نظری بر ماهیت و علل افول نهضت جنگل در شمال ایران
به گزارش خبرگزاری رسا، آنان که در سالیان اخیر، به شکل مداوم اقدام رضاخان در سرکوب نهضت جنگل را ستودهاند، جداییطلبی این جنبش و نیز دخالت همسایه شمالی در آن را بهانه کردهاند! اما در این میان، جای این پرسش باقیست: آیا چنین نسبتی به این حرکت صحیح و مستند است؟ مقالی که در پی میآید، سعی کرده است تا با خوانشی از تاریخ این جنبش، صحت و سقم این ادعای تاریخی را مورد ارزیابی قرار دهد. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
بسترهای سیاسی و اجتماعی شکلگیری نهضت جنگل
پس از امضای فرمان مشروطه در سال ۱۲۸۵، همه مجاهدان و مردمی که در این انقلاب سهیم بودند، منتظر رفع بیعدالتیهای سیاسی و اقتصادی از یک طرف و استقلال هر چه بیشتر کشور از طرف دیگر شدند. اما با به توپ بسته شدن مجلس اول توسط محمدعلی شاه قاجار و انحلال مجلس دوم با التیماتوم روسیه تزاری، امید انقلابیون و مردم بر باد رفت! آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ (۱۲۹۳ ش)، شرایط ایران را در مرکز، شمال و جنوب، پیچیدهتر و بدتر کرد. در این شرایط شیخ یونس استادسرایی معروف به «میرزا کوچکخان» - که خود از مجاهدان انقلاب مشروطه بود- تصمیم به قیام مسلحانه در خطه گیلان گرفت. میرزا پس از چند سال - که به علت حکم غیابی روسیه، مجبور بود به گیلان مراجعت نکند- در سال ۱۲۹۴ به رشت رفت و اندیشه قیام خود را برای اولین بار با دکتر حشمت طالقانی در میان گذاشت. به این ترتیب حلقه اولیه نهضت، با همراهی دکتر حشمت و حاجاحمد کسمائی و چند تن دیگر شکل گرفت. این حلقه در ابتدا با عنوان «کمیته اتحاد اسلام» فعالیت خود را آغاز کرد. کمکم بر تعداد مجاهدان گیلانی به خصوص از اهالی کسمای گیلان افزوده شد.
آنها جنگل را به عنوان مقر خود انتخاب کردند. در همان سال اول، روزنامه جنگل را تأسیس نمودند و افکار و ایدئولوژی و اقدامات خود را در میان مردم ترویج دادند. در سال اول، انتشار این روزنامه، ابزار بسیار خوبی برای نشر عقاید و توضیح اقدامات آنها بود. جنگلیها در مطبوعه خویش، از استبداد دولت و حکام محلی و نقش روسیه و انگلیس در چپاول ملت ایران سخن میگفتند.
آغاز درگیریهای نهضت جنگل با مخالفان
جنگلیها پس از سر برآوردن، خیلی زود درگیریهای مسلحانه را تجربه کردند. در ابتدا با حکام محلی از جمله حاکم طالش -که از طرف دولت مأمور شده بود- درگیر شدند و وی را شکست دادند. بعد با نیروهای قزاق جنگیدند و آنها را نیز شکست دادند و از این جنگ، توانستند تعداد قابل توجهی اسلحه و اسب به غنیمت ببرند. بعد از آن مفاخرالملک رئیس ژاندارمری رشت، به جنگ با جنگلیان آمد که او نیز شکست خورد و اسیر شد! اهالی روستایی به خاطر کینه و نفرتی که از مفاخرالملک داشتند، وی را در مسیری که یاران میرزا او را به اسیری میبردند، به قتل رساندند! از این زمان به بعد محبوبیت جنگلیها در رشت زیاد شد، به طوری که بسیاری از مردم ستمدیده، مظالم و شکایتهای خود را از خوانین و حکام، نزد میرزا میبردند! پس از مدتی دولت با قوای مجهزتری به جنگ با آنها آمد، اما همه تلاش میرزا این بود که بردارکشی نکند! وی نیروهای خود را به چند دسته تقسیم میکرد و هر از گاه، دستور به عقبنشینی میداد! دکتر حشمت و دسته او پس از تعقیب و گریزهای فراوان، توان مقاومت را از دست دادند و بر اساس اماننامهای که از دولت دریافت کردند، تسلیم گشتند، اما به فاصله کوتاهی پس از تسلیم شدن، بر دار شدند! حاجاحمد کسمائی -که از زمینداران گیلان بود- به خاطر اختلافات با میرزا از او جدا شد! یکی از دلایل اصلی این جدایی، ماهیت حرکت و اندیشه میرزا بود که بیشتر بر حقوق دهقانها تأکید میکرد.
نسبت جنبش جنگل با انقلاب روسیه
با انقلاب روسیه، نیروهای قزاق از شمال ایران خارج شدند و در عوض انگلیسیها، پا به منطقه گذاردند؛ بنابراین انگلیسیها، دشمن جدید جنگلیها شدند. همانطور که جنگلیها هم انگلیسیها را سد راه خود میدیدند. در این میان چند درگیری جدی میان آنها، از جمله بمباران هوایی انگلیسیها رخ داد. نهایتاً ارتش سرخ روسیه که وابسته به انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بود، برای مقابله با انگلیسیها و حمایت از جنگلیها وارد انزلی شدند. پس از انقلاب روسیه، امیدی در برخی روشنفکران سوسیال دموکرات، از جمله احساناللهخان دوستدار و خالوقربان به وجود آمده بود. این امید و جنگ جنگلیها با دولت استعماری انگلیس، سبب شد آنها به همراه دار و دسته خود، به نهضت جنگل بپیوندند! در این شرایط، موقعیت جنگلیها تقویت گشت. به خصوص پس از کنگرهای که از طرف سوسیالیستهای منطقه قفقاز با همراهی جنگلیها، در انزلی برگزار شد و باعث شکلگیری «حزب کمونیست ایران» شد، موقعیت جنگلیها بیشتر بهبود یافت. پس از این کنگره، حیدرخان عمواُغلی -که از سوسیال دموکراتهای مشهور بود- به نهضت جنگل پیوست. حیدرخان به لحاظ فکری و مالی، چهرهای خاص به شمار میرفت و از طرف روسیه، به طور کامل حمایت میشد. در این شرایط بود که جنگلیها به کمک همپیمانان جدید خویش، شهر رشت را به تصرف درآوردند و «جمهوری شورایی ایران» را اعلام کردند. در واقع این برای اولین بار بود که در ایران، سلطنت را ملغی و جمهوری را اعلام میکردند! بینیاز از تذکار است که مجاهدین در انقلاب مشروطه، به دنبال الغای سلطنت نبودند. به هر روی برنامه جنبش جنگل، این بود که پس از رشت با تقویت قوا، به سمت تهران حرکت کرده، آن را به تصرف درآورند. در این زمان، بعد از پنج سال و نیم که از آغاز نهضت میگذشت، به نظر میرسید که جنبش، به آرمانهای اولیه خود دست یافته است یا به عبارتی، جنبش بخشی از اهداف خود را تحقق بخشیده است.
آغاز نفوذ اندیشهها و عناصر غیرخودی در جنبش جنگل
با این همه باید اذعان داشت که این نقطه اوج، نقطه سقوط و زوال جنبش نیز بود! این مشکل را باید در پارادوکس ایدئولوژی (جهت جنبش) شناسایی کرد. جنبش از ابتدا بر نفی دخالت بیگانگان در امور ایران (اعم از روسیه و انگلیس) و رفع ظلم و بیعدالتی با تفسیر دینی و مذهبی که از آن میشد، بنا گذاشته شده بود. به همین دلیل این معضل زودتر از همه برای میرزا آشکار شد! هم از این روی بود که وی در نصیحت به حلقه اول جنبش و نیز یادآوری توافقنامه خود با روسها مبنی بر عدم تبلیغ کمونیسم از یک طرف و روشنگری مردم درباره نهضت در مساجد از طرف دیگر، سعی فراوان میکرد. اما این تلاشها فایدهای نبخشید و او تصمیم گرفت تا بهبود شرایط، به جنگل برگردد! چند روز بعد با حمایت روسها، کودتایی از سوی جناح مخالف میرزا در جنبش علیه وی شکل گرفت! آنان میرزا را از مقام خود خلع کردند و احساناللهخان را به جای وی نشاندند! میرزا نامههایی به لنین و مدیوانی نوشت و بر باد رفتن آرمانهای آزادیخواهانه و مساواتطلبانه جنبش جنگل را فریاد زد، اما لنین به آن جوابی نداد و مدیوانی، او را ضد انقلاب خواند! در این شرایط بود که معادلات دولت روسیه با دولت انگلیس و دولت ایران، شکل جدیدی به خود میگرفت. دولت روسیه به دنبال بهبود روابط با انگلیس و دولت ایران بود. از همین رو دیگر نمیتوانست از دولت پس از کودتای گیلان به رهبری احساناللهخان حمایت کند. در همین زمان، رضاخان نیز که به عنوان سردار سپه انتخاب شده بود، به رشت حمله کرد و بدون مقاومت چندانی، آن را تصرف نمود. خالوقربان تسلیم شد، اما احساناللهخان به باکو فرار کرد و از آن پس، ماهانه از دولت روسیه، مقرری دریافت میکرد! قشون دولتی به دنبال میرزا، به جنگلهای منطقه رفتند. میرزا قصد داشت با مخفی شدن در جنگل، منتظر فرصتی جدید باشد. اما در سرما و یخبندان طاقت نیاورد و جان سپرد. پیکر او را به رشت آوردند و سرش را از بدن جدا کردند و خالوقربان آن را به تهران برد و از رضاخان درجه سرهنگی دریافت کرد! از آنجا که جنبش هم از لحاظ ایدئولوژیک و هم از لحاظ سازمانی، انسجام خوبی نداشت، پس از مرگ میرزا، عملاً ادامه نیافت و خاموش گردید.
آسیبشناسی نهضت جنگل
این داستان، اما بیتردید درخور آسیبشناسی است. جنبش جنگل در شرایطی شکل گرفت که کشور ایران انقلاب مشروطه را از سر گذرانده بود! دخالتهای بیگانگان در امور داخلی ادامه داشت، مانند به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی اول و دوم که در واقع انهدام مهمترین دستاورد انقلاب مشروطه بود. همچنین ضعف ساختار حکومتی، به علاوه فضای متشنج جهانی -که مشغول جنگ جهانی اول بودند- و نیز ظلم و ستمهای خوانین محلی شرایطی بوده است که مجاهدین را دعوت به مبارزه میکرد. میرزا کوچکخان که از مبارزان مشروطه بود، حرکت خود را در رشت آغاز کرد. دوستان نزدیک وی مانند دکتر حشمت، به او گرویدند و کم کم مردم نیز به آن اقبال نشان دادند. آنها «نگهبان حقوق ایرانیان و منور افکار اسلامیان» بودند و رفع بیعدالتی و ظلم، نفی دخالت بیگانگان و از بین رفتن استبداد را مطالبه میکردند. جنبش در سال پنجم خود، توانست رشت را تصرف کند و در آنجا «حکومت جمهوری ایران» را تشکیل دهد. اما این موفقیت، با نقض نسبی ایدئولوژی جنبش و نه وفاداری کامل بدان همراه بود! به عبارت دیگر نقطه اوج جنبش، در مقطعی تحقق یافت که نیروهایی متضاد در آن حضور داشتند! به این دلیل که اولاً: با حمایت روسها – هرچند روسیه پس از انقلاب – به قدرت رسیدند و ثانیاً: با تفسیری مبهم از جمهوری و عدالت، همراه شده بودند! این موضوع هم دو دلیل داشت: اول: میرزا که در واقع رهبر جنبش بود، هرچند شخصاً وطنپرست و اسلامخواه بود و در اوایل، جنبش را بر اساس همان ایدئولوژی اولیه که نزدیک به انقلاب مشروطه بود و لو به سختی پیش میبرد، اما شناخت صحیحی از ماهیت روسیه پس از انقلاب نداشت، یعنی روسیه بلشویکی را کاملاً متفاوت از روسیه تزاری میدانست، از همین رو به آنها اعتماد کرد! همچنین ضمن تفکیک سوسیالیسم از کمونیسم، آرمانهای آزادیخواهانه و عدالتطلبانه خود را در سوسیالیسم معادلسازی میکرد، هرچند که به شدت مرام کمونیستی مخالف بود. دوم: حلقه اول نهضت، یعنی توزیعکنندگان جنبش، در سال ششم آن، کاملاً متفاوت از سال دوم بودند! یعنی توزیعکنندگان مذهبی-زمیندار (دکتر حشمت و حاج احمد کسمائی) جای خود را به توزیعکنندگان غیرمذهبی-رادیکال (احساناللهخان، خالوقربان، حیدرخان عمواُغلی) دادند! به واسطه این توزیعکنندگان، چند روز از اعلام جمهوری در رشت نگذشته بود که پیروان جنبش، به خاطر تبلیغ مرام کمونیستی، ابراز نارضایتی میکردند و از جنبش فاصله گرفتند؛ لذا موارد فاصله گرفتن از ایدئولوژی اولیه را میتوان اینگونه برشمرد: اول: توفیقات جنبش، با حمایت همپیمانان جدید آن از همسایه شمالی بوده است. هرچند که روسیه، بلشویکی بود و نه تزاری. دوم: حکومت جمهوری ایران، از طریق برخی جناحهای نفوذی، مرام کمونیستی را برای رفع بیعدالتی ترویج و اعمال میکرد که خیلی زود و به شدت مردم را ناراضی کرد، چون نه حافظ حقوقشان بود و نه بیانگر افکارشان! هرچند که میرزا کوچکخان، قطعاً با این بخش از ماجرا همراه نبود. سوم: حکومت جمهوری گیلان، هرچند که نام جمهوری را یدک میکشید، اما در مدت یک سال حضور در گیلان، نتوانست هیچ انتخاباتی تشکیل دهد و آرای و نظرات مردم را مستقیماً در حکومتداری دخیل کند، این یکی از ایرادات عمده در کار حکومتداری آنان بود. به خصوص از زمانی که میرزا کوچک خان این جمهوری را ترک کرد و حاکمیت، به دست جناح موسوم به رادیکال- غیرمذهبی وابسته به روسیه افتاد. این سه مورد به ترتیب، سه رکن ایدئولوژی جنبش یعنی: نفی دخالت بیگانگان، رفع ظلم و بیعدالتی با تفسیر ایرانی - اسلامی و مبارزه با استبداد داخلی را تضعیف کرد. از همین رو، جنبش با تشکیل حکومت جمهوری، نه تنها به موفقیتی بر اساس ایدئولوژی اولیه خود دست نیافت، بلکه نقطه افول خود را نیز از همین جا آغاز کرد و در نهایت از هم فروپاشید! بنابراین در تاریخچه این حرکت، شکلگیری و رشد جنبش بر اساس ایدئولوژی خاص خود که هماهنگ با کنشگران و زمینه اجتماعی بود، محقق شده است، اما در ادامه و عملاً، ایدئولوژی دچار ابهام و چندگانگی شد! تغییری که نه تنها مورد رضایت کوچکخان، بلکه هماهنگ با زمینه اجتماعی و اکثر کنشگران جنبش نیز نبوده است.
به دلیل همین عدمهماهنگی میان این سه رکن، جنبش در ابتدا از یک جنبش عدالتخواهانه مبتنی بر نفی استبداد و دخالت بیگانگان به رویکردی چندگانه با تفاسیری متفاوت، تغییر مسیر میدهد و سپس فرو میپاشد! این نمادی از تأثیر نفوذ، در یکی از اصیلترین جنبشهای اجتماعی ایران بوده است.