اهمیت فرهنگ عمومی در اتحاد و قاعدهمندی است
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، زندگی در حاشیه زندگی، دشوار است. ما در زمانه شورش «منها» علیه «ارزشها» نیستیم بلکه در روزگار نبردِ ایدهها، عقیدهها، ارادهها و خلاقیتها قرار داریم و ما موجودهای فرهنگی هستیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم در ساختنِ خردهفرهنگها سهمی داریم و در مکان و زمان معينی بر یکدیگر تأثير و تأثر داریم.
فرهنگ ما فرهنگی وارداتی نیست، این فرهنگ نه ترجمهشده است، نه ساختگی، نه بستهبندی و کنسرو شده، بلکه فرهنگی است که متکی به اولین تکلیفی است که به رسول الله نازل شد که «خواندن» بود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» بخوان به نام خدای خلاقیت که چه بشود؟ انسانساز شود. با تأمل و نگاه به جهان، درمیابیم که در این خلاقیت هیچ محدودیتی وجود ندارد، بنابراین افق آن باز است.
این فرهنگ ملی-دینی ماست که یا محسوس یا نمادین است، گاهی ثابت است، گاهی متحول، گاهی سیال و اوقاتی فردی است، زمانی جمعی، زمانی ذهنی و زمانی دیگر عینی میشود که یا خاص است یا عام و عمومی که حرفهای قابلتأمل برای همه جوامع متمدن بشری دارد.
رها و بی قاعده شدن بی معناست
مثلاً میگوید: بهداشت عمومی حق طبیعی بشراست، چه ویروسهای منحوس باشند و چه نباشند و این فرهنگ ماست که میگوید: زن با مرد زیباست و مرد با زن کامل و این فرهنگ ماست که میگوید: چموش و نافرمانبر بودن و رها و بیقاعده شدن بیمعناست.
این یک وظیفه است که فرهنگهای غلط را بشکنیم و فرهنگهای طلایی و خوب را تقویت کنیم، هر کسی که در راه فرهنگ ما خار و خاشاک بریزد، پشیمان میشود؛ زیرا که مجبور خواهد شد تا همین راهی که در آن خار و خاشاک ریخته را پابرهنه بیاید.
اهل نفرت در فرهنگ ما چه کسانی هستند؟ آنها فرقهای هستند که از قحطی فکری رنج میبرند که با یک وضعیت وابستگی ذهنی روبهرو هستند و فرهنگ خود را فقط از طریق لنزها و عدسیهای اروپای غربی میبینند و میگیرند، اشتهای ضعیف برای تحقیق، تحلیل و تفسیر دارند و همین امر منجر به انباشت مشکلات آنها شده است.
فرهنگ غلط را نقد کنیم
گرچه شناخت فرهنگها پيچيده است اما ناگفته نماند که اگر بخواهیم این نفرتمندان را بیشتر بشناسیم و بفهمیم باید این را بدانیم که: اولاً: لازم است کفشهای آنها را بپوشیم و چند صباحی با آن رفتوآمد کنیم تا آنها را بشناسیم و بعد نظر بدهیم.
ثانیاً: چهبسا نظر ما درباره آنها اشتباه باشد و ممکن است نظر آنها صحیح باشد.
ثالثاً: اگر فهمیدیم در جامعهای قرار داریم که فرهنگ غلطی آرامآرام رواج پیدا میکند، آن را بعد از شناختن نقد کنیم تا بتوانیم تغییر دهیم.
سعی کنیم که فرهنگهای بد را زير سؤال ببريم، نه فرهنگ شدن را یا فرهنگ بودن آن را، مثلاً به جای کتاب آتش زدنها، جنجال و هیاهوهای بیثمر بیایم بر آن فرهنگ غلط از نظر ما بهاصطلاح ردیه و نقد بنویسم.
فرهنگ وابسته یا آزاد
فرهنگی که هویت خود را تقدیس یا حفظ نمیکند، یک فرهنگ نیست و روشنفکری که خود را وقف خدمت به دین خود، کشور و سنتهای حسنه نکند، هیچ فرهنگی ندارد. آیا فرهنگی سراغ دارید که تحت سیطره یا نفوذ فرهنگهای دیگر نباشد؟
آشپزخانه تروریسم فرهنگی برای ما این نگرش را دارند که میگوید برای از بین بردن فرهنگ آنها سهراه بیشتر نداریم:
راه اول: تهدید برای وابستگی
راه دوم: انحلال و استحاله فرهنگ ما در جوامع آنها
راه سوم: کشتن و از بین بردن
برای پیادهسازی این سه، چند روش دارند که یا باید متوسل بهزور شوند که نمیتوانند یا از قدرت نرم استفاده کنند که مشغول آن هستند یا از تحریمها بهره ببرند و اگر پاسخی از اولی دریافت نکردند، سراغ دومی و سومی خواهند رفت.
کسی که هم دشمن و هم خود را میشناسد، عمر فرهنگ خود را تمدید میکند و پای صد درگیری هم که شده، می ایستد و میجنگد و کسی که دشمن را نمیشناسد اما خودش را میشناسد، ممکن است گاهی اوقات پیروز شود یا گاهی ببازد.
فرهنگ سیستم یکپارچه
بنابراین بیاییم بر این دو مهم با هم درکنارهم متفق باشیم: اول اینکه در برابر محرومیتها مقاومت کنیم و آن را تبدیل به یک فرهنگ عمومی کنیم و دوم اینکه: باور داشته باشم اختلاف آری اما خلاف نه.
فرهنگ اینگونه تعریف میشود که یک سیستم یکپارچه از اعتقاد، اخلاق، شریعت، دانش، آداب ، رسوم و سنتهایی است که شخص و جامعه به دست میآورد.
جالب است که اگر فرهنگی را هم گرفتیم آن را محلی و ملی نمودیم و از ریشههای بیگانه قطع کردیم و درمتن جامعه خود تطبیق کردیم و آثار مثبت آن را گرفته و مابقی را دور ریختیم یا بهبود بخشیدیم.
آیا میزان استقبال تولید محصولات فرهنگی رصد میشود، آیا استراتژیستهای فرهنگی ما برای خلاقیت فکری کردهاند؟ آیا اصلاً استراتژیست فرهنگی داریم؟ اگر روزی نویسندگان و گویندگان حوزوی و دانشگاهی و آشپزهای فرهنگی ما با هر زبان و لحن برای نشستی یا جمعی، غذایی فرهنگی پختند که همخوانی با طبع و طبعیت جامعه آنها نداشت چه خواهند کرد؟
اگر سخنی گفته شد که جامعه و مردم عمل کنند اما شنیده نشد و عملی در آن جامعه و مردم دیده نشد، چه میخواهند کنند؟ اگر محصول فرهنگی تولید شد اما هیچ خریداری برای آن محصول پیدا نشد، چه کنیم؟ پس به نظر میآید باید فکری شود که محصولی را تولید کنیم که متناسب باحال و روز جامعه باشد، چون کالای فقیری که در جوامع عرضه میشود نباید توسط جامعه رد شود. بنابراین لازم است از هر نظر هم عمیق باشد و هم غنی باشد و هم قوی باشد. /882/ 703/
حجت الاسلام محمد ادریسی