۲۷ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۷:۳۵
کد خبر: ۷۳۲۶۸۱
یادداشت؛

آلزایمر فرهنگی

آلزایمر فرهنگی
رضا اسماعیلی در یادداشتی نوشت: تا زمانی که ما با چهره‌های پر فروغ تاریخ و فرهنگ خویش بیگانه‌ایم، با خودمان بیگانه‌ایم و به نوعی گرفتار «آلزایمر فرهنگی»!

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، رضا اسماعیلی، شاعر و پژوهشگر، در یادداشتی به مناسبت روز بزرگداشت عطار نیشابوری به ویژگی‌های شعر او و تأثیر او بر شعر فارسی پرداخت و نوشت:

هفت شهر عشق را «عطار» گشت
ما هنوز اندر خـم یک کوچه‌ایم(مولانا)

محمدرضا شفیعی کدکنی، عطارشناس برجسته و نامی معاصر، عطار را از ستون‌های استوار و ماندگار شعر عرفانی دانسته و می‌گوید: «اگر قلمرو شعر عرفانی فارسی را به گونه مثلثی در نظر بگیریم، عطار یکی از اضلاع این مثلث است و آن دو ضلع دیگر، عبارتند از سنائی و مولوی. شعر عرفانی، به یک اعتبار، با سنائی آغاز می‌شود و در عطار، به مرحله کمال می‌رسد و اوج خود را در آثار جلال‌الدین مولوی می‌یابد.»

کسانی که به فرهنگ، هنر و ادبیات این مرز و بوم عشق می‌ورزند، خوب می‌دانند که قله هایی همچون: فردوسی، سنایی، عطار، مولانا، نظامی، سعدی، حافظ و ... حافظه تاریخی و شناسنامه فرهنگی ما هستند که بدون آنان هیچ هویتی نخواهیم داشت؛ ولی این که چرا در این روز و روزگار ما از تکلم کرامات آنان غافلیم و سیمای درخشان آن چهره‌های ماندگار در قاب چشمان خواب‌آلوده ما، محو و مه‌آلود است، خود حکایت دیگری است که باید برای این غفلت و بی مهری چاره‌ای اندیشید.

ملت‌هایی که - به هر علت - به گذشته خود پشت کرده‌اند، به درختان بی‌ریشه‌ای می‌مانند که فرصت طلایی باروری، بلوغ و بالندگی را از کف داده‌اند و بی‌هیچ پیشینه و پشتوانه‌ای آب در هاون می‌کوبند! چرا که رمز و راز بر آمدن، قد کشیدن و بلوغ فرهنگی، «خودباوری» و «خودشناسی» فرهنگی است، چنان که علامه اقبال لاهوری - که رحمت خدا بر او باد - می‌گوید:

احتساب خویش کن، از خود مرو
یک دو دم از غیر خود بیگانه شو

تا کجا این خوف و وسواس و هراس؟
اندرین کشور مقام خود شناس

این چمن دارد بسی شاخ بلند
بر نگون شاخ، آشیان خود مبند

نغمه‌داری در گلو، ای بی خبر
جنس خود بشناس و با زاغان مپر

و اما تبعات دوری و مهجوری از قله‌هایی چون عطار برای جامعه ادبی ما چیست؟

تبعات این «خودفراموشی» چشم دوختن به راه رفتن دیگران و فاصله گرفتن از جان و جهان سبک زندگی ایرانی – اسلامی است. به عبارت دیگر «شبیه دیگران شدن» که نوعی استحاله فرهنگی است. بی‌گمان، بسیاری از هنجارگریزی‌های بی مبنا و افراطی در عرصه شعر و ادب به خاطر انقطاعی است که بین نسل قدیم و جدید، یا به تعبیری رساتر بین نسل دیروز و امروز به وجود آمده است که ره‌آورد محتوم این گسست چیزی جز «بحران مخاطب» در شعر و ادبیات نیست.

معناگریزی و دمیدن در تنور «فرمالیسم محض»، نداشتن زبانی مشترک برای تعامل و تفاهم، افتراق اصول زیباشناختی، عدم هم سنخی دریافت‌های شاعرانه از جهان و هستی، خروج از مدار تعادل و افتادن در ورطه افراط و تفریط از دیگر نشانه‌های این گسست ادبی است. در شرایط کنونی تنها راهکاری که برای برون رفت از این بحران می‌توان پیشنهاد کرد «بازگشت به خویشتن» و«خودیابی و خودباوری فرهنگی» است؛ چنان که حضرت عطار می‌گوید:

گنج پنهانی تو ای جان و جهان
جان شعاع تـو، جهان آثار تو

جان کلام آنکه ما امروز برای «قد کشیدن» و «بلوغ فرهنگی» به شناخت بزرگانی چون عطار که عمود خیمه عرفان و آینه‌دار حکمت و معرفت‌اند، سخت محتاجیم. به عبارت دیگر، تا زمانی که ما با این چهره‌های پر فروغ و ماندگار تاریخ و فرهنگ خویش بیگانه‌ایم، با خودمان بیگانه‌ایم و به نوعی گرفتار «آلزایمر فرهنگی»! آری، باید به اصل مان برگردیم و به «وصل» بیندیشیم. چرا که:

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

برای بازگشت به خویشتن، باید دیگر بار پای عطار و عطارخوانی، مثنوی و مثنوی‌خوانی، شاهنامه و شاهنامه‌خوانی را به خانه‌های‌مان باز کنیم، و به بازخوانی آموزه‌های معنوی و انسانی آنان بنشینیم. قله‌های سر به فلک کشیده‌ای که جهانیان از درک حضور آنان به خود می‌بالند و با دیده تکریم و احترام به آنان می‌نگرند.

باید به ملاقات گذشته با شکوه تاریخی خویش برویم، به دیدار فردوسی، سنایی، مولانا، ناصر خسرو، نظامی، سعدی، حافظ، خیام، صائب، بیدل، و... باید به تماشای قد و بالای رشید و سیمای فهیم و فرهیخته فرهنگ خودمان بنشینیم و با بازشناسی ظرفیت‌های والای فرهنگ و تمدن ایرانی، در مسیر کمال گام برداریم. باید بار دیگر روی پای خودمان بایستیم و از خودمان بپرسیم: «از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟» باید نقطه استقرار خود را در جهان بی پیر امروز پیدا کنیم، تا دریابیم که کیستیم و در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ و ایمان بیاوریم که فردا از آنِ ماست، و در فردای روشن تاریخ خورشید از «شرق» طلوع می‌کند.

با گرامیداشت روز بزرگداشت سیمرغ قاف عشق وحکمت و عرفان، مولانا عطار نیشابوری که نام بلندش با شاهکارهایی چون منطق‌الطیر (مقامات طیور)، الهی نامه، تذکرةالاولیا، اسرارنامه، مصیبت نامه، مختارنامه و... در ذهن و زبان مردم ایران و جهان جاودانه شده است، حُسن ختام این نوشتار کوتاه را به غزلــی عرفانی و معنوی از حضرت او اختصاص می‌دهم و دامن سخن را بر می‌چینم:

ای دل اگر عاشقی، در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای، حاضر و بیدار باش

دیده جان، روی او، تا بنبیند عیان
در طلب روی او، روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت، لشکر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی، عاشق هشیار باش

نیست کس آگه که یار، کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد، ساخته کار باش

در ره او هرچه هست، تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زنده‌ای، از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را، دُر بقا آرزوست
دم مزن و در فنا، همدم «عطار» باش.

ارسال نظرات