تحریم، رفع تحریم و پیروز انتخابات
به گزارش خبرگزاری رسا، عبدالله گنجی طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: اصولگرایان معتقدند اصلاحطلبان و تیم جدید امریکا دنبال رفع تحریم قطرهای – مقطعی هستند تا ثمره آنان، پیروزی رقیب ما در انتخابات باشد.
این دو عبارت را در چند ماه گذشته به صورت متواتر شنیدیم، اما درباره منطق آن محافظهکارانه برخورد میشود یا توضیح منطقی نسبت به چرایی و چگونگی آن داده نمیشود. اصلاحطلبان معتقدند رقیب با رفع تحریم مخالف است، چون رفع تحریم باعث شکست آنان در انتخابات خواهد شد. اصولگرایان معتقدند اصلاحطلبان و تیم جدید امریکا دنبال رفع تحریم قطرهای – مقطعی هستند تا ثمره آنان، پیروزی رقیب ما در انتخابات باشد.
اگر ورای زد و خوردهای سیاسی و از خاستگاهی همتراز ایران و جمهوری اسلامی ایران به این دو گزاره بنگریم، چه برداشتی باید بکنیم؟ به نظر میرسد چنین تحلیل یا اتهامی برای سیاستورزی در ایرانی مستقل- که قله آوردههای انقلاب اسلامی، استقلال سیاسی است- خسارتبار است و باید سریعاً محل منازعه را عوض کرد. اگر بخواهیم این دو گزاره را تفسیر، ترجمه و تحلیل نماییم باید بگوییم اصلاحطلبان بر این باورند که رقیب به دنبال در تنگنا ماندن و زجر کشیدن مردم است و حیات سیاسی خود را در این رویه میبینند.
آیا این نگرش منطقی است؟ اصولاً منطقی بر این نگاه حاکم است؟ مردمی که آرامش و آسایش نداشته باشند، قابل حکمرانی هستند؟ کسی که باید با رأی همین مردم به قدرت برسد، چگونه بین فشار اقتصادی تعمدی بر مردم و رأیآوری خویش جمع میبندد؟ به طور مثال عباس عبدی معتقد است اصولگرایان با رفع تحریم نگران شکست هستند. روی دیگر سکه این خواهد شد که رفع تحریم باعث پیروزی ما میشود و سؤالی که بدون پاسخ میماند، این است که چرا رأی رفع تحریم به شما تعلق میگیرد؟ چرا رفع تحریم مال شماست؟ مگر ملت بین شما و تحریمکنندگان پیوندی میبینند؟ نتیجه اینکه اگر رفع تحریم را موجب پیروزی اصلاحطلبان تحلیل کنیم و کنند (گزاره دوم) فضا بسیار پیچیده خواهد شد. معنی آن این خواهد بود که غرب با محوریت امریکا درصدد تأثیرگذاری بر انتخابات ایران است و عدهای روی آن به عنوان آورده انتخاباتی حساب باز کردهاند.
این دو گزاره، مدل مفهومی دیگری که به ذهن متبادر میکند، این است که برای دموکراتها، دو جریان سیاسی درون ایران متفاوت هستند. در حالی که برای جمهوریخواهان چنین نبود. پمپئو با صراحت در لسآنجلس اعلام کرد بین قاسم سلیمانی، ظریف و روحانی فرقی نیست، اما اکنون چنین تحلیلی اتهام همسویی، سمپاتی و غربگرایی به یک جناح میزند و درمقابل جناح دیگر اتهام دیگری میزند.
ممکن است برخی بگویند گرایش به غرب یا غربگرایی در بخشی از نخبگان ایران، واقعیت است و به نگارنده خرده بگیرند که چرا درصدد کتمان این واقعیت هستید؟ اما واقعیت این است که این تحلیل و تفسیر و این مفهومسازی آینده جمهوری اسلامی را با معنای دیگری مواجه خواهد کرد.
در زد و خورد سیاسی اصولگرا- اصلاحطلب هرچند اسامی واقعی نباشد و صرفاً نمادهای معرفه برای شناخت باشد، اما تبدیل آن به مفهوم غربگرایان که دنبال گشایش بیرونی برای رأی هستند و حامیان نظام دینی که دنبال فشار اقتصادی بر مردماند میتواند برای ماهیت حقیقی جمهوری اسلامی و داشتههای درونی ایران خسارتبار باشد. بنابراین کسانی که دلسوز جمهوری اسلامی و ایران هستند نباید طوری مشی کنند که متهم به غربگرایی شوند و در نقطه مقابل نباید برای جایابی سیاسی، رقیب را مخالف معیشت مردم معرفی کرد و طرف مقابل نیز رقیب را عمله خارجی بداند. ممکن است این ادبیات رأیآور و پیروزکننده مقطعی هم باشد، اما وقتی به افقهای دوردست نگاه میکنیم، روند را خطرناک میبینیم.
نباید نخبگان جمهوری اسلامی را طوری تفسیر کنیم- یا خود نخبگان نباید خود را طوری معرفی کنند- که مانند مجالس اول مشروطه فراکسیونها مبنی بر وابستگی خارجی شناسایی شوند. در مجالس اولیه مشروطه طرفداران انگلیس، طرفداران شوروی کمونیستی، دموکراتها و... در فراکسیون حضور داشتند و گویی فراکسیونسازی با نگاه به درون ایران نوعی بیکلاسی محسوب میشد.
اگر دو جناح عمده کشور فهم خود از دشمنی غرب با جمهوری اسلامی را از سطح ماهیت حقیقی جمهوری اسلامی به چند مسئله قابل رفع و رجوع تقلیل دهند، این داستان ادامه مییابد و یکی دیگری را متهم به سختی دادن به ملت میکند و دیگری رقیب را متهم به وابستگی به غرب میکند و حاصل چنین زد و خوردی حتی اگر پیروز هم داشته باشد، صفر- صفر است. زیرا با القای دو گزاره صدر این نوشتار آنچه میماند اینکه در ایران هیچ ظرفیت، توان و داشتهای برای به رخ کشیدن و منازعه سیاسی نیست و صرفاً گشایش یا عدم گشایش خارجیمحور انتخابات است و این هم تحقیر ملی و عظمت ایران و هم توهین به وارثان انقلاب اسلامی است.