طلبههای جهادی در بیمارستانها چه کردند؟
به گزارش خبرگزاری رسا، از پنجم اسفندماه با راهاندازی ستاد بحران حوزویها طلبههای جهادی برای کمک به بیماران کرونایی و کادر درمانی وارد بیمارستانها شدند و تلاشهای زیادی کردند که در این گزارش گوشههایی از آن را تصور کردهایم. علیرضا داوودی، طلبه جهادی قمی و سردبیر خبرگزاری رسا است. داوودی با اتکا به تجربه فعالیتهای جهادی، وارد میدان یکی از نیازهای جدی در قم یعنی کمکرسانی در بیمارستانها شد. در ادامه، ماجرای این طلبه جهادی جوان و برخی دیگر از طلاب قمی را میخوانید که تلاش کردند باری از دوش مجاهدان خط مقدم جهاد سلامت بردارند.
جرقه حضور در بیمارستانها
سیام بهمنماه، اولین مورد کرونای مثبت در قم اعلام شد. داوودی میگوید: «دوشنبه پنجم اسفند بود که یکی از دوستان تماس گرفت و گفت حاج آقا شفیعی و دوستان در انجمن اساتید انقلابی برای مبارزه با کرونا برنامههایی دارند. از بنده برای همکاری در واحد رسانه دعوت شد. شش یا هفت نفر شدیم. برای قدردانی از کادر پرسنلی و خدماتی بیمارستان فرقانی که حدود ۴۰۰ الی ۵۰۰ نفر بودند، با هزینه شخصی دسته گل تهیه شد. همان شب به بیمارستان رفتیم. رئیس بیمارستان نکات بهداشتی را توضیح داد. ما اجازه نداشتیم به بیمارها نزدیک شویم. اولین عکسهای رسانهای را آنجا گرفتیم که بازخورد خوبی هم داشت».
طلبههای جهادی با ورود به بیمارستان، فهمیدند مشکلات فقط کمبود ماسک و اینطور اقلام نیست. روزهای اول حدود یک سوم پرسنل خدماتی و درمانی بیمارستان، به عللی مثل ناآشنایی، بیماریهای زمینهای و به خصوص ممانعت خانواده، دچار مشکل شده بودند. به نظر میرسید ناشناخته بودن این ویروس و عوارضش، روی توان ذهنی و روحی آنان و اطرافیانشان اثر گذاشته بود. داوودی میگوید: «موضوع مهم دیگر، وضعیت بیماران بود. برخلاف همیشه، آنها نمیتوانستند همراهی داشته باشند. تنها بودند و نیاز به رسیدگی مداوم داشتند. همه این مشاهدات در آن برنامه تقدیر، باعث شد به ایده کار در بیمارستان برسیم. تصمیم گرفتیم با کمک طلبهها در بیمارستان کار جهادی کنیم تا این کمبود جدی برطرف شود».
شکل گیری ستاد بحران حوزویها
طلبههای جهادی در ضدعفونی کردن معابر و توزیع بستههای معیشتی و بهداشتی در مناطق محروم قم، وارد صحنه شده بودند. اما خط حضور در بیمارستان شکسته نشده بود. داوودی میگوید: «ما فقط تا نزدیکی خط مقدم رفته بودیم. با شروع خودجوش فعالیت طلاب، ستاد بحران حوزویها با نظر آیتالله اعرافی و به ریاست حجتالاسلام محمدحسن زمانی شکل گرفت. گروههایی که در زمینه مبارزه با کرونا فعالیت میکردند، با همدیگر ارتباط نداشتند. ستاد بحران آنها را یکپارچه کرد. هر گروه طبق کاری که انجام میداد، زیرمجموعه یکی از کمیتههای ستاد بحران، به فعالیت خود ادامه داد. کمیتهها توسط حاج آقا زمانی تقسیم شد. کمیته رسانه، کمیته جذب و اعزام، کمیته ضدعفونی معابر، کمیته پشتیبانی و کمیته کمک به خانوادههای مستضعف و درگیر بیماری بود. گروه ما، مسئول کمیته جذب و اعزام نیرو به بیمارستانها شد که مدیریت آن با حاجآقای شفیعی بود.»
آمادگی برای ورود به خط مقدم
رسانههای حوزوی، خبر شکلگیری ستاد بحران حوزویها را پوشش دادند. کار رسمی شد و برای جذب نیرو، فراخوان داده شد. تنها بیمارستانی که با ورود حوزویان موافقت کرد، بیمارستان فرقانی بود، چون دکتر شفیعی واسطه شده بود. برای پیشگیری از آلوده شدن، جهادیها ابتدا آموزش دیدند. بستههای آموزشی شامل بستههای جمعیت همراهی، بستههای آموزشی روانی، دورههای مشاوره، دورههای بهداشتی و درمانی، در اختیار داوطلبان گذاشته شد که همگی صوتی بودند. یک آزمون تستی هم دانشکده علوم پزشکی از هر داوطلب گرفت. در صورت قبولی، آمادگی کافی برای ورود به بیمارستان احراز میشد. داوودی میگوید: «اوایل بخاطر قمهراسی ناشی از کرونا، میزان استقبال کمتر بود. با چهل نفر، کار جهاد همراهی بیمار را در بیمارستان فرقانی شروع کردیم. همان سه چهار روز اول، این چهل نفر به ده نفر رسیدند. کسانی که میآمدند، تجربه سختی کار در بیمارستان را تازه درک میکردند. عدهای طاقت نیاوردند و رفتند. از طرفی پوشش رسانهای برای استقبال بیشتر از کار ما انجام نشد. این شد که خودمان همراه با کار در بیمارستان، کار رسانهای کوچکی را شروع کردیم. به مرور، مفید بودن حضور طلاب جهادی در بیمارستان، زبان به زبان بین مردم قم خصوصا پرسنل درمانی بیمارستانها و مسئولین علوم پزشکی چرخید و حتی به گوش آقای حریرچی هم رسید. کمی گذشت تا فضای قم تغییر کرد. دیدگاهها نسبت به جریانی که برای مقابله با کرونا شکل گرفته بود، مثبتتر شد و استقبال بیشتری از کار ما شد.»
کروناهراسی عامل افت روحیه بیمار بود
داوودی در خصوص فعالیتهای صورت گرفته میگوید: «سه هفته اول، اغلب کسانی که در بیمارستان میمردند، به خاطر ترس از بیماری بود. من مسئول بیمارستان فرقانی بودم. زیاد سرکشی میکردم. یک شب جوانی با ناله اشاره کرد بیا اینجا. نمیتوانست حرف بزند. روی صورتش ماسک اکسیژن بود. درجه کپسول اکسیژن تا آخر باز بود، اما به سختی نفس میکشید. رفتم کنارش، گفتم چی شده؟ گفت پرستار را صدا کن، نفسم بالا نمیآید. پرستار طبق پروتکلهای درمانی، اکسیژن خونش را سنجید. ۹۵ بود که انسان عادی ۹۸ تا ۹۹ است. تب هم نداشت. ضربان قلبش به نسبت نفسنفس زدنش خیلی بالا نبود. پرستار گفت مشکل خاصی نداری. یا باید به بیمار آرامبخش میزد که مسکن موقتی بود، یا او را به ما جهادیها میسپرد. آن بنده خدا شدید ترسیده بود. با او حرف زدم. گفتم تو بچه قم هستی و گرما دیده. بچه قم را که کرونا نمیکشد! آبشور خورده را که کرونا نمیکشد. ما که کلیه نداریم، همهاش آبشش و نمکشش شده. کمکم حال روحیاش بهتر شد و نفسنفس زدن را فراموش کرد. کمی که تنفساش بهتر شد، گفت سه شب است نخوابیدهام. پرسیدم برای چی؟ گفت راستش از ترس خفه شدن نمیتوانم بخوابم. یک ساعتی گذشت و از خستگی زیاد و اینکه کمی بدنش آزاد شده بود، خوابش برد. تا صبح چند بار بیدار شد، ولی از فردای آن شب حالش رو به بهبودی رفت. سه روز بعد هم مرخص شد. پرسنل میگفتند با آن وضعیت تا صبح دوام نمیآورد، با اینکه ریهاش کامل سالم بود. چون ترس از خفگی، واقعا خفهاش میکرد.»
تلاش برای کم کردن ترس بیماران
دلیل عمده ترس بیمار این بود که همراه نداشت. حتی با همدیگر هم نمیتوانستند زیاد ارتباط داشته باشند. نهایتش این بود که خود را با گوشی سرگرم میکردند. آنجا هم که متاسفانه بیشتر خبر رسانههای ضدانقلاب را میدیدند که اوضاع خراب است، تمام افرادی که در قم کرونا گرفتند، مردهاند. میگفتند ویروس کرونای قم متفاوت است! بیمار با شنیدن این خبرهای دلهرهآور، با اولین سرفهای که میکرد، خودش را مرده میدید. این میزان از ترس در سه هفته اول وجود داشت. پرسنل در هر شیفت، به چهارصد مریض رسیدگی میکردند. خیلی فرصت صحبت با مریض را نداشتند. برای مقابله با ترس بیماران، به طلاب جهادی گفته شده بود به بیماران امید بدهید و سد ترس را در بیمارستان بشکنید.
داوودی میگوید: «طلبههای جهادی کارهای خدماتی هم انجام میدادند. عوض کردن پوشک، خالی کردن سوند، حمام کردن بیمار، غذا و دارو دادن به بیمار. هیچکدام هم بیخطر نیستند. این کارها باعث شد ترس در بیمارستان کمتر شود. راستش خودم با کار خدماتی جهادیها مخالف بودم. وقتی نیروی جهادی کار خدماتی انجام بدهد، پرسنل خدماتی بعد از مدتی مخصوصا در دوره کاهش تعداد بیمار، عادت میکند که کارش کمتر باشد. میگفتم شما به بیمار رسیدگی کنید. اولویت این است. میگفتند عوض کردن پوشک هم بخشی از رسیدگی به بیمار است. میگفتم برای این کار میتوانید نیروی خدماتی را صدا بزنید. صحبت با بیمار و دادن دارو و غذا به آنها مهمتر است. خیلی از بیماران غذای کمی میخوردند. باید آنها را مجبور میکردیم که غذا بخورند. گاهی اوقات برای غذا دادن به افراد مسن، باید مثل بچهها با آنها رفتار میکردیم. مثلا اگر این غذا را بخوری فلان چیز را برایت میآورم، یا به فلانی زنگ میزنم با او صحبت کنی. جدی جدی هم این کارها را برایشان انجام میدادیم.»
تغییر نگاه به طلبهها
داوودی در خصوص سختی کارها میگوید:«اوایل کار در بیمارستان، میدانستیم بهخاطر طلبه بودن، رویکرد منفی نسبت به ما وجود دارد. ما وارد یک سیستم اداری شده بودیم که برای هر بخش، مسئول و نیرو داشتند، وظیفه هرکس هم مشخص بود. ما میخواستیم وسط این نظم اداری، خودمان را جا کنیم. پرسنل حس میکردند حضور ما، نظم بیمارستان را به هم میزند. یا مثلا طلبه، کار پزشکی بلد نیست و نهایتش میخواهد اینجا برای ما روضه بخواند. یا مثلا یک بار یک بار موقع عوض کردن پوشک بیمار، دستکش یکی از طلبهها آلوده شد. دستکش را درآورد و در سطل انداخت. رفت از ایستگاه پرستاری دستکش جدید بگیرد. یکی از پرستارها به او گفت برای چی اینقدر دستکش میگیرید؟ شما مگر چهکار میکنید؟ از قبل به دوستان گفته بودیم که در برابر عصبانیت پرسنل، سکوت کنید. چون آنها خسته هستند و باید نظم بیمارستان هم حفظ شود. دوست ما هم عذرخواهی کرد و رفت. بعد شنیدیم یکی از پرسنل به پرستار گفته بود من دیدم دستکش این طلبه هنگام عوض کردن پوشک بیمار کثیف شد. پرستار گفته بود خب چرا نمیگذارند خدماتیها این کار را انجام دهند. دوستم میگفت سه روز بعد شیفتم تمام شد و در حین خروج از بیمارستان، همان پرستار آمد و گفت معذرت میخواهم. گفتم برای چه؟ گفت نسبت به طلبهها دید بدی داشتم. تصورم این بود که حضور طلبه ها باعث بینظمی بشود. اما کاری که شما انجام میدهید، مفید است. جهادیها دلگیری خود را بروز نمیدادند و در بیمارستان با انرژی حاضر می شدند.حتی وقتی صوت طلبهای پخش شد که به بیمارستانی رفته بود تا از طب سنتی دفاع کند و طب مدرن را رد کند، برخوردها با ما بدتر شد. پرسنل بیمارستان و بعضی از مسئولین علوم پزشکی، ناراحت شدند. حق با آنها بود و بابت آن قضیه، ما هم شرمنده بودیم. بسیاری از آن حرفها اشتباه بود. شکر خدا دکتر شفیعی قبول کرد در بیمارستان بمانیم، چون دیده بود که حضور ما فایده دارد.»
شیفتبندی جهادیها
بعد از سه هفته اول، به لطف خدا حضور جهادیها در بیمارستان فرقانی زمینهساز ایجاد فضای مثبت شد. خبر مفید بودن حضور طلبهها، به سایر بیمارستانها رسید و درخواست کمک کردند. در قم دو بیمارستان در بحث کرونا محوری بودند. بیمارستان کامکار که بیمارستان عفونی قم است و بیمارستان فرقانی که با بیش از چهارصد تخت، درگیر بیماری کرونا شده بود. بیمارستان کامکار اجازه حضور همراه به بیمار میداد و تعداد بیمارانش کم بود. با این حال درخواست نیرو کردند. در بیمارستان کامکار در اوج بیماری، پنج نیروی جهادی برای کمک فرستاده شد. داوودی میگوید: «نزدیک عید نوروز، بیمارستانهای علیابنابیطالب، شهید بهشتی و امام رضا به لیست ما اضافه شدند. در بیمارستان شهید بهشتی، مانند بیمارستان فرقانی، حجم کار زیاد بود. چرخه کار جهادی در بیمارستانهای قرنطینه شکل گرفت و ستاد به میزان قابل قبولی از پوشش بیمارستانهای درگیر کرونا رسید. در بیمارستان فرقانی، شیفتهای ۲۴ساعته داشتیم و حداکثر ۷۵ نفر دریک شیفت برای کمک کردن وارد بیمارستان میشدند. شیفت ها دوتا شش ساعت و یک دوازده ساعت بود. با گذشت زمان، تعداد داوطلبها برای حضور در بیمارستان زیاد میشد. اما به دلیلهای مختلف ریزش داشتیم. مثلا در یک هفته نیروهای داوطلب، به ۱۴۰ نفر هم رسیدند. اما ریزش کردند و ۳۰ نفر ثابت ماندند. ترجیح میدادیم برای بیمارستان نیروی ثابت داشته باشیم و در کنار آن از نیروهای تازهنفس کمک بگیریم. در هر شیفت اصلی، یک سرشیفت گذاشتیم و یک نفر را جایگزین کردیم که به نوبت وارد بیمارستان شوند. هر سرشیفت یک تیم پانزده تا بیست نفره داشت. سرشیفتها یک روز در میان نیروهای خود را هماهنگ میکردند تا نیروها خسته نشوند و احتمال بیمار شدن آنها کمتر شود.
مشکلاتی که جهادگران حل کردند
داوودی میگوید: «سه هفته اول شکلگیری کمیتهها، کمبودهایی داشتیم. کمیته پشتیبانی نتوانست به موقع در همه کارها به ما کمک کند. بخشی را خودمان پیگیری کردیم. نیاز به لباس، ماسک، کلاه و دستکش زیاد بود. خودمان برای حضور همه روزه طلاب در بیمارستان، نیاز زیادی داشتیم. اوایل بیمارستان برای ما تهیه میکرد، اما باید باری از دوش آنها برمیداشتیم. نیروهای بیمارستانی از جانگذشتگی کرده و آنچه داشتند با ما تقسیم میکردند. در کنار برادران طلبه، خواهران طلبه هم در بیمارستان کمک می کردند. بیماران خانم نیاز به رسیدگیهای خاصی داشتند که فقط خانمها میتوانستند آن را انجام دهند. خانمهای طلبه از لحاظ پوشش برایشان سخت بود با لباس معمولی پرستارها داخل بخش بروند. باید لباسها یک مقدار گشادتر و بازتر دوخته میشد. بنابراین برای دوخت لباس، پارچه تهیه کردیم و به مجموعههایی دادیم که داوطلب بودند کمک کنند. آنها ماسک، شیلد، دستکش و کلاه برای ما دوختند.»
ایجاد گروه مشاوره حرفهای
این طلبه جهادی قمی میگوید: «روزهای اولی که وارد بیمارستان شدیم، بحث مشاوره را مطرح کردیم. به مرور کمیتهای مستقل برایش تشکیل شد. بیمارها و پرسنل نیاز به مشاوره حرفهای داشتند. فوت حتی یک نفر، در روحیه پرسنل، بیماران و حتی خود ما جهادیها اثر میگذاشت. بالاخره با بیمار دوست میشدیم دیگر. قبل از ورود به بخش، از شیفت قبلی میپرسیدیم مثلا ننه زینب حالش چه طور است؟ وقتی میگفتند فلانی رفت، حال بدی پیدا میکردیم. از آن طرف، بیمار وقتی شاهد مرگ هماتاقیاش بود، روحیهاش را از دست میداد. با خودش میگفت من هم آخرش میمیرم. برای مقابله با این حس منفی، وجود مشاور حرفهای لازم بود. از انجمن مشاوره حوزه و آقای دکتر مهکام و تیمشان دعوت کردیم. آنها در قالب دانشگاه دین و سلامت، با دانشگاه علوم پزشکی ارتباط گرفتند. یک تیم حرفهای مشاوره تشکیل دادند. در بیمارستان فرقانی، در سه شیفت، پنج یا شش مشاور در داخل بیمارستان مشاوره میدادند.»
برنامهریزی برای تغذیه صحیح بیماران
داوودی میگوید:«درمان خاصی برای رفع کرونا پیدا نشده، اما تقویت جسمی مهمترین عامل پیروزی بر کروناست. پس بهترین دارو، غذای مقوی است. طلاب جهادی در این قضیه با پشتکار وارد شدند. کمیته پشتیبانی با مدیریت آقای موسوی شکل گرفت و بحث غذای مقوی را پیش برد. بیمارستان لیستی ثابت برای غذا دارد که سه وعده غذاست و اگر بتواند یک میان وعده به بیمار میدهد. غذای بیمارستان دولتی در حد خیلی عالی نیست، چون با کمترین امکانات زحمت میکشند. تصمیم گرفتیم میان وعدهای قوی به صورت ثابت برای بیمارستان تامین کنیم. با هزینه شخصی شروع کردیم. برای تداوم کار، منابع مالی جذب کردیم. با حمایت خیّرین، سه نوع میانوعده تهیه کردیم. آب میوههای مقوی مثل آبهویج و آبسیب و مغزیجات را به کمک خیرها توانستیم تهیه کنیم. علاوه بر بیمارستان فرقانی، برای بیمارستانهای دیگر هم میانوعده تهیه کردیم. وعدههای اصلی با آشپزخانه مرکزی بود. نمیتوانستیم تغییر زیادی ایجاد کنیم. سعی کردیم برای بیماران غذاهای مقوی تهیه کنیم. مثلا جهادیها آش یا کمپوت میآوردند. یا گوسفند قربانی که میآمد، تحویل آشپزخانه میدادیم که به جای گوشت یخی، با گوشت تازه غذا درست کنند.»
تجربه طب سنتی
در کنار میانوعدههای مقوی، طب سنتی هم میتواند کمک کند تا سیستم ایمنی بدن قوی شود. البته از لحاظ درمانی نمیتواند دارو تجویز کند. داوودی میگوید: «هماهنگ شد بعضی از دوستان مثل آقای علیجانی، بدون جلب توجه در بیمارستان از طب سنتی کمک بگیرند. آقای علیجانی روابط اجتماعی خوبی دارد. او توانست بدون دخالت در روند درمان بیمارها، با پرستاران و پزشکان ارتباط بگیرد. برای رفع خستگی، دمنوشهای مختلفی درست میکرد و به همه تعارف میکرد. اما نمیگفت این دمنوش را بخور تا خوب شوی. به مرور توانست اعتماد پرسنل را جلب کند. یکی از مواردی که باعث شد تاثیر طب سنتی در بیمارستان پذیرفته شود، این بود که آقای امیدوار برای کمک از تهران به بیمارستان فرقانی آمده بود و خودش به کرونا مبتلا شد. ما از او به عنوان نمونه استفاده کردیم. روز اول که به او سرم آنتیبیوتیک زدند، حالش خیلی بد شد. آنتیبیوتیک عفونت را از بین میبرد، اما باعث ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن میشود. از پرسنل خواستیم به او سرم نزنند. همکاری کردند و سرم را کنار گذاشتند. وقتی از درمان به روش طب سنتی استفاده کردیم، بعد از مدتی حالش خوب شد.»
برکات کمیته فرهنگی
در بیمارستان برای تولید محتوا، کمیته فرهنگی تشکیل شد. برای عید نوروز، یک حاجی فیروز به بیمارستان آمد که کل بخشها را گشت و همه را شاد کرد، در اعیاد رجب و شعبان، مولودیخوانی برگزار شد که خیلی روحیهبخش بود. داوودی در خصوص این برنامهها میگوید: «بستههای تبرکی در بیمارستان پخش کردیم. خدام آستان قدس، حرم کریمه اهل بیت حضرت معصومه و مسجد جمکران آمدند و پرچمهای این عتبات مقدسه را به عنوان تبرک به بیمارستان آوردند. با بزرگواری خادمان رضوی، پرچم آستان قدس را نگه داشتیم و آنرا ورودی اورژانس نصب کردیم. پوسترهای انگیزشی طراحی کردیم و در نقاط مختلف بیمارستان نصب کردیم. اوج کار فرهنگی ما، نیمه شعبان بود. در بیمارستان کامکار تئاتر اجرا کردیم. چالش جشن تولد برای پرسنل داشتیم و پرسنل هم با ما همکاری میکردند. پخش کتابهایی همچون کتاب دخیل عشق و سه دقیقه تا قیامت را داشتیم. از طرف مسجد جمکران میآمدند و کتابهای فرهنگی پخش میکردند. دعای هفتم صحیفه سجادیه که حضرت آقا توصیه به خواندن آن کرده بودند، در بیمارستان پخش کردیم. بالای سر هر بیماری میرفتیم، توصیه میکردیم هفت تا حمد بخوانند و دست روی قلب خود بگذارند. کادر درمان هم خیلی با ما همراهی کردند، چون میدیدند اینگونه روحیه دادن به بیماران خیلی تاثیر دارد.»
ماجرای تاثیر یکی از سخنرانیهای رهبر انقلاب
داوودی ادامه میدهد: «اوایل، محوریت کار فرهنگی، پزشکان و پرستارها بودند. کمتر حرفی از پرسنل خدماتی بود. حضرت آقا در یکی از سخنان خود، مخصوصا از خدماتیها نام بردند. آن بخش از سخنان ایشان را چاپ کردیم و در قاب گذاشتیم. در چند جای بیمارستان نصب کردیم. خیلی تاثیر مثبتی گذاشت. خدماتیها دیدند حضرت آقا به همه عنایت دارد. یکی از فواید کار فرهنگی طلبههای جهادی در بیمارستان این بود که پرسنل و بیماران و خود جهادیها فهمیدند تفاوت ما با آنها فقط در ظاهر است. نشان دادیم در باطن، ما هم مثل آنها عشق و علاقه به خدا و ائمه داریم و خالصانه به همنوع خود کمک میکنیم. فاصلهای که بین طلبه و مردم ایجاد شده، کمکاری ما طلبههاست. چرا یک پرستار، روز اول فکر میکرد ماها مانع نظم هستیم؟ شاید به خاطر اینکه هیچوقت ما را در کاری که وظیفهمان بوده، ندیده است. تبلیغ و ارتباط گیری وظیفه ماست. چرا تا به حال با او ارتباط نگرفتهایم؟ او سراغ ما نیامده، ما باید سراغ او میرفتیم. این موضوع را طلبهها در بیمارستان درک کردند.»
تامین هزینه ترخیص بیماران کرونایی
داوودی در خصوص دیگر جنبههای تلاش جهادیها میگوید: «نیازی که در یک ماه و نیم اول یعنی تا نیمه فروردین ماه و قبل از فرمان رزمایش مواسات از سوی رهبری، متوجه آن شدیم، نیاز مالی برای هزینه بیمارستان عدهای از افراد درگیر کرونا بود. دو هفته بعد از شروع کرونا، دولت در بخشنامهای اعلام کرد ۱۰ درصد فرانشیز باید از همه بیماران گرفته شود که با سختگیری هم اجرا شد. یک عده از بیماران توان پرداخت نداشتند. بیمارستان هزینه کرده بود و دولت هزینه را به او پرداخت نمیکرد. برای حل مشکل این دسته از بیماران، کمیته خیّرین را تشکیل دادیم که از بیمارانی که توان پرداخت آن ۱۰ درصد را نداشتند، حمایت کرد. در جلسات شورایی کمیته، تصمیم گرفتیم هرکس بدهی زیر یک میلیون تومان دارد، مستقیم و سریع آن را پرداخت کنیم تا مرخص شود. بدهی بالای یک میلیون تومان را بررسی میکردیم تا ببینیم چگونه میتوانیم آن را تامین کنیم. کمکم تامین مالی سخت شد، چون تعداد بیماران نیازمند زیاد بود. ولی خدا را شکر توانستیم مبلغ زیادی از بدهی را پرداخت کنیم و بیمارها مرخص شدند. این کار همچنان ادامه دارد. به کسانی که تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی و بهزیستی هستند، بدون این که شرایط آنها بررسی شود، کمک میکنیم.»
توجه به نیازهای جهادگران
این طلبه جهادی میگوید: «تعداد زیادی از جهادی ها از نقاط مختلف شهر برای خدمت به بیمارستان میآمدند. ماشین نداشتند و توان مالی آنچنانی هم نداشتند که هر روز ماشین دربست بگیرند. این شد که کمیته ترابری راه انداختیم تا کار سرویسدهی به جهادی ها را انجام بدهد. کمیتهای هم برای حمایت از خود جهادی ها شکل گرفت. اگر خانواده جهادی ها نیاز معیشتی داشتند، تا جایی که میتوانستیم به آنها کمک می کردیم. تعداد زیادی از خیّرین، خودشان برای جهادگران بسته معیشتی تهیه کردند. طلبههای اروپایی و آمریکایی که در مدرسه امیرالمومنین قم بودند، با هزینه شخصی بستههای معیشتی تهیه کردند و با یک تقدیرنامه، درب منزل جهادیها بردند. این کار در روحیه خانواده جهادگران تاثیر زیادی گذاشت.»
رویشها در میدان مبارزه با کرونا
داوودی درخصوص جلوههای نیک حضور جهادی در بیمارستانها میگوید: «ماجرای کرونا، رویشهای عجیبی برای انقلاب داشت. از جمله حضور دهه هشتادیهایی که پای کار جهادی آمدند. مثلا آقای قجری، مسئول کارهای پشتیبانی بیمارستان فرقانی، یک طلبه دهه هشتادی است و توان مدیریتی بالایی دارد. بیش از یک ماه پشتیبانی بیمارستان را مدیریت کرد. جوان دهه هشتادی دیگری داشتیم که مرداد ۹۸ پدرش را از دست داده بود. از طرفی فرزند بزرگ خانواده بود. در بیمارستان حضور جدی داشت و کمک میکرد. جهادیها تولد هجده سالگی اش را در بیمارستان گرفتند. کسانی بودند که با وجود هراسها، از شهرستان به قم آمدند و در جهاد سلامت مشارکت کردند. نمونه آن یک جوان شیرازی است که به قم آمده و دو ماهی است بیوقفه در بیمارستان فعالیت دارد.در بیمارستان چند نفر مدافع حرم هم به گروه اضافه شدند. آنها برای روحیه دادن به ما میگفتند کاری که شما میکنید از کاری که ما در سوریه میکردیم سختتر است. میگفتند دشمن شما مخفی است و فرصت دفاع ندارید و بعد از مبتلا شدن متوجه آن میشوید. به علاوه، شما با هر قدم جهادی که در بیمارستان برمیدارید، خانوادهتان یک قدم بیشتر در معرض خطر قرار میگیرند. اگر در این جهاد، خانوادها آلوده شدند و خدای نکرده منجر به فوت هم شد، شما تا ابد داغ این جهاد بر دلت میماند.»
تلاش برای کاهش میزان شیوع
اولین مرحله بیماری از سی بهمن شروع شد و پیک آن چهاردهم اسفندماه بود. بعد سیر نزولی پیدا کرد. مردم بهخاطر افزایش آگاهی، رعایت کردند و میزان بیماری پایین آمد. گذشت و اواخر اسفندماه رسید. در ۱۰ روز پایانی اسفندماه، وضعیت برای مردم کمی عادی شد و کمتر رعایت کردند، چون تعداد مبتلایان رو به کاهش بود. اوایل فرودین ماه، پیشبینی شد ممکن است پیک دوم حدود هفتم فروردین شکل بگیرد. مسئله این بود که کاهش میزان مراعات، باعث افزایش بیماری میشود. داوودی در این باره میگوید: «حرف این بود به شرطی افزایش بیماری نخواهیم داشت که در ضدعفونی کردن محیط و رسیدگی به محلههای فقیرنشین از جهت تامین وسایل بهداشتی، خوب کار بشود. دهم فروردین شد و شرایط خاصی در کشور شکل گرفت. اما پیک شامل قم نشد. همچنان در سیر نزولی بودیم. دوستان در کمیته ضدعفونی معابر و کمیته کمک به خانوادههای مستضعف، خیلی تلاش کردند . از طرفی حضور مداوم جهادگران در بیمارستان، هم باعث از بین رفتن ترس مردم و هم پایین آمدن آمار فوتیها شد.»
تجربههای جهاد سلامت
در حال حاضر، روند بیماری خیلی رو به کاهش است. اوایل در بیمارستان فرقانی، بیش از چهارصد و شصت تخت مختص بیماران مبتلا به کرونا بود. اما الان به هفتاد نفر رسیدند. حجم کار ما هم کمتر شده است، اما نیروی داوطلب زیاد است. داوودی میگوید: «الان تقریبا نزدیک هزار نفر نیروی داوطلب در کمیته جذب نیرو ثبت نام کردیم. از آنها در کارهای مختلف کمک میگیریم. با اینکه طلبههای جهادی خسته شدند، اما این خستگی پشت در بیمارستان است و بابت آن شکایتی ندارند. طلبهها همچنان میخواهند خدمت کنند. در شهر قم، بیمارستان علیبنابیطالب و بیمارستان امام رضا به حالت عادی برگشتند. در بیمارستانهای شهید بهشتی، فرقانی و کامکار، با کم کردن تعداد نیروهای هر شیفت، هنوز در حال خدمت رسانی هستیم. وقتی وارد بخش میشویم و میبینیم تختها خالی است، متوجه میشویم جهاد در بیمارستان در حال تمام شدن است. اما خوشحال هستیم که بخش کروناییها خلوت شده است. مهمترین لذت ما زمانی بود که مریضها مرخص میشدند. یک نفر به گوشی من زنگ زد. خودش در تهران بود. گفت پدرم در آیسییو بوده و تازه به بخش آمده، مراقبش باشید و تماس بگیرید تا بتوانم با او صحبت کنم. بالای سر بیمار رفتم. حاج آقا ابراهیمی بود از رزمندگان قدیمی و جانباز شیمیایی که به کرونا مبتلا شده بود. در آیسییو بستری بود. از ناحیه ریه خیلی اذیت میشد، اما روحیه خوبی داشت. آرام آرام حالش خوب شد . روزی که از بیمارستان مرخص شد، خیلی روز خوبی برای ما بود و تاثیر مثبتی در خود بیمارستان گذاشت. کنار این جانباز، یک سید معمم و میانسالی بستری بود. چهار ستون بدن این سید سالم بود، اما زیر دستگاه بود و نمی توانست تکان بخورد. آقازادهاش در کنار کار در بیمارستان، از پدرش هم پرستاری میکرد. آقای ابراهیمی که داشت مرخص میشد، به آقا سید گفتم زشت است، این جانباز شیمیایی دارد مرخص میشود، تو چرا افتادهای؟ چند روز بعد از آقازادهاش پرسیدم حال پدرت چه طور است؟ گفت عصر همان روز بلند شد و در بخش راه رفت. به سه روز نکشید که مرخص شد. این خوشی دوم ما بود که یک نفر روحیهاش را به دست آورده و توانسته کرونا را شکست بدهد./998/د101/ب1
خبری به رنگ چابلوسی