راهی نو برای رسیدن به تمدن اسلامی
اشاره: جایگاه انقلاب اسلامی در حوزه کلان آیندهنگری ما را برآن وامیدارد تا کمی درباره اسناد بالادستی و مطالبی که در داخل کشور تولید شده است، بررسیهایی داشته باشیم تا شاید در جستجوی واژه به این نکته برسیم که داستان تعهدات بینالمللی برای اسناد استعماری چه چیزی است و چرا بعضی مسئولین به الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت بی توجهی میکنند.
از این رو خبرنگار سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا در گفتوگو با مهدی مظفری نیا، دکترای علوم سیاسی و مسئول گروه پژوهشی «توسعه»؛ اندیشکده پسین (مؤسسه مطالعات سیاست و علوم انسانی) درباره الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به بحث و تبادل نظر پرداخت که در دو بخش تقدیم مخاطبان محترم میشود.
رسا ـ کارکرد و فواید الگوی پیشرفت برای ما چیست و چرا باید در پی طراحی چنین الگویی باشیم؟
وقتی از کارکرد و فواید الگوی پیشرفت سخن میگوییم، گویی این الگو هم در کنار دیگر الگوها و اسناد، چیز مفیدی است که اگر باشد فوایدی خواهد داشت و اگر هم نباشد چندان مشکلی ایجاد نمیشود. اما درواقع داشتن چنین الگویی امری حیاتی و ضروری است.
ضرورت حیاتی این الگو را میتوان در سه سطح تبیین کرد: سطح سیاست که جایگاه جمهوری اسلامی ایران را در نظم جهانی تبیین میکند؛ سطح علمی که ظرفیت الگوی پیشرفت را برای مسئلهمند کردن علوم و نهایتاً تحول در علم نشان میدهد و سطح خطمشی که الگوی پیشرفت را بهمثابه محور هماهنگکننده اعمال و سیاستها توضیح میدهد.
ضرورت سیاسی الگوی اسلامی ایران پیشرفت
سطح اول تبیین ضرورت سیاسی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است. این الگو میتواند عهدهدار تبیین جایگاه جمهوری اسلامی ایران در نظم جهانی باشد و سیاست جمهوری اسلامی ایران را نسبت به سیاستهای نظام جهانی و نحوه مواجهه ما با آن روشن نماید. همانطور که میبینیم عدم شفافسازی این جایگاه و بهتبع آن وجود ابهام و عدم اجماع دربارهی نحوهی مواجهه با سیاستها و اسناد جهانی موجب اختلافات و نزاعها و اتلاف فرصتها شده است.
اساساً الگوهای توسعه که بهویژه برای کشورهای توسعهنیافته طراحی شده در راستای تنظیم و هماهنگ نمودن آنها در یک انضباط جهانی بوده است. اگر تاریخ جدید جهان را به سه دوره تقسیم کنیم، میتوانیم بگوییم که جامعه جهانی از الگوی حاکمیتی به الگوی انضباطی و از الگوی انضباطی به الگوی کنترلی حرکت کرده است. الگوی حاکمیتی را در دوره استعمار شاهد هستیم که بهطور کلی کشورها به استعمارگر یا مستعمره تقسیم میشوند.
رسا ـ الگوی حاکمیتی که در دوره استعمار و به طور کلی در گذشته وجود داشت را چگونه توصیف میکنید؟
دوره انضباطی دورهای است که استعمار به شکل سابق وجود ندارد و ناسیونالیسم به شکل خیلی جدی و فراگیر رشد میکند. در این دوره کشورها به استقلال میرسند و کشورهای توسعه یافته برای تداوم حیاتشان لازم میدانند یک انضباطی را در جهان حاکم کنند از این رو تلاش میکنند تا نظام جهانی مطلوب خود را ایجاد نمایند.
این انضباط در قالب طرح توسعه شکل میگیرد. سیاستها و الگوهای توسعه مولود این دوره از تاریخ و با غایت برقراری یک انضباط جهانی است. در واقع جامعۀ انضباطی، جامعهای کارخانهای است و انضباطی بودن همزمان شکلی از تولید و شکلی از حکومت است. بنابراین با تحقق الگوی انضباطی در عرصۀ جهانی شاهد یک «جامعۀ کارخانهای جهانی» هستیم.
چرا که همراه با گسترش شکل انضباطی، فرایند استعمارزدایی منجر به ایجاد یک «بازار جهانی» میشود که از طریق تضمین دلار توسط ایالات متحده بسط مییابد. همچنین تمرکزدایی از تولید به تدریج منجر به شکلگیری یک تقسیم کار جهانی میگردد.
دوره کنونی دوران گذار به دوره کنترلی است
از اینرو کشورهای توسعهیافته بهنحوی متفاوت از سیاستهای امپریالیستی در نظم پیشین و از طریق الگویی انضباطی، موجب ایجاد یک موج وسیع در کشورهای جهان سوم در امتداد مدرنیزاسیون و در قالب طرح توسعه میشوند. به این ترتیب اکثر مبارزات ضداستعماری در کشورهای توسعهنیافته، در نهایت در امتداد سیاست توسعه گام برمیدارند.
دورهی فعلی که ما اکنون در آن قرار گرفتهایم، جهان در حال گذار به دوره کنترلی است. «الگوی کنترلی»، از پیگیری توسعه در سطح دولتها گذر کرده و به سمت توسعه در سطح جهانی و پیدایش جهانشهرها حرکت میکند. بنابراین شاهد افول و سست شدن بنیاد و مرزهای دولت-ملتها خواهیم بود.
اکنون «توسعه پایدار» به عنوان آرمان نهایی توسعه مطرح میشود و تحقق آن هم جز با ایجاد یک جهان واحد پایدار میسر نیست. از این رو این ایده در قالب سند2030 و فراتر از مرزهای دولتها پیگیری میشود. یک نظم واحد پایدار جهانی با مواجههی مستقیم با انواع جنبشها و قدرتهای محلی و جامعهی مدنی و سازمانهای مردمنهاد و... در حال پیگیری است و گویی به سمت جهانی میرویم که دیگر به مجموعهای از دولتها توصیف نمیشود و در نتیجه قدرت تعیینکنندگیِ اقتدار دولتها رو به افول است و در مقابل با یک جامعهی واحد شبکهای پیچیده مواجه هستیم؛ یک جهان واحد که همه بهنحوی در آن مشارکت میکنند.
رسا ـ پس در این جامعه جهانی پیچیده طراحی الگوی پیشرفت هم دشوارتر میشود.
بله؛ التفات به این وضعیت ضمن اینکه ضرورت طراحی این الگو را بیشتر آشکار میکند، دشواری آن را نیز بیشتر نشان میدهد. آیا وقتی از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت سخن میگوییم، منظورمان طرحی از توسعه است که جایگزین طرحهای موجود توسعه شود؟
چگونه میتوانیم نظم جهانی کنونی و اقتضائات آن در عرصۀ سیاسی و اقتصادی را نپذیریم و در حالی که اغلب کشورها یک الگوی غالب را در توسعه پیگیری میکنند ما در پی الگویی دیگر باشیم؟ از این گذشته، طراحی الگوی توسعه و برنامهریزی توسعه برای کشورها، مربوط به دورهی انضباطی است و اکنون بسیاری درباره پایان برنامهریزی توسعه به معنای گذشتهی آن سخن میگویند.
فضای گذشته برنامهریزی توسعه هنوز حاکم است
ولی مباحث رایج درباره الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت همچنان در همان فضای ادبیات سابق برنامهریزی توسعه است. به عنوان مثال واژهی ایرانی میتواند نشاندهندهی یک پیشفرض ناسیونالیستی در این الگو باشد. «ناسیونالیسم» به معنای جدید ناشی از انضباط جهانی و تقسیم کار جهانی بوده و ابزاری برای بسیج تودهها علیه حاکمیتهایشان در راستای شکلگیری دولت مدرن و انحلال در بازار جهانی بوده است.
بدین معنا استقلال برآمده از ناسیونالیسم بههیچوجه به معنای یک استقلال همهجانبه نیست. لذا در صورت عدم توجه به این پیشفرض، ممکن است الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی براساس معنایی «ناسیونالیستی» و ذیل نظم جهانی کنونی فهمیده شده و مستحیل گردد. این در حالی است که مباحث جدید درباره توسعه که برنامهریزی به معنای سابق را مورد تردید قرار میدهند، مفروض ناسیونالیسم را نیز کنار گذاشته و خود را محدود در مرزهای دولت-ملتها نمیکنند. ما باید ببینیم که متناسب با شرایط تاریخی خودمان، در مواجهه با چنین وضعیتی از توسعه در جهان چه طرحی میتوانیم داشته باشیم.
رسا ـ چگونه میتوان در این فضای پیچیدهای که ترسیم کردید، الگوی پیشرفتی متفاوت داشت؟
پاسخ این سؤال به ضرورت دوم طراحی این الگو برمیگردد. طرحهای توسعه و برنامهریزی توسعه به پشتوانه نظامی از علوم اجتماعی توانسته اینچنین فراگیر شود. علوم اجتماعی در غرب زمانی پدید آمد که مفهوم توسعه به عنوان مفهوم نظمدهنده جامعه به وجود آمد. وقتی که غرب گرفتار بحران و مشکلات شد در مواجهه با بحرانهایش در پی ایجاد نظم و نظامی جدید در سطح جامعه جهانی بود و به اقتضای این مواجهه، علوم اجتماعی پدید آمد.
بنابراین در ابتدای پیدایش علوم اجتماعی همین مفهوم توسعه بود که زمینه تولد علوم اجتماعی را فراهم نمود. حالا نیز مفهوم توسعه درحال بازآفرینی دوباره علوم اجتماعی است. علوم اجتماعی که منظر کلی خود برای توضیح تغییر بنیادین در جوامع را از دست داده و تبدیل به تخصصهای جزءگرایانه و واگرا شده بود، بهواسطۀ پرداختن به مفهوم چندوجهی و پیچیدهای همچون «توسعه» و با بهرهگیری از حوزههای مطالعاتی چندرشتهای، میانرشتهای یا پسارشتهای زمینۀ نوعی همگرایی و تمرکز را در خود پدید آورده است.
به دنبال تغییر پارادایمی در اندیشه هستند
به همین خاطر الان که بحث از توسعه جهانی میشود، علوم در حال بازگشت به آن دوره اولیه خودش میباشد تا بتواند یک تغییر و یک انتقال پارادایم را رقم بزند. چیزی که بنده به آن فکر میکنم این است که شاید شرایطی مهیا بشود و علوم اجتماعی قدیم را که مبتنی بر متدهای ناسیونالیستی است، تغییر دهد و به علوم اجتماعی جهانی یا علوم اجتماعی که موضوعش سیاست جهانی و نظم جهانی باشد برساند.
همانطور که اغلب اهل علم در ایران اتفاقنظر دارند، علوم انسانی-اجتماعی وضعیتی آشفته و منفک از واقعیت و عمل جامعه ما دارد و از طرفی متهم به ناکارآمدی و انتزاعی بودن است و از طرف دیگر از نگاه تقلیلگرانه و جزءنگرانه و تخصصزده رنج میبرد. طبیعی است که با این وضعیت دانشی نمیتوان انتظار طراحی یک الگوی پیشرفت متناسب را داشته باشیم.
اما الگوی پیشرفت میتواند بستر و فرصتی باشد برای بهسامان کردن این وضعیت آشفته علوم و حتی تحول در آن. به این نحو که نظمی بین رشتهها ایجاد کند و نظریاتی که در علوم اجتماعی هست را به نفع نظم مدنظر فراخوانی کند. به این ترتیب ضمن بهرهگیری از علوم اجتماعی موجود و ایجاد آرایشی تازه بر محور الگوی پیشرفت میتوانیم به سمت علوم اجتماعی و علوم انسانی مطلوب حرکت نماییم.
پس ضرورت دوم الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی در واقع یک کلان مسئله است که میتواند باری دیگر در یک گذار تاریخی فرصتی را فراهم کند که علوم اجتماعی به نحو بنیادی بازنگری و کاربردی شود و اگر این اتفاق بیفتد، یا علوم اجتماعی جدیدی متولد میشود یا اینکه در همین علوم اجتماعی تحولی اساسی رخ میدهد.
رسا ـ اما گویا در فرایند تدوین الگوی پیشرفت چنین اتفاقی نیفتاده است؟
متأسفانه به این نحو به این الگو نگاه نشده است و فرایند تدوین آن نتواسته تبدیل به یک فرایند توسعهیاب و دگرگونکننده که همه ظرفیتهای عملی و دانشی را به خدمت بگیرد، بشود. منشأ این ضعف به تفکیک فرآیند تدوین و اجرا برمیگردد. ما گمان میکنیم الگوی پیشرفت میتواند یک سند ثابت واحد مشخص باشد که تدوین شود و پس از تدوین بهمثابه قانون ابلاغ شود و سپس انتظار داشته باشیم که همه نهادها و اعمال با آن هماهنگ شوند.
اما نکته این است که نحوه تدوین سند، ضمانت اجرای آن نیز هست. یعنی اگر در فرایند تدوین سند توانستیم همه تجارب سیاستی و عملی و ظرفیت دانشی موجود را هضم کنیم و محک بزنیم، در واقع الگو در مسیر تحقق و اجرا قرار گرفته است حتی پیش از آنکه تبدیل به قانون شود. به این ترتیب ضرورت عملی سند را از دو منظر میتوان طرح کرد. اول؛ همچون یک سند بالادستیِ هماهنگکننده و همگراکنندهی دیگر اسناد و خطمشیها و دوم؛ همچون یک فرایند همگرا و همافزا.
نیاز جامعه جهانی به همگرایی در حوزه سیاستگذاری
اگر با این توجه به سند 2030 دقت کنیم، درمییابیم که هر دو کارکرد فوق را دارد. تجربه جهانی به اینجا رسیده که باید یک همگرایی بین حوزههای سیاست گذاری برقرار کند، بر اساس همین تجربه، سند 2030 به عنوان سندی برای دگرگون کردن جهان ایجاد شده است. دقیقاً به همین نکته اشاره میکنند که توسعه پایدار، مفهومی است برای تأمین همگرایی یا هماهنگی خطمشیهای مختلف در حوزههای مختلف.
مهمتر از متن سند، فرایند شکلگیری سند و پیگیری اجرایی شدن آن است که شبکهی انبوهی از کنشگران جهانی و محلی را درگیر کرده است. از این رو نکته نهایی که داشتن الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی را اجتنابناپذیر میکند، این است که این الگو زمینهای باشد برای هماهنگ کردن حوزههای مختلف که در سطح اولیه موجب نظمی در سیاستگذاریها و در نتیجه تجربهی یک کارآمدی نسبی باشد و در سطحی عمیقتر بهصورت بنیادی موجب همگرایی و همافزایی انواع ظرفیتها و نیروهای مختلف در جهت نظمی دیگر باشد.
داشتن الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ضروری است
پس بهطور کلی با طرح الگوی پیشرفت این مسائل مطرح میشود: ماهیت الگو چیست؟ آیا الگو، یک برنامۀ جامع همانند برنامههای توسعه است یا یک رویکرد و رهیافت؟ یک چارچوب ذهنی است و یا اینکه یک فوق ذهنی است؟ آیا یک برنامۀ مهندسیوار اجتماعی اقتصادی است یا طرحی انعطافپذیر و متناسب با اقتضائات محلی؟ علوم مختلف چگونه در الگو مشارکت میکنند؟
به نظر میرسد ضرورت هماهنگی میان خطمشیها در حوزههای مختلف، مستلزم وجود هماهنگی میان دیسیبلینهای (رشتهها و نظامها) مختلف علمی است. از اینرو اگر الگوی پیشرفت در تناظر با جایگاهی که سیاست توسعه در جهان کنونی دارد، به عنوان محور موضوعات و مقولات در این زمینه قرار گیرد، آنگاه میتواند منجر به شکلگیری یک رشتۀ میانرشتهای در این زمینه و یا از اساس تحقق علم جدیدی در این بستر شود. همچنین میتواند منجر به طرحی برای هماهنگی خطمشیها گشته و از این لحاظ راهگشای برنامههای توسعه باشد. بنابراین ضرورت الگوی پیشرفت در هر سه ساحت سیاست، علم و خطمشی واجد معنا است.
رسا ـ ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار رسا قرار دادید. /882/گ402/س
خبرنگار: احمد ساعدی