نقشه استعمار شکار نخبگان است
اشاره
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است.
استاد قاسم تبریزی در این قسمت از گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا به روش غرب در شکار نخبگان و نوابغ اشاره می کند و به نقش ادوارد براون در شکست مشروطه، فرقه سازی (بابیگری، بهاییگری یا ازلیگری)، تحریف تاریخ معاصر ایران و توسعه عرصه ایرانشناسی طبق امیال و مطامع استعمار و به نمونه ها و شواهد تاریخی در این زمینه می پردازد.
با هم ادامه گفتگو با پژوهشگر تاریخ معاصر ایران را می خوانیم.
معرفی شخصیت و اقدامات ادوارد براون
یکی از چهرههای شرقشناسان یا ایرانشناسان معاصر، ادوارد براون است. او یک انگلیسی و متولد 1862 است. در سال 1882 در رشته پزشکی درس میخواند. او در ظاهر، به ایران و شرق علاقه داشت و در باطن، چیزی که ما برداشت میکنیم، عنصر مناسبی بود تا در عرصه جاسوسی و منافع انگلیس حرکت کند.
ذوق و شوق زیادی داشت. به هفت زبان مسلط بود. از جوانی وقتش را روی مسئله شناخت شرق عموماً و اسلام خصوصاً و شیعه خاصه و در نهایت عرصه فعالیت خود را ایران قرار داد.
چهار فراز از زندگی ادوارد براون و نقش او به شرح ذیل است؛
یک، نقش او در مشروطیت؛ در مشروطه، مدیریتِ تقیزاده، کمیته برلین و ... با ادوارد براون است؛
دو، نقش او در گسترش و رشد بابیگری، بهاییگری یا ازلیگری یا همان جریان استعماری؛
سه، نقش او در عرصه تحریف تاریخ بهعنوان تاریخ ادبیات ایران یا تاریخ معاصر ایران؛
چهار، نقش او در انگلستان و گسترش عرصه ایرانشناسی با توجه به تحولات بعد از مشروطه.
ادوارد براون، هم در ادبیات، تاریخ و فرهنگ ایرانی توان فکری و علمی داشت و هم در جذب نخبگان مدیریت بالایی داشت؛ حتی در جذب رهبران بهاییت، ازلیها یا بابیها. همچنین او اهل قلم بود و آثاری را از خود به جا گذاشت.
او ایران را کاملاً گشت و شناخت. کتابی دارد به نام «یک سال در میان ایرانیان». وی در آن یک سال با پای پیاده یا قاطر از این شهر به آن شهر و از این ده به آن ده میرود، اما قبل و بعد از آن نیز رفتوآمدهایی داشت و حضورش در ایران محدود به آن یک سال نیست. یادمان باشد که جواسیس، نوشتههایشان همه حرفهایشان نیست و این طبیعی است. یعنی این کتاب، تمام مطالبِ آن یک سالی که در میان ایرانیان بود، نیست؛ ولی اگر فرد یک، حرکت استعمار و جواسیسی را که در لباس ایرانشناس، ایرانخواه، ایرانپرست و مدافع ایران بودند را بشناسد؛ دو، افرادی که به آنها وصل بودند را شناسایی کند؛ و سه، در نهایت کارنامهشان را بررسی کند دقیقاً مشخص میشود که آنها چه کسانی هستند. این درباره شاردن، میسلمتون، سِر پرسی سایکس، ادوارد براون یا دیگران صدق میکند.
استعمار برای جاسوسی افراد نخبه را انتخاب میکند نه پخمه
باید توجه داشته باشیم که غرب برای حرکت جاسوسی یا استعماری خود همانطور که در دیگر کشورها نخبگان را برای اهداف خود انتخاب میکند و به دنبال افراد با استعداد و نابغه میگردد، در کشور خودش نیز افرادی را انتخاب میکند که توان بالایی داشته باشند تا بتوانند افراد تحت نظرشان را مدیریت کنند. ادوارد براون چنین ویژگی دارد. ما در بیان واقعیت باید شخص را آنگونه که بوده است بیان کنیم. نباید تحریف کنیم؛ نه غلو کنیم و نه کم بگوییم. واقعیت گاهی حقیقت است و گاهی خلاف حقیقت.
سیری در اقدامات ادوارد براون
او در سال 1887 از طرف دانشگاه کمبریج انگلیس عازم ایران میشود. یک سالی در بین ایرانیها بود؛ همان یک سالی که خاطراتش را ثبت کرده است. مشخص است که او با هدف به ایران میآید. او وقتی به ایران میآید از بابیها حمایت میکند. در واقع یکی از اهدافش در اینجا ترویج بابیت و بهاییت است. آنها در فرهنگ خاوران از فرقهها تمجید میکنند. ادوارد براون بابیت و بهاییت را بهعنوان یک فرقه دینی مطرح میکند. او توانست به دو شخصیت مورد اعتمادِ دو طایفه نزدیک شود. او از این طریق به اسناد غیر منتشرة پنهانی مطلع شد و در تحقیقات خود درباره این فرقه نیز به آن استناد میکند. زمانی که در ایران بود، با حمایت انگلیسها، حسینعلیبهاء به فلسطین (اکا) و یحیای صبح ازل به قبرس میروند. ادوارد براون با سفر به اکا، شانزده روز با حسینعلیبهاء صحبت میکند. تا کنون هیچ متنی از این دیدارها منتشر نشده است. درباره این هجده روز مطالبی مطرح شده است، اما برداشت ما این است ادوارد براون برای آموزش به حسینعلیبهاء به اکا رفته است. بعد به قبرس میرود و پانزده روز با یحیی صبح ازل گفتوگو میکند. درباره این دیدارهای نیز اطلاعی نداریم. اینکه فقط با این دو شخص دیدار داشته است یا مجموعهای از بابیها و ازلیها اطلاعی نداریم.
بعد از آن به انگلستان برمیگردد و در کمبریج زبان پارسی تدریس میکند. او یک دوره ادبیات ایران را از گذشته تا دورانی که خودش فعال بود، مینویسد. در این کتاب که دو ترجمه شده است، معمولا به علما مثل علامه مجلسی تعرض میکند. ولی در عین حال از خیام تجلیل میکند. این یکی از شگردهای غربیها بود که خیلی از کشورها، ایران را با خیام میشناختند. در ایران دیوان خیام در سال 54 به 20 زبان در قطع رحلی ترجمه و توسط وزارت فرهنگ و هنر (دوران پهلبد) پخش شد. به خاطر ابتذال اشعار خیام الان شاید بیش از بیست متن تصحیحشده دیوان خیام داریم. یکی از آنها را صادق هدایت تصحیح کرده بود و یکی از آنها را فروغی.
برخی میگویند این همان خیام ریاضیدان و فیلسوف است که به یأس فلسفی رسیده است. تحلیل دوم این است که او آدم شرابخوار و عیاشی بود، ولی ریاضیدان و دانشمند نیز بود. علامه جعفری و مرحوم سید محمدمحیط طباطبایی تحلیل سومی دارند و میگویند تشابه اسمی است و ما در یک زمان دو خیام داریم. عمر خیامِ شاعر غیر از عمر خیامِ فیلسوف است. یک تحلیلی نیز در مقدمه دیوان خیام دیدم و آن اینکه برخی اشعار به این دیوان اضافه شده است. البته این تحلیل چهارم در نتیجه هیچ تفاوتی نمیکند و مطلب روشنی ارائه نمیدهد. اما معمولا خیام را یک فیلسوف مسلمان، دانشمند و ریاضیدان معرفی میکنند. وقتی یک دانشمند و یک فیلسوف مسلمان، شرابخوار و عیاش و کلاش بود، دیگر بقیه حسابشان روشن است. و این نماد میشود.
بههرحال ادوارد براون بیشتر برای جواسیس انگلیس یا آنگونه که مطرح میکنند برای دانشجویان بخش ایرانشناسی (که با اهداف استعماری جذب میشدند) ادبیات فارسی درس میدهد.
او ادعا میکند من دو هزار و پانصد رساله بابیها را جمعآوری کردهام. مگر از زمان علیمحمد باب که در سال 1260 قمری بود تا سال 1340 قمری که ادوارد براون در ایران بود، چقدر کتاب نوشتند و چقدر دانشمند داشتند که او ادعا میکند دو هزار و پانصد رساله خطی جمعآوری کرده است؟ این نیست جز اینکه میخواهد این جریان را بهعنوان یک جریان فکری و دینی و مذهبی معرفی کند.
ادوارد براون در نوشتههایش و همچنین در کتاب تاریخ ادبیاتش، از بابیها تجلیل میکند. مطلبی از مرحوم آیتالله شیخ عبدالحسین غروی، یکی از علمای تبریز شنیدم که او میگفت در تبریز مشهور بود که تقیزاده و محمدعلی تربیت کتابهای خطی تبریز و آذربایجان را جمع میکردند و برای ادوارد براون میفرستادند. او میگفت اینها یک ضربه بزرگی به فرهنگ آذربایجان زدند. با توجه به این مطلب معلوم میشود هم محمدعلی تربیت و هم تقیزاده از مریدهای ادوارد براون هستند.
عنوان «علمی» حربهای برای بستن زبانها
معمولا میگویند تاریخ ادبیات ادوارد براون علمی است. گاهی این عنوان «علمی» برای بستن زبان دیگران است تا اگر گفتیم این اشکال دارد، بگویند این شخص علمی نیست. این کلمه «علمی» ابزاری شد برای بستن زبانها. الان مشکلی که در دانشگاهها و محیطهای علمی داریم این است که تا مثلاً کتاب تاریخ ایران نقد میشود (این کتاب برای کمبریج است و سیزده جلد دارد)، میگویند این کتاب علمی است. میگوییم اگر ما ایران باستان را نمیفهمیم، ولی رضاشاه را که میفهمیم! این رضاشاهی که شما ترسیم میکنید، خلاف واقع است. وقتی میگوییم او وابسته به انگلیس بود، اینطوری و آنطوری بود، میگویند تو از حدود علمی بیرون آمدی و داری ارزشی ارزیابی میکنی! حالا احترام میگذارند و این را میگویند.
ادوارد براون، درباره بابیها کتابی نوشته است. این کتاب گفتههای یک مسافر درباره باب است. من این کتاب را پیدا نکردم. نمیدانم به فارسی ترجمه شده است یا نه؛ ولی بعید است به فارسی ترجمه شده باشد.
در دانشنامه و فرهنگ خاورشناسان و شرقشناسان، ادوارد براون را بزرگترین متخصص در زمینه باب و بهاء مطرح میکنند؛ یعنی اینکه از او بزرگتر، دیگر متخصص نداریم. این عناوین یا نمره دادن به این افراد جای تأمل دارد؛ چون وقتی میگویند او بزرگترین است یعنی دیگر جایی برای کس دیگر نیست.
استاد شریعتی در دهه 20 در مشهد، کانون نشر اسلام داشت. یکی از معلمهای تودهای که شنیده بود آقای شریعتی علیه حزب توده حرف میزند، آمده بود پای صحبت ایشان. یکبار شریعتی داشت استالین را نقد میکرد که این آقا گفت «استاد ببخشید، یعنی ژنرالیسم استالینیسم، دبیرکل بزرگترین حزب کمونیست جهان، رهبر اتحاد جماهیر سوسیالیستی به اندازه تو که دهاتی هستی نمیفهمد؟» آقای شریعتی گفت «اگر با این عناوینی که تو ردیف کردی باشد، چرا میفهمد؛ اما اگر به خدا و پیغمبر و دین و هزاروسیصد سال تلاش علما باشد، نه نمیفهمد».
گاه القا میکنند که شما در برابر یک پژوهشگری قرار گرفتهای که شش زبان میداند، در کمبریج ایرانشناس بوده است و بزرگترین متخصص بابیشناسی و بهاییشناسی است؛ تا فرد را غیر مستقیم مرعوب و مجذوب کنند.
شرقشناسان در کتابهای خاورشناسی، او را در شمار ایرانشناسان معروف و در کنار چارلز ریور و نیکلسون نام میبرند. نیکلسون مثنوی مولوی را به انگلیسی شرح کرده است. همچنین کتابی در تصوف دارد و در آن میگوید متصوفه خانقاه را درست کردند تا کعبه و مساجد را از بین ببرند؛ در حالی که ما چنین چیزی نداریم. البته یک نقدی به تصوف داریم، ولی اینکه متصوفه به دنبال نابودی مساجد و کعبه بودند، این از القائات شیطانی است.
ادوارد براون در موضوعات دینی، اجتماعی و جریانات فکری توجه خاص داشته است. او چندین مقاله درباره باطنیه (شاید منظورش اسماعیلیه باشد)، حروفیه و شیخیه نوشت و در جراید علمی اروپا منتشر کرد. دقت کنید که مقالات او در جراید علمی منتشر میشود. او میگوید در قرن نوزدهم فرقههای بابیه، بهاییه و ازلیه از یک سو با حکومت مرکزی و مراجع دینی و اکثریت جامعه [درگیری داشتند] و از سوی دیگر به صورت جریانی گسترده و پر آشوب درآمده و فضای فکری و سیاسی ایران را فرا گرفته بود.
کتاب معروف «مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی» اثر «کنت دوگوبینو» است. آقای خمارزاده از مترجمین اهل گیلان این کتاب را ترجمه کرده است. دوگوبینو فرانسوی و از مدافعان بهاییت در ایران بوده است. میگویند او مورد توجه براون قرار گرفت، که این دروغ است. در واقع او از انگلستان برای بابیه و بهاییه مأموریت داشت. در اینجا آدرس اشتباهی میدهد. کارهایی که دوگوبینو خودش انجام داده، بحثش جداست، ولی اینکه بگوییم «دوگوبینو به دلیل اینکه درباره باب و بهاییه و ازلیه نوشته، بنابراین نظر ادوارد براون را جلب کرده است»، این یک تحلیل دیگری از واقعیت است. نهایت اینکه میگوید دوگوبینو به مطالعه در تحولات و انشعابات بعدی فرقه بابیه علاقهمند شد. البته این را محمد قزوینی میگوید که به او نیز خواهیم پرداخت.
محمد قزوینی، از اعضای کمیته برلین است. کمیته برلین که برای انگلیسیها کار میکرد، زیر نظر ادوارد براون بود. این کمیته در جنگ جهانی اول نعل وارونه زد. سفیر ایران در آن موقع حسینقلیخان نواب بود. او که خودش از عوامل انگلیس است، به دولت آلمان میگوید گروهی مستقل از ایران آمدهاند و میخواهند علیه انگلیس فعالیت کنند. او از دولت آلمان امکانات میگیرد و روزنامه کاوه را در آنجا منتشر میکند. ابراهیم پورداوود، تقیزاده، جمالزاده، محمد قزوینی که برخی به اشتباه به او علامه قزوینی میگویند و کاظمزاده ایرانشهر از جمله اعضای کمیته برلین بودند. محمد قزوینی، هم در تجلیل از عباس افندی بهاءالله مینویسد، هم در تجلیل از تقیزاده و هم از ادوارد براون. تقیزاده موقعی که در آلمان بود، سه دیدار در فرانسه با عبدالبهاء داشت. محمد قزوینی نیز در این سه دیدار حضور داشت. هیچکدام از آنها نمیگویند در این دیدارها چه گفتیم. فقط تقیزاده میگوید عبدالبهاء غذاهای ایرانی درست میکرد و شب تا ساعت یازدهونیم نشست و برای ما تماس میگرفت. عبدالبهاء گفت اولین بار است که در عمرم دارم به تلفن جواب میدهم. شب بعد که رفتیم خورشت ایرانی درست کردند. محمد قزوینی میگوید امیدوارم روزی تقیزاده بگوید ما چه صحبتی کردیم؛ که نه تقیزاده گفته است و نه قزوینی. هم قزوینی در یادداشتهایش به این سه دیدار اشاره میکند و هم تقیزاده در مجموعه مقالاتش میگوید؛ ولی هیچ کدام نمیگویند ما چه گفتیم. فقط دیدم آقای دکتر حسین آبادیان در کتاب «بحران بعد از مشروطه» میگوید نزد عبدالبهاء رفته بود تا از او حکم آزادی زنان در ایران بگیرد که عبدالبهاء گفت موقعیت ما الان ایجاب نمیکند چنین کاری انجام دهیم.
مروری بر آثار ادوارد براون
همانطور که قبلا اشاره کردیم براون برای ملاقات با سران بابیه و بهاییه یعنی یحیی صبح ازل، حسینعلی باب و بهاءالله عباس افندی، چند سفر به استانبول، قبرس و فلسطین داشت. بهاءالله عباس افندی، پسر حسینعلیبهاء و رهبر دوم تشکیلات بهاییت است. در یکی از فرهنگها –اگر اشتباه نکنم دائرةالمعارف ایران و اسلام یارشاطر- آمده است ادوارد براون با بهاءالله عباس افندی و برخی از منتسبان به این فرقهها نیز دیدار داشته است؛ البته این مطلب در جای دیگر مطرح نشده است. در آنجا با تحلیلی مثبت نسبت به ادوارد براون و آثار او آمده است «تحقیقات ادوارد براون درباره فرقه بابیه و ازلیه و بهاییه بسیار متنوعتر و پردامنهتر از کارهای دیگرش است. مقصود از این تحقیقات نه تصدیق و ترویج عقاید این فرقهها و نه ایجاد تزلزل در اعتقادات است»؛ در حالی که واقعیت خلاف این مطلب است؛ چون ادوارد براون رساله نقطةالکاف منسوب به میرزا جانی کاشانی را منتشر کرده که مبانی بابیه است. محمد قزوینی مقدمه مفصلی به نام ادوارد براون نوشت. این مطلب را مرحوم استاد محیط طباطبایی در مجله گوهر نوشت. من کپی چاپ انگلیس آن را دارم که مقدمه میرزا محمد غزالی نیز آمده است. این رساله در ایران توسط بهاییها چاپ شد.
یکی دیگر از آثار ادوارد براون، ترجمه و تشریح مقاله سیاح، نوشته عبدالبهاء است. براون بر این مقاله مقدمه و حاشیه نوشته است. من این کتاب را ندیدهام. در آن دائرةالمعارف آمده است که براون مبلغ و تصدیقکننده بهاییت نبود؛ در حالی که وقتی براون برای یک کتاب یا مقاله عبدالبهاء که رهبر دوم بهاییت است، مقدمه و حواشی میزند، این نیست جز تبلیغ و ترویج آن.
او همچنین تاریج جدید، نوشته میرزا حسین همدانی از بابیها را در دو جلد منتشر میکند. دانشگاه کمبریج آن را در سال 1893 چاپ کرد.
«مواد تحقیق درباره مذاهب بابیه» یکی دیگر از آثار ادوارد براون است. این کتاب را نیز ندیدهام و به نظرم هنوز ترجمه نشده است.
در اینجا به فعالیتهای ادوارد براون که قبلا بیان کردیم، اینگونه اشاره میکند که: «ادوارد براون با دعوت از ایرانیان که از تعدیات استبداد به کشورهای اروپایی پناه جستهاند...»؛ درحالی که آخوند خراسانی، تقیزاده را به دلیل ترور آیت الله سید عبدالله بهبهانی، مرتد و دارای فساد فکری معرفی میکند که حق دخالت در مجلس ندارد. مجلس نیز به جای اینکه او را اخراج کند، به او مرخصیِ با حقوق میدهد. بعد تقیزاده به انگلستان میرود و در کنار ادوارد براون قرار میگیرد. ادوارد براون نامهای به آخوند خراسانی مینویسد و آخوند خراسانی را به تقوا دعوت میکند که «شما بهعنوان رئیس مسلمین و مرجع تقلید چگونه به یک آدم مؤمن متدین (یعنی تقیزاده) تهمت بیدینی زدهاید؟ او به اینجا آمده و مأیوس و منزوی مانده است». آخوند نیز جواب خوبی به او میهد مبنی بر اینکه رئیس مسلمین به مسائل مسلط است و همین کار، مستوجب او بود.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
از عزیزان رسا تقاضا داریم ترجیح مجرد در شرایط جذب خبرنکار رو اصلاح فرمایند
ترجیح می بایست با تاهل باشد نه تجرد
از حالت تاهل انتظار تعهد بیشتری است
ترجیح تاهل یعنی ترجیح فرزندآوری
...