یادداشت؛
برخی چالشهای اساسی سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
در این سند از نقش و جایگاه حوزه علمیه و دانشگاه سخنی به میان نیامده؛ گویی این دو نهاد، در تمدنسازی و الگوی پیشرفت، چندان مهم نیستند.
به گزارش خبرگزاری رسا، متن زیر یادداشتی از حجتالاسلام علی الهی* در مورد الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است که در شماره ۲۶ و ۲۷ فصلنامه صدرا منتشر شده است.
مقدمه
نگاه نگارنده به سند ارائهشده، انتقادی است و البته این به معنای نادیده گرفتن زحمات نگارندگان سند و اصل این اقدامِ مثبت نیست. پیشرفت برای جمهوری اسلامی ایران و نظام اسلامی مسئلهای اساسی است؛ تا جایی که برای تحقق آن، دست به نهادسازی زدهایم. خود این سندنویسی، جای قدردانی دارد و نکتهای بسیار مثبت است؛ اما نمیتوان ضعفهای سند را نیز نادیده گرفت.
بهعنوان مقدمه باید گفت که اکنون چندین سند تولیدشده در کشور داریم که سند مهندسی فرهنگی کشور، سند اسلامی شدن دانشگاهها، و سند تحول آموزشوپرورش از آن جملهاند. حال جای این پرسش وجود دارد که پس از ابلاغ این اسناد، چه اتفاقی در کشور افتاده است؟ برای مثال پس از ابلاغ سند مهندسی فرهنگی کشور، در نهادهای مهم فرهنگی جمهوری اسلامی همچون وزارت فرهنگ و ارشاد، صداوسیما، سازمان تبلیغات اسلامی و... چه تغییری در رویکردها، اقدامات، فعالیتها و برنامهها رخ داده است؟ یا رویکرد و فعالیتهای آموزشوپرورش بعد از ابلاغ سند تحول آموزشوپرورش، چه تغییری کرده است؟ بهعنوان مثالی دیگر، جای این پرسش باقی است که نتیجه و برونداد سالها وقت و بودجه شورای عالی انقلاب فرهنگی که صرف نگارش سندی برای سبک زندگی اسلامی شد - که حتی منتشر هم نشد! – چیست؟ با مشاهده این موارد و موارد دیگری ازایندست، این پرسش به ذهن متبادر میگردد که در غیاب اسناد موجود، چه خللی در روندهای جاری سازمانها، نهادها و ادارات کشور ایجاد میشد؟
متأسفانه به نظر میرسد که بود یا نبود این اسناد در چگونگی روندهای جاری تأثیر چندانی ندارد. حال این پرسش بسیار مهم مطرح میشود که اساساً چرا بود یا نبود این سندها فرقی نمیکند؟ چرا هیچ تغییری در مراکز و نهادهای کشور پس از انتشار این اسناد مشاهده نمیشود؟
به نظر یک مشکل جدی در نگارش تمامی این اسناد وجود دارد؛ و آن این است که این اسناد، برخاسته از همه تفکرات و اندیشههای کشور نیست؛ لذا پس از ابلاغ نیز از سوی آحاد جامعه نخبگانی (اعم از حوزوی و دانشگاهی) همراهی و توجه کافی صورت نمیگیرد.
صرفنظر از این مشکل، نکته اصلی اینجاست که اساساً ما بیش از آنکه به دنبال سندنویسی باشیم، باید به دنبال توصیف درست تحولات جامعه و مشکلیابی و درنهایت انعکاس این مشکلات به دستگاههای فرهنگی کشور باشیم. به نظر میرسد این نگاه که برای مدیریت فرهنگی و مدیریت اجتماعی کشور همواره نیاز به سند داریم، نگاهی اشتباه است؛ آنچه نیاز است، توصیف درست تحولات فرهنگی و اجتماعی کشور است؛ اینکه در مرحله نخست، این تحولات را در مقیاس تحولات منطقه و حتی جهان رصد کنیم و بعد بتوانیم از این رصد و از این توصیف، مسئلهیابی کنیم.
پس از این مقدمه کلی، به برخی از مقولهها و مفاهیمی اشاره خواهم کرد که در سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، مطرح شده است. در اینجا سعی کردهام بیشتر بر خلأهای این سند تأکید کنم؛ خلأها و نواقصی که سبب میشوند پس از ابلاغ سند نیز هیچ اتفاقی در «واقع» نیفتد.
عدم توجه به تحولات دهه نود
یک نقد کلی به این سند وجود دارد و آن این است که سند مذکور متناسب با تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اواخر دهه نود در ایران نگاشته نشده است. بهعبارتدیگر، این سند فاقد عنصر زمان است؛ یعنی هیچ گزاره، بند و فصلی در سند نمیتوان یافت که تفاوت و تمایز این سند را فیالمثل با سندی که در دهه شصت نگاشته شده، نشان دهد؛ لذا میتوان گفت که تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران و وضعیت کنونی کشور، در این سند دیده نشده است.
اما یکی از نقدهایی که به لحاظ محتوایی بر سند وارد است، نحوه مواجهه سند با مقوله «سبک زندگی» است. سبک زندگی یکی از مفاهیم اساسی برای توصیف جامعه است که به واسطه آن میتوانیم روند تحولات جامعه را بهدرستی رصد کنیم؛ مفهومی مهم در جامعهشناسی که در ده سال اخیر نیز مورد توجه جدی پژوهشگران اسلامی واقع شده است.
تعبیر «سبک زندگی» دو بار در سند تکرار شده است؛ در بخش افقها آمده است: «در سال ۱۴۴۴ هجری شمسی مردم ایران دیندار، عموماً پیرو قرآن کریم، سنت پیامبر و اهلبیت [هستند]، و از سبک زندگی و خانواده اسلامی ایرانی برخوردار هستند»؛ یک بار هم در بخش تدابیر چنین آمده است: «.. تبیین، ترویج و نهادینهسازی سبک زندگی ایرانی سالم و خانوادهمحور»!
تقلیل مفهوم «سبک زندگی» از یک نگاه جامعهشناختی، به یک اصطلاح که تفاوت چندانی با واژه «زندگی» ندارد، به این معناست که نگارندگان سند، درک درستی از مفهوم سبک زندگی نداشتهاند! اگر اینجا به جای تعبیر سبک زندگی، گفته میشد تبیین، ترویج و نهادینهسازی زندگی اسلامی، فرقی میکرد؟
اگر در سند، از «سبک زندگی» سخن میگوییم، باید به لوازم آن نیز پایبند باشیم. ادبیات رایج در مقوله «سبک زندگی» و کلیدواژههای آن تا چه حد مورد قبول نگارندگان سند است؟ با قبول کلیدواژهها و ارکان سبک زندگی، دیگر نمیتوان از آن فقط بهعنوان یک اصطلاح در سند بهره برد و به تکرار یک یا دوباره آن بسنده کرد. مفهوم سبک زندگی، فضای سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را بهکلی تحت تأثیر قرار خواهد داد.
یکی از ارکان مهم سبک زندگی، عنصر سلیقه و ترجیح است. سبک زندگی درواقع الگوهای رفتاری است که دارای یک نظام ترجیح و پسند اجتماعی باشد و از گروه دیگر، متمایز باشد. بهعبارتدیگر، سبک زندگی، یک کل انسجامبخش از رفتارهایی است که بر اساس نظام ترجیح و پسند و سلیقه شکل گرفته و با سبک زندگی دیگری متمایز است؛ بنابراین هویت، تمایز، سلیقه و ترجیح، جزو کلیدواژههای سبک زندگی هستند. اگر نگارندگان سند، به سلیقه و پسند، نگرش مثبتی داشتهاند و در منظومه فکری خود عنصری به نام سلیقه و پسند را جای دادهاند، آنگاه این سؤال مطرح میشود که چگونه میتوان این تلقی و طرز فکر را در سند لحاظ کرد؟ آیا واقعاً میپذیرند که مردم با سلیقهشان دست به انتخاب بزنند؟ دراینصورت به نظر میرسد این تلقی و طرز فکر با دیگر بندهای سند همخوانی نداشته باشد. پذیرش مفهوم سبک زندگی، با فقه اسلامی، قوانین جزایی، و با این واقعیت که در این سند، فرهنگ، معیار تعریف شده است، ناسازگار است؛ گویی سلیقه نادیده گرفته شده است. با بیان این مبنای انسانشناختی که «انسان دارای کمال و سعادت اختیاری است که در صورت انتخابهای صحیح و در چارچوب تمسک به هدایت الهی و رشد عقلانی میتواند به مرتبه نهایی آن واصل شود»، یعنی فقط یک نوع سلیقه را معتبر شمردهایم. این بیان چندان با مفهوم «سبک زندگی» سازگاری ندارد. این تعارضی است که باید روشن و برطرف شود. سند باید در کاربرد مفاهیم، بسیار دقیق باشد و نسبت بین مفاهیم را کاملاً مشخص کند. بهطور خاص در این مورد باید نسبت مفاهیمی همچون سبک زندگی، فرهنگ جهادی، فرهنگ توحیدی، و فرهنگ متعالی (بهعنوان فرهنگ معیار) تبیین گردد.
از دیگر مسائلی که در بحث پیشرفت بسیار حائز اهمیت است و در این سند بدان توجهی نشده، رابطه بین نظم سیاسی- اجتماعی و امر الهی است. امروز دو تفکر برجسته در کشور وجود دارد: یک تفکر این است که نظم اجتماعی- سیاسی کاملاً تابع امر الهی و قوانین الهی است؛ انسانها هیچ اختیار و استقلالی در مدیریت نظم اجتماعی- سیاسی ندارند، مگر اینکه از امر الهی تبعیت کنند.
تفکر دیگر بر این مبنا استوار است که نظم اجتماعی - سیاسی صرفاً تابع امر الهی نیست، بلکه امر الهی یکی از مؤلفههای بسیار مهم و تأثیرگذار در نظم سیاسی- اجتماعی است. سند در این مورد بیان صریحی ندارد. شاید از برآیند سند بتوان اینگونه برداشت کرد که نظم اجتماعی-سیاسی تابع امر الهی است؛ اما در بخشهایی از سند، عنصر آزادی و انتخاب به میان آمده است؛ مثلاً در مبانی انسانشناختی، از آزادیخواهی، از خلیفةاللهی و از کرامت ذاتی صحبت شده است. در نگاه اولیه، کنار هم قرار گرفتن این مفاهیم، ناهمگون مینماید. آزادی و انتخاب انسان در نظم سیاسی- اجتماعی، از چه مجرایی و چگونه امکانپذیر است و چه تأثیری دارد؟ نسبت بین این مفاهیم، نیاز به تبیین بیشتری دارد.
غفلت از زندگی شهری
یکی دیگر از عناصر مهم در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت که درنهایت تعجب، در این سند از آن غفلت شده است، زندگی شهری است. شاید در یک یا با اغماض دو مورد در این سند، به شهر اشاره شده باشد. در بخش تدابیر چنین آمده است: «اهتمام به احیا و توسعه نمادهای اسلامی ایرانی، بهویژه در پوشش، معماری و شهرسازی با حفظ تنوع فرهنگی در پهنه سرزمین». در بخش دیگری از تدابیر، در بند ۴۹ چنین گفته شده است: «اجرای کامل ضمانتهای پیشبینیشده در قانون اساسی در حوزه آزادیهای فردی و اجتماعی و آموزش و ترویج حقوق و تکالیف شهروندی و تقویت احساس آزادی در آحاد جامعه». درمجموع، یک بار از شهرسازی، یعنی احیای نمادهای اسلامی ایرانی و گسترش آنها در شهرسازی، و در یک مورد نیز از حقوق و تکالیف شهروندی سخن گفته شده است.
امروزه چه بخواهیم و چه نخواهیم، زندگی ما شهری شده است. تمامی نگرشها، تصمیمها، تبادلات، رفتارها و حتی هویت، تفکر و فرهنگ ما بهشدت متأثر از شهرنشینی است. این شهرنشینی و زندگی شهری همان مسئله مهمی است که جامعه ایرانی را با جامعه ایرانی دهه شصت متفاوت میکند. در اینجا سخن نگارنده، ناظر به زندگی شهری است و نه شهرسازی. شهرسازی و مدیریت شهری، بخشی از زندگی شهری است.
به نظر میرسد که حداقل در مبانی جامعهشناختی این سند میبایست اشارهای به زندگی شهری، مؤلفهها و الگوی مطلوب میشد. یکی از علل فقدان این بحث، به این حقیقت بازمیگردد که هیچ گروه یا اندیشکدهای در مورد شهر، در میان اندیشکدههای مرکز الگو به چشم نمیخورد.
شهر اساس هر تمدنی است و تمدنها در بستر شهرها شکل میگیرند. بهعبارتدیگر، تمدنها از دل شهرها رقم زده میشوند. تمامی آثاری که ناظر به موضوع تمدن اسلامی نگاشته شده، اساساً با همین نگاه بوده است؛ حال چه با نگاه تاریخی و چه با نگاههای تحلیلی و آیندهنگرانه و ترسیم شهر مطلوب. بدیهی است که نمیتوان مفاهیم تمدن و پیشرفت را از شهر جدا کرد؛ لذا برای نیل به تمدن نوین اسلامی و الگوی پیشرفت اسلامی نمیتوان سندی تدوین کرد که موضعش درباره شهر روشن نباشد. جدی نگرفتن زندگی شهری، یعنی ایجاد فاصله عمیق شهروندان با فضاهای اسلامی و گسستهایی که امروز در لایههای مختلف شهرها مشاهده میشود؛ گسستی که ناشی از بیتوجهی تصمیمگیران و تصمیمسازان به جایگاه مفهوم شهر در تمدن اسلامی است.
شهر مشهد نمونهای است که میتوان این گسست را آشکارا در آن مشاهده کرد؛ بافت پیرامونی حرم امام رضا (ع) را نه رژیم طاغوت، بلکه نهادهای اسلامی و انقلابی در جمهوری اسلامی پیریزی کردهاند؛ طرحی که مورد انتقاد همه طیفها قرار گرفته است؛ از جامعهشناسان اسلامی گرفته تا جامعهشناسان سکولار که هویت اسلامی و ارزش اماکن مقدس را در هویت شهری فهم میکنند. تخریب مساجد، بافتهای تاریخی، بافتهای انسانی، خانههای تاریخی و جایگزینی آنها با سازههایی عجیبوغریب که هیچ سنخیتی با بافت شهر ندارند، پروژهای است که در هیچ کشور سکولاری اجرا نشده است. در هیچیک از کشورهای سکولار مانند ایتالیا، فرانسه و اسپانیا، آنچه ما با منابع هویتبخش – هویت چه به لحاظ فرهنگی، چه به لحاظ دینی، چه به لحاظ باستانی، چه به لحاظ تاریخی- خود کردهایم، رخ نداده است. ما حافظه تاریخی و حافظه انسانی پیرامون حرم امام رضا (ع) را کاملاً تخریب کردیم. زمانی که تفکری درباره شهر و زندگی شهری و هویت شهری وجود نداشته باشد، این اتفاق دور از انتظار نخواهد بود.
اگر در الگوی پیشرفت، به زندگی شهری، مؤلفهها و ملاحظات مربوط به آن توجهی نشده باشد، متعاقباً اثری از مسئله گسست لایههای اجتماعی نیز در سند نخواهیم دید و به دنبال آن توسعه فرهنگ گفتگو هم دیده نخواهد شد. امروز جامعه ایرانی بهشدت ضدگفتوگو، ضدمدارا و ضد پذیرش دیگری شده است. توجه ویژه به تمایزسازیها و غیریتسازیها و بیتوجهی به اشتراکات، نشانههایی از این امر است. گفتمان، امروز حلقهای مفقوده میان همه اقشار جامعه است. اگر در سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، هویت شهری و زندگی شهری جایگاهی نداشته باشد، گفتگو نیز جایگاهی نخواهد داشت و فضاهای عمومی نیز بیاهمیت خواهد شد؛ درصورتیکه درواقع اینها هستند که تمام زندگی ما را رقم میزنند.
بیتوجهی به نقش هنر
خلأ دیگر در این سند که حتی بهصورت واژگانی نیز بدان اشارهای نشده، مقوله هنر است. آیا هنر هیچ تأثیری در تمدنسازی ندارد؟ آیا هنر در پیشرفت جوامع انسانی بیتأثیر است؟ با نگاهی گذرا به تاریخ تمدنها و حتی تمدن اسلامی متوجه خواهیم شد که در تمام برههها هنر نقش برجستهای داشته است. بعید به نظر میرسد شعر، ادبیات، خوشنویسی، هنرهای تجسمی، موسیقی فاخر و سنتی ایرانی، تأثیری در پیشرفت جامعه اسلامی و تمدن اسلامی نداشته باشند.
عدم بیان نقش حوزه و دانشگاه
خاتمه اینکه در این سند نه از نقش و جایگاه حوزههای علمیه در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت سخنی به میان آمده و نه از نقش و جایگاه دانشگاه؛ گویی این دو نهاد، در تمدنسازی و الگوی پیشرفت، چندان مهم نیستند! /۱۰۱/۹۶۹/م
مقدمه
نگاه نگارنده به سند ارائهشده، انتقادی است و البته این به معنای نادیده گرفتن زحمات نگارندگان سند و اصل این اقدامِ مثبت نیست. پیشرفت برای جمهوری اسلامی ایران و نظام اسلامی مسئلهای اساسی است؛ تا جایی که برای تحقق آن، دست به نهادسازی زدهایم. خود این سندنویسی، جای قدردانی دارد و نکتهای بسیار مثبت است؛ اما نمیتوان ضعفهای سند را نیز نادیده گرفت.
بهعنوان مقدمه باید گفت که اکنون چندین سند تولیدشده در کشور داریم که سند مهندسی فرهنگی کشور، سند اسلامی شدن دانشگاهها، و سند تحول آموزشوپرورش از آن جملهاند. حال جای این پرسش وجود دارد که پس از ابلاغ این اسناد، چه اتفاقی در کشور افتاده است؟ برای مثال پس از ابلاغ سند مهندسی فرهنگی کشور، در نهادهای مهم فرهنگی جمهوری اسلامی همچون وزارت فرهنگ و ارشاد، صداوسیما، سازمان تبلیغات اسلامی و... چه تغییری در رویکردها، اقدامات، فعالیتها و برنامهها رخ داده است؟ یا رویکرد و فعالیتهای آموزشوپرورش بعد از ابلاغ سند تحول آموزشوپرورش، چه تغییری کرده است؟ بهعنوان مثالی دیگر، جای این پرسش باقی است که نتیجه و برونداد سالها وقت و بودجه شورای عالی انقلاب فرهنگی که صرف نگارش سندی برای سبک زندگی اسلامی شد - که حتی منتشر هم نشد! – چیست؟ با مشاهده این موارد و موارد دیگری ازایندست، این پرسش به ذهن متبادر میگردد که در غیاب اسناد موجود، چه خللی در روندهای جاری سازمانها، نهادها و ادارات کشور ایجاد میشد؟
متأسفانه به نظر میرسد که بود یا نبود این اسناد در چگونگی روندهای جاری تأثیر چندانی ندارد. حال این پرسش بسیار مهم مطرح میشود که اساساً چرا بود یا نبود این سندها فرقی نمیکند؟ چرا هیچ تغییری در مراکز و نهادهای کشور پس از انتشار این اسناد مشاهده نمیشود؟
به نظر یک مشکل جدی در نگارش تمامی این اسناد وجود دارد؛ و آن این است که این اسناد، برخاسته از همه تفکرات و اندیشههای کشور نیست؛ لذا پس از ابلاغ نیز از سوی آحاد جامعه نخبگانی (اعم از حوزوی و دانشگاهی) همراهی و توجه کافی صورت نمیگیرد.
صرفنظر از این مشکل، نکته اصلی اینجاست که اساساً ما بیش از آنکه به دنبال سندنویسی باشیم، باید به دنبال توصیف درست تحولات جامعه و مشکلیابی و درنهایت انعکاس این مشکلات به دستگاههای فرهنگی کشور باشیم. به نظر میرسد این نگاه که برای مدیریت فرهنگی و مدیریت اجتماعی کشور همواره نیاز به سند داریم، نگاهی اشتباه است؛ آنچه نیاز است، توصیف درست تحولات فرهنگی و اجتماعی کشور است؛ اینکه در مرحله نخست، این تحولات را در مقیاس تحولات منطقه و حتی جهان رصد کنیم و بعد بتوانیم از این رصد و از این توصیف، مسئلهیابی کنیم.
پس از این مقدمه کلی، به برخی از مقولهها و مفاهیمی اشاره خواهم کرد که در سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، مطرح شده است. در اینجا سعی کردهام بیشتر بر خلأهای این سند تأکید کنم؛ خلأها و نواقصی که سبب میشوند پس از ابلاغ سند نیز هیچ اتفاقی در «واقع» نیفتد.
عدم توجه به تحولات دهه نود
یک نقد کلی به این سند وجود دارد و آن این است که سند مذکور متناسب با تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اواخر دهه نود در ایران نگاشته نشده است. بهعبارتدیگر، این سند فاقد عنصر زمان است؛ یعنی هیچ گزاره، بند و فصلی در سند نمیتوان یافت که تفاوت و تمایز این سند را فیالمثل با سندی که در دهه شصت نگاشته شده، نشان دهد؛ لذا میتوان گفت که تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران و وضعیت کنونی کشور، در این سند دیده نشده است.
اما یکی از نقدهایی که به لحاظ محتوایی بر سند وارد است، نحوه مواجهه سند با مقوله «سبک زندگی» است. سبک زندگی یکی از مفاهیم اساسی برای توصیف جامعه است که به واسطه آن میتوانیم روند تحولات جامعه را بهدرستی رصد کنیم؛ مفهومی مهم در جامعهشناسی که در ده سال اخیر نیز مورد توجه جدی پژوهشگران اسلامی واقع شده است.
تعبیر «سبک زندگی» دو بار در سند تکرار شده است؛ در بخش افقها آمده است: «در سال ۱۴۴۴ هجری شمسی مردم ایران دیندار، عموماً پیرو قرآن کریم، سنت پیامبر و اهلبیت [هستند]، و از سبک زندگی و خانواده اسلامی ایرانی برخوردار هستند»؛ یک بار هم در بخش تدابیر چنین آمده است: «.. تبیین، ترویج و نهادینهسازی سبک زندگی ایرانی سالم و خانوادهمحور»!
تقلیل مفهوم «سبک زندگی» از یک نگاه جامعهشناختی، به یک اصطلاح که تفاوت چندانی با واژه «زندگی» ندارد، به این معناست که نگارندگان سند، درک درستی از مفهوم سبک زندگی نداشتهاند! اگر اینجا به جای تعبیر سبک زندگی، گفته میشد تبیین، ترویج و نهادینهسازی زندگی اسلامی، فرقی میکرد؟
اگر در سند، از «سبک زندگی» سخن میگوییم، باید به لوازم آن نیز پایبند باشیم. ادبیات رایج در مقوله «سبک زندگی» و کلیدواژههای آن تا چه حد مورد قبول نگارندگان سند است؟ با قبول کلیدواژهها و ارکان سبک زندگی، دیگر نمیتوان از آن فقط بهعنوان یک اصطلاح در سند بهره برد و به تکرار یک یا دوباره آن بسنده کرد. مفهوم سبک زندگی، فضای سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را بهکلی تحت تأثیر قرار خواهد داد.
یکی از ارکان مهم سبک زندگی، عنصر سلیقه و ترجیح است. سبک زندگی درواقع الگوهای رفتاری است که دارای یک نظام ترجیح و پسند اجتماعی باشد و از گروه دیگر، متمایز باشد. بهعبارتدیگر، سبک زندگی، یک کل انسجامبخش از رفتارهایی است که بر اساس نظام ترجیح و پسند و سلیقه شکل گرفته و با سبک زندگی دیگری متمایز است؛ بنابراین هویت، تمایز، سلیقه و ترجیح، جزو کلیدواژههای سبک زندگی هستند. اگر نگارندگان سند، به سلیقه و پسند، نگرش مثبتی داشتهاند و در منظومه فکری خود عنصری به نام سلیقه و پسند را جای دادهاند، آنگاه این سؤال مطرح میشود که چگونه میتوان این تلقی و طرز فکر را در سند لحاظ کرد؟ آیا واقعاً میپذیرند که مردم با سلیقهشان دست به انتخاب بزنند؟ دراینصورت به نظر میرسد این تلقی و طرز فکر با دیگر بندهای سند همخوانی نداشته باشد. پذیرش مفهوم سبک زندگی، با فقه اسلامی، قوانین جزایی، و با این واقعیت که در این سند، فرهنگ، معیار تعریف شده است، ناسازگار است؛ گویی سلیقه نادیده گرفته شده است. با بیان این مبنای انسانشناختی که «انسان دارای کمال و سعادت اختیاری است که در صورت انتخابهای صحیح و در چارچوب تمسک به هدایت الهی و رشد عقلانی میتواند به مرتبه نهایی آن واصل شود»، یعنی فقط یک نوع سلیقه را معتبر شمردهایم. این بیان چندان با مفهوم «سبک زندگی» سازگاری ندارد. این تعارضی است که باید روشن و برطرف شود. سند باید در کاربرد مفاهیم، بسیار دقیق باشد و نسبت بین مفاهیم را کاملاً مشخص کند. بهطور خاص در این مورد باید نسبت مفاهیمی همچون سبک زندگی، فرهنگ جهادی، فرهنگ توحیدی، و فرهنگ متعالی (بهعنوان فرهنگ معیار) تبیین گردد.
از دیگر مسائلی که در بحث پیشرفت بسیار حائز اهمیت است و در این سند بدان توجهی نشده، رابطه بین نظم سیاسی- اجتماعی و امر الهی است. امروز دو تفکر برجسته در کشور وجود دارد: یک تفکر این است که نظم اجتماعی- سیاسی کاملاً تابع امر الهی و قوانین الهی است؛ انسانها هیچ اختیار و استقلالی در مدیریت نظم اجتماعی- سیاسی ندارند، مگر اینکه از امر الهی تبعیت کنند.
تفکر دیگر بر این مبنا استوار است که نظم اجتماعی - سیاسی صرفاً تابع امر الهی نیست، بلکه امر الهی یکی از مؤلفههای بسیار مهم و تأثیرگذار در نظم سیاسی- اجتماعی است. سند در این مورد بیان صریحی ندارد. شاید از برآیند سند بتوان اینگونه برداشت کرد که نظم اجتماعی-سیاسی تابع امر الهی است؛ اما در بخشهایی از سند، عنصر آزادی و انتخاب به میان آمده است؛ مثلاً در مبانی انسانشناختی، از آزادیخواهی، از خلیفةاللهی و از کرامت ذاتی صحبت شده است. در نگاه اولیه، کنار هم قرار گرفتن این مفاهیم، ناهمگون مینماید. آزادی و انتخاب انسان در نظم سیاسی- اجتماعی، از چه مجرایی و چگونه امکانپذیر است و چه تأثیری دارد؟ نسبت بین این مفاهیم، نیاز به تبیین بیشتری دارد.
غفلت از زندگی شهری
یکی دیگر از عناصر مهم در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت که درنهایت تعجب، در این سند از آن غفلت شده است، زندگی شهری است. شاید در یک یا با اغماض دو مورد در این سند، به شهر اشاره شده باشد. در بخش تدابیر چنین آمده است: «اهتمام به احیا و توسعه نمادهای اسلامی ایرانی، بهویژه در پوشش، معماری و شهرسازی با حفظ تنوع فرهنگی در پهنه سرزمین». در بخش دیگری از تدابیر، در بند ۴۹ چنین گفته شده است: «اجرای کامل ضمانتهای پیشبینیشده در قانون اساسی در حوزه آزادیهای فردی و اجتماعی و آموزش و ترویج حقوق و تکالیف شهروندی و تقویت احساس آزادی در آحاد جامعه». درمجموع، یک بار از شهرسازی، یعنی احیای نمادهای اسلامی ایرانی و گسترش آنها در شهرسازی، و در یک مورد نیز از حقوق و تکالیف شهروندی سخن گفته شده است.
امروزه چه بخواهیم و چه نخواهیم، زندگی ما شهری شده است. تمامی نگرشها، تصمیمها، تبادلات، رفتارها و حتی هویت، تفکر و فرهنگ ما بهشدت متأثر از شهرنشینی است. این شهرنشینی و زندگی شهری همان مسئله مهمی است که جامعه ایرانی را با جامعه ایرانی دهه شصت متفاوت میکند. در اینجا سخن نگارنده، ناظر به زندگی شهری است و نه شهرسازی. شهرسازی و مدیریت شهری، بخشی از زندگی شهری است.
به نظر میرسد که حداقل در مبانی جامعهشناختی این سند میبایست اشارهای به زندگی شهری، مؤلفهها و الگوی مطلوب میشد. یکی از علل فقدان این بحث، به این حقیقت بازمیگردد که هیچ گروه یا اندیشکدهای در مورد شهر، در میان اندیشکدههای مرکز الگو به چشم نمیخورد.
شهر اساس هر تمدنی است و تمدنها در بستر شهرها شکل میگیرند. بهعبارتدیگر، تمدنها از دل شهرها رقم زده میشوند. تمامی آثاری که ناظر به موضوع تمدن اسلامی نگاشته شده، اساساً با همین نگاه بوده است؛ حال چه با نگاه تاریخی و چه با نگاههای تحلیلی و آیندهنگرانه و ترسیم شهر مطلوب. بدیهی است که نمیتوان مفاهیم تمدن و پیشرفت را از شهر جدا کرد؛ لذا برای نیل به تمدن نوین اسلامی و الگوی پیشرفت اسلامی نمیتوان سندی تدوین کرد که موضعش درباره شهر روشن نباشد. جدی نگرفتن زندگی شهری، یعنی ایجاد فاصله عمیق شهروندان با فضاهای اسلامی و گسستهایی که امروز در لایههای مختلف شهرها مشاهده میشود؛ گسستی که ناشی از بیتوجهی تصمیمگیران و تصمیمسازان به جایگاه مفهوم شهر در تمدن اسلامی است.
شهر مشهد نمونهای است که میتوان این گسست را آشکارا در آن مشاهده کرد؛ بافت پیرامونی حرم امام رضا (ع) را نه رژیم طاغوت، بلکه نهادهای اسلامی و انقلابی در جمهوری اسلامی پیریزی کردهاند؛ طرحی که مورد انتقاد همه طیفها قرار گرفته است؛ از جامعهشناسان اسلامی گرفته تا جامعهشناسان سکولار که هویت اسلامی و ارزش اماکن مقدس را در هویت شهری فهم میکنند. تخریب مساجد، بافتهای تاریخی، بافتهای انسانی، خانههای تاریخی و جایگزینی آنها با سازههایی عجیبوغریب که هیچ سنخیتی با بافت شهر ندارند، پروژهای است که در هیچ کشور سکولاری اجرا نشده است. در هیچیک از کشورهای سکولار مانند ایتالیا، فرانسه و اسپانیا، آنچه ما با منابع هویتبخش – هویت چه به لحاظ فرهنگی، چه به لحاظ دینی، چه به لحاظ باستانی، چه به لحاظ تاریخی- خود کردهایم، رخ نداده است. ما حافظه تاریخی و حافظه انسانی پیرامون حرم امام رضا (ع) را کاملاً تخریب کردیم. زمانی که تفکری درباره شهر و زندگی شهری و هویت شهری وجود نداشته باشد، این اتفاق دور از انتظار نخواهد بود.
اگر در الگوی پیشرفت، به زندگی شهری، مؤلفهها و ملاحظات مربوط به آن توجهی نشده باشد، متعاقباً اثری از مسئله گسست لایههای اجتماعی نیز در سند نخواهیم دید و به دنبال آن توسعه فرهنگ گفتگو هم دیده نخواهد شد. امروز جامعه ایرانی بهشدت ضدگفتوگو، ضدمدارا و ضد پذیرش دیگری شده است. توجه ویژه به تمایزسازیها و غیریتسازیها و بیتوجهی به اشتراکات، نشانههایی از این امر است. گفتمان، امروز حلقهای مفقوده میان همه اقشار جامعه است. اگر در سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، هویت شهری و زندگی شهری جایگاهی نداشته باشد، گفتگو نیز جایگاهی نخواهد داشت و فضاهای عمومی نیز بیاهمیت خواهد شد؛ درصورتیکه درواقع اینها هستند که تمام زندگی ما را رقم میزنند.
بیتوجهی به نقش هنر
خلأ دیگر در این سند که حتی بهصورت واژگانی نیز بدان اشارهای نشده، مقوله هنر است. آیا هنر هیچ تأثیری در تمدنسازی ندارد؟ آیا هنر در پیشرفت جوامع انسانی بیتأثیر است؟ با نگاهی گذرا به تاریخ تمدنها و حتی تمدن اسلامی متوجه خواهیم شد که در تمام برههها هنر نقش برجستهای داشته است. بعید به نظر میرسد شعر، ادبیات، خوشنویسی، هنرهای تجسمی، موسیقی فاخر و سنتی ایرانی، تأثیری در پیشرفت جامعه اسلامی و تمدن اسلامی نداشته باشند.
عدم بیان نقش حوزه و دانشگاه
خاتمه اینکه در این سند نه از نقش و جایگاه حوزههای علمیه در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت سخنی به میان آمده و نه از نقش و جایگاه دانشگاه؛ گویی این دو نهاد، در تمدنسازی و الگوی پیشرفت، چندان مهم نیستند! /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: خبرگزاری مهر
ارسال نظرات