انقطاع تاریخی؛ راهبرد استعمار در مواجهه با کشورهای استقلالطلب
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، انقطاع تاریخی از مهمترین اهدافی است که امروزه از طریق استعمارگران دنبال میشود. انقطاع ماقبل اسلام و مابعد اسلام و انقطاع اقوام ایران و انقطاع دین از فرهنگ ایرانی و انقطاع جغرافیایی از دنیای پیرامون، استراتژی جهان استعمار در مقابله با کشورهایی است که جویای استقلال و آزادی خویشاند.
چیستی نظریه انقطاع تاریخی
مقصود از انقطاع تاریخی که در این نوشتار بر آن تأکید میشود برشها و بریدگیهایی است که بر پیکره تاریخ، فرهنگ و اقتصاد جامعه ایران وارد آمده است و مسیر حرکت، تکامل و پیشرفت تاریخی ملت ایران را منقطع و سد نموده است.
در واقع برشهای تاریخی در مسیر پیشرفت از طریق روی کار آوردن خاندانها و سلسلههای حکومتگر با منشأ اجتماعی، طبقاتی، فرهنگی، نژادی و مذهبی متفاوت که غالباً بیگانه با هم بودهاند بر ایران تحمیل شده، به گونهای که مانع از تجمع و انباشت دستاوردهای مثبت تمدنی در حوزههای گوناگون تاریخ، اجتماع، فرهنگ و سیاست در ایران شده است.
انقطاع تاریخی عامل عدم پیشرفت و توسعه
مشکل اساسی جامعه ما این است که تاریخ ما سراسر تاریخ انقطاعها است این انقطاع در همه امور قابل مشاهده میباشد. در واقع انقطاع مانع از ایجاد یک جریان سیال در بستر جامعه میشود؛ بهطور دائم حرکتهایی که در راستای توسعه و پیشرفت کشور شکل گرفته قطع گردیده و پس از مدتی همان حرکت مجدداً از ابتدا شروع شده است. بهطور مثال اگر ما در تاریخ، به غنای ادبیات در ایران نگاه کنیم متوجه میشویم ما در فردوسی و مولوی و سعدی ماندهایم چرا این تجربه ادبی پس از این مفاخر ادبی منتقل نشد و ادامه نیافت. همچنین اگر در علم طب نظر افکنیم چرا بزرگترین اطبای جهان متعلق به ایران بوده است، ولی در زمان کنونی در پزشکی محتاج به جهان غرب گشتهایم. در علم نجوم روزگاری ابوریحان بیرونی را در ایران داریم، اما چرا این علم به صورت پیوسته ادامه نیافت. در معماری بزرگترین معمار جهان در دوران صفویه شیخ بهایی است، اما همین معماری به سمتی میرود که سبک زندگی غربی بر فرهنگ ایران امروز، سایه میافکند. بهنظر میرسد این علومی که بزرگان این مرز و بوم در قرنها پیش برای ما به یادگار باقی گذاشتهاند منتقل نگشت و بهصورت یک جریان سیال شکل نگرفتند.
در دوران صفویه شاهد به قدرت رسیدن شاه اسماعیل در سنین ۸ الی ۹ سالگی هستیم و مدیریت ایشان در انسجامبخشی به کشور و تعیین مرزهای آن کاملاً ملموس است؛ اما امروزه شاهد این هستیم فرزند ۹ ساله را برای گذراندن از خیابان میبایست مواظبت نمود. چه عاملی منجر شده است که جامعه به چنین وضعیت و خمودگی تبدیل شود. چرا نتوانستیم اندیشه فیلسوفانی که در یک دوره از تاریخ در ایران باعث شکوفایی و رونق اندیشه فلسفه در ایران شدند را ادامه دهیم. بیتردید عامل چنین گسستی در ادامه یافتن تجربیات گذشتگان باعث افول دانش و در نتیجه افول پیشرفت در ایران میباشد.
چرا جامعه ایران که روزی از پیشرفت نسبت به جهان برخوردار بوده است؛ امروزه در تقسیم جهان به توسعه نیافته و توسعه یافته، بهعنوان کشور توسعه نیافته تلقی میشود. در حالی که دورانی وقتی ایرانشناسانی از کشورهای غربی مانند انگلیس و... وارد ایران میشدند از شکوفایی، صنعت و معماری ایران بسیار نوشته و متحیر مانده بودند. بهطور نمونه ژنرال سرپرسی سایکس زمانی که سفرنامه خود را مینویسد که این سفرنامه برای سیاستهای استعماری در ایران نوشته شده است، ضمن بیان اینکه ده هزار مایل در ایران سفر نموده است وقتی به شهر کرمان میرسد از حدود نود مسجد و شش مدرسه از جمله آنها مدرسه ظهیرالدوله را نام میبرد که با کاشیکاریهای زیبا و دلربای آن، توجه انسان را جلب میکند. همچنین از قالیبافی کرمان، شال کرمانی که با پشم بافته میشود، از پارچهبافی کرمان نیز بسیار متعجب میشود و در آخر کرمان را با این بیت معروف به خاتمه میرساند که:
در روی زمین نیست چو کرمان جایی، کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم [۱]
و یا آرمینیوس وامبری که بهعنوان دستپرورده استعمار است و سفرنامهاش در سیاستهای استعمارطلبان بسیار مؤثر واقع افتاد، بدون تغییر مذهب به آموختن شریعت اسلام و زبان فارسی و ترکی خاوری میپردازد و آنگاه به سوی ایران روانه میشود و با سفر به خوی، تبریز، زنجان و قزوین و... در لباس درویشی و اقامت در این شهرها میپردازد. در بیان حوادث در سفرنامه خودش در مورد اصفهان مینویسد: انسان میتواند ساعتها در این خیابانهای سرپوشیده و معظم که با شاخههای متعدد به تمام بخشهای شهر منتهی میشود قدم بزند و غریبهای که بلد محلی نداشته باشد چه بسا به آسانی گم شود. وی بسیار از رونق صنعتی و شکوفایی اصفهان به وجد میآید البته ایشان به بیشتر مناطق ایران که میرسد از پیشرفت آن منطقه نسبت به غرب اعتراف دارد. [۲]به طور کلی میتوان گفت انقطاع تاریخی بهعنوان مانعی بزرگ بر سر راه توسعه کشورهای جهان سوم مخصوصاً ایران قرار دارد که اثرات آن بر ساختارهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نمایان میشود.
دولتسازی و ملتسازی، پیش نیاز اصلی در پیشرفت
تردیدی نیست که پیشنیاز توسعه و پیشرفت، عبور موفقیتآمیز از مراحل دولتسازی و ملتسازی است؛ اما باید توجه داشت ملتی که از تاریخ و فرهنگش منقطع باشد به تبع آن، از هویت و شخصیت تاریخیاش نیز منقطع و گسسته خواهد بود. چنین ملتی بدون اتکا بر هویت ملی و اتکای بر خودباوری چگونه قادر خواهد بود که بتواند مراحل پیشرفت را طی کند؟ خودآگاهی تاریخی ازجمله مسائلی است که میتواند بهعنوان هویت بخشی به جامعه کمک رساند.
بیشک تاریخ هر کشوری منبع تنبه و تعلم همان کشور به حساب میآید در حالی که اگر به تاریخ معاصر ایران توجه شود مشاهده میشود که عمده مورخان، در جهت حب و بغضهای شخصی خود قلمفرسایی کردهاند که این هم از سیاستهای استعمارطلبان بوده است؛ بهطور نمونه اگر به تاریخنگاری مشروطه و نوع تاریخی که در مورد شخصیتهای برجسته آن دوران به نگارش در آمده است رجوع شود مشاهده میشود افرادی از جمله مهدی ملکزاده در «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» و عبدالهادی حائری «تشیع و مشروطیت در ایران»، ناظم الاسلام کرمانی در «تاریخ بیداری ایرانیان»، «زمینه انقلاب مشروطیت ایران» نوشته سید حسن تقیزاده، «تاریخ مشروطه ایران» اثر احمد کسروی، «حیات یحیی» اثر میرزا یحیی دولتآبادی و کتابهای متعدد دیگری که روشنفکران غربی ایرانی در این حوزه به نگارش در آوردهاند. چنین وجهی نمود یافته است. در واقع تاریخ معاصر ایران، نوشته توهمات پرتلاطم منورالفکرانی بوده است که بویی از هویت جامعه ایران نبردهاند و تنها جهت سیاستهای استعماری و در قالب اندیشه آنها به تدوین تاریخ پرداختهاند. به این جهت تاریخنگاری این دوران پر است از سیاستزدگی، الگوزدگی، اسطورهزدگی و سندزدگی که پیامدی جز ناتاریخی و بیهوشی تاریخی جامعه روشنفکری ایران در بر نداشته است. حتی این طیف از تاریخنگاران، بدون توجه به خاستگاه فکری جامعه ایران در انقلاب اسلامی بر اساس متد و روش غربیان به تحلیل و بررسی وقایع انقلاب اسلامی میپردازند. از جمله این افراد میتوان به کتاب میثاق پارسا با عنوان «ریشههای اجتماعی انقلاب ایران» و آثار حسین بشیریه همچون کتاب «دولت و انقلاب در ایران؛ ۱۹۶۲ تا ۱۹۸۲» که توسط علی اردستانی ترجمه و انتشارات نگاه معاصر چاپ کردند، اشاره داشت.
انقطاع تاریخی در این فرایند، اختلالی که برای جامعه ایجاد میکند، جدا ساختن جامعه از تاریخ و فراغت عقل از تعمق و تفکر در گذشته میباشد؛ نتیجهای که منجر به از خودبیگانگی و نزول بینش سیاسی در تحلیل مسائل میگردد. بر این اساس زمانی که افول بینش سیاسی صورت گیرد نمیتوان در راستای دولتسازی اقدامی نمود و پیشرفت جامعه را جامه عمل پوشاند.
بر این اساس اگر جامعهای بخواهد پیشرفت کند، ابتدا باید یک بستر هویتی برای آحاد جامعه خود ایجاد سازد تا در مواجهه با تهدیدات بتوانند با تکیه بر هویت جمعی از توسعه کشور خود حفظ و حراست کنند.
عقلانیت سیاسی راه برونرفت از مشکلات
جان هید اندیشمند علوم سیاسی در کتاب «سیاست مدرن» عقلانیت سیاسی را مبتنی بر شگردهای «عمل عقلانی» در سیاست تعریف میکند. [۳]همچنین وارنر بیرمن متفکر سیاسی معاصر عنصر عقلانیت در سیاست را دارای سه مؤلفه میداند:
خودآگاهی سیاسی؛
جستجوی شگردهای این خودآگاهی در عرصه سیاستگذاری؛
فراهمآوری بستر مناسب برای عملی سازی این شگردها با شیوههای راهبرد سیاسی. [۴]
بر این مبنا، عقلانیت سیاسی همان تشخیص عاقلانه یا کنش هدفمند مبتنی بر دلیل در عرصه سیاست است که بیانگر رفتار عاقلانه به شمار میرود. در نتیجه این نظریه ما را به این امر رهنمون میسازد که در عرصه پیشرفت و خوداتکایی و در مجموع برای رسیدن به اهداف، نیاز به وحدت و همبستگی در جامعه، ضروری است. حضرت امام این امر را در قالب اقتضای عقل سیاسی یا خرد سیاسی یاد کرده است. ایشان در این مورد میفرماید:
«عقل سیاسی اقتضا می کند که ما امروزه با آن اشخاصی که در رویه هم حتی با ما مخالفت دارند، لکن در اصل مقصد موافقاند، با ملت موافقاند، مسیرشان مسیر ملت است، عقل سیاسی اقتضا میکند که ما امروز دست از تمام این اختلافات برداریم تا این مملکت را آرام کنیم و این مقصد اصلی که ما داریم و آن اینکه اسلام در این مملکت پیاده بشود و جمهوری اسلامی با محتوای حقیقی خودش در اینجا پیاده بشود، موفق بشویم.»[5]پس در نگاه امام خمینی عقلانیت سیاسی پایه و اساس ایجاد وحدت و اتحاد برای بقای جامعه محسوب میگردد.
بر مبنای چنین نگرشی، هرگاه دشمن مشترک در مقابل یک مکتب و جامعهای، چون ایران شکل گرفت اقتضای عقل، اتحاد و کنار نهادن سلیقهها و منافع شخصی است. حضرت امام در این موضوع میفرمایند: «همه باید تمام با هم باشیم یک دشمن مشترک آمده است باید اول دشمن مشترک را دفعش کنیم.» [6]برآیند و جلوهگاه عقلانیت سیاسی، در وحدت کلمهای است که حضرت امام و مقام معظم رهبری در طول چهار دهه نظام جمهوری اسلامی بر آن تأکید دارند و راز توسعه و پیشرفت نظام جمهوری اسلامی نیز در همین امر نهفته شده است.
امیرالمؤمنین (ع) در خطبه پنجم نهجالبلاغه در این باره میفرماید: «امتهای پیشین مادامی که با هم اتحاد وحدت داشتند، در حال پیشرفت و شکوفایی بودند و به عزت و اقتدار دست یافتند، خلافت و وراثت در زمین را به دست آوردند و رهبر و زمامدار جهان شدند. [7]بر این اساس شکوفایی و پیشرفت همهجانبه یک جامعه و ملت توسط یک گروه، یک طبقه و یا یک قشر از جامعه بر اساس خرد انسانی امری ناممکن و ناشدنی است.
در نهایت بر مبنای آنچه گذشت می توان بیان داشت که پیشنیاز دست یافتن بر پیشرفت، دستیابی به خودآگاهی تاریخی است که این امر محقق نخواهد شد مگر با دانستن تاریخ و سرگذشت جامعه پیش از خود، البته این دانستن میبایست در عقلانیت سیاسی تبلور یابد تا جامعه در یک کنش جمعی بر مبنای هویت ملی بتواند به یک حرکت متداول و سیال در طول تاریخ اقدام نماید که نیازمند به وحدت کلمه میباشد./918/ی701/س
عیسی مولوی وردنجانی
پی نوشت
[1]ژنرال سرپرسی سایکس یا ده هزار میل در ایران، ترجمه حسین سعادت نوری، تهران، انتشارات کتابخانه ابنسینا، ۱۳۳۶، ص ۲۳۰-۲۳۶
[2]آرمینیوس وامبری، زندگی و سفرهای وامبری دنباله سیاحت درویشی دروغین، مترجم محمدحسین آریا، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ۱۳۷۲.
[3]جان هید، سیاست مدرن، ترجمه کاظم اعتباری، تهران، نشر معاصر، ۱۳۸۲، ص ۴۹
[۴]www.Kawaran. Com
[5]امام خمینی، روحالله، (۱۳۸۷)، صحیفه امام؛ مجموعه بیانات و اطلاعیههای امام خمینی (ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج ۱۴، ص ۱۹۲.
[6]همان، ج ۱۶، ص ۲۸۸
[7]ر. ک: نهجالبلاغه، ۱۳۶۹، خطبه ۵