید متناسب با سیستم غنی فقهی و حقوقی و فلسفه و الهیات عقلانی اسلام و تشیع که قابلیت فهم و تعمیم بین الاذهانی را داراست، نسل جدید فقیهان عالیرتبه ما از حداقلهای این آگاهیهای فرافقهی برخوردار باشند تا دایره مخاطبان مستقیم خود را به میلیونها نفر دیگر توسعه بخشند؟
و کلام آخر
آینده مرجعیت پویا و تأثیرگذار، از آنِ مرجعیتی است که فرا فرقهای، وحدتگرا، دارای زبان تفاهمی و ارتباطی مناسب، آشنا با تحولات فکری - اجتماعی و فرهنگی جهان و مستقل از نهاد قدرت باشد. این موارد از ضرورتهای تحول عصری و الزامات «عالِم به زمان بودن» است که اگر محقق نشود، خواه ناخواه از ظرفیتها و دامنه اثرگذاری این نهاد عظیم و خوشسابقه در طوفان حوادث آینده تا حد زیادی کاسته خواهد شد و به همین میزان میدان به گروههای مرجع جایگزین واگذار میگردد. چنین مباد!
___________________________
حجتالاسلام سیدمحمدناصر تقوی
/۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: فارس