داستاننویسی طلاب؛ ضرورت و لوازم
اشاره: چند سالی است که برخی طلاب جوان به کلاسهای نویسندگی میروند و مهارت نوشتن میآموزند. هنرآموزیای که گاه با دغدغههای دینی و تبلیغی نیز همراه است. در این میان، بازار داستاننویسی از دیگر شاخههای نگارش پُررونقتر است. سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا برای یافتن ضرورت آموختن این هنر و نیز مسائل جانبیاش به سراغ حجت الاسلام سید احمد بطحایی رفته است؛ بطحایی، نویسندهی آثاری چون «هر صبح میمیریم» و «سی و ده» است و اکنون معاونت آموزش آزاد را در مدرسهی اسلامی هنر بر عهده دارد.
نوشتار ذیل حاصل این گفت و شنود صمیمی است که تقدیم مخاطبان محترم رسا می شود.
رسا ـ ضرورت پرداختن طلاب به داستاننویسی چیست؟ برخی میگویند چون خطابه سنتی، امروز کارکردش را از دست داده است باید سراغ ابزارهای نوین اثرگذاری مانند رمان و ... رفت در مقابل عدهای میگویند اولا ابزارهایی مانند خطابه را هم میتوان به روزرسانی و تاثیرش را بازیابی کرد و ثانیا چون رمان و داستان کوتاه، اندیشه مخاطب را با استدلال تغییر نمیدهد اثرش موقتی و مانند کف روی آب است. این تحلیل را چگونه ارزیابی میکنید؟
بگذارید اینطور سراغ جواب بروم که به گمانم هم سوال و هم دو دسته ذیلش دقیق نیستند. سوال پیش فرضش را ضروری بودن پرداخت طلاب به داستان گرفته و در ادامه سراغ چیستی این ضرورت رفته که باید گفت «ثَبِّت العَرشَ ثُمَّ اُنقُش». بنده ضرورتی – به معنای نقص طلبه در صورت رها کردن آن - برای این کار نمیبینم کما اینکه ضرورتی برای خیلی از کارهایی که به عنوان عنصر لاینفک برای طلاب تعریف میکنند نمیبینم و بالعکس. اینکه داستاننویسی طلاب، بسیار مفید و سودمند و کاربردی ست یک بحث است و ضروری بودن بحث دیگر.
دیدگاه دو دسته بعدی هم چندان لطیف و دقیق نیست. چرا که نه خطابه سنتی کارکردش را از دست داده و نه داستان میتواند – بر فرض مذکور – جایگزین مناسبی برای آن باشد. این دو عملا ربط شفافی بهم ندارند. هرکدام قالب و فرم جداگانه و اصولا تفاوت ماهیتی دارند. در دیدگاه دوم هم این بی دقتی جاری ست. زیرا که خطابه نیز از اسمش پیداست که استدلالی، برهانی و سراسر عقلی نیست. خطابه است و در بهترین حالت جنبه اقناعی دارد و این ابدا ضعف نیست. بلکه نقد این دیدگاه است که هرچه که برهان نباشد را با کف روی آب به یک چوب رانده. یکی از نقاط مثبت داستان و روایت این است که به جای تاثیر از طریق عقل با قلب، احساسات و یک سفر تجربی مخاطب را با خود همراه میکند و جز این باشد اصولا داستان نیست.
و در انتهای این سوال میتوان گفت داستان و روایت فن، هنر و قالبی ست که در تمامی کتب مقدس با آن مواجه بودیم. شیوه نوپا نیست که برخی در له یا علیه اش بخواهند خطبه بخوانند. بعد از اینها هم خواهد بود. آدمی در داستان زاده میشود و در داستان رشد میکند در داستان میمیرد. حال با این مقدمه میتوان گفت که طلاب باید با داستان آشنا شوند، سطح اول خواندن است که همه باید بخوانند. باید در فرهنگها و سنتها و سرگذشتها سیر کنند. و در سطح بعدی آن ها که مستعد این رشته هستند بتوانند قوه و استعدادشان را در فضایی مناسب و در مسیرِ طلبگی خود شکوفا کنند. نه داستان جای خطابه را گرفته و میگیرد و نه از تک و تا و تاثیرگذاری و عبرت افزایی میافتد.
رسا ـ وضعیت داستاننویسی طلاب را در گذشته و حال چطور ارزیابی میکنید و با توجه به روند کنونی، آیندهاش را چگونه میبینید؟
وضعیت نسبتا خوبی دارد. هم از لحاظ کمی و هم کیفی. آینده اش ولی از این نیز روشنتر است. چرا که طلاب داستان نویس فعلی مسیری سخت و پرسنگلاخ را پیمودهاند ولی راه برای طلابی که امروز میخواهند سمت ادبیات و هنر بروند به مراتب اسرع و اوسع است.
رسا ـ در دو راهی میان «خاطرهنویسی» که ریشه در واقعیت دارد و «رماننویسی» که از خیال نشان میگیرد کدام یک را برای طلاب مناسبتر میدانید؟
بنده روایت - را که خاطرات شخصی نویسنده است و فنون، عناصر و حتی قالب های داستانی در آن لحاظ شده - را به دلیل ارتباط عمیقتر با شخصیت نویسنده و حضور عنصر واقعیت، برای طلاب مناسبتر میدانم.
رسا ـ برخی از طلاب به خاطر مشغلههای علمی هیچگاه به سراغ یادگیری نگارش داستان و فیلمنامه و ... نمیروند. زیرا معتقدند از کار علمی باز میمانند. به هر حال مساله فقط وقت گذاشتن برای نگارش نیست. بلکه باید کتابهای مربوط به کار رماننویسی را بخوانند، بیشتر سفر کنند تا تجربه کسب کنند، ماده خام رمان به دست بیاورند و ... پرداختن حرفهای به این هنرها را چه اندازه با درس خواندن در تعارض میبینید؟
توان هر آدمی متغیر است ولی طبعا هر فرد میتواند یک رشته را به صورت متمرکز و تخصصی دنبال کند. برداشتن چند هندوانه نه عادتا معمول است و نه عقلا ممکن. کسی که به صورت تخصصی تبلیغ میکند نمیتواند پژوهشگر متخصصی باشد. این مطلب روشنی ست و نیاز به توضیح بیشتر ندارد.
رسا ـ برخی معتقدند اساسا نمیتوان از هنر دینی سخنی به میان آورد و ادعا میکنند صحبت کردن از "رمان دینی" پیشفرضی مارکسیستی دارد و آن هم تفکیک فرم از محتواست. به این معنا که ما محتوا را از قرآن و سنت بگیریم و آن را در قالب فرم داستان کوتاه، رمان یا فیلمنامه بریزیم. در حالی که طبق باور آنان، این کار غیر ممکن است و فرم از محتوا قابل تفکیک نیست. این رای را چطور تحلیل میکنید؟
این سوال هم مجموعههایی از صغراهای صحیح و کبرا و نتیجههای سقیم است. فرم و محتوا با هم اتحاد دارند به این معنا که باید باهم پیوند بخورند و در هم تاثیر دارند و نمیتوان بدون ایجاد یک ارتباط درست هر فرمی را برای هر محتوایی برگزید. اما اینکه هنر دینی نداریم را نمیفهمم. جدا از اینکه عبارت هنر دینی سال هاست محل مناقشه سنتگرایان و فلاسفه شرق و غرب شده و بحث های دامن گیری دارد اینکه بگوییم هنر دینی نداریم نشان از بیاطلاعی از هم هنر است و هم دین.
بنده به دلیل همان مناقشات گسترده در تعریف هنر دینی نمیتوانم جزمی ادعایی داشته باشم. لیک با توجه به مطالعاتم در حوزه دین و ادبیات تصور میکنم ما هم هنر دینی داریم و هم رمان دینی. البته مرادم از رمان دینی پرداخت صرف به موضوعات دینی نیست. بلکه ایجاد و بررسی و تبیین یک باور و گزاره دینی را در داستان باعث صحت اتصاف دین به داستان میدانم.
رسا ـ یکی از مسائلی که ذهن بسیاری از جوانان عاشق نویسندگی را به خصوص در ابتدای راه درگیر میکند معیشت است. میخواهم خیلی صریح پاسخ این سوال را بدهید. گذران زندگی از راه رماننویسی ممکن است؟ چگونه است که عدهای از نویسندگان میگویند نمیشود ولی شمار دیگری جز نوشتن، شغل دیگری ندارند؟
نه، خیلی شفاف میتوانم بگویم داستان و رمان و کلا ادبیات غیر از استثنائاتی انگشتشمار نمیتواند عهدهدار معیشت کسی شود و تقریبا تمام داستان نویسانی که میشناسم شاغل هستند و در کنار آن شغل مینویسند.
رسا _ با تشکر از این که وقت ارزشمندتان را در اختیار خبرگزاری رسا گذاشتید./918/گ403/س
خبرنگار: علی بهاری