شاکی اصلی مسأله حجاب
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، حمیده مهرابی
-داشتم خودم را آماده می کردم برای نماز!
-همین که چادر مشکیام را برداشتم تا چادر نمازم را سر کنم، گفت: این همه خودت را بقچه پیچ کردی که چه؟
-برگشتم سمت صدا... دختری را دیدم که گوشهی نمازخانه نشسته بود.
-گفتم: با منی؟
-گفت: بله، با توام و همهی بیچارههایی مثل تو که گیر کردهاید توی افکار عهد عتیقتان، اذیت نمیشوی با این پارچهی دراز دور و برت؟ رنگش هم که همیشه سیاه است!
-تا آمدم حرفی بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت میشوی! چرا مثل عزادارها همیشه سیاه میپوشی؟ ضمن اینکه فقط بلدید گیر بدهید به من و امثال من.
-خندیدم و گفتم: چقدر دلت پر بود دوستم! هنوز هم اگر حرف دیگری داری بگو؟! تعارف نکن.
-خنده ام را که دید، گفت: نه بابا حرف زدن با شماها فایدهای ندارد.
-گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم، ازدواج کردی؟
-گفت: بله، چطور؟
-گفتم: من چادر را دوست دارم چون چادر پر از مهربانی است!
-تا این را گفتم یه جوری نگاهم کرد که انگار تو هم مثل بقیه ای...
-گفتم: چادر سرم می کنم به هزار و یک دلیل! یکی از آن دلایل هم حفظ زندگی توست!
-با تعجب نگاهم میکرد...
-پرسیدم: با همسرت کجا آشنا شدی؟
-گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، او پیشنهاد داد و خب من هم قبول کردم.
-گفتم: خب؛ خدا قبل از اینکه به من دستور بدهد خودم را بپوشانم به مردها میگوید "غُضّ بصر" داشته باشند؛ یعنی مراقب نگاهشان باشند.
-تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردها یک چیز دیگر، این دو مکمل هم دیگر هستند. یعنی اگر یک مردی "غُضّ بصر" نداشت و زل زد به من پوشش من مانع او بشود یا اگر من پوششم درست و حسابی نبود غض بصر اون مرد باید حافظ من باشد.
-همسر تو، تو را دید و کشش ایجاد شد و انتخابت کرد حالا کجا نوشته که همسرت نمیتواند از زنهای دیگر غیر از تو لذت ببرد، وقتی که مبنای انتخاب برای او نگاه است؟!
-گفت: خب ببخشید ما به هم تعهد دادیم.
-گفتم: غریزه منطق و تعهد نمیشناسد. چقدر زندگیها بوده که با یک نگاه آلوده به فنا رفته، من چادر سرم میکنم تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد، و نگاهش را کنترل نکرد زندگی تو به هم نریزد، همسرت از تو دلسرد نشود و محبت و توجهش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت میگیرم! توی گرمای تابستان زیر چادری که شبیه کوره میماند از گرما هلاک میشوم، زمستانها زیر سرمای برف و باران برای جمع و جور کردنش واقعا کلافه میشوم، به خاطر چی؟ به خاطر حفظ خانه و خانواده تو.
-منم مثل تو زنم منم تمایل به تحسین زیبایی هام دارم.
-من هم دوست دارم تابستان کمتر عرق بریزم و زمستان راحتتر در این کوچه و خیابانها قدم بزنم اما، روی تمام این علاقه هایم یک خط قرمز کشیدم؛ تا حداقل به اندازهی سهم خودم حافظ گرمای زندگی تو و امثال تو باشم!
-سکوت کرده بود...
-گفتم: راستی... هرکسی کنار تکالیفش یه حق و حقوقی هم داره! حق من این نیست که زنهای جامعه ام با موهای رنگ کرده و پریشون و صد جور جراحی زیبایی، چشمهای همسر من را دنبال خودشون بکشانند.
-حالا بیا منصف باشیم!
-من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا تو از من؟
/918/ی701/س