فردگرایی و حفظ خود به قیمت زیرپاگذاشتن تعهدات و اخلاق پیامد شیوع کرونا در غرب است
به گزارش خبرگزاري رسا، حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در بخشی از سخنانشان که به مناسبت خجسته عید نیمه شعبان و میلاد حضرت بقیة اللهالاعظم (عج) (پنجشنبه ۲۰ فروردین ماه) مطرح کردند، اشارهای به رفتار و عملکرد دنیای غرب در ماجرای کرونا داشتند و با برشمردن مصادیقی همچون مصادره ماسکها و دستکشهای کشورها به وسیله برخی کشورهای اروپایی و آمریکا، هجوم مردم به فروشگاهها و خالی کردن قفسهها و به جان هم افتادن برای چند دستمال توالت، صف کشیدن مردم برای خرید اسلحه، معالجه نکردن بیماران سالمند و خودکشی افراد به علت ترس از کرونا، گفتند: در این ماجرا فرهنگ و تمدن غرب محصول خود را نشان داد که این نتیجه طبیعی فلسفه حاکم بر تمدن غربی مبتنی بر فردگرایی و مادیگرایی و غالباً بیخدایی است.
سخنان دیروز رهبر انقلاب بهانهای شد تا با حجتالاسلام مهدی همازاده دکترای فلسفه و پژوهشگر مؤسسه حکمت و فلسفه ایران گفتوگو کنیم. وی که طی سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ به عنوان دستیار پژوهش در دانشگاه راتگرز آمریکا شاغل بوده است، معتقد است: در برابر آرمانهای جهانیشدن که سالها به عنوان ارزشهای نوین غرب بر آن تأکید میشد و سازمانها حول این ایده شکل گرفته بودند، غرب امروز به دنبال منفعت شخصی، نجات خویشتن، بستن مرزها و اولویتهای داخلی است، ولو به قیمت زیر پا گذاشتن معاهدهها، ارزشهای اخلاقی و غیره.
مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
دلزدگی مردم ایتالیا از اتحادیه اروپا/ سر دادن شعار «ما خودمان از خودمان محافظت میکنیم»
*در سخنان رهبر انقلاب اشارهای به خوی وحشیگری غرب و دستدرازی و دزدی مدرن آنها از یکدیگر داشتهاند، در حالی که به ظاهر دنیای غرب از یک همبستگی و اتحاد برخوردار است! این ویژگی برخواسته از چه باطنی است؟
مقام معظم رهبری در سخنانشان به اتفاقات عجیبی که در دنیای غرب از سوی نظامهای رسمی سیاسی رخ داد، اشاره داشتند. درست در زمانی که توقع میرفت همدلی و اتحاد بین آنها و بلکه بین تمام جوامع بشری در برابر یک آفت و آسیب مشترک بیولوژیک شکل بگیرد، شاهد هستیم که حتی بین خود کشورهای اتحادیه اروپا با آمریکا و کشورهای اروپایی هم نه تنها این اتحاد و همدلی شکل نگرفته، بلکه در وجوه بسیار عجیب و شگفتانگیزی برعکس جلوه کرد؛ مانند حمله به منافع همدیگر و نزاع بر سر امکانات و منابع موجود درمانی. این رفتارها موجب شده که در میان مردم این کشورها تردیدهای جدی برای ادامه توافقات و اتحادیهها و معاهدات شکل بگیرد.
مثلا چند روز است که در شبکههای اجتماعی شاهد هستیم که مردم ایتالیا پرچم اتحادیه اروپا را آتش میزنند و شعار «ما خودمان از خودمان محافظت میکنیم» سر میدهند و از نخستوزیرشان میخواهند که اتحادیه اروپا را ترک کند. نخستوزیر ایتالیا هم در این راستا هفته پیش گفته اجازه بدهید بعد از اینکه بر بحران کرونا غلبه کردیم، در مورد خروج از اتحادیه اروپا فکر میکنیم. در اسپانیا هم شبیه به همین ماجرا به چشم می خورد.
فرهنگ رسمی لیبرالیستی و مدرن را بشناسیم
*چرا شاهد چنین قضیهای بودیم. در حالی که روی کاغذ، فرهنگ رسمی و ارزشهای لیبرالیستی چیزهای دیگری مطرح می کنند و اتحادیههای سیاسی هم که بر اساس آن شکل گرفته است؟
بله؛ در فرهنگ رسمی لیبرالیستی و مدرن داریم که به حقوق انسان و برابری باید احترام گذاشته شود. تبعیضها از جمله تبعیضهای جنسیتی و نژادی باید برداشته شود. برای ریشهکنی فقر و جهل باید تلاش عمومی صورت بگیرد و از این دست شعارهایی که به اهداف یکسری سازمانهای بینالمللی مانند یونیسف تبدیل شد و برخی اتحادیههای سیاسی براساس آن شکل گرفت، چه اتحادیههای منطقهای و چه اتحادیههای جهانی.
اما میبینیم در بحبوحه جریانی که جان انسانها در میان است، به یکباره این شعارها و این فرهنگ رسمی جلوهای کاملاً متفاوت و معکوس در عمل پیدا میکند. به نظر میآید آن چیزی که اکنون خودش را نشان میدهد، فرهنگ عمومی است که در زیر پوست جوامع جریان دارد و الزاماً در تمام مؤلفههای خودش منطبق بر فرهنگ رسمی و مکتوب نیست. این مورد البته در کشور ما هم صدق میکند.
الزاماً فرهنگ عمومی جوامع با فرهنگ رسمی منطبق نیست
مثلاً ما در فرهنگ رایج عمومی میتوانیم برخی موارد را مثال بزنیم؛ مانند دروغگویی، نژادپرستی و مواردی از این دست که در فرهنگ رسمی و مکتوب ما جزو موارد مذموم است و عکس آن سفارش شده. ولی آنچه که در عمل و در فرهنگ عمومی چه در بین مردم و حتی در بین مسؤولان شاهد آن هستیم، در بسیاری موارد خلاف آن است و الزاماً با فرهنگ رسمی و مکتوب منطبق نیست.
فردگرایی که به منفعتگرایی کشیده شده است
این مسأله در جوامع دیگر هم وجود دارد و لااقل در مورد جامعه آمریکا هم که بنده تجربه زندگی در آن را داشتم، صدق میکند. ما در جامعه غربی میتوانیم بگوییم یک نحوه فردگرایی، ترس و وحشت از تنهایی به عنوان یک فرهنگ جاری و ساری در بین مردم جریان دارد. این فردگرایی در بسیاری موارد به منفعتگرایی کشیده میشود؛ یعنی انسان فقط خودش را ببیند و به دنبال نجات خودش از این ورطه هولناک و از این زندگی جمعی وحشتناک در جهان باشد.
ظهور فرهنگ خاص ترامپیسم در بین سیاستمداران جوامع غربی
شاید اساساً آن فرهنگ رسمی و مکتوب که به همبستگی، کمک کردن به همدیگر، اتحاد، جهانی شدن، ارزشهای جمعی و جهانی و از این دست موارد تشویق میکند، به نحوی در پاسخ به این ترس و وحشت از فردگرایی شکل گرفته باشد. ولی در عین حال میبینیم که این فرهنگ عمومی خودش را نشان میدهد. البته این فرهنگ به طور خاص در دوره جدید پس از ظهور ترامپ و ترامپیسم در بین سیاستمداران جوامع غربی هم یکی پس از دیگری ظهور و بروز پیدا میکند.
در شرایط کرونا، ایده ترامپ جذابیت بیشتری پیدا کرده است
احزاب و شخصیتهای ملیگرا، ضدمهاجر، نژادپرست و راستگرای افراطی اوج می گیرند و کسانی که طرفدار مرزها، مخالف با مهاجران و مخالف با نژادهای غیر سفید و فرهنگهای دیگر هستند، اقبال مییابند. شعار انتخاباتی ترامپ، «America first» بود که منافع ملی را در اولویت قرار میدهد و مخالف معاهدهها و معاملات جهانی است و در عمل هم ترامپ از این معاهدات بیرون کشید و بسیاری از این سازوکارهای جهانی را نقض کرد. جالب است که الان در شرایط فعلی کرونا، اتفاقاً این ایده ترامپ جذابیت بیشتری هم پیدا کرده است!
در واقع مشکلات اخیر به عنوان مؤیدهایی بر درستی دیدگاه او تلقی شده است. زیرا این سخن ترامپ است که باید مرزها را جدی گرفته شود، باید به فکر ملیت و کشور خودمان باشیم و ایده جهانی شدن، اتحادیههای بینالمللی و سازمانهای جهانی کف روی آب است و خیلی نباید آنها را جدی گرفت. حال آنکه ارزشهای مربوط به جهانیشدن، سالهای سال به عنوان ارزش های دنیای جدید غرب بر آن تأکید میشد و سازمانهای بین المللی حول این آرمان و این ایده، شکل گرفته بود.
ظهور و بروز فردگرایی و وحشت انسان خود تنهابین غربی در دوران شیوع کرونا
در وضعیت فعلی اما هر کشوری به دنبال نجات افراد خویش، بستن مرزها و تأمین تجهیزات بهداشتی و درمانی برای خودش است، ولو به قیمت زیر پا گذاشتن معاهدهها، ارزشهای اخلاقی و غیره. این وضعیت در مورد تک تک افراد هر جامعه هم تا حد قابل توجهی صدق میکند.
بنابراین در ذیل این رخدادها به نوعی ظهور و بروز فردگرایی و ترس و وحشت انسان خود تنهابین غربی و منقطع از حمایتهای ماورایی را میبینیم. حتی میتوانم بگویم در بین برخی اجتماعاتی که گرایشات دینی هم دارند، مثل ایونجلیستها در آمریکا که جامعه بسیار وسیع و پرقدرتی دارند و البته ترامپ با همین افراد در کاخ سفید احاطه شده، یک نوع استثناگرایی و خود برتر بینی غلیظ در مورد خودشان قائل هستند که با آموزه های شبه مقدس هم لعاب خورده است.
اینها برتری و استثناگرایی خود را در قالب ایجاد خشونت و درگیری با برخی از اقوام و نژادها در خاورمیانه دنبال میکنند که جزء آموزهها و مقدساتشان است. ولو به قیمت زیر پا گذاشتن جان بسیاری از آدمها، کودکان و زنان برای اینکه آن ایدههای خاص خودمحورانه به تحقق بپیوندد، آن گونه که خودشان تصور میکنند.
اهمیت به کودکان آمریکایی آری! دیگر کودکان جهان خیر!
در جامعه آمریکا کودکان بسیار اهمیت دارند. یک سرویس مدرسه وقتی که در کنار خیابان توقف میکند و میخواهد بچهها را پیاده کند، از پشت سرش و از سمت روبرو خیابان به فاصله ۳، ۴ متر باید ماشینها توقف کنند تا زمانی که این چراغ قرمز اتوبوس روشن است و تمام بچهها از ماشین پیاده نشدند، باید تمام ماشینها به فاصله ۳، ۴ متر توقف کنند. همچنین کودکان نباید توسط والدینشان در ماشین یا هرجای دیگر تنها گذاشته شوند.
مؤلفه اساسی در فرهنگ غربی
ولی در مقابل بچههای خاورمیانه، کودکان یمن و غیره اگر تکه پاره هم شوند، به خاطر اینکه به زعم آنها برای حفظ امنیت امریکا و غرب گریزی از آن نیست، توجیه میشود. چون یک عده بربر و وحوشی در منطقه خاورمیانه زندگی میکنند که امنیت آمریکا و اروپا را تهدید میکنند! آمریکا ناچار است طبق گفته خودش با این وحشیها و با این تهدیدها در خاورمیانه و در خانه آنها مقابله کند و این کشتارها هم تبعات ناگزیر همین نبرد با شر است!
پس تهدید باقی ملتها، زیر پا گذاشتن حقوق سایر جوامع به قیمت حفظ خود و به قیمت بالا بردن آن آرمانهای ملیگرایانه و استثناگرایانه، بخش مهم و مؤلفه ای اساسی در فرهنگ غربی است که این روزها در بین بسیاری از سیاستمداران غربی میتوانیم ردگیری کنیم.
فیزیکدانان از حمله اتمی آگاه بودند
*در بخشی از سخنان معظمله اشارهای به سوءاستفاده ظلم و بیدادگری غرب مدرن از علم شده است، آیا دانشمندان غربی راه سیاستمدارانشان را میپیمایند؟
ببینید در واقع آن پارادایم اقتدارگرایانه و منفعتطلبانه در بین سیاسیون غربی است که از دانشمندان و کسانی که در حوزه تکنولوژی فعالیت میکنند هم استفاده خودش را میبرد. شاید خیلی وقتها این دانشمندان ندانند که پیچ و مهرههای این سازوکار بزرگ هستند. آن مهندسی که در حوزه آیتی کار میکند یا در هوافضا مشغول است، شاید نداند پیشبرد کلان پروژهای را سامان میدهد که آن کلانپروژه مثلاً برای سرقت اطلاعات شخصی شهروندان از کشورهای دیگر است که اهداف امنیتی، جاسوسی و خرابکاری را دنبال میکند. شاید نداند مثلاً این پروژه مکانیک سیالات، پازلی از یک کلانپروژه است که قرار است به سلاحهای جدید تبدیل شود که روی یک بخشی از مردم خاورمیانه یا آمریکای لاتین و آفریقا آزمایش و ارزیابی شود.
البته همیشه هم اینطور نیست که دانشمندان ناخواسته وارد این بازی شوند، گاهی اوقات دانسته هم است. بعضاً تصور میشود که مثلاً در بمباران هستهای، دانشمندان فیزیک و کسانی که آن دانش را پایهگذاری کردند، دنبال چنین استفادهای نبودند و بعداً توسط کسانی که بر مسند قدرت نشسته بودند سوءاستفاده انجام گرفته است.
ولی واقعیت این است که وقتی آمریکاییها میخواستند از بمبهای اتم در انتهای جنگ جهانی دوم استفاده کنند، یک پنل علمی با حضور فیزیکدانان شکل دادند و فیزیکدانان عضو آن پنل مانند لارنس، کامپتون، کامپتون و دیگران، همه به اتفاق آرا گفتند نه تنها استفاده از بمب اتم لازم است، بلکه باید در شهری امتحان شود که قبلاً هیچ آثار هستهای وجود نداشته و ما بتوانیم نتیجه و اثربخشی این بمب را با دقت آزمایش کنیم. در هواپیمایی که بمب روی هیروشیما و ناکازاکی انداخت، فیزیکدانانی حضور داشتند تا نتیجه را از نزدیک ثبت کنند. اینها در کتاب «The Making of The Atomic Bomb» نوشته ریچارد رودز گزارش شده که در سایت آمازون هم موجود است.
کتابهای دیگری هم البته در این حوزه نوشته شده و مدارکی وجود دارد، حتی از رسواییهای علمی تکنولوژیکی که هر سال بیرون میآید و یادداشتهایی که در این حوزه منتشر میشود. اینها نشان میدهد این طور نیست که دانشمندان هم همواره نادانسته پیچ و مهرههای بازی این قدرت باشند. به هر حال به هر صورت چه دانسته و یا نادانسته، یک پروژه بزرگی وجود دارد که از بخشهای مختلف علم و تکنولوژی برای توسعه ظلم و تجاوز به حقوق سایر ملل استفاده میکند. این مسئله متأسفانه به صورت شدید و غلیظ امروز در جامعه آمریکایی و اروپایی جریان دارد و به عنوان یک نُرم سیاسی هم پذیرفته شده است./1360/