تفاوت نامزدی و نامردی
به گزارش خبرگزاری رسا، غلامرضا صادقیان در روزنامه جوان نوشت: ثبتنام نامزدهای ریاستجمهوری با ورود جنجالمندها رنگوبوی دیگر گرفت. محمود احمدینژاد و مصطفی تاجزاده دو نفری بودند که پس از ثبتنام اعلام کردند قصد آشوب و به خیابان کشیدن هواداران خود را ندارند و حتی توصیه کردند که اگر رد صلاحیت شدند، کسی به خیابان نیاید! خب! خیلیها ثبتنام کردند و چنین چیزی نگفتند! اگر کسی اول از همه بگوید قصد اردوکشی خیابانی ندارد، گویی ذاتاً خود را ملازم و مساوق فتنه و آشوب میداند! مثل آن فیلسوفی که در معرفی خود میگوید از نیچه تأثیر نپذیرفته است. خب خیلیها از نیچه تأثیر نپذیرفتهاند! وقتی کسی این را میگوید یعنی حداقل قبول دارد که نام او با نیچه در افکار عام و خاص گره خورده است. وقتی کسی میگوید قصد آشوب ندارد، یعنی پذیرفته است که نام او با فتنه و آشوب همردیف است. البته این دو تنها کسانی بودند که با همراهی جمعی از هواداران و با سردادن شعار و حتی برخی درگیریهای فیزیکی ثبتنام کردند!
از طرفی ثبتنام تاجزاده از سوی همفکران او جدی گرفته نشده است و این نشان میدهد کسی روی او برای ریاستجمهوری حساب نکرده و همان نقش احتمالی حاشیهسازی را برای او ترسیم کردهاند! چنانکه عباس عبدی در کانال خود بدون مقدمه و مؤخره، جملهای را از سعدی منتشر کرده است: «این چه حرامزاده مردمانند، سنگ را بسته و سگ را گشادهاند!»
در داستان سعدی صاحب این جمله شخصی ناامید و راندهشده از همه جاست و پرخاشگری او نشانه ناامیدی است. به نظر میرسد بازنشر این جمله از سوی آقای عبدی هم نشانه ناامیدی او از پیروزی دوستانش در انتخابات است. با آنکه تاجزاده و بسیاری دیگر از اصلاحطلبان معروف ثبتنام کردهاند و عبدی نیز اهل قضاوت زودهنگام به جای شورای نگهبان نیست و همواره همگی را از پیشداوری برحذر میدارد!
آیا انصراف سید حسن خمینی و جواد ظریف، ایشان را تا به این حد ناامید و عصبانی کرده است؟ آیا واقعاً بعد از حمایت کامل از روحانی در دو دوره قبل و رسیدن به نقطه کنونی، دوباره قصد داشتند با دو نامزد دیگر که اصولاً جزو نامزدهای اصلی و فابریک و داخل حزبی اصلاحطلبان نبودند، کشور را نجات دهند؟! در آن مثال آیا اگر دیگران را سگ میپندارند، خودشان را هم سنگی برای پرت کردن به سمت سگ میدانند؟ آیا با این خیالها قصد دارند کشوری را نجات دهند؟!
از طرفی کار برای اصلاحطلبان با موضع جدید احمدینژاد که گفته «من اصل لیبرال دموکراسی را قبول دارم»، وارد فاز دیگری شد. البته او مثل بقیه نظریهپردازیهایش، تعریفی مندرآوردی از لیبرال دموکراسی داده و مثلاً با آنکه گفته لیبرال دموکراسی را قبول دارد، افتخار کرده که بدون وابستگی به احزاب وارد سیستم شده و این را نشانه آزادی مطلق خود دانسته است! آیا کسی مثل او که دو دوره با همین سازوکار شورای نگهبان، رئیسجمهور شده است و حالا در لحظه ثبتنام میگوید: «یا من را تأیید میکنید یا انتخابات را تأیید نمیکنم» میتواند درک درستی از دموکراسی داشته باشد؟ باید دید اصلاحطلبان از اینکه تا به آن حد جذابیت دارند که کسی مثل او را نیز به سوی خود جذب کردهاند، خوشحالند یا این نظر او را به حساب مغالطات سیاسی و فراگیری پوپولیسم او میگذارند و خود را از این قرابت، تبرئه و دور میکنند!
در مجموع ثبتنامها تا اینجا بیشتر از پیش نشان داد نهاد سیاست بدون داشتن سازوکار تشکیلاتی مثل احزاب قوی و سازماندهی قانونی و قدرتمند در برگزاری انتخاباتها با همین مسائل خاص روبهرو خواهد بود. موضوع فقط صف نامزدهای سبیلو و کفنپوش نیست که آنها قابل تحملتر از نامزدهای به اصطلاح عادی، اما «شخصی» و «شاخصهمند» هستند. یکی از این شخصیها دیپلمات سابقی است که وعده داده یارانه سوخت را ۶۰۰ هزارتومان کند. یعنی تنها چیزی که از حکومتداری و سیاستورزی به ذهن او رسیده وعده یارانه است. چیزی که آن کفنپوش یا مردان سبیلو هم دقیقاً از این وعدهها و بهترش را دادهاند!
و نمونه شاخصهمندها که دوستانشان وعده قطعی حضور دادهاند، شخص اسحاق جهانگیری است، با شاخصههای فلاکت و نابودی کشور، ریختن میلیاردها دلار به کام رانتخوارها، هدر دادن ۶۰ تن طلا، وعدههای بیسرانجام و ناتوانی در تغییر منشی خود در جایگاه معاون اولی و قهر و خانهنشینی و فهرست طولانی دیگری از همین شاخصهها. کسی که فقط یکبار حضورش در جمعی از شنوندگان در یک برنامه اینترنتی، رکورد واژه «وقاحت» را در میان کاربران فضای مجازی درباره اظهارنظرهای خود شکست.
معتقدم در این انتخابات دانا کسی است که قدر خود را بشناسد، و در نادانی او این بس که ارزش خویش نداند. دشمن رویترین افراد نزد خدا کسی است که خدا او را به حال خود واگذاشته تا از راه راست منحرف گردد، و بدون راهنما برود، اگر به محصولات دنیا دعوت شود تا مرز جان تلاش کند، اما چون به آخرت و نعمتهای گوناگونش دعوت شود، سستی ورزد، گویا آنچه برای آن کار میکند بر او واجب و آنچه نسبت به آن کوتاهی و تنبلی میکند، از او نخواستهاند و این روزگاری است که جز مؤمن بینامونشان از آن رهایی نیابد. (نهجالبلاغه/خطبه ۱۰۳)
حکایت برخی از این نامزدها و ملت شریف و بزرگ ایران، حکایت هزاردستان و کلاغ است! نه عجب گر فرو رود نفسش/ عندلیبی غراب همقفسش!