۰۶ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۳:۰۸
کد خبر: ۷۳۰۲۲۱

ماجرای رزمنده‌ای که با خدا شوخی کرد و شهید شد!

ماجرای رزمنده‌ای که با خدا شوخی کرد و شهید شد!
در حالی که محسن به شیرین کاری‌هایش ادامه می داد نارنجک تفنگی در حال عبور یک تکه از سر محسن برداشت گوئی قاچی قرمز از هندوانه برداشته باشند و خون همچون دوش حمام‌، سرازیر بود همان دم روح بلندش به آسمان پرکشید.

در حالی که  ۳۴ سال از سال‌های حماسه و دفاع می‌گذرد، ولی هنوز جانبازانی هستند که تیر و ترکش باقی مانده در بدنشان همچنان آنها را به آن سال‌ها پیوند می‌زند، سال‌هایی که اوج مظلومیت ملت ایران اسلامی بود.

رزمندگان هشت سال دفاع مقدس که پیرو مکتب حسین ( ع) هستند در راه مقتدای زمان خود حضرت امام خمینی( ره) به تاسی از حضرت ابوالفضل العباس مشق جانبازی کرده و در راه حفظ آرمان‌های اسلام ناب محمدی از جان و مال خود گذشتند.

امروز به مناسبت روز جانباز با یکی از همین جانبازان سرفراز  شهرستان مراغه به گفتگو نشسته‌ایم.

سیدکاظم فاطمی ۶۴ ساله همان رزمنده ۲۲ ساله‌ای است که همزمان با آغاز جنگ تحمیلی از سوی حزب بعث راهی جبهه‌های نبرد شد تا از خاک و کیان میهن اسلامی دفاع کند.

حالا بعد از ۳۴سال که از سال‌های حماسه می‌گذرد تیر و ترکش‌هایی که در بدنش جا خوش کرده‌اند او را راهی بیمارستان نموده  تا بلکه پزشکان بتوانند با عمل‌های جراحی تا حدودی از دردهایش  بکاهند.

در یک صبح زمستانی در بیمارستانی‌ در تبریز به دیدارش رفتم تا از شور جوانی در سال‌های دفاع برایم سخن بگوید.

ندای غدیری امام 

سیدکاظم فاطمی ابتدا به گذشته فلش بک می‌زند، به سال‌های قبل از شروع جنگ تحمیلی.

او می‌گوید: جوانان‌ باید چرایی و چگونگی آغاز جنگ تحمیلی را مطالعه کنند و بدانند که همه حکومت‌های شاهنشاهی در طول ۲۵۰۰ سال توسط هسته مرکزی صهیونیسم همچنین حکومت پهلوی بدون رفراندوم و انتخابات با کودتا روی کار آمده و ظلم و ستم، بی‌عدالتی، فقر و تبعیض را به بالاترین سطح خود  رسانده بودند.

در این زمان ندای غدیری امام خمینی( ره) برای مبارزه با  ظلم و ستم به گوش مردم رسید و چون آنان از  نژادپرستی، نظام طبقاتی و .... خسته شده بودند ندای  امام عزیز را با گوش جان شنیده و در سال ۱۳۵۷  جمعیت دهها میلیونی به صحنه آمده و ضمن مختومه اعلام کردن پرونده ۲۵۰۰ ساله رژیم ستمشاهی، با ولایت بیعت جانانه نمودند. 

عراق بهترین گزینه برای حمله به ایران

در چند صد سال قبل از انقلاب، ایران برای استکبار جهانی به عنوان ژاندارم منطقه محسوب می‌شد  وقتی با پیروزی انقلاب آن موقعیت از دستش خارج شد در بعضی از استان‌ها آشوب راه انداخت و چون نتیجه‌ای نگرفت  جنگ تحمیلی را آغاز کرد تا ضمن به زانو در آوردن نظام نوپای اسلامی، ژاندارم جدید خودش را نیز در منطقه مهم آسیای غربی مستقر نماید.

ابتدا بررسی کرد که از طریق کدام همسایه می‌تواند به ایران حمله کند ؟ 

دید عراق بهترین گزینه است چرا که هم از دیرباز  بعضی‌ از‌‌ سران آن کشور به نفت و آبهای گرم ایران طمع داشتند و از طرفی حاکمیت حزب بعث به ریاست صدام جاه طلب  بهترین گزینه می‌باشد و به راحتی می‌تواند آن رژیم را به حمله نظامی به ایران تشویق کند، بنابراین  حزب بعث عراق را  تجهیز و بیش از دهها کشور دیگر به او کمک کرده و جنگ را آغاز کردند.
 
تجزیه کردستان با شعار خودمختاری

  او ادامه داد:  رزمندگان اسلام با اشاره انگشت امام خمینی(ره) که به تحلیل  و تفسیر عالمانه‌اش ایمان داشتند، راهی صحنه های نبرد شدند تا از مرزهای اسلام دفاع کنند.

هنوز جنگ به صورت رسمی شروع نشده بود ولی زمزمه‌هایی در کردستان به گوش می رسید، احزاب و سازمان‌های جدایی طلب  کردستان طی یک برنامه سازماندهی شده، تصمیم گرفتند با بهره‌برداری از عدم ثبات و  اوضاع نامطلوب کشور، این منطقه حساس ایران را با شعار مردم فریب خودمختاری تجزیه کنند.

حزب کومله و دموکرات در کردستان با استفاده از جو متشنج ماه‌های اولیه بعد از پیروزی انقلاب با ایجاد اغتشاش، ناآرامی‌هایی در شهرها به وجود آورده بودند و شهر پاوه به محاصره آنها درآمده بود.

پاوه باید آزاد شود

امام فرموده بودند من به عنوان فرمانده کل قوا دستور می دهم " پاوه باید آزاد شود" به محض شنیدن پیام امام بود که سیدکاظم در سال ۱۳۵۸ و در سن ۲۱ سالگی با کمیته « پاسداران شماره یک » به آن مناطق می شتابد.

حالا او مدال افتخار جانبازی در راه میهن را بر سینه دارد و پا ها ،زانو  و مفصل هر دو دست نیز با مهمانانی به نام ترکش روزگار می‌گذرانند.

این جانباز مدافع میهن علاوه بر چندین عمل جراحی در پاها و دست ها در گذشته، پنج نوبت مچ پای راستش را در سال ۶۱ و ۶۲ و سال ۱۴۰۱عمل جراحی کرده است تا  دردهای ناشی از ترکش‌ها تا حدی  آرام‌تر شود.

رد پای این جانباز میهن اسلامی را علاوه از سال ۵۸‌ در کردستان، می‌توان با گردانهای توحیدی در خط پدافندی آبادان،  عملیات " طلوع فجر در مهاباد به عنوان فرمانده گردان،  همچنین با لشگر قدس در مقطع عملیات خیبر و در هور العظیم  در عملیات‌های کربلای ۸، نصر ۷، بیت المقدس ۲ در ماهوت به عنوان معاون گردان و در نهایت معاون تیپ ۱۳۸ مهندسی رزمی  در دفاع مقدس دید.

مدیون جانبازان نخاعی، مغز اعصاب و شیمیایی هستیم

در حالی که سیدکاظم فاطمی به تازگی عمل شده و در روی تخت بیمارستان درد می‌کشید و دوستانش عکس‌های رادیولوژی مملو از ترکش و پیچ و مهره بعد از عمل را برایم نشان می‌دادند، خواهش کردم از دفعات  و نحوه مجروح شدن‌هایش در جبهه‌ها بگوید که جواب نداد و چون بیشتر اصرار و تاکید کردم این موضوعات باید گفته شود  تا جوانان در آینده بدانند که رزمندگان چه ها کشیدند، گفت: علاوه از شهدا صدها هزار جانباز و شاید هم بیشتر به خصوص جانبازان قطع نخاعی، جانبازان  مغز و اعصابی  و شیمیایی‌ها  با وضعیت فجیعی مجروح  شده و دردها کشیده و می‌کشند، اما  با نهایت وقار و صبر پای ولایت و انقلاب هستند و لذا  مجروحیت‌های اینجانب خیلی ساده و عادی بود.

در مورد نحوه مجروح شدنم باید بگویم  ابتدا در عملیات طلوع فجر چندین گلوله و ترکش از هر دو پا و در همان سال در مهاباد با تیر ساقب کالیبر ۵۰ از  همین مچ پا و در عملیات کربلا ۸ با یک ترکش نسبتا بزرگ خنجری از بالای زانو مجروح شدم.

همچنین در آستانه عملیات بیت المقدس ۲ که حدود ۴۰ روز بود با رزمندگان مهندسی رزمی به آماده سازی منطقه مشغول بودیم، اولین روزی بود که غذای گرم آورده بودند، قبل از ناهار و حین وضو گرفتن در پای تانکر با بمباران خوشه‌ای هواپیما از مفاصل هر دو دست و زانوی پا و شکم ترکش‌های متعدد خوردم و  تاکنون به ترتیب در بیمارستان‌های بوعلی همدان،  بهشتی و پادگان امام رضای مراغه ، .... اصفهان ، چندین بار در بیمارستان نجمیه تهران و شهدای تبریز عمل کرده  و اینک در شهریار تبریز بستری شده‌ام.  

شوخی با خدا 

از او در مورد یکی از ماندگارترین خاطرات آن سال‌ها می‌پرسم و او در حالتی که قطرات اشک در چشم هایش جمع شده و دلتنگ رفقای شهیدش شده است تعریف می کند"  خاطرات متعددی از عزم و اراده، ایمان، توکل، صبر و نحوه مجروحیت و شهادت رزمندگان دارم.

اما همیشه با چند خاطره خاص زندگی کردم، از جمله در عملیات طلوع فجر که در محاصره دشمن بودیم و دشمن با تیر و آرپی جی و خمپاره محل محاصره را می‌کوبید، اوضاع عجیبی  شده بود و بعضا رزمندگان پیر و جوان یکی بعد از دیگری مجروح و شهید می‌شدند.

در آنجا یکی از پاسداران جوان به نام محسن فکری که به  شادابی و سرزندگی و شوخ طبعی و در عین حال کاری بودن شهره گردان بود و منبع روحیه گردان شناخته می‌شد، بعد از اینکه منطقه را با خمپاره  و ....بمباران می‌کردند و می‌دید عزیزانی شهید یا مجروح می شوند روبه خدا کرده و با نهایت صمیمیت که گوئی با دوست صمیمی چندین ساله خود سخن می‌گوید، می‌گفت" پس مال من کو" ؟

ساعتی بعد که با همان حال و هوا کار می کرد و گاهی به سوی دشمن تیر اندازی و گاهی خشاب ها و مهمات و قمقمه های شهدا و یا کشته های دشمن را از دور و نزدیک جمع آوری کرده و  جهت استفاده رزمندگان به محل استقرار در محاصره می آورد ، یک تیر کلاش به بازویش اصابت نمود.
( اگر تیر کلاش به جای غیر حساس اصابت نماید ، خیلی دردناک نمی شود )  لذا بلافاصله با چهره خندان روبه آسمان از حضرت دوست گلایه کرده و مثل بچه ای که به دلیل کمی غذا و پول از والدینش گلایه نماید ، عرض کرد:
این چیه به من فرستادی ؟!
به بچه بدی قبول نمی کنه !

محسن بازهم به شیرین کاری‌هایش ادامه می‌داد که دیدیم با یک بطری آب پرتقال که گویا از سنگرهای دشمن  پیدا کرده بود، آمد که طبیعتا در آن محاصره و کمبود شدید آب و غذا چیز با ارزشی بود. به هر کدام از  مجروحان و رزمندگان در دسترس به اندازه یک قاشق در ته لیوان آبمیوه می داد و در نهایت به پیش بنده که مجروح و قادر به حرکت نبودم، آمد و یکی از دوستان دیگر هم کنار ما نشست و آقا محسن دوست داشتنی سهم ما را هم به استکانهایمان ریخت و آخرین قطرات مانده را به لبهای خندان خود نزدیک می‌کرد که  در همان  لحظه نارنجک تفنگی از بالای سر ما رد شد در طی چند ثانیه چنان گرد و غباری اطرافمان را گرفت که قادر نبودیم چیزی ببینیم، بعد از اینکه گرد و خاک فرونشست و توانستیم چشم های خود را بازکنیم دیدم پره نارنجک تفنگی در حال عبور، از سر محسن با همان استکان در دست و با همان حالت خنده و لبخند، گوئی قاچی قرمز از هندوانه برداشته باشند، از سرش برداشته است و همچون دوش حمام‌، خون سرازیر است و در همان لحظات اولیه هم روح بلندش به ملکوت اعلا پیوست.

ای کاش آن لحظه با شکوه را که نمونه‌ای از هزاران بود، کسی با گرفتن عکس و فیلم شکار می‌کرد تا آیندگان می‌دیدند که بر خمینی و یارانش چه گذشت؟

قصور کردیم

وقتی می‌پرسم حالا سهم شما از انقلاب و دفاع مقدس چیست؟

با افسوس می‌گوید سهم من از انقلاب و دفاع مقدس قصور است، انقلابی که با حرکت عظیم خود جلو می رود.  من در مقابل مادران و پدرانی که چهار یا پنج پسر خود را تقدیم انقلاب کرده و در راه میهن اسلامی شهید شدند چکار کرده‌ام. من هیچ کاری نکرده‌ام.

 آنها همواره همپای انقلاب هستند و به حرکت مقتدرانه و رو به پیشرفت انقلاب کمک می‌کنند.
در طول انقلاب اسلامی از  سال ۴۲ تا به حال ۲۴۰ هزار انسان متعالی به عنوان شهید جان پاکشان را  تقدیم اسلام نموده‌اند، گوئی برای هر روز از ۴۴ سال انقلاب ۱۵ شهید قربانی شده و از برکات خون مطهر آنهاست که  اکنون ما در میهن اسلامی با عزت و افتخار زندگی می‌کنیم.

شکل‌گیری هیات رزمندگان اسلام در مراغه

هیات رزمندگان اسلام یکی از هیات‌های عزاداری است که در سراسر کشور فعالیت می‌کند جالب است بدانیم رزمندگان مراغه ای این هیات را  در سال ۱۳۶۰ پایه‌گذاری کردند که سیدکاظم فاطمی درباره چگونگی شکل گیری هیات رزمندگان اسلام اطهارداشت: قبل از عملیات طلوع فجر در سال ۱۳۶۰ وقتی از مراغه اعزام می‌شدیم سوم محرم بود، گردان ما متشکل از رزمندگان آذرشهر، سراب، بناب و هشترود بود، قبل از اعزام در عزاداری شبانه یکی از محلات که شاید صدها سال است ادامه دارد، با در دست داشتن آرم سپاه و نوحه های حماسی که توسط شهید بزرگوار محمد رضا رحیم نژاد خوانده می شد شرکت و در جمع دهها هزار نفری عزاداران به سخنرانی سردار شهید حمید درخشی گوش می‌کردیم.

با دوستان هماهنگ شدیم هر کجا رفتیم مراسم هیات نیز برگزار شود. اول به تهران و پادگان امام حسین ( ع) و بعد به پادگان ابوذر در سرپل ذهاب رفتیم و تا روز عاشورا هیات عزاداری برگزار شد.
 سپس در  سال ۱۳۶۱ و برای اولین بار در کشور این هیات با نام هیات رزمندگان اسلام در مراغه رسما شکل گرفت و از سال ۱۳۷۵ در سراسر کشور با همین نام تشکیل گردید..

انتشار نشریه طلوع فجر به یاد شهدا

انتشار نشریه بعد از عملیات طلوع فجر یکی دیگر از اقدامات فرهنگی است که سیدکاظم فاطمی به آن اشاره کرده و افزود: بعد از عملیات طلوع فجر در سال ۱۳۶۰ و  قبل از اینکه گردان به منطقه برگردد تصمیم گرفتیم نشریه طلوع فجر با ذکر اسامی و زندگی نامه شهدا و چند مقاله از شهید پرکار و ....همچنین با پیام گردان توحیدی مراغه که در شب عملیات طلوع فجر و .. نوشته شده بود، با امکانات آن‌زمان آن هم در جبهه به تعداد ۳۰۰نسخه و به تعداد اعضای گردان چاپ کنیم. این نشریه قبل از بازگشت گردان توحیدی به مراغه منتشر و ,توسط پیکی به خدمت خانواده معظم  ۳۶ شهبد گردان در مراغه ارسال گردید.


منت دار همسرم هستم

سیدکاظم فاطمی لابه لای صحبت‌های خود از همسرش به نیکی یاد کرد و گفت: در سال ۱۳۶۲ با همسرم خانم اشرف محدث ازدواج نمودم و اکنون صاحب دو فرزند هستیم.

 دخترم زینب خانم دانشجوی دکترای ادبیات و پسرم آقا روح الله دانشجوی ترم آخر پزشکی است. 
 همسرم در تمام این سال‌ها با صبوری و بردباری در کنارم بوده و مرا حمایت کرده و در تربیت فرزندانمان که الحمدلله بسیجی و ولایی بوده و خود را خدمتگزار این مردم انقلابی می‌دانند، نقش اصلی و اساسی ایفا کرده‌اند و حتی در فعالیت‌های پشت جبهه و حمایت از رزمندگان فعالیت های فراوانی داشته‌اند که در اینجا بر خود وظیفه می‌دانم از بزرگواریهایشان  تشکر نمایم.

 هیچ وقت پشیمان نیستم

در آخر می‌پرسم آیا از حضور در جبهه پشیمان شده‌اید و او با صراحت می‌گوید: هیچ وقت از حضور در جبهه پشیمان نیستم و در مقابل یکایک رزمندگان و جانبازان و شهدا که چندین و چند برابر این بنده گناهکار خدا، عاشقانه متحمل زحمات طاقت فرسائی شده‌اند کاری نکرده‌ام.

مگر اینجانب به عنوان فردی ناچیز از جمع کثیر رزمندگان اسلام، در مقایسه با والدین و همسران و فرزندان آنان چه کار کرده‌ام؟ لذا فقط باید بگویم شرمنده ام.

او معتقد است اهل قلم  باید مجاهدت و رشادت‌های رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس را برای جوانان تبیین کنند و در شرایط فعلی جامعه که تعدادی با ناآگاهی و با تحریک افراد و گروهک‌هایی همچون منافقین‌ کوردل، سلطنت طلبان احمق،‌کوموله و دموکرات تجزیه‌طلب که با تحریک رژیم‌های رو به افول تروریستی و غاصب، دست به ناامنی در جامعه زده بودند‌، با تبیین اتفاقات و حوادث تاریخی این کشور می توانند در آگاه سازی نسل امروز بسیار موثر باشند.

او بر این باور است  اینگونه جریانات مثل ابرهای سیاه زودگذرهستند و برکتی ندارند. چرا که مردم در همه این سال‌ها با اتکا به نیروی لایزال الهی ثابت قدم بوده و با امید به آینده حرکت می‌کنند و دوستان و دشمنان هم می‌دانند که‌ الحمدالله  رویش‌ها از ریزش‌ها بیشتر است.

احسان قنبری نسب
منبع: فارس
ارسال نظرات