بیم و امیدهای محمدرضا پهلوی برای فرار از کشور
در 26 دی 1357، مجلس شورای ملی به بختیار رای اعتماد داد. شاه در مصاحبهای در فرودگاه اعلام کرد برای استراحت و معالجه فعلاً ایران را ترک می کند و بازگشتش به بهبود وضع جسمی اش بستگی دارد و در ابتدا به مصر و از آن جا به امریکا خواهد رفت.[1] در این روز، کارتر در مصاحبه ای اعلام کرد تغییر حکومت در ایران به معنای از بین رفتن ایران نیست. او ابراز امیدواری کرد در ایران ثبات و آرامش برقرار شود.[2] «ونس و برژینسکی با توجه به ادامه هرج و مرج در ایران بالاخره باین توافق رسیدند که شاه بهتر است در مصر بماند. چرا که حضور او در آمریکا ممکن است موجب بروز موج ضد آمریکائی گردد. برژینسکی هنوز احساس میکرد، شاه کلید قدرت ارتش است و بهتر است که تا رسیدن زمان مناسب در نزدیک ترین فاصله با کشورش باشد.»[3]
شاه از رفتار دولت امریکا نسبت به خود رضایت نداشت. او بعداً گفت مایل بوده از مصر به امریکا برود ولی او را از این کار منع کرده بودند[4] به همین دلیل در دوم بهمن 57، به جای امریکا به سوی مراکش رفت.[5] زاهدی دو روز پس از آن اعلام کرد امریکا نمی خواهد شاه را بپذیرد.[6] شاه نیز از عهدشکنی کارتر و نزدیکان خود گله کرد و افزود برخلاف قول کارتر، واشنگتن به طور مداوم وی را مورد حمله قرار داده است.[7] به دنبال آن، رسانههای گروهی اعلام کردند دولت امریکا تماس خود را با شاه قطع کرده و حتی زاهدی سفیر او را نپذیرفته اند.[8] شاه درباره خروجش از ایران در پاسخ به تاریخ آورده است که بعضی از اطرافیانش به منظور آرام سازی محیط به او توصیه کردند چند هفته ای از ایران دور شود و یک هفته قبل از خروجش از ایران که تصادفاً مقارن با کنفرانس گوادلوپ نیز بود احساس کرده است که کار از کار گذشته است. او معتقد بود تغییر سیاست امریکا نسبت به رژیمش را مدت دو سال بود که احساس می کرد. او تا حدی نسبت به این مسئله اطمینان داشت که از نلسون راکفلر یکی از دوستان قدرتمند امریکایی اش پرسید ممکن است امریکا و شوروی دنیا را بین خود تقسیم کرده باشند که راکفلر پاسخ داد تا جایی که اطلاع دارد قطعاً چنین نیست.[9]
او گمان می برد کارتر به این نتیجه رسیده که باید به رژیم او که موجب بی ثباتی ایران شده خاتمه دهد و امریکا برای برآورده شدن منافعش در سایه ایرانی باثبات مایل به روی کار آمدن دولتی است که بهتر از شاه بتواند منافعش را تضمین کند.[10] به نظر سولیوان تا پیش از برگزاری کنفرانس گوادلوپ و لغو ماموریت الیوت[11]، شاه گمان می برد امریکا بر اساس یک طرح و نقشه اساسی در ایران پیش می رود و هدف از آن، حفظ ایران در دایره نفوذ امریکا و حفظ سلطنت در خاندان اوست اما پس از آن به این نتیجه رسید که امریکا طرح و سیاست مشخصی راجع به ایران ندارد.[12] علاوه بر شاه، افراد دیگری هم هستند که معتقدند تبعید او و وقایعی که بعد از آن رخ داد تا حد زیادی با رضایت دولت امریکا صورت گرفت.[13] امیر اصلان افشار بعدها از عدم تمایل شاه برای خروج از کشور خبر داد. او گفت شاه تصمیم داشت در اوایل ژانویه 1979/اواسط دی 1357، برای دو ماه به امریکا برود و سپس به ایران بازگردد. وی همچنین گفت شاه قصد داشت با هدایای بسیاری به امریکا برود و با کارتر و اعضای مجلس سنا و سازمان سیا گفتگو کرده و اهمیت ایران را برای امریکا و خطر افتادن آن را به دست افراطیون برای آن ها تشریح کند.[14] زاهدی نیز از جمله کسانی است که اعتقاد دارد کارتر حمایتش را از روی شاه برداشت.[15] بر طبق گفته او، این سولیوان بود که از شاه خواست هر چه زودتر ایران را ترک کند و حتی به او گفته بود اگر الان از ایران خارج شود بهتر از یک ساعت دیگر است.[16] بر طبق گفته او، سفرای امریکا، انگلیس و فرانسه در دیداری به شاه توصیه کردند از ایران خارج شود.[17] زاهدی به هنگام حضور شاه در ایران بارها از او خواست از ایران خارج نشود زیرا بیم داشت که دیگر نتواند بازگردد.[18] فرماندهان نظامی به شدت مخالف خروج شاه از ایران بودند.[19] از جمله، قره باغی که در دیداری از شاه تقاضا کرد ایران را ترک نکند ولی شاه گفت سولیوان و هایزر برای خروج از ایران در این مورد اصرار دارند. هنگامی که در ملاقاتی دیگر قره باغی خواسته خود را تکرار کرد شاه گفت شما در جریان همه کارها نیستید. برنامه و طرحی وجود دارد.[20]
شاه انتظار داشت مانند سال 32 بار دیگر بازگردد چراکه کارتر به طور تلویحی به موضوع بازگشت مجدد شاه به قدرت پس از خروج موقت از کشور در گوادلوپ اشاره کرد: ما احساس نگرانی نمیکنیم، زیرا ارتش و نظامیان هستند. آنها قصد دارند بر اوضاع مسلط شوند.[21]
هایزر نیز در جلسه نهم ژانویه با سران ارتش، مسئله آماده سازی زمینه برای برگشت شاه پس از یک مرخصی (کوتاه مدت) را مطرح میکند:
«به سران ارتش گفتم اعلیحضرت به کشوری احتیاج دارند که بعد از مرخصی به آن بازگردند و مهم این است که همه شما آمادهاید در ایران بمانید تا به اثبات برسانید که آن هدف، عملی شود. من فکر میکنم باید راههای بیشتری ایجاد کنیم که در جهت همین اهداف با بختیار کار کنیم... باید از بختیار حمایت کنید تا بداند میتواند روی شما حساب کند. شما باید به هر میزان که میتوانید نیروی خودتان را صرف حمایت از او کنید. باید همه چیز را تحت کنترل بگیرید. این از هم گسیختگی وحشتناکی را که در کشور حاکم است، از بین ببرید و ایران را برای بازگشت شاه بسازید.»[22]
هایزر در روز یازدهم ژانویه [بیست و یکم دی ماه] به ملاقات شاه میرود. وی در مورد این ملاقات ميگوید: شاه اینک به طرحهائی چشم دوخته بود که ارتش مشغول کار روی آنها بود. شاه گفت که هنوز نمیداند چه کسی این طرح را به مرحله اجرا در خواهد آورد. توضیح دادم که امیدوارم ایده طرحها را تحت رهبری بختیار به موقع اجرا در آوریم.[23]
پس از ملاقات فوق، هایزر جریان دیدار با قرهباغی را چنین توضیح میدهد:
قرهباغی گفت: یک چیز هست که باید به شما بگویم. شاه به ما دستور داده که به حرف شما گوش بدهیم و به شما اطمینان داشته باشیم و با شما کار کنیم. پرسیدم: چه موقع این حرف رازده است؟ گفت: هنگامی که با شاه ملاقات داشتهاند...[24] احساس کردم شاه درنظر دارد به محض آرام شدن اوضاع، به کشور باز گردد. یا اگر ارتش اوضاع رادردست گرفت به کشور برگردد. خیلیها حدس میزدند که شاه به آسوان [مصر] برود و ارتش در غیاب او کودتارا صورت دهد و شاه ازآسوان یکسره به تهران برگردد. شاه نمیخواست در کودتا دست داشته باشد، زیرا نمیخواست (شخصاً) به عنوان عامل خونریزیهای کودتا معرفی شود.[25]
البته منصور رفیعزاده (نماینده ساواک در آمریکا) در این باره ميگوید: شاه با خود عهد کرده بود که در بازگشت، افراطیون مسلمان را یک بار برای همیشه قلع و قمع نماید.[26]
خبرگزاری فرانسه نیز در تاریخ یازدهم ژانویه 1979[ 21/10/57 ] از قول ونس (وزیر خارجه آمریکا) میگوید: شاه طبق قانون اساسی، رئیس کشور [ایران] است و ما به همکاری با او ادامه میدهیم. این خبرگزاری، طی گزارش دیگری از قول معاون وزیر خارجه آمریکا میگوید: این مسئله که شاه صحبت از تعطیلات کرده، نشانه آن است که میخواهد بعداً به کشورش بازگردد.[27]
به هرحال 26 دی ماه 1357 شاه با چشمانی گریان از کشور فرار کرد. بخش فارسی رادیو کلن به نقل از مطبوعات آلمان به چشمان گریان شاه هنگام فرار اشاره میکند و میگوید: شاه هنگام ترک ایران اشک در چشمانش حلقه بسته بود؛ امری که البته بی مورد نیست، ولی هیچ کس نمیتواند قبول کند که مردم ایران به خاطر وی یک قطره اشک ریخته باشند. به همین دلیل مسافرت شاه در عین حال به معنای سرنگون شدن اوست. رادیو کلن این نکته را هم افزود که مردم ایران از یک سو از خارج شدن شاه از ایران شادی میکنند و از سوی دیگر خود را آماده استقبال پرشور از آیتالله خمینی میسازند.[28]
به گزارش اطلاعات، با رفتن شاه ايران غرق در نور و گل و شادي بود. مردم درشهرها مجسمههاي شاه را پايين ميكشيدند و تصاوير امام خميني را نصب ميكردند.[29] به گزارش روزنامهي كيهان در تهران چهار ميليون نفر رفتن شاه را جشن گرفتند. دانشجويان در دانشگاه ملي و صنعتي مجسمههاي شاه را ساقط كردند. مردم در شهرهاي آمل، بندرعباس، دزفول، ساري، كاشان، چالوس، انديمشك، زنجان و... مجسمههاي شاه و رضاشاه را پايين كشيدند و عكسهاي امام خميني را به جاي آن نصب كردند.[30] مردم دركرمان سه مجسمه را پايين كشيدند و پرچم اللهاكبر به جاي آن نصب كردند.[31]
روزنامه تایمز مالی نیز نوشت: بعید به نظر میرسد که شاه بتواند به ایران باز گردد. شاه در سال ۱۹۵۳ به کمک ارتش و قدرتهای خارجی توانست بار دیگر به قدرت برسد ولی امروز بحران ایران با آن زمان فرق دارد و جدیتر است. روزنامه اسکاتمن نیز همین موضوع را تکرار کرد: «خروج شاه از ایران پایان حکومت وی است.»[32]
اردشیر زاهدی آخرین سفیر شاه در امریکا با دیدن شادی مردم از فرار شاه میگوید: «من همان شب که فیلم این تظاهرات و شادی مردم از رفتن شاه را دیدم متوجه شدم که تاریخ شاهنشاهی ایران به پایان رسیده و شاپور بختیار هم نخواهد توانست سلطنت را نجات بدهد. متأسفانه ارتشیها هم از رفتن شاه اظهار شادی کرده و سربازان مسلح عکسهای خمینی را به سرنیزههای خود نصب کرده و شادی میکردند.»[33]
حسين فردوست در مورد اضمحلال ارتش پس از خروج شاه كه نتيجهي قطعي خروج شاه از ايران است، چنين برداشتي دارد: «با خروج محمدرضا، ارتشي كه او فرمانده كل و سمبل آن بود، روحيهي خود را از دست داد و بدنهي آن در انقلاب مستحيل شد و سران آن در سردرگمي كامل غرق شدند.»[34]
پینوشتها:
[1] . آرمسترانگ، اسکارت، آمریکا و سقوط شاه، ترجمه: خورشید، بی جا، پرهام، تیر 1360، ص 72.
[2] . اطلاعات، 27/10/1356، ش 15762، ص 8.
[3] . آرمسترانگ، پیشین، ص 72.
[4] . پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، تهران، انتشارات البرز، چاپ دهم، 1388، ص 434.
[5] . نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج سالة ایران (از کودتا تا انقلاب)، ج 2، تهران، مؤسسة خدمات فرهنگی رسا، چاپ هفتم، 1384، ص 397.
[6] . همان، ص 399.
[7] . همان، ص 402؛ نک: کرباسچی، پیشین، ص 321.
[8] . همان، ص 406.
[9] . پهلوی، پاسخ به تاریخ، پیشین، صص 415 ـ 411؛ نک: لدین، مایکل و ویلیام لوئیس، پیشین، ص 20؛ رفیع زاده، پیشین، ص 346؛ سالینجر، پیشین، ص 93.
[10] . لدین مایکل و ویلیام لوئیس، کارتر و سقوط شاه، ترجمه: ناصر ایرانی، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم، 1363، ص 20.
[11] . یکی از برنامههایی که مقامات آمریکایی برای حفظ منافع خود در ایران مطرح کرده بودند، مذاکره با امام خمینی بود. سولیوان در تماس تلفنی با ونس و نیوسام توصیه کرد یک مقام ارشد نظامی را برای مذاکره مستقیم با امام به پاریس بفرستد. وزارت امور خارجه تئودور الیوت را که بازرس کل وزارت امور خارجه و به زبان فارسی مسلط بود برای گفتگو با امام خمینی برگزید. واشنگتن به سولیوان اطلاع داد جریان این امر را به اطلاع شاه برساند بدون اینکه نظر او خواسته شود. سولیوان این کار را انجام داد و شاه بدون مخالفت، فقط از او خواست جریان ملاقات و مذاکرات را به اطلاعش برسانند. مأموریت الیوت برای 16 دی 1357، قطعی شد. اما این مأموریت به انجام نرسید و لغو شد.
[12] . خاطرات دو سفير (اسراري از سقوط شاه و نقش آمريكا و انگليس در انقلاب ايران)، مترجم: محمود طلوعي، تهران: علم، چاپ چهارم، 1384، ص 205.
[13] . لدین، مایکل و ویلیام لوئیس، پیشین، ص 20.
[14] . شوكراس، ويليام، آخرین سفر شاه، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر ذهن آویز، چاپ شانزدهم، 1387، ص 29.
[15] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، اردشیر زاهدی و اشاراتی به رازهای ناگفته، تهران، پیکان، چاپ دوم، 1381، ص 180.
[16] . همان، ص 159.
[17] . همان، صص 185 ـ 184.
[18] . همان، صص 186 ـ 183.
[19] . اطلاعات، 19/10/1357، ش 15755، ص 8.
[20] . قره باغی، عباس، اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، (مرداد ـ بهمن 57)، تهران: نی، چاپ ششم، 1365، صص 155 ـ 154.
[21] . بهبودی، هدایتالله. «گوادلوپ»، فصلنامه مطالعات تاریخی. شماره 11، زمستان 1384، ص 240.
[22] . رابرت هایزر، مأموریت در تهران (خاطرات ژنرال هایزر) ترجمهی ع ـ رشیدی، تهران، مؤسسهی اطلاعات، 1365، ص 58.
[23] . مأموریت در تهران. پیشین، ص 79.
[24] . همان. ص 86.
[25] . همان. ص 88.
[26] . علياننژاد، میرزا باقر. «روزی که شاه رفت»، فصلنامه مطالعات تاریخی. شماره 11 .زمستان 1384، ص 166.
[27] . يزدي، ابراهیم، «آخرین تلاشها در آخرین روزها»، تهران: قلم، 1363 .ص 102.
[28] . روزی که شاه رفت، پیشین، ص 165.
[29]. روزنامهي اطلاعات 27/10/1357
[30]. روزنامهي كيهان 27/10/1357
[31]. همان 26/10/1357
[32] . همان، ص 165.
[33] . زاهدی، اردشیر، 25 سال در کنار پادشاه (خاطرات اردشیر زاهدی)، به کوشش ابوالفضل آتابای، تهران، عطایی، 1381، ص 335.
[34]. فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج اول، اطلاعات، تهران 1387، ص 571.