شاهکار رضاشاه پهلوی در محرم/ پوشیدن لباس مشکی ممنوع!
پیشتر در گزارشی اشاره شد که رضاخان پهلوی در زمانی که سردار سپه بود، با رویکرد تزویرگرایانه، تلاش بسیاری کرد تا خود را فردی مذهبی نشان دهد. او در دهه اول محرم به خصوص روزهای تاسوعا، دسته عزاداری راه میانداخت و پیشاپیش دسته، گِل به سر و صورت میمالید و با چهرهای عزادار حرکت میکرد یا به خانه علما میرفت و میگفت قزاقها سرباز شما و امام زمان (عج) هستند اما به محض آن که به سلطنت رسید، شروع به اجرای اوامر بالادستان انگلیسی خود کرد و به مخالفت با مجالس عزاداری پرداخت.
همزمان با فرمان منع حجاب، عزاداری ممنوع شد
در گزارشی که میتوانید کاملش را اینجا مطالعه کنید، اشاره شد که سیاست گام به گام رضاخان، ابتدا با تقلیل ایام عزاداری شروع شد و او تعطیلات چهار روزه پایان دهه اول محرم را کاهش داد. بعد به بهانه مدرن شدن و تمایل به غربی شدن، تغییر صورت ظاهری عزاداری به مراسم کلیسا را دنبال کرد. او دستور داد در مجالس روضه از میز و نیمکت (به رسم کلیسا) استفاده کنند و زن و مرد مختلط بشینند و زنان هم حجاب نداشته باشند. در نهایت رضاشاه در سال ۱۳۱۲ تعزیه سیدالشهدا را ممنوع کرد و بعد عزاداری محدود شد. در سال ۱۳۱۴ که فرمان منع حجاب صادر شد، اساساً عزاداری هم ممنوع شد.
رضاشاهی که برای معجر کشیدن از سر زینب به سینه میزد، فرمان کشف حجاب داد
رضاشاه که روزی در مقابل دسته قزاقها فریاد میزد: «اگر در کربلا قزاق بودی/ چهسان معجر ز زینب میربودی» خودش دستور کشف حجاب را صادر کرد. در همان سال ۱۳۱۴ فرمان ممنوعیت عزاداری نیز صادر شد. براساس بخشنامه محرمانه وزارت داخله در ۲۸ اسفند ۱۳۱۴ در ایام سوگواری محرم و صفر راه انداختن دستهها ممنوع شد. جو خفقان به سمت و سویی رفت که روضههای خانگی، مراسمات حوزههای علمیه و از همه عجیبتر، ذکر مصایب حضرت سیدالشهدا (ع) در مجالس ترحیم هم ممنوع اعلام شد.»
پیرو فرمانهای بعدی که پشت سر هم میرسیدند، از بستن دستمال یا روسری برای شرکت در مجالس روضه جلوگیری شد؛ تا اینکه در سال ۱۳۱۶ شمسی، طی اطلاعیه محرمانه وزارت داخله به طور کلی روضهخوانی ممنوع شد. در این اعلامیه، هدف از ممنوعیت روضهخوانی، «خارج کردن مردم از خرافات و آشنا نمودن مردم به تمدن امروز» به عنوان «وظیفه اساسی دولت در مسایل داخلی» دانسته شده بود.»
عوامل رضاشاه به زور مانع برپایی مجالس عزا میشدند
سختگیری و خفقان رضاخانی، گاهی هم خیلی فجیع و بیمحابا میشد. مثلاً حاکم اصفهان برای اینکه بتواند منویات همایونی را اجرا کند، تقاضای «جواز شدت عمل» میکند. در سندی از اسناد وزارت دربار این نامهنگاریها آمده است. در یکی از این اسناد و در فرمان وزارت دربار در خصوص اجرای قانون اتحاد لباس و جلوگیری از دستجات عزاداری در مورخه ۱۳۰۹/۱۰/۷ آمده است: «برای اجرای کامل قانون... حکومت جلیله اصفهان پیشنهاد نمودهاند، هرگاه به رفق و مدارا و اندرز و نصیحت پیشرفت ننمود، تدابیر شدیده اتخاذ شود. مراتب به عرض خاکپای مبارک همایونی ارواحنافداه رسیده و مورد تصویب واقع گردید.»
حاکم اصفهان، چند روز بعد در نامهای به تیمورتاش (وزیر دربار) مینویسد: «بنده با مراجعه به روحیات ایرانی هیچ تردید ندارم که در این مملکت سعادت را باید عنفاً و جبراً تحمیل این مردم کرد و همین که پای زور به میان آمد، همه تسلیم خواهند شد. ولی با سفارشاتی که پی در پی به بنده فرمودهاید تا دستور جدی به بنده مرحمت نفرمایید مطابق وظیفه که دارم مبادرت به خشونت نخواهم کرد. اما راجع به سینهزن و دستجات تعزیه و این افتضاحی که در تمام ایران نظیر ندارد، این هم معطوف است به قسمت اول، یعنی بدون جبر و زور ممکن نیست از این کار جلوگیری شود.»
وقتی پوشیدن لباس مشکی در ایران ممنوع شد
تلاشهای رضاشاه برای ضربهزدن به مجالس عزاداری به همینجا ختم نشد. همانکس که در دسته عزاداری در کوچهها فریاد میزد: «ز جور کوفی و بیداد شامی/ حسین یاور ندارد ای نظامی» ۲ سال بعد از ممنوعیت عزاداری و فرمان کشف حجاب در سال ۱۳۱۴، دستور عجیبتری داد و در سال ۱۳۱۶ اعلام کرد که پوشیدن لباس مشکی ممنوع است. همانطور که پیشتر گفته شد مردم که برای مقابله با دستورات رضاشاه، روی به برگزاری مراسم عزاداری به صورت مخفیانه، در زیرزمینها و حتی بیابانهای اطراف شهرها کرده بودند با این دستور با مشکلات بسیاری روبرو شدند.
جای روضه سیدالشهدا در ختم مختصری از پیشینه و خدمات متوفی گفته شود
اتفاقات حیرتآور پشت سر هم روی میداد و ممانعت ذکر مصیبت تا جایی پیش رفت که خواندن مرثیه اهل بیت حتی در ختمها هم ممنوع شد و این در سال ۱۳۱۸ رقم خورد. این ممنوعیت گاهی دردسرساز هم میشد. مثلاً مردم که خیلیهایشان حتی از این بخشنامهها و اعلامیهها خبری نداشتند، در مجالس ترحیم درگذشتگان خود، ذکر مصیبتی هم از مصائب سیدالشهداء (ع) میکردند. این وضعیت، کار را برای عُمال رضاخان دشوار کرده بود. برای همین برخی از این کارگزاران در پی سامان دادن به اوضاع برآمدند. برای نمونه استاندار خراسان در ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ به نخست وزیر نوشت: «چون مدتی است ذکر مصیبت اکیداً ممنوع گردیده و ممکن است به استناد این ماده در بعضی نقاط، ندانسته مبادرت به ذکر مصیبت کنند، بنابراین و نظر به اصلاحاتی که از ۱۳۱۴ به این طرف در وضعیت اجتماعی کشور حاصل شده به نظر بنده سزاوار است که به طور کلی در مقررات مجالس ترحیم تجدیدنظری به عمل آمده و مخصوصاً ماده مربوط به ذکر مصیبت حذف و عندالاقتضاء اجازه داده شود در پایان مجلس، مختصر ذکری از پیشینه و خدمات متوفی گفته شود.»
دستور راهاندازی کارناوال شادی همزمان با ماه محرم
اما اوج شاهکارهای رضاشاه در محرم سال ۱۳۱۹ اتفاق افتاد. دولت رضاخانی به سران اصناف و بنگاهها دستور داده بود تا همزمان با ماه محرم، «کارناوال شادی به راه بیندازند و در سال ۱۳۱۹ جشن با ایام تاسوعا و عاشورا مصادف گردید. در آن شب، عدهای عمله طرب و فواحش، سوار بر کامیونهای روباز، به رقص و پایکوبی در خیابانها پرداختند...»
محاسن کسی را که به مجلس روضه میرفت، میتراشیدند
این روند تا هنگام سقوط پهلوی اول و تبعید او به تبعیدگاه ادامه داشت. رضاخان که بهحق خاطرهای تلخ از خود در تاریخ به جای گذاشت، در اذهان ملت مؤمن ایران هم که دل در گرو امام حسین (ع) و یاران وفادارش دارند، سالهایی از رنج و تنگنا را آفرید. در این دوره «تا میتوانستند مردم را اذیت و آزار کردند و دیگر کسی جرأت نمیکرد برای امام حسین (ع) عزاداری کند. اوضاع بهگونهای بود که حتی از جلسات چندنفری هم جلوگیری میشد و نمیگذاشتند سه نفر با هم روضه بخوانند. اگر کسی به مجلسی میرفت و نام امام حسین (ع) را میبرد و گزارش میدادند او را دستگیر میکردند، گاهی محاسنش را میتراشیدند و گاهی هم شکنجه یا چند ماه زندان میکردند.
با رفتن رضاشاه، تکایای تعطیل شده جان گرفتند
از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ آمریکاییها در گزارشهای خود آوردند که ایران یکپارچه آماده اغتشاش و شورش علیه پهلوی و رضاخان است؛ آن هم در دوران قدرت رضاشاه و مهمترین دلیلش مبارزه رضاشاه با حجاب و شعائر حسینی بود که موجب نارضایتی جامعه ایران شد. مردم آماده شورش بودند. همان ایام با موضعگیریهای رضاشاه در جنگ جهانی و چرخشش از انگلیس به سمت آلمان و به دلیل نارضایتی و همراهی نکردن مردم، انگلیسیها تصمیم به عزل او گرفتند. در شهریور سال ۱۳۲۰ رضاشاه رفت و محمدرضا پهلوی به سلطنت رسید.
با رفتن رضاشاه، در سال ۱۳۲۱ دستههای عزاداری راه افتاد و تمام تکایا و حسینیههای تعطیل شده جان گرفت. البته این با دستور پهلوی نبود بلکه خواست مردم به این سمت میرود.
حرفهای حاج مرزوق در اولین دسته عزاداری بعد از رضاشاه
در اولین دستههای عزاداری که در آن سال به راه میافتد، حاج مرزوق مداح سرشناس آن دوران در بازار تهران زمانی که به سبزه میدان میرسد، عصای خود را بلند میکند و میگوید: «کو آن زندیقی که عزای سیدالشهدا را ممنوع کرده بود؟» او به هر فرنگی مآبی در آن روزها میرسید، میگفت: «کو آن شاهی که میخواست چراغ عزای سیدالشهدا را خاموش کند، اما پُف کرد، ولی ریشه خودش سوخت.»
مردم در آن سالها علنی عزاداری میکنند. پهلوی دوم مماشات میکند، اما او هم بعد از مدتی دوام نمیآورد و به مخالفت با مجالس عزاداری به سبک خود میپردازد. از این مخالفتها هم خواهیم گفت.