شماره ۲۳ فصلنامه «فلسفه علم» منتشر شد
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، شماره 23 فصلنامه«فلسفه علم» صاحب امتیازی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و مدیرمسئولی و سردبیری غلامحسین مقدم حیدری منتشر شد.
این فصلنامه در 12 مقاله و 327 صفحه منتشر شده و عناوین، نام نویسندگان و چکیده مقالات به شرح زیر است:
نقش سایبرنتیک در پیدایش هوش مصنوعی
سعیده بابایی؛ منیره بحرینی؛ فائزه نوروزی؛ نرجس صابری؛ کاظم فولادی قلعه
چکیده :تلاشهای زیادی در تاریخ و فلسفه علم صورت گرفته تا برای ماشینها شئونی انسانی تصور شود. گاه به آنها ذهن، گاهی احساس و گاهی هوشمندی نسبت داده شده است. همهی اینها بدان جهت است که مرز انسان و ماشین هر چه بیشتر باریک شود تا شاید روزی به یکدیگر بپیوندند. اما میتوان این تلاش را از مسیری دیگری پیمود. میتوان با نگاه سیستمی و نظاممند به انسان هرچه بیشتر او را به ماشین نزدیک نمود، کاری که رویکرد سایبرنتیکی انجام داده است. این رویکرد در شکلگیری مطالعات هوش مصنوعی نقش بسزایی داشته است و در کنار دو رویکرد محاسبهگرایی و بازنمودگرایی توانسته است هوش مصنوعی را بهعنوان مهمترین و کاربردیترین حوزهی علم به جهان معرفی کند.
منظرگرایی ابزارهای علمی
مهدی خلیلی
چکیده : این مقاله با اندیشیدن به شان معرفتشناختی ابزارهای علمی به مناقشهی واقعگرایی علمی میپردازد. ادعای اصلی مقاله این است که یک دیدگاه منظرگرایانه و در عین حال واقعگرایانه قادر است نقش ابزارها در علم را توضیح دهد. در این راستا، منظرگرایی ابزاری تعریف، و از آن در برابرِ این سه نقد دفاع میشود: 1- منظرگرایی به نسبیگرایی میانجامد، 2- این دیدگاه منظرگرایانه که ابزارها بخشی از واقعیت را بازنمایی میکنند پیشپاافتاده است، 3- این ادعای منظرگرایانه که ابزارها شفاف نیستند یا پیشپاافتاده یا غیرقابلقبول است. در پاسخ، بر اساس مفهوم «قوّت» از نسخهای واقعگرایانه از منظرگرایی دفاع میکنم، و چنین استدلال میکنم که منظرگرایی دلالتهایی جالب توجه برای تکثرِ بازنماییهای علمی و همچنین برای آموزش علم به عموم دارد. به علاوه، توضیح میدهم که دیدگاه (پسا)پدیدارشناختی دربارهی «میانجی» میتواند این ادعا را که ابزارها شفاف نیستند روشن کند.
رابطه ابتناء چندگانه و بازسازی دیدگاه داروینیسم نورونی درمورد آگاهی
جواد درویش آقاجانی
چکیده : اغلب پاسخ های علمی که به مساله آگاهی داده شده، یا به سمت تقلیل گرایی لغزیده اند و یا از طریق کارکردگرایی سعی در تبیین آن داشته اند. اشکال مشترک اکثر آنها نادیده گرفتن جنبه پدیداری و کیفی آگاهی است. دیدگاه داروینیسم نورونی این مزیت را دارد که به رغم علمی بودن، هردو منظر تقلیل گرایی و کارکردگرایی را کنار میگذارد و از طریق مکانیسم انتخاب طبیعی در فرایند تشکیل گروه های نورونی سعی در تبیین آگاهی دارد. این نظریه اگرچه بر اکثر چالش های معاصر که در مسیر تبیین آگاهی قرار گرفته اند، مثل مساله کوربینی، فائق می آید ولی مساله دشوار یا همان تبیین کوالیا را فرومیگذارد. در این زمینه این دیدگاه دچار نوعی عدم کفایت دادههای تجربی برای تعین نظریه است. در این مقاله پیشنهادی برای تکمیل و توسعه این نظریه در جهت عبور از اشکال مذکور، ارائه شده است. این کار با معرفی رابطه ابتناچندگانه که ریشه در متافیزیک تمایلی دارد، انجام میشود. این رابطه ویژگیهای پایه را به ویژگیهای سطح بالا مرتبط میکند اما تفاوت آن با رابطه ابتناء کلاسیک این است که میتواند رابطه خاص علّی بین سطوح را توضیح دهد. در مقاله نشان داده میشود این رابطه قابل انطباق بر نظریه داروینیسم نورونی است. داروینیسم نورنی برای تبیین آگاهی، از قابلیت نورونهای منفرد یا گروههای نورونی و از محرکهایی که از طریق حسگرهای بیرونی بدست میآید و همچنین از ویژگیهای بروز یافته سطح بالاتر، استفاده میکند.
در مقولۀ کم و اقسام آن
غلامحسین رحیمی
چکیده :این مقاله دو هدف اساسی را پی می گیرد. نخست تشریح فشرده مفهوم کم و کمیت از هر دو منظر فلسفی و علمی با هدف برقراری نسبت علمی و ارتباط معنائی فیمابین آنها. و دوم پیشنهاد اصلاح مفهوم فلسفی کم به گونه ای که هم سازگار با مفهوم علمی آن باشد و هم توانائی توصیف واقعیت های کمی را از منظر عقلی و فلسفی بیابد. شرح این معنا، حرف تازۀ مقاله است.این مقاله تأکید دارد که مفهوم «کم»، همانند کثیری از مفاهیم مشترک فلسفی و علمی، باید با نگاه جدید تحلیل شود. این معنا در این واقعیت ریشه دارد که کثیری از مفاهیم مندرج در فلسفۀ طبیعی اسلامی از تحولات گسترده و ژرف علوم طبیعی طی چند قرن اخیرتأثیر نپذیرفته اند. در این مقاله نشان داده می شود که تعریف اولیۀ حکما از مقولۀ کم دقیق است و به نیکی می توان آن را برای تعریف کلی و عمومی کمیت در دانش تجربی جدید نیز به کار گرفت، اما توصیف و انقسام آن باید اصلاح و کامل شود.
تاثیر آموزههای فلسفی بر دانش فیزیولوژی جالینوس
فرزانه عامری
چکیده : هر علمی مبتنی بر پیشفرضهای متافیزیکی و فلسفی است و پزشکی نیز از این امر مستثنی نیست. در پزشکی اخلاطی جالینوس فلسفه و منطق را جزو مقومات طب میداند و نظریه پزشکی خود را بر آن بنیان مینهد. از اینرو جالینوس آناتومی و فیزیولوژی را نه تنها برای مطالعه اندامها و فرآیندهای درون بدن، بلکه منبع مهمی برای پاسخ به سوالات فلسفی میدانست.از اینرو مساله پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزههای فلسفی جالینوس بر دانش آناتومی و فیزیولوژی او است. بدین منظور مقاله از چهار بخش تشکیل شده است: دربخش نخست تاریخچه فیزیولوژی پیش از جالینوس بررسی شده است و بخش دوم به آموزههای فلسفی و مفاهیم مهم دانش فیزیولوژی و نگاه فلسفی جالینوس میپردازدو در بخشهای بعدی تاثیر آموزههای فلسفی جالینوس بر شناخت فیزیولوژی مغز و اعصاب، قلب، تنفس، هضم، تولیدمثل و جنینشناسی مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش به روش کتابخانهای و با اتکا بر آثار منتسب به جالینوس انجام شده است. بررسی آثار مربوط به فیزیولوژی جالینوس نشان میدهد که او تحتتاثیر نظریه سنخیت سهگانه افلاطون معتقد بود که سه اندام اصلی بدن: مغز، قلب و کبد هستند، از اینرو سیستم فیزیولوژی جالینوس شامل مجموعهای از فعالیتهای متمرکز بر کبد، قلب/ریهها و مغز است، فرآیندی که برای ادامه زندگی فرد باید دائماً تجدید شوند. همچنین هدف جالینوس از تشریح و شناخت آناتومی و فیزیولوژی بدن، پی بردن به ماهیت پنوما بود.
تبیین رویتناپذیری اعضا در تشریح اخلاطی
رضا غلامی؛ غلامحسین مقدم حیدری؛ علیرضا منجمی
چکیده :بررسی عناوین اعضای بدن و نیز شمارش آنها در متون تشریحی طب اخلاطی، نشانگر یک مسالهی مهم است. اینکه در این متون و در مقایسه با متون آناتومی مدرن، به تعداد درخور توجهی از اعضای بدن اشاره نشده است. این، در حالی است که این دو نتیجهی متفاوت، حاصل مشاهدات یک عمل یکسان هستند: تشریح جسد. جز این، برخی از این اعضا، با چشم غیر مسلح نیز قابل رویت هستند که رگهای لنفاوی از جملهی همین موارد به شمار میرود. بنابراین، طبیب اخلاطی در فرآیند عمل تشریح، برخی از اعضا را دیده است، اما ندیده است. به دیدگاه نویسندگان این مقاله، علت رویتناپذیری این اعضا، در پیوند مشاهده با نظریه نهفته است. بطور خلاصه، مشاهدهی عمل تشریح طبیب اخلاطی، برخلاف مشاهدهی عمل تشریح آناتومیست مدرن، بر نظریهی اخلاطی استوار بوده است. از این رو، طبیب اخلاطی، در فرآیند عمل تشریح، اعضایی را دیده است که کارکرد اخلاطی داشتهاند. بقیهی اعضای بدن، یا دیده نشدند یا به یک زایدهی گوشتی تقلیل یافتهاند.
واقعگرایی علمی، واقعگرایی ساختاری و برهان فرا-استقراء بدبینانه
میرسعید موسوی کریمی
چکیده : واقعگرایان علمی با استناد به برهان «معجزه نیست» (NM)، صدق (تقریبی) نظریههای علمی و وجود هستومندهای (مشاهدهناپذیرِ) پیشنهاد شده توسط آنها را علت موفقیت علوم در پیشبینی و توضیح میدانند. اما ضدواقعگرایان با استناد به برهان «فرا-استقراء بدبینانه» (PMI)، ادعا میکنند نظریههای موفق و در عین حال کاذبِ گذشته نشان میدهند که رابطهای بین موفقیت یک نظریه در توضیح و پیشبینی، از یک طرف، و صدق آن نظریه، از طرف دیگر، وجود ندارد. یکی از مهمترین پاسخهای واقعگرایان به PMI، نظریۀ «واقعگرایی ساختاری»، ارائه شده توسط جان ورال است. هدف این نظریه این است که نشان دهد ساختار صوری-ریاضی نظریههای موفقِ گذشته در نظریههای موفق امروزی حفظ شدهاند، و ترمهای حاکی از این ساختارها، به هستومندهایی (ساختارهایی) یکسان ارجاع میدهند. در این مقاله، پس از توضیح NM و PMI، با بررسی و نقد نظریۀ واقعگرایی ساختاری در دو خوانش معرفتشناسانه و هستیشناسانه، نشان خواهیم داد که این نظریه توان رد برهان PMI به شکلی فیصلهبخش را ندارد. با این حال، برونشد مقاله این است که چنانچه واقعگرایانِ ساختاری دامنۀ واقعگرایی خود را به گزارههای وجودیِ نظریههای علمی، یعنی به نوعی واقعگرایی موسوم به "واقعگرایی وجودی" محدود سازند، دیگر برهان PMI علیه آنها کارساز نخواهد بود.
ارسطو و اصل ماخ
سید سعید میراحمدی؛ سید امیر سخاوتیان؛ مجید محسنزاده گنجی
چکیده : از آنجا که ارسطو امکان وجود فضایی مستقل از اجسام (فضای مطلق) را نفی کرده است، بنابراین روشن است که به عقیده وی، حرکت نسبت به فضای مطلق (حرکت مطلق) امری غیرممکن است. اما آیا ارسطو توانسته است بدون استفاده از مفاهیم فضا و حرکت مطلق، تبیینی سازگار از حرکت ارائه کند—آن چه که در نظریه نسبیت عام نیز محقق نشده است؟ آیا تبیین ارائه شده از سوی وی برای حرکت با اصل ماخ (نسبی بودن حرکت) سازگار است؟ جهت پاسخ به این پرسشها ضرورت دارد تا نسبت نظریۀ ارسطو با اصل ماخ بررسی گردد. این نوشتار نشان میدهد که تبیین ارسطو از «حرکت»، اصل ماخ را ارضا نمیکند. به علاوه، روشن میشود که علیرغم تلاش ارسطو جهت حذف مفاهیم فضا و حرکت مطلق از فیزیک، نظریه ایشان به طور کامل عاری از این مفاهیم نیست. به عبارت دیگر، نشان داده میشود که نظریة ارسطو در تبیین حرکت وضعی (چرخشی)، دچار ناسازگاریِ درونی است. پژوهش حاضر، دادهها را به صورت کتابخانهای جمعآوری و به صورت توصیفی-تحلیلی بررسی مینماید.
جایگیری ارزشهای اخلاقی در پیامرسانهای فوری بهمثابۀ سیستمهای اجتماعی – فنّی و استلزامات سیاستی آن
ابوتراب یغمائی؛ خشایار قدیری نژاد
چکیده : چرا برخی سیاستهای فناوری موفقیتآمیزند و برخی دیگر خیر؟ گرچه این پرسش یکی از پرسشهای اصلی در سیاست علم، فناوری و نوآوری محسوب میشود، میتوان از منظر فلسفۀ فناوری نیز به آن پاسخ گفت. هدف مقالۀ پیشِ رو بررسی این مسأله و پاسخ به آن با توسل به رابطۀ ارزش و فناوری است که در دهههای اخیر به یکی از درونمایههای اصلی فلسفۀ فناوری تبدیل شده است. امروزه نه تنها ادعای ارزشباریِ فناوری چندان چالشانگیز جلوه نمیکند، که چگونگی جایگیری ارزشهای اخلاقی در فناوری است که به مسألۀ اصلی بدل گشته است. بهعنوان نمونه، فان دو پول اخیراً مسألۀ چگونگی جایگیری ارزشها در سیستمهای هوش مصنوعی بهمثابۀ سیستمهای اجتماعی – فنّی را بررسی و شرحی از آن ارائه کرده است. در این مقاله از این شرح استفاده میشود تا پرسشی مرتبط با سیاست فناوری در ایران تبیین شود: چرا سیاستهای ایجاد و توسعۀ پیامرسانهای بومی و عدم استفاده از پیامرسانهای غیربومی بهمنظور تحقق ارزش نظم عمومی موفق نبودهاند؟
نگاهی نقادانه بر «بازی زبانی شک» و «یقین» در فلسفه ویتگنشتاین دوم
عبدالحمید محمدی؛ علی پایا
چکیده : ویتگنشتاین دوم هر نوع شناختی را در قالب بازیهای زبانی مطرح میکند. او در عین حال معتقد است که هیچ بازی زبانیای بدون وجود یقین امکانپذیر نیست. یقین امری است بیرون از بازیهای زبانی، اما قوام هر نوع بازی زبانی متکی بدان است. حتی شک کردن از نظر او در قالب یک بازی زبانی شکل میگیرد که آن نیز مستلزم یقین و دارای قواعد خاص خود است. در نظر ویتگنشتاین یقین، و نیز شک مطلق و همچنین شناخت مطلق بیمعناست. اما شک نسبی، یا به بیان خود او شک معقول، واجد معناست و میتواند یک بازی زبانی پدید آورد. این نوع بازی زبانی، همچون بازیهای زبانی دیگر، مبتنی بر چیزی است که ویتگنشتاین آن را "جهان-تصویر" یا نظام "گزارههای لولایی" مینامد. "گزارههای لولایی" در نظر ویتگنشتاین بر اساس تجربههای زیسته آدمیان و توافق جمعی ایشان بر سر آنها به وجود میآیند. "لولا"ها به این اعتبار عینیاند، ولی هرچند او با عنوان "گزاره" از آنها یاد میکند، از جنس گزاره در معنای معمول این اصطلاح نیستند: از آنها در ارائه دلایل و استدلالات استفاده نمیشود؛ بلکه در گفتمانهای راجع به علتها (و معلولهایشان) به کار میروند. در این نوشتار اولا به ویژگیهای شک نسبی و قواعد بازی زبانی شک و نیز به ویژگیهای یقین و نظام "گزارههای لولایی" پرداخته شده است و ثانیا با طرح برخی ناسازگاریهای درونی در استدلالات ویتگنشتاین و نیز نشان دادن کاستیهایی در دیدگاه او از منظر عقلانیت نقاد، رویکرد او مورد نقد قرار گرفته است.
مروری بر اصول و مقوّمات نظریه ی «برنامه ی قوی» دیوید بلور و برخی منتقدان وی
محدثه قشقایی خواص؛ قاسم زائری
چکیده : دیوید بلور از سردمداران اصلی مکتب ادینبورا با طرح ریزی اصول چهارگانه ای به تنقیح نظریه ی برنامه ی قوی پرداخت. این اصول چهارگانه شامل اصل علیّت، اصل تقارن، اصل بی طرفی و اصل بازتابی است. بنا بر اصل علیّت، جامعه شناسی می بایست روندی علّی طی کند زیرا تنها در این صورت، منجر به ایجاد باور و یا موقعیتی از معرفت میشود و هم چنین انواع علل جدای از امور اجتماعی در ایجاد باورها وجود خواهند داشت. بنابر اصل تقارن و بی طرفی جامعه شناسی نسبت به دوگانگی ها بی طرف بوده و می بایست انواع یکسانی از علل را مورد تبیین قرار دهد. و نکته ی قابل توجه در اصل بازتابی این است که الگوهای تبیین جامعه شناسی معرفت باید برای خود جامعه شناسی قابل اجرا باشد. دو اصل مهم در برنامه ی قوی، اصل تقارن و بعد اصل علیّت است که بستر بحث و بررسی را در میان مدافعان و منتقدان برنامه ی قوی گسترده است.
رویکرد رابطه گرا به علم مدرن در مکتب ماربورگ
الهام ربیعی؛ مهدی حسین زاده یزدی
چکیده : رابطه گرایی در نقطه مقابل جوهرگرایی قرار می گیرد و به جای مطالعه اشیاء منفک از یکدیگر به مطالعه روابط عینیِ متعین کننده آنها مبادرت می ورزد. مکتب ماربورگ یکی از مهمترین تبیین کنندگان این ایده است. تقریر این مکتب از رابطه گرایی برای حل بحران علم در قرن بیستم یعنی ارائه یک پاسخ برای پارادوکس پیشرفت علم در عین وقوع تغییرات انقلابی در آن بدون از دست رفتن عینیت علمی بود. ایده ی ماربورگی ها این بود که اگر این تغییرات را بتوان بر اساس یک قانون یا روش عینی توضیح داد، اعتبار علم نیز حفظ خواهد شد. این روش عینی همان روش استعلایی است که متاثر از منطق استعلایی کانت صورتبندی شده است. در این رویکرد رابطه مفهوم و واقعیت مورد بازبینی قرار می گیرد، واقعیت خصلت تماما مفهومی و در عین حال پویا پیدا می کند و توضیح داده می شود که ابژه نظریات علمی چطور به طور مداوم به عنوان یک مولفه فرهنگی بازتولید می شود.
علاقه مندان جهت کسب اطلاعات بیشتر درباره فصلنامه«فلسفه علم» می توانند به نشانی تهران، بزرگراه کردستان، خیابان 64 شرقی، کوچه اول، بنبست احداثی، پلاک 6، طبقه 3 یا به نشانی اینترنتی این فصلنامه به آدرس philosophy.ihcs.ac.ir مراجعه کنند یا تماس بگیرند.