فراموشخانه در اثر افشاگری ملاعلی کنی تعطیل شد
اشاره:
سالهای طولانی جریان شناسی ازجمله دغدغههای فکری موسسه خبرگزاری رسا بود. دلیل این اشتیاق هم راهیابی به مبانی نظری و هستههای انسانی پدیدههای اجتماعی و سیاسی در بررسی رویدادها بود.
در همان ایام و در پی گفتگوهایی که با اساتید داشتیم، جلسهای را نیز خدمت مرحوم حسن شایانفر رسیدیم. استاد شایان فر را مدتها بود میشناختیم اما فرصت چنین گعده سیاسی و بحث و نظر کمتر دست داده بود. مردی که عمرش را صرف دفاع از مبانی و آرمانهای انقلاب کرده بود و در دستگیری افراد و جریانهای منحرف سابقهای درخشان و طولانی داشت. خواسته جریان شناسی ما را وقتی جزئیتر شنید، سفارش مان را به دوست قدیمیاش استاد قاسم تبریزی کرد.
قرار ما با استاد تبریزی شد دوشنبه، ساعت 9 صبح کتابخانه انقلاب اسلامی مجلس. همان جلسه اول، اشتیاق ما و تواضع فروتنانه استاد تبریزی چنان درهم گره خورد که این دوشنبهها، مکرر در مکرر دو سال طول کشید.
هر دوشنبه در سرما بود یا گرما ، به شوق درسآموزی، از قم راهی تهران میشدیم و خودمان را به کتابخانه مجلس شورای اسلامی میرساندیم. دیگر از همان درب ورودی آشنای همه شده بودیم و بارویی گشاده استقبالمان میکردند که باز دوشنبه آمد و مهمان استاد تبریزی از خبرگزاری رسا رسید.
ازجمله مباحث کاربردی و کمتر پرداختهی این سلسله مصاحبهها با استاد تبریزی که اکنون پیش روی خوانندگان است، بحث 5 جریان تاریخنگار در ایران معاصر بود :
- تاریخنگاری کمونیستی در ایران؛
- تاریخنگاری ناسیونالیستی در ایران؛
- تاریخنگاری غربگرا در ایران؛
- تاریخنگاری شرقشناسی در ایران؛
- تاریخنگاری اسلامی در ایران.
در تمام این دو سال بارها از استاد خواستیم بهقدر چندجملهای از خودشان بگویند تا بخش معرفینامه گفتگو هم سامانی بگیرد؛ اما از قضای روزگار ایشان «یمکن الفرار»های بسیاری داشت تا متواضعانه از پاسخ بگریزد. پس خوب است دانسته شود آنچه در باب معرفی ایشان میآوریم، حاصل رجوع به منابع دیگر است:
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران تجربه بیش از چهل سال شاگردی آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی(ره) را در کارنامه دارد. او در دوران مقابله با رژیم منفور پهلوی، از هم مبارزان حجتالاسلام حجتی کرمانی و از فعالان مبارز در کانون نشر و پژوهشهای اسلامی بوده است. وی پس از پیروزی انقلاب به مبارزه علمی با گروهکهای منحط و نشریات ضد دین پرداخته و با مرکز سیاسی سپاه و مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات همکاری پژوهشی داشته است. هماکنون استاد قاسم تبریزی، عضو شورای پژوهشی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، عضو شورای فصلنامه مطالعات تاریخی و پژوهشگر تاریخ معاصر و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی است و مقالههای بسیاری در حوزه مطالعات تاریخ معاصر ایران دارد.
اکنون و در پایان این راه طولانی باید تشکر کنیم؛ نخست تشکری از همه دوستان خبرگزاری رسا؛ چه آنها که در این دو سال همراهیمان کردند و چه برخی ها که گاهی سنگها درراهمان گذاشتند!
تشکر ویژهتر اما از آقای دکتر غنی یاری است که بنا به سفارش استاد تبریزی کمکمان کردند تا کار ویرایش صوری و علمی گفتگوها به سامان برسد.
کلام آخر مقدمه این باشد که در میانه مصاحبهها و زمانی که ما مسافر اربعین حسینی بودیم، خبر درگذشت استاد شایانفر، داغ دلمان شد. به پاسداشت زحمات خالق مجموعه «نیمه پنهان» و همه خدمات ناپیدای او به انقلاب، فاتحهای نثار روحش میکنیم.
استاد قاسم تبریزی در ادامه مصاحبه تفصیلی با خبرگزاری رسا درباره پنج جریان تاریخ نگار در ایران معاصر، به معرفی «جریان تاریخنگاری غربگرا در ایران (فراماسونری)» می پردازد.
ایشان در اولین قسمت از گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا درباره مورخان غرب زده معاصر، معتقد است تاریخ نگاری غربگرا بر اساس حرکت استعماری و با برنامهریزی مراکز شرقشناسی، ایرانشناسی و اسلامشناسی تدوین و در دوران ناصر الدین شاه در قالب تشکیلات فراموشخانه وارد ایران شده است. رواج اندیشه اومانیسم، سکولاریسم و تشکیلاتی عمل کردن، سه ویژگی فراماسونری در ایران معاصر بوده است که توسط شخصیتی خودباخته و نفوذی روباه پیر استعمار به نام «ملکم خان ارمنی» تاسیس شد. سه گروه جذب تشکیلات مخفی فراموشخانه می شدند: رجال دولتی، عوامل نفوذی و روشنفکران غرب زده. پژوهشگر تاریخ معاصر معتقد است از علمای آن دوران، ملاعلی کنی متوجه خطر نفوذ فراماسونری در جامعه ایران شد و نسبت به انحرافات اعتقادی و عدم صلاحیت این تشکیلات به ناصر الدین شاه هشدار داد که باعث تعطیلی موقت و تغییر مسیر مخفی آن شد.
اولین قسمت از گفت و گوی خبرنگار خبرگزاری رسا با استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران درباره مبانی و شخصیت های تاریخ نگاری غربگرا در ایران معاصر تقدیم مخاطبان علاقمند به مباحث تاریخ معاصر ایران می شود.
مقدمه
جریان سوم در تاریخنگاری معاصر (بجز جریان تاریخ نگار انقلاب اسلامی) تاریخنگاری غربی و ماسونی است؛ این جریان با اهداف خودشان حقایق را برای منافع غرب تحریف میکنند. از نظر مبانی معرفت شناختی، نگاه اومانیستی دارند و انسان را منهای دین، معنویت و وحی بررسی میکنند. آزادیای که اینها مطرح میکنند در حقیقت «آزادی» از قید دین، تقیدات و احکام الهی است. «برادری» که در نظریه اومانیسم[1] مطرح میکنند یعنی همه انسانها یکی هستند؛ بین آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی و اسرائیلی تفاوتی ندارد. البته آن موقع اسرائیل نبود، صهیونیسم بود.
تاریخنگاری غربی به نسبت جریانهای پیشین (تاریخنگاران کمونیست و ناسیونالیست) از عمق و ابعاد وسیعتری برخوردار است. تاریخنگاری غرب بر اساس حرکت استعماری و با برنامهریزی مراکز شرقشناسی، ایرانشناسی و اسلامشناسی تدوین میشود؛ البته شعبههای عربشناسی و ترکشناسی هم دارند. به عنوان نمونه میتوان به تاریخ کمبریجِ 13جلدی و آثاری مثل سِرپرسیسایکس ، لایارد، ﻣﻴﺲﻟﻤﺒﺘﻮﻥو ادوارد بِراون اشاره کرد که در حقیقت این جریانات استعماری است.
درباره غرب، اگر غیر از انگلیس، ما آمریکاییها و فرانسویها را هم نگاه کنیم، هر کدام از اینها مراکز شرقشناسی و ایرانشناسی دارند. ادوارد سعید پیرامون شرقشناسی کتاب خوبی دارد. او از مسیحیان فلسطینی است. در کتاب شرقشناسیاش، که شاید جانش را هم بر سر این کتاب گذاشت، میگوید این مراکز با اهداف استعماری تأسیس شد. در این دوران هم تاریخ را تحریف کردند و هم حقایق و واقعیتهای جامعه را وارونه جلوه دادند. عمدتا عنصر استقلال و قدرت دین را که در تعارض با استعمار غرب است یا نادیده گرفتند یا وارونه جلوه دادند؛ که اگر لازم شد به مصادیق آن اشاره میکنیم.
سه مشخصه فراماسونری
فراماسونری در جامعه ما با سه مشخصه فعالیت خود را شروع کرد:
مشخصه یکم. فراماسونری در ایران معاصر با مبانی معرفت شناسی غربی، خصوصاً تکیه بر اصل انسانگرایی یا به تعبیر خودشان اومانیسم شناخته شد؛ چون فراماسونری به دلیل اوضاع خاص اروپا خصوصاً فرانسه، انسانمحوری را در برابر دینمحوری و خدامحوری مطرح کرد.
انسانگرایی با سه شعار برادری، برابری و آزادی مطرح شد. در مفاهیم اسلامی نیز آموزههایی مانند برادری، مساوات، عدالت اجتماعی، قسط، احترام به انسان، خلیفة الله و... داریم؛ ولی تعریف این مفاهیم در ذیل مبانی دینی، با مبانی غرب تعارض بنیادین دارد. در غرب اومانیسم و انسانگرایی را در برابر خدا، دین و وحی مطرح میکنند؛ لذا وقتی آزادی را مطرح میکنند، منظورشان آزادیِ از دین، باورها، تقیدات و تعصبات دینی است. وقتی از برابری صحبت میکنند، یعنی همه انسانها از یهود، نصارا، بهایی وجز این با هم برابر هستند و اصل تبری و تولی وجود ندارد.
مبانی معرفت شناسی آن در ایران بهخصوص از زمان ناصرالدینشاه با ترجمه کتب غربی، مطبوعات، روشنفکران و ماسونها (یی که به صورت انفرادی وابسته به تشکیلات غرب بودند) تبلیغ میشد. بعدها در دوره رضاشاه و محمدرضاشاه علنیتر بود. امروز نیز به شکل دیگری مبانی اندیشه آن مطرح میشود.
مشخصه دوم. فراماسونری معاصر ایران در قالب اندیشه سیاسی مطرح میشد. روشنفکران ما از مبانی فراماسونری در عرصه سیاسی، نوعی تفسیربهرأی کردند؛ اگرچه تشکیلاتهای فراماسونری نیز به این مسائل سوق میداد.
مشخصه سوم. فراماسونری در جامعه ما به صورت تشکیلات بود. تا زمان ناصرالدینشاه جریان فراماسونری به صورت تشکیلات نبود؛ بلکه افرادی داشتیم که در سفرشان به غرب در لژهای فرانسه و عمدتاً انگلیس عضو میشدند، بعد به اینجا میآمدند و فعالیت میکردند و با غرب ارتباط داشتند. حال چه در دستگاه دولتی و چه غیر دولتی.
دوره ناصرالدینشاه موقعیت مناسب برای تشکیلات فراماسونری
در دوره ناصرالدینشاه انگلیسیها احساس کردند موقعیت مناسب است تا تشکیلات فراماسونری را در ایران راهاندازی کنند. در زمانی که ما چیزی به نام حزب و امثال آن نداشتیم، اولین تشکیلات تحت عنوان فراموشخانه[2] از سوی میرزا ملکمخان ارمنی[3] که از سن 12 سالگی در اروپا تحصیل کرده بود، تأسیس میشود. ملکمخان آدمی قوی، نظریهپرداز و اهل فکر بود. قلم جذاب و زیبایی داشت. مدیریتش قوی بود و جذابیت داشت. از نظر شخصیتی، مطیع صددرصد انگلیس بود. در نظریهپردازیاش میگفت ما اگر بخواهیم آدم شویم (آن زمان واژه انسانیت به کار نمیبردند و تعبیر به آدمیت میکردند) باید 200 سال اختیارمان را به دست انگلستان بدهیم تا ما را آدم کنند؛ یعنی ما دیگر از صفر شروع نکنیم؛ انگلستان به آدمیت رسیده است و تمام مبانی آدمیت را دارد و ما همان را اینجا عمل کنیم.
ملکمخان و تشکیل فراموشخانه
ملکمخان که توانایی مدیریت تشکیلات را داشت، فراموشخانه را تأسیس میکند. سه دسته وارد این تشکیلات میشوند:
یک، دولهها و سلطنهها، برای بقای خودشان؛
دو، عوامل و جواسیس انگلیس که قبلاً به صورت انفرادی ماسون شده بودند؛
سه، روشنفکرانی که فکر میکردند در تشکیلات فراماسونری، جامعه را به ترقی و تعالی میرسانند. این دسته درک صحیحی نداشتند و چهبسا برای خیانت هم نرفته بودند؛ اما با دین، فرهنگ و سیستم حکومت قاجار، دولهها و سلطنهها تعارضی داشتند که به تشکیلات میآمدند.
شخصیت منعطفِ ملکمخان برای یک هدف!
ملکمخان روشنفکری باسواد و باجُربزهای بود که مأموریت داشت و جاسوس انگلیس بود. در رفتارهایش نیز انعطافپذیر بود؛ از یک طرف با افرادی مانند میرزا آقاخان کرمانی، آخوندزاده، طالباف و حتی تشکیلات بهاییان مرتبط بود و از طرف دیگر در برابر مقاومت مذهبیان، انعطافپذیر میشد و زود حرف خود را عوض میکرد. اهدافش را تغییر نمیداد، بلکه حرفش را عوض میکرد؛ میگفت «آدمیت و انسانیتی که میگوییم همان است که قرآن میگوید، اصلاً تشکیلات فراموشخانه همان حزبالله است!». این حرفهای آخر اوست که امروز بعضی از روی خباثت میگویند این نظریهپردازیِ ملکمخان است؛ در حالی که ملکمخان در آغاز، وسط و انتها، برای یک هدف، شخصیت منعطفی داشت.
او عاقد قرارداد رویتر بود که ملاعلی کنی و روحانیت علیه این جریان مبارزه کرد.
به هرحال ملکمخان فعالیتش را آغاز کرد و تعداد قابل توجهی در قالب سه دستهای که نام بردیم به تشکیلات فراموشخانه پیوستند. ما آمار دقیقی از آنها نداریم. ملاعلی کنی وقتی از تشکیلات ملکمخان اطلاع پیدا کرد، نامهای به ناصرالدینشاه نوشت و درباره تشکیلات به شاه هشدار داد. ملکمخان بلافاصله تشکیلات را تعطیل کرد و توسط عباسقلیخان، جامع آدمیت را تأسیس میکند و خودش به لندن میرود. (البته، هم جامع آدمیت مینویسند، هم جامعه آدمیت و هم مجمع آدمیت؛ برخی فکر کردهاند اینها با هم تفاوت دارد، ولی در حقیقت همه یکی است).
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی
[1] Humanism.
[2] freemason's hall.
[3] میرزاملکمخان ناظمالدوله ارمنی جلفایی اصفهانی.
حاج ملا علی کنی "ره" فقیه قرن سیزدهم و چهاردهم قمری ساکن تهران بود که به عنوان عالمی با نفوذ و مقبول عام و خاص، به دفاع از دین و ترویج آن میپرداخت. ایشان با اینکه بسیار متمول بود، اما ساده میزیست و در کارهای خیر و دستگیری از ستمدیدگان پیشقدم میشد. آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی با اشاره به این مطلب، میفرماید:
گاهی فرنگی مآبها به ثروت حاج ملّا علی کنی اعتراض میکنند و آن را منشأ نفوذ او میشمارند. این حرف نادرستی است. مردم طبعاً از آدمهای ثروتمند خوششان نمیآید. از طرفی حاج ملّا علی، فامیل و عشیرة مهمّی نداشت که سبب نفوذ و قدرت وی در میان جامعه باشد. از سوی دیگر حاج ملّا علی با خارجیها ارتباطی نداشت که در قدرت و نفوذ وی اثری داشته باشند. با وجود این حاج ملّا علی در نفوذ و قدرت فوقالعاده بود.
نفوذ و قدرت حاج ملّا علی تنها یک عامل داشت و آن علم و تقوای ایشان بود. علم تنها نیز برای نفوذ معنوی در میان مردم کافی نیست. و درستی و تقوای فرد نیز در این جهت نقش مهمّی دارد. حاج ملّا علی در رسیدگی به امور مردم و قضاء در مرافعات روی موازین عمل میکرد و اگر غیر از این بود، مردم از وی حرفشنوی نداشتند. مرحوم سید محمد باقر حجة الاسلام نیز مانند حاج ملّا علی بود. به طور کلّی عامل نفوذ روحانیِ غیروابسته چیزی جز علم و تقوا نیست.
اینکه یک ثروتمند در میان مردم چنین نفوذی پیدا میکند، نشان میدهد در جهات دیگری چون علم و تقوا آنچنان ممتاز است که این ثروت مانع نشده است.
جرعهای از دریا، ج3، ص306