کنکاشی پیرامون حیات سیاسی جوادالائمه
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در خراسان جنوبی، حیات سیاسی روزگار امام جواد (ع) نهتنها برای امام که برای تمام مسلمانان بد و بهشدت سخت بود، چراکه وقایع سنگینی، امت اسلامی را دستخوش امواج شکننده فتنهها و آشوبها کرده بود.
پیش از پرداختن به این حوادث، لازم میدانیم در شیوه حکومت در عصر عباسیان و دیگر اموری که بر این بخش مرتبط است، سیری داشته باشیم.
شیوه حکومت
حکومت عباسیان، از نظر اهداف و شیوه، آینه تمامنمای حکومت امویان بود. از نظر نیکلسون، عباسیان حکومتی مستبدانه داشتند و همانند ساسانیان بر گستره تحت سلطه خود حاکمیت بیچونوچرا اعمال میکردند. (1)
شیوه حکومت بر اساس تمایلات شاهان و امیران بنیعباس رقم میخورد و هیچ شباهتی با معیارهای اسلامی نداشت و به تدریج نسبت به تصمیمگیریهای اداری، اقتصادی و سیاسی آنان و انطباق آنها با قانون وضع شده از سوی اسلام در موارد یاد شده همگان را دچار تردید میکرد.
این خاندان مستبدانه امور مسلمانان را در دست گرفتند و حکومتی به وجود آوردند که آکنده از وحشت و خفقان بود و با نظام مورد قبول اسلام و قوانین هدفمند آنکه گسترش عدالت، مساوات و حق را در جامعه دنبال میکرد کاملاً بیگانگی داشت.
خلافت موروثی
عباسیان از کسانی بودند که همانند امویان، عنصر وراثت را در امر خلافت دخیل کردند و آن را مبنای تزلزلناپذیر برای شایستگی خویش به خلافت خواندند، چراکه خود را عموزادگان پیامبر (ص) میدانستند. آنان در این راه و بهمنظور دستیابی به قدرت و استمرار در حکومت، اموال فراوانی به دستگاههای تبلیغاتی وقت دادند تا به وسیله بوق تبلیغاتی خویش این باور را در میان مردم رواج دهند.
جیرهخواران نیز به حسب وظیفه محوله، در حرکتی حساب شده، از جایگاه و منزلت علویان در میان مردم کاسته، خاندان بنیعباس را حمایت میکردند. آنان بدین وسیله به عباسیان نزدیک میشدند و گرگان عباسی را از خاندان رسالت، به پیامبر (ص) نزدیکتر میخواندند. (2)
اقدامی ناهنجار
بنیعباس در پی قوام بخشیدن به قانون موروثی بودن خلافت، به کارهای نابهنجار و بیسابقهای دست زدند که مصالح امت اسلامی را خدشهدار میکرد، از آن جمله:
الف- واگذاری خلافت به کودکان بود. هارونالرشید خلافت پس از خود را به فرزند پنجسالهاش امین و دیگر فرزندش مأمون که سیزده ساله بود واگذارد. دو خلیفه آینده، از دانش، درایت سیاسی و توانمندی اراده مملکت بیبهره بودند و دیگر افراد دربار آن دو را در اداره امور مملکتی جهت میدادند.
ب- واگذاری منصب ولایتعهدی به بیش از یک تن بود که این شیوه تعیین خلافت، جمع مسلمانان را به تفرقه میکشاند و وحدت آنان را شکننده میکرد. هارون با واگذاری خلافت پس از خود به امین و مأمون، آتش جنگ را میان آن دو شعلهور کرد و در نتیجه، امت را طعمه بحرانهای خطرناک و آشوبهای سخت گرداند.
وزارت
پست وزارت از منصبهای حساس دولت عباسیان بود و غالباً وزیر از اختیارات کامل برخوردار میشد، به این معنا که خلیفه دست وزیر را در تمام شئون دولتی باز میگذارد و خود فارغ از هر دغدغهای به خوشگذرانی، هوسبازی و ... میپرداخت. بهعنوان مثال، مهدی عباسی «یعقوب بن داوود» را به وزارت خود برگزید و تمام امور دولت، امت و مملکت را به او تفویض کرد و خود به کامجویی و عیاشی پرداخت.
هارونالرشید نیز «یحیی بن خالد برمکی» را به وزارت خویش برگزید و تمام اختیارات دولت را به وی سپرد و به دنبال عیش و نوش خود رفت که «شبهای سرخ فام» او بهترین گواه است.
چون مأمون به خلافت رسید، دست وزیر خود «فضل بن سهل» را در امور دولت باز گذاشت و فضل آنگونه که میخواست و میپسندید رفتار میکرد.
در روزگار آنان انواع مصیبتها و گرفتاریهای وصفناشدنی بر امت تحمیل شد. این وزیران به کار گمارده شده بودند تا ثروت مردم را غارت کرده، خواری را بر آنان تحمیل کنند و در واقع مشت آهنین خلیفگان بر سر مردم بودند. وزیران با تمام قدرتی که داشتند به دلیل ستمگریهایشان، همواره در معرض خشم و انتقام قرار داشتند.
وزیران در خیانت شگفتی میآفریدند. بهعنوان مثال، خاقانی، وزیر معتضد عباسی، در یک روز از نوزده نفر رشوه گرفت و تمام آنان را به نظارت بر کوفه منصوب کرد. (3) برخی از وزیران دستگاه خلافت عباسیان، رسواییهایی بهمراتب بیشتر از آنچه بیان شد داشتند. (4)
علویان قربانیان ستمگری عباسیان
علویان از سوی بیشتر خلفای عباسی مورد ستم قرار داشتند و این ستمگری و خشونت آنچنان سخت و بیامان بود که در روزگار امویان نیز همانندی نداشت. پیشگام ظلم به علویان، فرعون این امت، یعنی منصور دوانیقی بود. (5) و هم او بود که گفت: «هزار تن و حتی بیش از این از فرزندان فاطمه (ع) را کشتم و هنوز بزرگ آنان، جعفر بن محمد زنده است». (6)
منصور خزانهای از خود به جای گذارد که سرهای بریده کودکان، جوانان و کهنسالان خاندان علی (ع) را در آن نگاه میداشت. او این خزانه را به فرزندش مهدی داد تا با پیروی از شیوه پدر، حکومت و قدرت خود را قوام و استحکام بخشد. (7)
«موسی الهادی» گوی سبقت را از سلف خود ربوده بود. واقعه «فخ» که از نظر سنگینی دست کمی از حادثه عاشورا نداشت، از رخدادهای دوران حکومت او بود. روزگار او چندان دوام نیافت و خدای توانا او را هلاک کرد.
هارونالرشید در دشمنی با اهلبیت (ع) از نیاکان خود عقب نماند. او نتوانست کینه خود را نسبت به این خاندان پنهان بدارد و بیپرده گفت: «تا کی باید وجود فرزندان ابوطالب (علویان) را تحمل کنم؟ به خدا سوگند، آنان و شیعیانشان را خواهم کشت و بهیقین این کار را خواهم کرد». (8) آنچه در دوره هارون بر علویان رفت از سختیها و تنگناهایی که در روزگار منصور با آن روبهرو بودند کمتر نبود.
چون مأمون به خلافت رسید، زیر نظر داشتن علویان را متوقف کرد، حقوقشان را از بیتالمال پرداخت و آنان را در موردتوجه خویش قرار داد، اما این روند چندان دوامی نیافت و پس از به شهادت رساندن امام رضا (ع) راه اسلاف خود در پیش گرفت و علویان را تحت تعقیب و سختترین شکنجهها قرار داد.
جان کلام اینکه سختترین و بزرگترین بحران سیاسی که پیش روی مسلمانان قرار گرفت و آنان سخت مورد امتحان قرار گرفتند، مسئله شکنجه و کشته شدن خاندان رسالت به دست عباسیان بود؛ همانهایی که در سنگدلی و شرارت روی بنیامیه را سفید کرده بودند. علویان در این دوره افزون بر مصیبتهایی که بر آنان میرفت درد گرسنگی و بینوایی را نیز باید تحمل میکردند. تمام این مشکلات دل سرور و امام علویان، حضرت موسی بن جعفر (ع) را داغدار و اندوهگین میکرد. (9)
مسئله خلق قرآن
موضوع «خلق قرآن» را میتوان پیچیدهترین مشکل سیاسی آن دوره دانست که جامعه اسلامی را گرفتار فتنه و آشوب کرده بود. در سال 212 ق. مأمون با مطرح کردن این مسئله، عالمان را مورد آزمون قرار میداد و سخت در تنگنا میگذارد و هرکس برخلاف نظر مأمون سخنی میگفت او را به زندان میافکند، تبعید میکرد یا میکشت. او با زور سرنیزه، مردم را به پذیرش نظریه خود وامیداشت.
این مسئله مهمترین رخداد روزگار مأمون به شمار میرود. شایان توجه است که فلاسفه و متکلمان، موضوع خلق قرآن را شرح و غوامض آن را روشن کردهاند. (10) معتصم نیز در مسئله خلق قرآن راه برادرش مأمون را در پیش گرفت و عمر خود را در آزمون مردم با مسئله خلق قرآن سپری کرد. در این مورد به تمام مناطق نامه نوشت و نیز به معلمان و مربیان فرمان داد تا مسئله خلق قرآن را به کودکان بیاموزند. مردم از این جهت سخت در تنگنا قرار گرفته بودند. او عالمانی را به دلیل تن ندادن به نظریه خلق قرآن کشت و «احمد بن حنبل» از جمله عالمانی بود که به جهت مخالفت با نظریه خلق قرآن کیفر شد. گفتهاند: آنچنان او (احمد) را زد که بیهوش شد و پوست بدنش جدا شد، آنگاه او را در بند کشید و به زندان افکند.
امامت حضرت جواد (ع) در عهد مأمون
پس از شهادت رسیدن امام رضا (ع) در سال 203 ق و در عهد مأمون، منصب و وظیفه هدایت امت به امام جواد (ع) رسید. مأمون در سال 218 ق. در «بدندون» روم مرد و پیکرش به طوس منتقل و در آنجا دفن شد. (11)
بنابراین، امام جواد (ع) پانزده سال از هفده سال امامت خود را با مأمون معاصر بود در واقع بیشتر دوران امامت آن حضرت در عهد مأمون بود.
امام جواد (ع) و معتصم
ابواسحاق، محمد بن هارونالرشید، ملقب به معتصم به سال 180 ق. زاده شد. مادرش ام ولد (کنیز) بود به نام «مارده» که بیش از همگان موردتوجه هارونالرشید قرار داشت. معتصم، دلیر بود و همت والا داشت، اما از دانش بیبهره بود.
ماندن امام جواد (ع) در مدینه، معتصم را نگران میکرد، چراکه هماره او را خطر بزرگی برای خود میدانست. این بود که آن حضرت را از مدینه به بغداد فراخواند تا از نزدیک، لحظههای او را زیر نظر گرفته، بر حرکات و سکنات امام جواد (ع) اشراف کامل داشته باشد. امام جواد (ع) نیز به خواسته معتصم راهی بغداد شد و دو روز مانده به آخر ماه محرم سال 220 ه. ق. وارد مرکز حکومت معتصم شد و در ماه ذیقعده همان سال به دیدار معبود شتافت. /9314/ی704/ب1
نرگس پورهوشیار
منابع:
- اتجاهات الشعر العربی/ 49.
- . ر. ک: حیاة الامام محمد الاجواد (ع)/ 190 (با اندک تصرف).
- تاریخ التمدن الاسلامی 4/ 182.
- ر. ک: حیاة الامام محمدجواد (ع)/ 188- 192.
- سیوطی، تاریخ الخلفاء/ 261.
- الأدب فی ظل التشیع/ 68.
- تاریخ طبری 10/ 446.
- حیاة الإمام موسی بن جعفر (ع) 2/ 47.
- الحدائق الوردیة 2/ 220.
- ر. ک: حیاة الإمام محمدجواد (ع)/ 203- 205.
- تاریخ الخلفاء/ 333- 234.