روایتنگار؛
نقش آفرینی مردم در ملی شدن صنعت نفت (۲)
آنچه در این مطلب آمده است روایت تاریخی حضرت آیتالله العظمی خامنهای از زمینههای شکلگیری اعتراض مردمی به استعمار نفت توسط بیگانه تا ملی شدن صنعت نفت، قیام ۳۰ تیر و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ است.
به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، صنعت نفت ایران در سال ۱۳۲۹ با محوریت آیتالله کاشانی و دکتر مصدق و خواست مردم از استعمار انگلیس خارج و ملی میشود و پس از آن نخستوزیریِ دولت ملی بنام مصدق رقم میخورد. نهضت ملی با همهی موفقیتها ناگهان با استعفای دولت مصدق و بر سر کار آمدن قوام السلطنه و خطر بازگشت سلطهی انگلیس بر نفت ایران مواجه میشود. آیتالله کاشانی بار دیگر مردم را به صحنه میآورد و نخستوزیری مجدد دکتر مصدق را فراهم میکند؛ اما اینبار مصدق با آیتالله کاشانی سر ناسازگاری و اختلاف سر میدهد و به خانهنشینی کاشانی منجر می شود.
مصدق در مقابله با شکایتها و افزونخواهیهای انگلیس نسبت به نفت ایران به آمریکا اعتماد میکند و اینبار نوبت آمریکاست که پاسخ اعتماد مصدق را با ایجاد کودتا و سقوط دولت ملی او بدهد.
آنچه در اینجا در ادامه مطالب گذشته آمده است روایت تاریخی حضرت آیتالله العظمی خامنهای از زمینههای شکلگیری اعتراض مردمی به استعمار نفت توسط بیگانه تا ملی شدن صنعت نفت، قیام ۳۰ تیر و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ است.
اهمیت حادثه سی تیر
مسألهى حادثهى سىام تیر از حوادث تاریخى مهم ملت ماست ... این حادثه حامل یک درس و پیامى است که اگر ما آن درس را فراموش کنیم و اگر آن پیام را نشنویم یقیناً ضربه خواهیم خورد. در مورد حادثهى سىام تیر باید عرض کنم که این حادثه مورد یک تحریف بزرگ تاریخى قرار گرفته است. روزى که در حقیقت باید روز کاشانى اسم پیدا مىکرد و روز حضور فقاهت اسلام و حضور مظهریت دین و عواطف دینى در صحنهى مبارزات سیاسى در طول زمان تا قبل از پیروزى انقلاب به کلى ماهیت و حقیقت دیگرى پیدا کرده بود. شاید تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى کمتر کسى باور مىکرد که حادثهى مهم سىام تیر به یک مرجع دینى، به یک عالم بزرگ، به یک فقیه ارزشمند، مرحوم آیتالله کاشانى ارتباطى به این نزدیکى دارد.(۷۶)
انحلال مجلس و طلب اختیارات بیشتر توسط مصدق
انحلال مجلس و طلب اختیارات بیشتر توسط مصدق
در انقلابهای گوناگون، در فاصلههای زمانی گوناگون، آن کسانی که پیشواها و به اصطلاح رهبران ملتها بودند، بالاخره درماندند؛ گفتند آقا ! ما اختیارات تام و تمام میخواهیم. دکتر مصدق دو سال و خردهای در این کشور حکومت کرد، بخش عمدهای از این دو سال، دو مجلس آن روز را منحل کرد(۷۷) یعنی چیزی که به حسب ظاهر نماد دمکراسی بود؛ که البته در آن، دموکراسی هم نبود و گفت من اختیارات میخواهم،(۷۸) اختیارات مجلس را هم در اختیار گرفت؛ گفت بدون این، نمیتوانم.(۷۹) در دو سال حکومت خودش، یک سال یا بیشتر، با اختیاراتِ مطلق زمامداری کرد؛ خودش قانون وضع میکرد، خودش امضاء میکرد و خودش به اجرا میگذاشت.(۸۰) اما طاقت نیاورد. نتوانست.(۸۱) حالا مصدق که یک حکومت مردمی بود.(۸۲) این کجا با نظام جمهوری اسلامی قابل مقایسه است(۸۳) آزادی و دموکراسیای که انقلاب به ما داد، حتّی در دوران مصدق هم - که دوران نسبتاً آزاد و به قول خودشان دموکراسی بود - به هیچوجه نبود.(۸۴)
۲۵ تیر ۱۳۳۱ شمسی: استعفای ناگهانی مصدق از نخستوزیری
۲۵ تیر ۱۳۳۱ شمسی: استعفای ناگهانی مصدق از نخستوزیری
بعد از آنى که مجلس هفدهم در سال ۱۳۳۱ - اوائل سال ۱۳۳۱ - تشکیل شد ... مثلاً یکسالى بود که حکومت مصدق سرکار بود، چون مجلس جدید تشکیل شده بود، دولت رفت استعفا داد و به دنبال استعفا مجدداً دولت انتخاب شد، یک مشکلى پیشامد کرد که مصدق رفت پیش شاه و استعفاى خودش را به شاه داد؛ با اینکه مجلس رأى اعتماد به دولت مصدق داده بود، مصدق رفت و بدون اینکه هیچکس را در جریان بگذارد، با مرحوم کاشانى مشورت بکند، یا با آن کسانى که عوامل اصلى در صحنه نگه داشتن مردم بودند اندک چیزى بیان کند، یا با مردم چیزى در میان بگذارد رفت استعفا کرد و ناگهان همه مطلع شدند که دکتر مصدق استعفا کرده. شاه هم از فرصت استفاده کرد، یکى از مهرههاى قدیمى دستنشاندهى استعمار انگلیس و از نوکرهاى دیرین و خانهزاد انگلیسیها - یعنى قوامالسلطنه - را سرکار آورد.(۸۵)
نخستوزیری قوامالسلطنه و تهدید مردم و سردمداران نهضت ملی
نخستوزیری قوامالسلطنه و تهدید مردم و سردمداران نهضت ملی
البته قوام السلطنة قبلاً هم نخست وزیر بود و در دوران حکومت دستنشاندهى انگلیس در ایران سوابق خیلى زیادى دارد. قوامالسلطنه آمد سرِ کار و یک اعلامیهى بسیار تند و شدیداللحنى را منتشر کرد. بنده یادم است، من فراموش نمىکنم آن فضایى را که از رعب به خاطر اعلامیهى قوامالسلطنه بوجود آمده بود. در مشهد من با پدرم مىرفتم دیدم افرادى مىرسند به هم - از جمله به پدر من - و از اعلامیهى تهدیدآمیزِ خطرناک قوامالسلطنه آهسته حرف مىزنند. در این اعلامیه قوام السلطنة مردم را تهدید کرده بود و سردمداران نهضت را تهدید کرده بود که خشونت به خرج خواهد داد، سرکوب خواهد کرد، و هر مانعى را از سر راه خودش برخواهد داشت. یک اعلامیهى تند و شدیداللحنى است و بههرحال همه را تهدید کرده بود.(۸۶)
تفکر مشترک ملیگراها، سلطنتطلبها و انگلیسیها در تقابل با روحانیت
من احساس مىکنم تصورات و احساس قوامالسلطنه و سلطنتطلبها و انگلیسیها در مورد روحانیت درست همان احساسى بود که ملىگراها داشتند، و این یک چیز عجیبى است. اینها هر دو با هم دشمن و مخالف بودند، اما در مقابلهى با دین و حضور علماى دین و دخالت افکار اسلامى یک فکر داشتند.
توى اعلامیهى قوامالسلطنه... دکتر مصدق تحقیر شده، اما مرحوم آیتاللهکاشانى با خصومت با او برخورد شده. در آنجا قوامالسلطنه مىگوید که من از عوامفریبى سیاسى بدم مىآید، اشاره مىکند به مصدق، چون مصدق مىآمد با مردم حرف مىزد و حرفهایى که مردم دوست مىداشتند و بر طبق افکار مردم بود مىگفت. آن مرد سیاستمدارِ انگلیسى مستبد از اینجور کارها بدش مىآمد، اسم این را مىگذاشت عوامفریبى سیاسى. بعد مىگوید من از ریاکارى دینى هم بدم مىآید، که بیایید شما ارتجاع سیاه را به بهانهى ترس از تسلط خرابکاران سرخ بر کارها مسلط کنید، یعنى مىگوید من از مصدق متنفر و منزجرم به خاطر اینکه کاشانیها و دینىها را بر سرکار آورده؛ پیداست آن کسى که نقطهى مقابل حرکت انگلیسها در ایران است، آن کسى که دستگاه استبداد شاه و دستگاه انگلیسها و کمپانیها و سوءاستفادهچیها او را در واقع سد و مانع در راه خودشان مىدانند، آن مصدق نیست آن کاشانى است. (۸۷)
موضعگیری آیتالله کاشانی در مقابل اعلامیه قوام
توى اعلامیهى قوامالسلطنه... دکتر مصدق تحقیر شده، اما مرحوم آیتاللهکاشانى با خصومت با او برخورد شده. در آنجا قوامالسلطنه مىگوید که من از عوامفریبى سیاسى بدم مىآید، اشاره مىکند به مصدق، چون مصدق مىآمد با مردم حرف مىزد و حرفهایى که مردم دوست مىداشتند و بر طبق افکار مردم بود مىگفت. آن مرد سیاستمدارِ انگلیسى مستبد از اینجور کارها بدش مىآمد، اسم این را مىگذاشت عوامفریبى سیاسى. بعد مىگوید من از ریاکارى دینى هم بدم مىآید، که بیایید شما ارتجاع سیاه را به بهانهى ترس از تسلط خرابکاران سرخ بر کارها مسلط کنید، یعنى مىگوید من از مصدق متنفر و منزجرم به خاطر اینکه کاشانیها و دینىها را بر سرکار آورده؛ پیداست آن کسى که نقطهى مقابل حرکت انگلیسها در ایران است، آن کسى که دستگاه استبداد شاه و دستگاه انگلیسها و کمپانیها و سوءاستفادهچیها او را در واقع سد و مانع در راه خودشان مىدانند، آن مصدق نیست آن کاشانى است. (۸۷)
موضعگیری آیتالله کاشانی در مقابل اعلامیه قوام
بعد در سال ۱۳۳۱ که ضدّ حملهى دربار علیه مصدّق شروع شد و او از نخستوزیرى برکنار گردید، فقط یک عامل توانست مجدّداً قدرت را به مصدّق برگرداند و او مرحوم آیتالله کاشانى بود.(۸۸) در مقابل این اعلامیه و در مقابل این توپ و تشر بسیار قوى - که البته متکى به ارتش و به نیروهاى مسلح هم بود، و متکى به انگلیسها هم در خارج بود - فقط یک نفر مقاومت کرد، یک انسان قوى و مقاوم و مبارز فریادش را بلند کرد و بلند کردن فریاد او ترس را و محیط رعب را شکست، به مردم دل و جرأت داد، قدرت داد، مردم وارد صحنه شدند و نتیجه به عکس آن چیزى شد که شاه و درباریها و پشتیبانانشان مىخواستند؛ آن شخص مرحوم آیتاللهکاشانى بود. آیتاللهکاشانى بعد از آنى که این اعلامیه را قوامالسلطنه منتشر کرد یک اعلامیهى تندى متقابلاً او داد و گفت من مقاومت مىکنم، من حکومت قوام را قبول نمىکنم، من اگر قوامالسلطنه کنار نرود و این حکومت دستنشانده عقب ننشیند من کفن مىپوشم و مىآیم بیرون. اجتماعات مردم را تشکیل داد.(۸۹)
نخستوزیری مجدد مصدق با جلب حمایت مردمی توسط آیتالله کاشانی
نخستوزیری مجدد مصدق با جلب حمایت مردمی توسط آیتالله کاشانی
در روز سىتیر مردم به دعوت مرحوم آیتاللهکاشانى آمدند خیابانها براى مقابلهى با حکومت تحمیلى شاه - که قوامالسلطنه را نخستوزیر کرده بود و مقدمهاى بود براى اینکه مجدداً انگلیسها برگردند، مجدداً امتیاز نفت به انگلیسها داده بشود و همان سلطههاى قدیمى انگلیسى مجدداً از سرگرفته بشود.(۹۰) مردم کفن پوشیدند و در تهران و شهرهاى دیگر به خیابانها آمدند.(۹۱) هنوز چهلوهشت ساعت نشده بود که با حضور مردم در صحنه و با مقاومتشان و با خون دادن مردم - که کشتهها دادند و خون دادند - دولت قوام سقوط کرد و مجدداً مصدق را از خانه آوردند بیرون و نخستوزیر کردند و مجدداً مصدق نخستوزیر شد؛ سىتیر این بود حادثهاش.(۹۲) لذا قوامالسلطنه سه روز بیشتر نتوانست به عنوان نخستوزیر بماند. اصلاً مگر مىشد در مقابل امواج عظیم مردم که آیتالله کاشانى راه انداخته بود، مقاومت کرد؟ لذا قوامالسلطنه کنار رفت و دوباره مصدّق بر سرِ کار آمد.(۹۳) عامل و قهرمان و صحنهگردان اصلى این ماجرا (هم) مرحوم آیتاللهکاشانى بود.(۹۴)
اشتباه مصدق در حادثه سیتیر
اشتباه مصدق در حادثه سیتیر
بعد از آنى که مجدداً دولت دکتر مصدق روى کار آمد اولین عکسالعملى که نشان داده شد بىاعتنایى به مرحوم آیتاللهکاشانى بود. مصدق دید مردم آمدند توى خیابانها و شعار دادند و «یا مرگ یا مصدق» گفتند و یک عدهاى کشته شدند، مطلب بر او مشتبه شد، خیال کرد این مردم از او حمایت مىکنند، نفهمید که مردم از دین و از احساسات دینیشان حمایت مىکنند. همان اشتباهى که آن روسیاه فرارى(۹۵) هم همیشه در ایران داشت که مىگفت مردم فلانقدر به من رأى دادند.(۹۶)
این خیلى حقیقت تلخى است براى ما. آن کسانى که کسى اینها (ملیگراها) را نمىشناخت، در یک گوشهاى بودند، در انزوا بودند، دلشان خوش بود که دو کلمه یک جا بنویسند حداکثر، اگر دل و جرأت مىکردند که بنویسند.(۹۷) (آنگاه که) با کمک دین، با کمک علما، با کمک احساسات دینى مردم سرِ کار آمدند تا اندک فرصتى پیدا کردند در طول تاریخ لگد زدند، این درسى است که در مشروطه هم ما گرفتیم، در نهضت ملى هم این درس تکرار شد.(۹۸)
پیشوایى علماى دین، اشاره و تأیید آن کسانى که مورد تأیید مردمند، نفس گرم آن کسانى که مردم به نفس آنها احترام مىگذاشتند و اعتماد مىکردند آنها را وارد صحنه کرد. به مجرد اینکه وارد صحنه شدند احساس کردند زیر پایشان محکم هست پشت کردند، بىوفایى کردند، بىصفایى کردند، از آن ریشهاى که بر آن روئیده بودند خودشان را قطع کردند... در مشروطیت هم همینجور. اولین کارى که آن کسانى که در رأس کار قرار گرفته بودند انجام دادند، این بود که مشروطه را از مادر او - که از پستان او شیر نوشیده بود مشروطه - جدا کنند؛ یعنى از دامن علماى اسلام و فقهاى دین، همین کارى که در نهضت ملى هم متأسفانه پیش آمد.(۹۹)
دوران منزوی شدن آیتالله کاشانی
این خیلى حقیقت تلخى است براى ما. آن کسانى که کسى اینها (ملیگراها) را نمىشناخت، در یک گوشهاى بودند، در انزوا بودند، دلشان خوش بود که دو کلمه یک جا بنویسند حداکثر، اگر دل و جرأت مىکردند که بنویسند.(۹۷) (آنگاه که) با کمک دین، با کمک علما، با کمک احساسات دینى مردم سرِ کار آمدند تا اندک فرصتى پیدا کردند در طول تاریخ لگد زدند، این درسى است که در مشروطه هم ما گرفتیم، در نهضت ملى هم این درس تکرار شد.(۹۸)
پیشوایى علماى دین، اشاره و تأیید آن کسانى که مورد تأیید مردمند، نفس گرم آن کسانى که مردم به نفس آنها احترام مىگذاشتند و اعتماد مىکردند آنها را وارد صحنه کرد. به مجرد اینکه وارد صحنه شدند احساس کردند زیر پایشان محکم هست پشت کردند، بىوفایى کردند، بىصفایى کردند، از آن ریشهاى که بر آن روئیده بودند خودشان را قطع کردند... در مشروطیت هم همینجور. اولین کارى که آن کسانى که در رأس کار قرار گرفته بودند انجام دادند، این بود که مشروطه را از مادر او - که از پستان او شیر نوشیده بود مشروطه - جدا کنند؛ یعنى از دامن علماى اسلام و فقهاى دین، همین کارى که در نهضت ملى هم متأسفانه پیش آمد.(۹۹)
دوران منزوی شدن آیتالله کاشانی
البته بسیارى از مردم ما حادثهى سىام تیر را به یاد دارند؛ اما نه فقط جوانهایى که متولد بعد از آن حادثه هستند یا در اوقات آن حادثه کم سن و خارج از گود و صحنهى سیاست بودند، بلکه اکثر مردم ما هم تحلیل درستى از آن حادثه ندارند. علت هم این است که بعد از حادثهى سىام تیر شاید بتوان گفت بلافاصله بعد از حادثهى سىام تیر تا روز پیروزى انقلاب اسلامى همیشه بلندگوهاى تبلیغاتى در دست کسانى بود که با کارگردان و صحنهگردان اصلى این حادثه - یعنى مرحوم آیتالله کاشانى - مخالف بودند.
یک مدت که هنوز دکتر مصدق بر سرکار بود و جبههى ملى مسئول امور کشور بودند، آن روز که بلندگوهاى آنها مرحوم آیتاللهکاشانى را به صورت یک انسان ضد حرکت آزادیخواهانه و عامل اختلاف و عامل تفرقه و تجزیه معرفى کردند، بعد هم که آنها رفتند و جاى خودشان را به کودتاگرها و آمریکائیها و عناصر و ایادى سلطنتطلب رژیم پادشاهى ایران دادند، آنها هم عیناً همین خط را تعقیب کردند و همین راه را رفتند؛ و معلوم شد که هدفها در مورد کوبیدن روحانیت مبارز و شخص مرحوم آیتاللهکاشانى میان سلطنتطلبها و ملىگراها هدفهاى مشترک است.
مرحوم آیتاللهکاشانى که ما در میان علماى مبارزمان نظیر این مرد را کم داشتیم؛ مردى بود قوى، مردى بود شجاع، مردى بود پارسا، آدمى بود بىطمع، تهدید و تطمیع در او اثر نمىکرد، بسیار زیرک و هوشیارانه مسائل را مىدید، زمینه چینى نفوذ آمریکا در کشور ما را بعد از واقعهى خلع ید و روى کار آمدن دکتر مصدق به روشنى پیشبینى کرد، حتى به دکتر مصدق خبر هم داد که متأسفانه البته اثرى نکرد. یک چنین شخصیت باعظمتى را بعد از آنى که واقعهى سى تیر گذشت اول از طرف آن دولت ملى و کارگردانان دولت مصدق، بعد هم از طرف ایادى رژیم آنچنان زیر فشار قرار دادند که این مرد سالهاى متمادىاى از عمرش را که بعد از آن زنده بود، - گمان مىکنم شاید بیش از ده سال ایشان زنده بودند بعد از این حادثه - در غربت، در انزوا به سر برد اما با کمال قدرت و استقامت تحمل کرد.(۱۰۰)
یک مدت که هنوز دکتر مصدق بر سرکار بود و جبههى ملى مسئول امور کشور بودند، آن روز که بلندگوهاى آنها مرحوم آیتاللهکاشانى را به صورت یک انسان ضد حرکت آزادیخواهانه و عامل اختلاف و عامل تفرقه و تجزیه معرفى کردند، بعد هم که آنها رفتند و جاى خودشان را به کودتاگرها و آمریکائیها و عناصر و ایادى سلطنتطلب رژیم پادشاهى ایران دادند، آنها هم عیناً همین خط را تعقیب کردند و همین راه را رفتند؛ و معلوم شد که هدفها در مورد کوبیدن روحانیت مبارز و شخص مرحوم آیتاللهکاشانى میان سلطنتطلبها و ملىگراها هدفهاى مشترک است.
مرحوم آیتاللهکاشانى که ما در میان علماى مبارزمان نظیر این مرد را کم داشتیم؛ مردى بود قوى، مردى بود شجاع، مردى بود پارسا، آدمى بود بىطمع، تهدید و تطمیع در او اثر نمىکرد، بسیار زیرک و هوشیارانه مسائل را مىدید، زمینه چینى نفوذ آمریکا در کشور ما را بعد از واقعهى خلع ید و روى کار آمدن دکتر مصدق به روشنى پیشبینى کرد، حتى به دکتر مصدق خبر هم داد که متأسفانه البته اثرى نکرد. یک چنین شخصیت باعظمتى را بعد از آنى که واقعهى سى تیر گذشت اول از طرف آن دولت ملى و کارگردانان دولت مصدق، بعد هم از طرف ایادى رژیم آنچنان زیر فشار قرار دادند که این مرد سالهاى متمادىاى از عمرش را که بعد از آن زنده بود، - گمان مىکنم شاید بیش از ده سال ایشان زنده بودند بعد از این حادثه - در غربت، در انزوا به سر برد اما با کمال قدرت و استقامت تحمل کرد.(۱۰۰)
جدایی دکتر مصدق از آیتالله کاشانی
مصدق بعد از سىتیر احساس کرد که دیگر به کاشانى احتیاجى ندارد... آنى که در عمل نشان داده شد این بود؛ پشت کرد. مرحوم آیتاللهکاشانى مىخواست اسلام پیاده بشود، لذا بود که بر روى افکار اسلامى، احکام اسلامى پافشارى مىکرد. این از نظر ملىگراهاى آن روز یک نوع ارتجاع به حساب مىآمد.(۱۰۱)
دو مسأله در اینجا وجود داشت که این دو تا انسان را، دو چهرهى معروف را از هم جدا مىکرد؛ مصدق و کاشانى را. یک مسأله، مسألهى شخصیتهاى این دو نفر بود. در حقیقت شخصیت مصدق و شخصیت کاشانى اصلاً به هم نمىخوردند. یک مدتى سر راه اینها با هم در یک کارى همآواز و همآهنگ شدند، تصادف بود.(۱۰۲)
شخصیتشناسی آیتالله کاشانی
دو مسأله در اینجا وجود داشت که این دو تا انسان را، دو چهرهى معروف را از هم جدا مىکرد؛ مصدق و کاشانى را. یک مسأله، مسألهى شخصیتهاى این دو نفر بود. در حقیقت شخصیت مصدق و شخصیت کاشانى اصلاً به هم نمىخوردند. یک مدتى سر راه اینها با هم در یک کارى همآواز و همآهنگ شدند، تصادف بود.(۱۰۲)
شخصیتشناسی آیتالله کاشانی
کاشانى یک روحانىِ تمام عمر را به مبارزه گذرانیدهى در میدانهاى جنگ حضور پیدا کردهى سالها در زندان و تبعید گذرانده بود. یک طلبهى به قناعت عادت کرده و زندگى را قانعانه گذرانده. یک روحانى که الان که به ریاست مجلس شوراى ملى آن روز رسیده مثلاً یا به عنوان یک چهرهى معروف روحانى معرفى شده، در فکر این است که از این موقعیت براى آرزوهاى اسلامى یک مسلمان که در دل او از همه بیشتر هست یک قدمى بردارد... آمد با همان زندگى طلبگى فقیرانهى خودش زندگى کرد. نه یک خانهى مجللى، نه یک وضع مرفهى. با اینکه همه چیز در اختیار او بود. وقتى که علىالظاهر دنیاى آن روز و دولت آن روز از او رو برگرداند و ادبار کرد، این مرحوم هیچى در اختیار نداشت، هیچى در بساط نداشت. مردم را هم که نمىگذاشتند بیایند به طرف او. تبلیغات علیهاش زیاد بود. یک مدتى مرحوم آیتالله کاشانى در همین شهر تهران با فقر و تنگدستى گذراند در اواخر عمرش. این انسان اگر اهل قناعت نبود، اگر آدمى بود که داراى بلندپروازیهاى دنیاطلبانه بود، یقیناً آیندهى خودش را تأمین مىکرد. یک چنین شخصیتى، یک چنین تیپى مرحوم آیتالله کاشانى بود. مبارز، شجاع، از هیچ دولتى، از هیچ قدرتى، از متفقین، از دیگران هیچ وقت نترسید و هوشیار در مقابل حوادث و پارسا. آن روزى هم که با دولتى که به تأیید و کمک خود او روى کار آمده بود، مخالفت پیدا کرد، مخالفت خودش را آن وقتى که مصلحت دانست، صریحاً علنى کرد. یک شخصیت اینجورى بود. یک روحانى به تمام معنا و کامل.(۱۰۳)
شخصیتشناسی دکتر مصدق
شخصیتشناسی دکتر مصدق
دکتر مصدق اینجورى نبود، یک شخصیتى از خانوادهى اشراف، جزو طبقهى اشراف. در اشرافیت متولد شده، در اشرافیت بزرگ شده، در اشرافیت هم از دنیا رفت و در همان وضعیتى که بود البته انسان آزادهاى بود. این نظر خوشبینانهى بنده است. ممکن است بعضیها این نظر را نداشته باشند، من در این باره بحثى ندارم ایشان یک آدمى بود، یک سیاستمدار آزادیخواه بود و دنبال این بود که کشور را از یوغ انگلیسها نجات بدهد. در سر راه، در یک نقطه اینها با مرحوم آیتالله کاشانى به همدیگر رسیدند در یک هدف مشترک. لذا خیلى روشن بود که دو شخصیتى که هیچ شباهتى از لحاظ شخصیت به هم ندارند، اینها به زودى از هم جدا خواهند شد؛ یعنى این قابل پیشبینى بود. بنابراین جاى تعجب نیست، نمىشود هم کسى را ملامت کرد.(۱۰۴)
اختلاف در اهداف آیتالله کاشانی و دکتر مصدق
اختلاف در اهداف آیتالله کاشانی و دکتر مصدق
نکتهى دوم که در این دو شخص در این دو چهره قابل توجه است، هدفها و آرمانها بود. دکتر مصدق یک آدم ملىگرا بود. در ملىگرایى خلاصه مىشد... من نظرم این است که یک آدم آزادیخواهى بود که تسلط انگلیسها را بر مملکت تحمل نمىکرد و مىخواست یک دولت مستقلى در کشور تشکیل بدهد. در همین حد دکتر مصدق خلاصه مىشود. نفت را از انگلیسها بگیرد و یک دولت ملى و مستقلى به وجود بیاورد؛ البته شاه هم اگر بود باشد، منتها همانطور که مریدها و شاگردهایش تا آخر مىگفتند، شاه سلطنت بکند، حکومت نکند. یعنى یک مقام تشریفاتى باشد، اختیارات دست او باشد. این نظرش بود در همین حد و حالا بعد از آنى که انگلیسیها رفتند و ملت مستقل شد، چه اخلاقى، چه رفتارى، چه آدابى، چه نظام زندگىاى بر مردم حاکم باشد، نه دیگر این در محدودهى فکر و بلندپروازى ذهنى دکتر مصدق نبود. یک انسان لیبرال و آزادىخواهى که معتقد بود جامعه همینجور با همین نظام زندگى کنند منتها انگلیسها یا مثلاً قدرتهاى خارجى بر آنها حکومت نداشته باشد. (اما) مرحوم آیتالله کاشانى چطور؟ مرحوم آیتالله کاشانى یک فرد مکتبى بود.(۱۰۵)
تذکرات مرحوم کاشانى نسبت به افراد که این آدم، آدم خطرناکى است چرا این را در رأس کار گذاشتند، یا این اقدام یک اقدام لازمى است چرا انجام نمىدهید، دخالت و فضولى به حساب آمد. گفتند اینها دخالت مىکنند، فضولى مىکنند. دلشان مىخواست علماى اسلام بیایند مردم را حرکت بدهند، هدایت بکنند، توى صحنه بیاورند، خون بدهند، سینههایشان را سپر بکنند، بعد حکومت را در اختیار آنها بگذارند، بعد بگویند آقا خداحافظ شما، بروند توى مدرسههایشان بنشینند. همانطور که بعضیها بعد از پیروزى انقلاب بزرگ و شکوهمند خودمان اینقدر گستاخى و وقاحت به خرج دادند که بر زبان هم آوردند این حرف را. در مشروطیت این کار را با قلدرى بیشترى کردند؛ در نهضت ملى یک مقدار مردم البته آگاهتر بودند، علما یک مقدار روشنتر و باهوشتر بودند، هوشمندتر بودند، این کار آنجا به شکل دیگرى انجام گرفت.(۱۰۶)
نقش دشمن در جدایی انداختن میان سیاسیون و روحانیون
تذکرات مرحوم کاشانى نسبت به افراد که این آدم، آدم خطرناکى است چرا این را در رأس کار گذاشتند، یا این اقدام یک اقدام لازمى است چرا انجام نمىدهید، دخالت و فضولى به حساب آمد. گفتند اینها دخالت مىکنند، فضولى مىکنند. دلشان مىخواست علماى اسلام بیایند مردم را حرکت بدهند، هدایت بکنند، توى صحنه بیاورند، خون بدهند، سینههایشان را سپر بکنند، بعد حکومت را در اختیار آنها بگذارند، بعد بگویند آقا خداحافظ شما، بروند توى مدرسههایشان بنشینند. همانطور که بعضیها بعد از پیروزى انقلاب بزرگ و شکوهمند خودمان اینقدر گستاخى و وقاحت به خرج دادند که بر زبان هم آوردند این حرف را. در مشروطیت این کار را با قلدرى بیشترى کردند؛ در نهضت ملى یک مقدار مردم البته آگاهتر بودند، علما یک مقدار روشنتر و باهوشتر بودند، هوشمندتر بودند، این کار آنجا به شکل دیگرى انجام گرفت.(۱۰۶)
نقش دشمن در جدایی انداختن میان سیاسیون و روحانیون
بخش بسیار مهم این ماجرا این است... دشمن فهمید که راز پیروزى ملت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتى را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیتالله کاشانى جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سى تیر ۱۳۳۱ که مرحوم آیتالله کاشانى توانست ملت ایران را آنطور به صحنه بیاورد، تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که عوامل آمریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتى از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادى ضدّ استقلال این کشور و با توطئهى دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصلهى خود را با آقاى کاشانى زیاد کرد، تا اینکه مرحوم آیتالله کاشانى چند روز قبل از ماجراى ۲۸ مرداد نامه نوشت - همهى این نامهها موجود است - و گفت من مىترسم با این وضعى که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلى به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانى مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود.(۱۰۷)
علت مخالفت مستکبران با امثال آیتالله کاشانی
علت مخالفت مستکبران با امثال آیتالله کاشانی
آن چیزى که ایادى استکبار را آن روز ناراحت مىکرد آیتاللهکاشانى و امثال او بودند. چرا حالا؟ آیا با شخص آیتاللهکاشانى مخالف بودند چون روحانى بود؟ نه، آن روز بودند روحانیونى که در نقطهى مقابل آیتاللهکاشانى قرار داشتند؛ آیتاللهکاشانى مغبوض و مغضوب دستگاه استکبار بود براى خاطر اینکه منادى دین و منادى اسلام بود، مىخواست اسلام بر این مملکت حکومت کند. این جاست که ما علت همدستى جناحهاى مختلف کفر و استکبار جهانى را علیه انقلاب اسلامى ایران به روشنى درک مىکنیم، این چیز تازهاى نیست. اسلام بر علیه همهى ارزشهاى مادى که امروز مردم دنیا با آنها به زور عادت کردند و خو گرفتند، و زمامداران مستکبر عالم دارند بر اساس آن ارزشها حکومت مىکنند با همهى این ارزشها اسلام مقابله مىکند؛ لذاست اسلام را نمىتوانند تحمل کنند. آن روز هم همین بود مسأله.
لذا شما مىبینید هم مرحوم آیتاللهکاشانى در دوران آن حکومتى که بر پایهى نهضت ملى بوجود آمده بود - یعنى حکومت دکتر مصدق - خانهنشین شد، منزوى شد، مورد تهمت قرار گرفت. زشتترین تهمتها را همین آقایان ملىگراها به مرحوم آیتاللهکاشانى وارد آوردند، هم این شخصیت بزرگ در دورانى که رژیم پهلوى مجدداً سرکار آمد باز خانهنشین، باز زیر فشار، باز مورد تحقیر، باز در حال انزواى مطلق، و مانع مىشدند از اینکه کمترین ذکرى و نامى از او بشود در اینجا آن جا، با انزوا و گوشهگیرى این چند سال زندگى را این مرد بزرگ گذراند.(۱۰۸)
لذا شما مىبینید هم مرحوم آیتاللهکاشانى در دوران آن حکومتى که بر پایهى نهضت ملى بوجود آمده بود - یعنى حکومت دکتر مصدق - خانهنشین شد، منزوى شد، مورد تهمت قرار گرفت. زشتترین تهمتها را همین آقایان ملىگراها به مرحوم آیتاللهکاشانى وارد آوردند، هم این شخصیت بزرگ در دورانى که رژیم پهلوى مجدداً سرکار آمد باز خانهنشین، باز زیر فشار، باز مورد تحقیر، باز در حال انزواى مطلق، و مانع مىشدند از اینکه کمترین ذکرى و نامى از او بشود در اینجا آن جا، با انزوا و گوشهگیرى این چند سال زندگى را این مرد بزرگ گذراند.(۱۰۸)
درس تاریخی سیتیر؛ مردم از دین حمایت میکنند نه اشخاص
یک وقتى در خدمت امام بودیم، صحبت بود، امام فرمودند مردم به اشخاص رأى ندادند، مردم به دین رأى دادند، به اسلام و قرآن رأى دادند. تا وقتى با قرآن و با اسلام باشید مردم با شما هستند، اگر پشت کردید به اسلام مردم از شما برمىگردند، و دیدید همینجور هم شد. آن روزى که پشت کردند، آن روزى که خودشان را از اسلام و از قرآن و از احکام اسلامى و از فقاهت اسلامى جدا کردند مردم به آنها آن چنان پشت کردند که در تاریخ به عنوان یک درس تاریخى باقى ماند.(۱۰۹)
در قضیهی مشروطه اگر علما نبودند، مشروطیت به وجود نمیآمد و به پیروزی نمیرسید. وقتی هم که غربزدهها و نوچههای انگلیسی در ایران، علمای دین و شعارهای دینی را کنار زدند، باز استبداد و تسلّط و نفوذ خارجی مسلّط شد. در نهضت ملی شدن صنعت نفت هم همینطور بود. تا وقتی روحانیت وسط میدان بود - که مرحوم آیةالله کاشانی یکی از اصلیترین محورهای این مبارزه بود - ملت در میدان حضور داشت؛ اما وقتی با سوء رفتارها، کجسلیقگیها و انحصارطلبیها، دستِ روحانیِ روشنفکر و آگاه و شجاعی مثل مرحوم کاشانی کوتاه شد، ملت هم کنار کشید و رؤسای دولت نهضت ملی تنها ماندند. لذا دشمن آمد و با آنها هر کار میخواست کرد.(۱۱۰)
مرحوم دکتر مصدق هم درست در همین اشتباه قرار گرفت. سراب حمایت مردم و پشتیبانى مردم او را فریب داد. خیال کرد مردم از او است که دارند حمایت مىکنند، در حالى که مردم از دین حمایت مىکردند. من نمىگویم مردم از شخص آیتاللهکاشانى هم حمایت مىکردند؛ نه، آیتاللهکاشانى هم شخصش براى مردم مهم نبود، فکرش، راهش، حرکتش و اعتقاداتش مهم بود. اگر خدایى نکرده یک روحانى هم پیدا بشود پشت به اهداف اسلامى بکند مردم از او هم برمىگردند. اگر یک مرجع تقلید هم به ارزشهاى اسلامى بىاعتنایى کند، به احساسات مردم بىاعتنایى کند و تحقیر کند از او هم پشت مىکنند. اشخاص ملاک نیستند در نظر مردم. مردم اسلام را مىخواهند، این ایمان قلبى مردم و احساسات عمیق دینى آنهاست که آنها را در صحنهها حاضر نگه داشته، آن روز هم اینجور بود، امروز هم اینجورى است؛ و این یک درس بزرگى است براى ما.(۱۱۱)
بههرحال نتیجه این شد که بین مرحوم آیتاللهکاشانى و مرحوم دکتر مصدق بر اثر همین تصورات واهى و غلطى که مرحوم دکتر مصدق داشت جدایى افتاد، و آن نهضتى که با این همه خون بوجود آمده بود شکست بخورد.(۱۱۲)
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت مصدق
در قضیهی مشروطه اگر علما نبودند، مشروطیت به وجود نمیآمد و به پیروزی نمیرسید. وقتی هم که غربزدهها و نوچههای انگلیسی در ایران، علمای دین و شعارهای دینی را کنار زدند، باز استبداد و تسلّط و نفوذ خارجی مسلّط شد. در نهضت ملی شدن صنعت نفت هم همینطور بود. تا وقتی روحانیت وسط میدان بود - که مرحوم آیةالله کاشانی یکی از اصلیترین محورهای این مبارزه بود - ملت در میدان حضور داشت؛ اما وقتی با سوء رفتارها، کجسلیقگیها و انحصارطلبیها، دستِ روحانیِ روشنفکر و آگاه و شجاعی مثل مرحوم کاشانی کوتاه شد، ملت هم کنار کشید و رؤسای دولت نهضت ملی تنها ماندند. لذا دشمن آمد و با آنها هر کار میخواست کرد.(۱۱۰)
مرحوم دکتر مصدق هم درست در همین اشتباه قرار گرفت. سراب حمایت مردم و پشتیبانى مردم او را فریب داد. خیال کرد مردم از او است که دارند حمایت مىکنند، در حالى که مردم از دین حمایت مىکردند. من نمىگویم مردم از شخص آیتاللهکاشانى هم حمایت مىکردند؛ نه، آیتاللهکاشانى هم شخصش براى مردم مهم نبود، فکرش، راهش، حرکتش و اعتقاداتش مهم بود. اگر خدایى نکرده یک روحانى هم پیدا بشود پشت به اهداف اسلامى بکند مردم از او هم برمىگردند. اگر یک مرجع تقلید هم به ارزشهاى اسلامى بىاعتنایى کند، به احساسات مردم بىاعتنایى کند و تحقیر کند از او هم پشت مىکنند. اشخاص ملاک نیستند در نظر مردم. مردم اسلام را مىخواهند، این ایمان قلبى مردم و احساسات عمیق دینى آنهاست که آنها را در صحنهها حاضر نگه داشته، آن روز هم اینجور بود، امروز هم اینجورى است؛ و این یک درس بزرگى است براى ما.(۱۱۱)
بههرحال نتیجه این شد که بین مرحوم آیتاللهکاشانى و مرحوم دکتر مصدق بر اثر همین تصورات واهى و غلطى که مرحوم دکتر مصدق داشت جدایى افتاد، و آن نهضتى که با این همه خون بوجود آمده بود شکست بخورد.(۱۱۲)
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت مصدق
در طول تاریخ ارتباط آمریکا با ایران، آمریکا همیشه با ایران دشمنی کرده؛ حتّی در آن رژیم طاغوت. دشمنی آمریکا با ایران، قبل از انقلاب عبارت بود از اینکه یک دولت ملّی را در سال ۱۳۳۲ با کودتا ساقط کرد.(۱۱۳) حتّی قبل از بیستوهشتم مرداد شروع شد... برنامههایی بود، برنامههای ترومن-که زمان نوجوانی ماها است؛ بنده تا حدودی یادم هست- که حالا آنها ظاهر دوستانه و باطن خصمانه (داشت)، لکن در قضیهی بیستوهشتم مرداد دیگر همه چیز روشن و واضح بود.(۱۱۴) آمریکاییها به نهضت ملی شدن صنعت نفت خیانت کردند. با انگلیسیها که طرف مقابلِ نهضت عدالتخواهی در ایران بودند، همدست شدند و نهضت ملی را از بین بردند.(۱۱۵) آمریکاییها آمدند وسط میدان و در یک کشور مستقل با یک دولتی که دولت ملّی و مردمی هم بود و به آنها اعتماد هم کرده بود...کودتا کردند و یک رژیم فاسدِ خبیثِ ظالمِ بیرحمی را سرِ کار آوردند.(۱۱۶)
دأب سیاستهای مسلّطِ عالم این بوده و هست که جنبشهای عدالتخواهانهی مردم نقاط مختلف دنیا را در هاضمهی سیاسی و فرهنگی خود بریزند و در واقع هویّت آن جنبشها و حرکتهای مردمی و عدالتخواهانه را از بین ببرند؛ این کار در ایران هم اتّفاق افتاده بود.(۱۱۷) نهضت (ملی) دو سه سال بیشتر طول نکشید! دشمن توانست این نهضت را سرکوب کند، ادامه پیدا نکند.(۱۱۸) بعد که نهضت سرکوب شد، وضع نفت بدتر از قبل شد؛ یعنی کنسرسیومی که بعد از قضایای بیست و هشتم مرداد در کشور به وجود آوردند، خیلی وضعش بدتر بود از آنچه قبلاً وجود داشت؛ یعنی اگر قبلاً دست انگلیس بود، حالا دست انگلیس و آمریکا (بود)!(۱۱۹) چند دولت دیگر (هم) بودند؛ یعنی از چاله در آمد، افتاد در چاه.(۱۲۰) وضع نفت چهارمیخه در اختیار دشمنان بود؛ تا آخر هم همینجور بود؛ تا قبل از انقلاب هم همینجور بود.(۱۲۱) (یعنی) نهضت ملی شدن صنعت نفت به وسیلهی کسانی که آن را اداره میکردند، به لیبرال دمکراسیِ آمریکایی ملحق شد.(۱۲۲)
دأب سیاستهای مسلّطِ عالم این بوده و هست که جنبشهای عدالتخواهانهی مردم نقاط مختلف دنیا را در هاضمهی سیاسی و فرهنگی خود بریزند و در واقع هویّت آن جنبشها و حرکتهای مردمی و عدالتخواهانه را از بین ببرند؛ این کار در ایران هم اتّفاق افتاده بود.(۱۱۷) نهضت (ملی) دو سه سال بیشتر طول نکشید! دشمن توانست این نهضت را سرکوب کند، ادامه پیدا نکند.(۱۱۸) بعد که نهضت سرکوب شد، وضع نفت بدتر از قبل شد؛ یعنی کنسرسیومی که بعد از قضایای بیست و هشتم مرداد در کشور به وجود آوردند، خیلی وضعش بدتر بود از آنچه قبلاً وجود داشت؛ یعنی اگر قبلاً دست انگلیس بود، حالا دست انگلیس و آمریکا (بود)!(۱۱۹) چند دولت دیگر (هم) بودند؛ یعنی از چاله در آمد، افتاد در چاه.(۱۲۰) وضع نفت چهارمیخه در اختیار دشمنان بود؛ تا آخر هم همینجور بود؛ تا قبل از انقلاب هم همینجور بود.(۱۲۱) (یعنی) نهضت ملی شدن صنعت نفت به وسیلهی کسانی که آن را اداره میکردند، به لیبرال دمکراسیِ آمریکایی ملحق شد.(۱۲۲)
نقشه هماهنگ آمریکا و انگلیس در کودتای ۲۸ مرداد
وقتی نهضت مصدق در این کشور پیش آمد - که یک نهضت ملی بود - جایی که بیشترین احساس خطر را کرد، دستگاه حکومت و سلطنت نبود؛ انگلیسیها بیشترین احساس خطر را کردند. بعد هم که انگلیسیها دیدند از عهدهی کار برنمیآیند، آمریکاییها را وارد کار کردند. آنها به یک معنا آمدند صحنه را از دست انگلیسیها ربودند و حاکم شدند.(۱۲۳) البته عملیات، بین آمریکاییها و انگلیسیها مشترک بوده.(۱۲۴) مأموران آمریکائی - که اسم و رسم و نام و خصوصیاتشان کاملاً مشخص است، همه هم آنها را میشناسند، کتابها هم در این زمینه نوشته شده - رسماً آمدند ایران،(۱۲۵) اسم آن مأمور، کیم روزوِلت بود،(۱۲۶) «کیم روزولت» میگوید وقتی ما به تهران آمدیم، یک چمدان بزرگ پُر از مقالههایی که نوشته شده بود و باید ترجمه میشد و در روزنامهها به چاپ میرسید، و نیز کاریکاتورهایی را با خودمان آوردیم! شما فکرش را بکنید، دستگاه سی. آی. ایِ آمریکا برای ساقط کردن حکومتی که با آنها ناسازگار بود و منافع آنها را تأمین نمیکرد؛ حکومتی که به آراء مردم متّکی بود - برخلاف همهی حکومتهای دوران پهلوی، این یک حکومت ملی بود که قانونی و با آراء مردم بر سر کار آمده بود- تحت عنوان اینکه ممکن است پشت پردهی آهنین شوروی برود، از همهی ابزارها - از جمله از ابزار هنر - علیه آن استفاده کرد. البته آن روز کاریکاتوریستی که هم به درد اینها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار گیرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان کاریکاتورهای آماده را آورده بودند! در آن اسناد آمده است که ما به بخش هنری سازمان سیا سفارش کردیم که این چیزها را تهیه کند! (۱۲۷)
(آنها) با انگلیسها هماهنگ کردند، او را با یک چمدان پُر از دلار فرستادند ایران؛ رفت سفارت انگلیس، سفارت آمریکا هم نرفت.(۱۲۸) رفت در سفارت انگلیس یا در سفارت یک کشور غربی یا شاید هم کانادا مستقر شد،(۱۲۹) پنهان شد.(۱۳۰) از آنجا شروع کرد پول دادن، دلار پخش کردن، کسانی را استخدام کردند،(۱۳۱) با چند نفر نظامیِ خائن هماهنگ کرد، با چند عنصر وابستهی به انگلیس هماهنگ کرد، الواط و اوباش را هم جمع کردند،(۱۳۲) بعضی از سیاستمداران خودفروخته را تطمیع کردند(۱۳۳) نظامیها را کشاندند و روز بیستوهشتم مرداد آن کودتای ننگین را به وجود آوردند،(۱۳۴) و همهی زحماتی را که ملّت ایران در ظرف دو سه سال -دوران ملّی شدن صنعت نفت- کشیده بودند، بر باد داد.(۱۳۵) من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبی که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آنجاها را غارت میکردند. این مناظر، کاملاً جلوِ چشمم است!(۱۳۶)
(آنها) با انگلیسها هماهنگ کردند، او را با یک چمدان پُر از دلار فرستادند ایران؛ رفت سفارت انگلیس، سفارت آمریکا هم نرفت.(۱۲۸) رفت در سفارت انگلیس یا در سفارت یک کشور غربی یا شاید هم کانادا مستقر شد،(۱۲۹) پنهان شد.(۱۳۰) از آنجا شروع کرد پول دادن، دلار پخش کردن، کسانی را استخدام کردند،(۱۳۱) با چند نفر نظامیِ خائن هماهنگ کرد، با چند عنصر وابستهی به انگلیس هماهنگ کرد، الواط و اوباش را هم جمع کردند،(۱۳۲) بعضی از سیاستمداران خودفروخته را تطمیع کردند(۱۳۳) نظامیها را کشاندند و روز بیستوهشتم مرداد آن کودتای ننگین را به وجود آوردند،(۱۳۴) و همهی زحماتی را که ملّت ایران در ظرف دو سه سال -دوران ملّی شدن صنعت نفت- کشیده بودند، بر باد داد.(۱۳۵) من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبی که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آنجاها را غارت میکردند. این مناظر، کاملاً جلوِ چشمم است!(۱۳۶)
مصدّق و اطرافیانش همه را دستگیر کردند؛ بعضی را بعدها اعدام کردند، بعضی را هم سالهای متمادی زندان کردند.(۱۳۷) بعد هم حکومت ظالمانهی پهلوی را سالهای متمادی بر این کشور مسلط کردند، ساواک تشکیل دادند، مبارزان را به زنجیر کشیدند، شکنجه کردند.(۱۳۸) محمّدرضای پهلوی را که از ایران فرار کرده بود، برگرداندند، به سلطنت نشاندند و ۲۵ سال از سال ۳۲ تا سال ۵۷ این ملّت، زیر یوغ حکومت تحمیلی و وابستهی پهلوی به انواع خفّتها، انواع فشارها، انواع سختیها مبتلا شد.(۱۳۹)
ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسى مثل آیتالله کاشانى - وادار مىکرد که صحنهها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در ۲۸ مرداد که کاشانى منزوى و خانهنشین بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوى و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچىهاى مأمور مستقیم آمریکا توانستند بیایند و بهراحتى بخشى از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند. یکمشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتورىِ محمد رضا شاهى به وجود آمد که بیست و پنج سال این ملت زیر چکمههاى دیکتاتورى او لگدمال شد و ملى شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومى دادند که آمریکاییها طرّاحى آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین. اینها عبرت است.(۱۴۰)
اعتماد دولت مصدق به آمریکاییها
البتّه آن دولت (مصدق) هم تقصیر داشت؛ تقصیرش هم این بود که به آمریکا خیلی اعتماد کرده بود.(۱۴۱) هر ملّتی به آمریکا اعتماد کرد، ضربه خورد؛ حتّی آن کسانی که دوست آمریکا بودند.(۱۴۲) مصدّق اعتماد کرد، کتکش را (هم) خورد.(۱۴۳) حکومت مصدّق یک حکومت ملّی بود؛ مشکلش هم با غربیها فقط مسئلهی نفت بود؛ نه حجّتالاسلام بود، نه داعیهی اسلامخواهی داشت؛ فقط مسئلهی نفت بود. نفت دست انگلیسها بود، او گفت نفت دست خودمان باشد؛ جرمش فقط این بود. آمریکاییها کودتا ایجاد کردند، یک کودتای عجیب و غریبی. (۱۴۴) پس آمریکاییها حتّی به یک آدم خوشبین به آمریکا و آدم فرنگیمآب هم رحم نکردند -مصدّق فرنگیمآب بود- برای خاطر منافعشان؛ که آن روز این منافع، نفت بود.(۱۴۵)
دولت مصدّق که نفت را، منبع ثروت ملّی کشور را از چنگ انگلیسیها و از دست انگلیسیها با کمک افرادی که بودند -مرحوم آیتالله کاشانی و دیگران- توانست خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیهی به آمریکا بود.(۱۴۶) بنده آن وقت چهاردهساله بودم... آمریکاییها نشستند علیه مصدّق توطئه کردند، با اینکه مصدّق به آمریکاییها خوشبین بود، نسبت به آنها اعتماد داشت، حتّی علاقه داشت و فکر میکرد دولت آمریکا در مقابل انگلیسها از او حمایت خواهد کرد؛ (امّا) اینها از پشت خنجر زدند.(۱۴۷)
حکومت مصدق که به وسیلهی آمریکائیها سرنگون شد، هیچگونه خصومتی با آمریکائیها نداشت. او در مقابلهی با انگلیسیها ایستاده بود و به آمریکائیها اعتماد کرده بود؛ امیدوار بود که آمریکائیها به او کمک کنند؛ با آنها روابط دوستانهای داشت، به آنها اظهار علاقه میکرد، شاید اظهار کوچکی میکرد... اینجور نبود که دولتی که در تهران سر کار است، یک دولت ضد آمریکائی باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استکباری اقتضاء کرد، آمریکائیها با انگلیسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اینجا و کار خود را کردند.(۱۴۸) دکتر مصدّق به آمریکاییها حسنِظن داشت، بلکه ارادت داشت.(۱۴۹)
(مصدق) در مقابلِ دشمنی انگلیسها، فکر کرد باید یک پشتیبانی در عرصهی بینالمللی داشته باشد، این پشتیبان، آن روز از نظر او آمریکا بود.(۱۵۰) آمریکا به عنوان قدرت اولِ ثروت و علم و فناوری و نظامی دنیا، چندین دهه با وجهه زندگی کرد؛ که همین وجهه موجب شد نفوذ پیدا کند. در دهههای اولِ نیمهی دوم قرن بیستم، این وجهه در اوج بود. (برای همین) دولت ملیای مثل دولت مصدق که از زیر بار انگلیس میگریخت، به دامن آمریکا پناه میبرد؛ این وجهه بود. در همهی دنیا یک چنین حالتی بود.(۱۵۱) (مصدق) برای اینکه بتواند خود را از زیر فشار انگلیسها نجات بدهد، به آمریکاییها متوسّل شد.(۱۵۲) آنها را دوست خود فرض کرد،(۱۵۳) به آمریکاییها اعتماد کرد؛ امید او به آمریکاییها بود. از این خوشبینی و سادهاندیشی، آمریکاییها استفاده کردند،(۱۵۴) به جای اینکه به دکتر مصدّق که به آنها حسن ظن پیدا کرده بود کمک کنند، با انگلیسها همدست شدند، مأمور خودشان را فرستادند اینجا و کودتای ۲۸ مرداد را راه انداختند.(۱۵۵) آمریکا اینجوری است. یعنی با یک نظامی و با یک حکومتی هم که مطلقاً حکومت دینی هم نیست، حکومت انقلابی هم نیست- نهضت ملّی که یک حکومت انقلابی نبود؛ فقط دنبال استقلال کشور از زیر یوغ انگلیسها بود و خیال میکرد آمریکاییها کمکش میکنند- نتوانستند بسازند؛ با استقلال کشور مخالفند.(۱۵۶)
اگر دولتى با آنها راه آمد، از دیدگاه آنها دولت خوبى است. کمکش مىکنند، برایش به تبلیغات دروغ مىپردازند و چنین وانمود مىکنند که رئیس آن دولت یک فرد ملى است! اما اگر دولتى با آنها راه نیامد، پدرش را در مىآورند! به عنوان مثال ما را «بنیادگرا» مىنامند! آیا مصدّق هم بنیادگرا بود؟! دیدید در این کشور با مصدّق چه کردند؟ مصدّق فقط مىخواست کشور مستقل باشد و نفت ایران در اختیار کمپانیها قرار نگیرد. اما پدرش را درآوردند!(۱۵۷)
از این دشمنی بالاتر نمیشود. بر نیروهای مسلّح ما مسلّط شدند، بر نفت ما مسلّط شدند، بر سیاستهای کشور ما مسلّط شدند، بر فرهنگ ما مسلّط شدند، تسلّط کامل. از سال ۱۳۳۲ که کودتای بیستوهشتم مرداد اتّفاق افتاد تا انقلاب یعنی تا سال ۱۳۵۷، این حالت ادامه داشت.(۱۵۸) بعد از انقلاب هم در برههای مسئولین کشور روی خوشبینیهای خود به اینها اعتماد کردند، از آن طرف، سیاست دولت آمریکا، ایران را در محور شرارت قرار داد.(۱۵۹) امروز هم عدّهاى از جمهورى اسلامى توقّع سادهلوحى دارند؛ همان سادهلوحىاى که دوروبریهاى مصدّق کردند و نگذاشتند او دشمن را ببیند و نهایتاً کار به جایى رسید که دستگاه مصدّق را نابود کردند و آن همه تلاش مردمى را به هدر دادند. در نظامى چون نظام استبدادى پهلوى، کسى مثل مصدّق مگر به راحتى روى کار مىآید؟! یک ملت تلاش مىکند و هزاران نیت صادق به کار مىافتد - البته آدمهاى ناباب هم در این بین هستند که وجودشان را نمىتوان انکار کرد - تا یک دولتِ ملى بر سرِکار مىآید. بعد که این دولت ملى بر سرِ کار آمد، نتواند خودش را نگه دارد؛ به دشمن اطمینان کند؛ به نفوذى اطمینان کند؛ به چهرههاى خندانى که خنجرهاى زهرآگین در پشت خود پنهان کردهاند، اطمینان کند؛ با سادهلوحى تمام، دشمن را نشناسد؛ با دشمن برخورد خصمانه نکند و میدان رزم را میدان بزم تصوّر کند، تا از بین ببرندش و آن همه تلاش ملى به هدر رود! آیا خیال مىکنید این جرم کمى است؟! خیر؛ خودِ آن دولت هم در ارتکاب این جرم شریک است. همهى کسانى که در قضیهى مصدّق و آن رفتار سادهلوحانه، مؤثّر بودند مجرمند.
متأسفانه چند نفر از همان نسلِ بىعرضهى نابابِ بىکاره، ماندند تا دوران جمهورى اسلامى فرا رسید... منظور همین آقایان بقایاى دوران مصدقاند، که اوّلِ پیروزى انقلاب، متأسفانه چند صباحى امور را به دست گرفتند و در همان چند صباح، حدّاکثر ضربهاى را که در مدت کمى مىشد به کشور زد، زدند. البته بیشتر نماندند که بتوانند بیشتر ضربه بزنند. اگر اینها در قدرت باقى مىماندند، فاتحهى انقلاب را مىخواندند! همانطور که در مدت کوتاهى، مثل اینکه فاتحهى مصدّق را هم اینها خواندند!(۱۶۰)
لزوم درس گرفتن از حادثه ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد
دولت مصدّق که نفت را، منبع ثروت ملّی کشور را از چنگ انگلیسیها و از دست انگلیسیها با کمک افرادی که بودند -مرحوم آیتالله کاشانی و دیگران- توانست خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیهی به آمریکا بود.(۱۴۶) بنده آن وقت چهاردهساله بودم... آمریکاییها نشستند علیه مصدّق توطئه کردند، با اینکه مصدّق به آمریکاییها خوشبین بود، نسبت به آنها اعتماد داشت، حتّی علاقه داشت و فکر میکرد دولت آمریکا در مقابل انگلیسها از او حمایت خواهد کرد؛ (امّا) اینها از پشت خنجر زدند.(۱۴۷)
حکومت مصدق که به وسیلهی آمریکائیها سرنگون شد، هیچگونه خصومتی با آمریکائیها نداشت. او در مقابلهی با انگلیسیها ایستاده بود و به آمریکائیها اعتماد کرده بود؛ امیدوار بود که آمریکائیها به او کمک کنند؛ با آنها روابط دوستانهای داشت، به آنها اظهار علاقه میکرد، شاید اظهار کوچکی میکرد... اینجور نبود که دولتی که در تهران سر کار است، یک دولت ضد آمریکائی باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استکباری اقتضاء کرد، آمریکائیها با انگلیسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اینجا و کار خود را کردند.(۱۴۸) دکتر مصدّق به آمریکاییها حسنِظن داشت، بلکه ارادت داشت.(۱۴۹)
(مصدق) در مقابلِ دشمنی انگلیسها، فکر کرد باید یک پشتیبانی در عرصهی بینالمللی داشته باشد، این پشتیبان، آن روز از نظر او آمریکا بود.(۱۵۰) آمریکا به عنوان قدرت اولِ ثروت و علم و فناوری و نظامی دنیا، چندین دهه با وجهه زندگی کرد؛ که همین وجهه موجب شد نفوذ پیدا کند. در دهههای اولِ نیمهی دوم قرن بیستم، این وجهه در اوج بود. (برای همین) دولت ملیای مثل دولت مصدق که از زیر بار انگلیس میگریخت، به دامن آمریکا پناه میبرد؛ این وجهه بود. در همهی دنیا یک چنین حالتی بود.(۱۵۱) (مصدق) برای اینکه بتواند خود را از زیر فشار انگلیسها نجات بدهد، به آمریکاییها متوسّل شد.(۱۵۲) آنها را دوست خود فرض کرد،(۱۵۳) به آمریکاییها اعتماد کرد؛ امید او به آمریکاییها بود. از این خوشبینی و سادهاندیشی، آمریکاییها استفاده کردند،(۱۵۴) به جای اینکه به دکتر مصدّق که به آنها حسن ظن پیدا کرده بود کمک کنند، با انگلیسها همدست شدند، مأمور خودشان را فرستادند اینجا و کودتای ۲۸ مرداد را راه انداختند.(۱۵۵) آمریکا اینجوری است. یعنی با یک نظامی و با یک حکومتی هم که مطلقاً حکومت دینی هم نیست، حکومت انقلابی هم نیست- نهضت ملّی که یک حکومت انقلابی نبود؛ فقط دنبال استقلال کشور از زیر یوغ انگلیسها بود و خیال میکرد آمریکاییها کمکش میکنند- نتوانستند بسازند؛ با استقلال کشور مخالفند.(۱۵۶)
اگر دولتى با آنها راه آمد، از دیدگاه آنها دولت خوبى است. کمکش مىکنند، برایش به تبلیغات دروغ مىپردازند و چنین وانمود مىکنند که رئیس آن دولت یک فرد ملى است! اما اگر دولتى با آنها راه نیامد، پدرش را در مىآورند! به عنوان مثال ما را «بنیادگرا» مىنامند! آیا مصدّق هم بنیادگرا بود؟! دیدید در این کشور با مصدّق چه کردند؟ مصدّق فقط مىخواست کشور مستقل باشد و نفت ایران در اختیار کمپانیها قرار نگیرد. اما پدرش را درآوردند!(۱۵۷)
از این دشمنی بالاتر نمیشود. بر نیروهای مسلّح ما مسلّط شدند، بر نفت ما مسلّط شدند، بر سیاستهای کشور ما مسلّط شدند، بر فرهنگ ما مسلّط شدند، تسلّط کامل. از سال ۱۳۳۲ که کودتای بیستوهشتم مرداد اتّفاق افتاد تا انقلاب یعنی تا سال ۱۳۵۷، این حالت ادامه داشت.(۱۵۸) بعد از انقلاب هم در برههای مسئولین کشور روی خوشبینیهای خود به اینها اعتماد کردند، از آن طرف، سیاست دولت آمریکا، ایران را در محور شرارت قرار داد.(۱۵۹) امروز هم عدّهاى از جمهورى اسلامى توقّع سادهلوحى دارند؛ همان سادهلوحىاى که دوروبریهاى مصدّق کردند و نگذاشتند او دشمن را ببیند و نهایتاً کار به جایى رسید که دستگاه مصدّق را نابود کردند و آن همه تلاش مردمى را به هدر دادند. در نظامى چون نظام استبدادى پهلوى، کسى مثل مصدّق مگر به راحتى روى کار مىآید؟! یک ملت تلاش مىکند و هزاران نیت صادق به کار مىافتد - البته آدمهاى ناباب هم در این بین هستند که وجودشان را نمىتوان انکار کرد - تا یک دولتِ ملى بر سرِکار مىآید. بعد که این دولت ملى بر سرِ کار آمد، نتواند خودش را نگه دارد؛ به دشمن اطمینان کند؛ به نفوذى اطمینان کند؛ به چهرههاى خندانى که خنجرهاى زهرآگین در پشت خود پنهان کردهاند، اطمینان کند؛ با سادهلوحى تمام، دشمن را نشناسد؛ با دشمن برخورد خصمانه نکند و میدان رزم را میدان بزم تصوّر کند، تا از بین ببرندش و آن همه تلاش ملى به هدر رود! آیا خیال مىکنید این جرم کمى است؟! خیر؛ خودِ آن دولت هم در ارتکاب این جرم شریک است. همهى کسانى که در قضیهى مصدّق و آن رفتار سادهلوحانه، مؤثّر بودند مجرمند.
متأسفانه چند نفر از همان نسلِ بىعرضهى نابابِ بىکاره، ماندند تا دوران جمهورى اسلامى فرا رسید... منظور همین آقایان بقایاى دوران مصدقاند، که اوّلِ پیروزى انقلاب، متأسفانه چند صباحى امور را به دست گرفتند و در همان چند صباح، حدّاکثر ضربهاى را که در مدت کمى مىشد به کشور زد، زدند. البته بیشتر نماندند که بتوانند بیشتر ضربه بزنند. اگر اینها در قدرت باقى مىماندند، فاتحهى انقلاب را مىخواندند! همانطور که در مدت کوتاهى، مثل اینکه فاتحهى مصدّق را هم اینها خواندند!(۱۶۰)
لزوم درس گرفتن از حادثه ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد
از سال ۱۳۳۲ تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیس و آمریکا بر سرِ چاههای نفت، و در واقع گنج نفت ایران نشستند و تا آنجا که توانستند، برداشتند و بردند. ملت ایران چگونه دلش با اینها صاف شود!؟ (۱۶۱) رفتار اروپاییها در روی کار آوردن حکومت دیکتاتوری رضاخان، رفتار اروپاییها و آمریکاییها در ساقط کردن دولت مصدّق، رفتار آنها در قضایای گوناگون اقتصادی و سیاسی و امنیّتی ما و رفتار آنها در قضیّهی جنگ تحمیلی و بعد هم رفتار آنها در قضیّهی تحریم؛ اینها را ما نباید از یاد ببریم. غربیها با ما همیشه همین جور رفتار کردهاند؛ نمیتوانیم به آنها هیچ امیدی داشته باشیم.(۱۶۲) من عرض میکنم: اگر ملت ایران، بغض و نفرت از دولت انگلیس را از دل خود پاک نکرده باشد و پاک نکند، حق دارد و به نظر هر عاقلی هم، حق با ملت ایران است.(۱۶۳)
حادثهای در کشور ما در سال ۱۳۳۲ اتّفاق افتاد -حادثهی بیستوهشتم مرداد- که یکی از حوادثی است که ملّت ایران را با تجربهها آمیخته میکند، مانع از خطا و اشتباه دیدِ او میشود؛ در این حادثه یک تجربهی بزرگ برای ملّت ایران به وجود آمد، این تجربه را هرگز نباید فراموش کرد.(۱۶۴) بعضیها هستند که میگویند حالا یکجوری، مثلاً یکذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنیشان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند.(۱۶۵) (اینها) حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند؛ اینها نوکر میخواهند، سرسپرده میخواهند، توسریخور میخواهند؛ مثل چهکسی؟ مثل محمّدرضای پهلوی؛ اینجور آدمی میخواهند؛ که بر این کشورِ پُرنعمتِ پُربرکتِ ثروتمندِ حسّاسی که ازلحاظ موقعیّت جغرافیایی حسّاس است، ازلحاظ تواناییهای گوناگون حسّاس است، حکومت کند؛ یک نفری باشد دستبسته و تسلیم آنها؛ آمریکاییها این را میخواهند؛ اگر نشد، میشوند دشمن.(۱۶۶)
حادثهای در کشور ما در سال ۱۳۳۲ اتّفاق افتاد -حادثهی بیستوهشتم مرداد- که یکی از حوادثی است که ملّت ایران را با تجربهها آمیخته میکند، مانع از خطا و اشتباه دیدِ او میشود؛ در این حادثه یک تجربهی بزرگ برای ملّت ایران به وجود آمد، این تجربه را هرگز نباید فراموش کرد.(۱۶۴) بعضیها هستند که میگویند حالا یکجوری، مثلاً یکذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنیشان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند.(۱۶۵) (اینها) حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند؛ اینها نوکر میخواهند، سرسپرده میخواهند، توسریخور میخواهند؛ مثل چهکسی؟ مثل محمّدرضای پهلوی؛ اینجور آدمی میخواهند؛ که بر این کشورِ پُرنعمتِ پُربرکتِ ثروتمندِ حسّاسی که ازلحاظ موقعیّت جغرافیایی حسّاس است، ازلحاظ تواناییهای گوناگون حسّاس است، حکومت کند؛ یک نفری باشد دستبسته و تسلیم آنها؛ آمریکاییها این را میخواهند؛ اگر نشد، میشوند دشمن.(۱۶۶)
..................
(۷۶ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۷۷ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹
(۷۸ ۱۳۸۴/۰۳/۰۳
(۷۹ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹
(۸۰ ۱۳۸۴/۰۳/۰۳
(۸۱ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹
(۸۲ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹
(۸۳ ۱۳۸۴/۰۳/۰۳
(۸۴ ۱۳۸۴/۰۳/۰۳
(۸۵ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۸۶ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۸۷ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۸۸ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۸۹ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۹۰ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۹۱ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۹۲ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۹۳ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۹۴ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۹۵ بنی صدر
(۹۶ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۹۷ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۹۸ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۹۹ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۱۰۰ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۱۰۱ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۱۰۲ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۱۰۳ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۱۰۴ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۱۰۵ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۱۰۶ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۱۰۷ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۱۰۸ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۱۰۹ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۱۱۰ ۱۳۸۱/۰۳/۱۴
(۱۱۱ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۱۱۲ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۱۱۳ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
(۱۱۴ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
(۱۱۵ ۱۳۸۱/۰۳/۱۴
(۱۱۶ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
(۱۱۷ ۱۳۸۱/۰۳/۱۴
(۱۱۸ ۱۳۹۴/۱۰/۱۹
(۱۱۹ ۱۳۹۴/۱۰/۱۹
(۱۲۰ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱
(۱۲۱ ۱۳۹۴/۱۰/۱۹
(۱۲۲ ۱۳۸۱/۰۳/۱۴
(۱۲۳ ۱۳۸۴/۰۱/۳۰
(۱۲۴ ۱۳۸۰/۰۵/۰۱
(۱۲۵ ۱۳۹۱/۰۸/۱۰
(۱۲۶ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱
(۱۲۷ ۱۳۸۰/۰۵/۰۱
(۱۲۸ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱
(۱۲۹ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲
(۱۳۰ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
(۱۳۱ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
(۱۳۲ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱
(۱۳۳ ۱۳۹۱/۰۸/۱۰
(۱۳۴ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱
(۱۳۵ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲
(۱۳۶ ۱۳۷۶/۱۱/۱۴
(۱۳۷ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱
(۱۳۸ ۱۳۹۱/۱۱/۱۹
(۱۳۹ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲
(۱۴۰ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۱۴۱ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
(۱۴۲ ۱۳۹۲/۰۸/۱۲
(۱۴۳ ۱۳۹۲/۰۸/۱۲
(۱۴۴ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱
(۱۴۵ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱
(۱۴۶ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲
(۱۴۷ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱
(۱۴۸ ۱۳۹۱/۰۸/۱۰
(۱۴۹ ۱۳۹۶/۰۳/۲۲
(۱۵۰ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲
(۱۵۱ ۱۳۹۱/۰۵/۲۲
(۱۵۲ ۱۳۹۲/۰۸/۱۲
(۱۵۳ ۱۳۹۱/۱۱/۱۹
(۱۵۴ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲
(۱۵۵ ۱۳۹۲/۰۸/۱۲
(۱۵۶ ۱۳۹۶/۰۳/۲۲
(۱۵۷ ۱۳۷۳/۲/۲۴
(۱۵۸ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
(۱۵۹ ۱۳۹۱/۱۱/۱۹
(۱۶۰ ۱۳۷۳/۲/۲۴
(۱۶۱ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
(۱۶۲ ۱۳۹۸/۰۱/۰۱
(۱۶۳ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
(۱۶۴ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲
(۱۶۵ ۱۳۹۶/۰۸/۱۱
(۱۶۶ ۱۳۹۶/۰۸/۱۱
ارسال نظرات