شرط ظهور منجی عالم بشریت از منظر امامجواد (ع)
نزدیک شهادت امامجواد علیهالسلام بود. همان امامی که پدرش علیبنموسی صلواتاللهعلیه، او را پربرکتترین مولود برای شیعیان خواند .[۱] به ذهنم رسید فرمایشات زیبا و الهام بخشی که از ایشان به ما رسیده را مطالعه نمایم. کتابی که حاوی احادیث نورانی ایشان بود را باز کردم؛ در حال تورق و خواندن آن بودم که سخنی پرمعنا ذهنم را به خود مشغول نمود. ایشان پساز توصیف فرزندشان حصرت مهدی ارواحنافداه فرموده بودند: «[هنگام ظهورش]، در کنار او، اصحابش که به تعداد سیصدوسیزده نفر هستند، از نواحی مختلف زمین جمع میشوند … و هرگاه این تعداد از اهل اخلاص برای او فراهم شوند، خداوند امر ظهورش را آشکار مینماید ».[۲]
از این فرمایش گُهربار امام، نکاتی بسیار قابل تأمل به دست میآید که انسان را در اندیشهای عمیق و تأسفی غمبار فرو میبرد. آنچه از همه با اهمیتتر به نظر میرسد این است که ما میتوانیم در ظهور حضرت مهدی علیهالسلام، نقش بسزایی ایفا کنیم و این امکان وجود دارد که زمینه ظهور ایشان را با کادرسازی فراهم نمائیم؛ زیرا امام در روایت فوق، فرمودند: اگر تعداد مشخصی یاورِ با معرفت و مخلص برای او پیدا شود، خداوند، امامش را از پس پرده غیبت بیرون میآورد. گویا شرطِ اصلیِ ظهور، پیدایش تعداد خاصی از افراد، با ویژگیهایی ممتاز است.
اینکه یکی از مهمترین عللِ قیام نکردن آن حضرت به عدم وجود یاوران مخلص برمیگردد، به ایشان اختصاص ندارد. ظاهراً ائمه دیگر نیز، علت قیام نکردن خود را، عدم وجود یاوران مخلص و با معرفت میدانستهاند. سدیر صیرفی که شخصی انقلابی بود، نقل میکند: «روزی به محضر امامصادق علیهالسلام رسیده و به ایشان عرض کردم: درست نیست که شما اینگونه [در خانه] نشستهاید و [علیه دشمنانتان قیام نمیکنید]. حضرت در جوابم فرمود: چرا؟ گفتم: آخر با این تعداد از دوستان و شیعیان و یاوران که شما دارید، اگر جَدّتان امیرالمؤمنین علیهالسلام این نفرات را داشت، هیچگاه دشمنانش در او طمع نمینمودند. ایشان فرمود: سدیر [فکر میکنی] یاوران من چند نفر باشند؟! گفتم: صدهزار نفر. فرمود: صدهزار؟! گفتم: بله؛ بلکه دویستهزار نفر. فرمود: دویستهزار؟! عرض کردم: بلکه نصف دنیا. دیگر [چیزی نفرموده و] سکوت کرد. سپس به من فرمود: میتوانی با من بیای به [منطقه] یَنبُع برویم؟ گفتم: بله … [در بین راه به منطقهای رسیدیم که شخصی مشغول چوپانی تعداد اندکی گوسفند بود. از مرکب پیاده شدیم تا نماز بخوانیم]. حضرت به آن گوسفندان نگاهی کرده و فرمودند: ای سدیر! به خدا قسم اگر به تعداد اینها شیعه داشتم، هیچگاه بر من جایز نبود تا در خانه بنشینم. سدیر میگوید: پس از نماز، گوسفندان را شمردم؛ هفده عدد بودند .[۳]
این فرمایش حضرت، حاکی از آن است که وجود تعداد زیادی از دوستداران که در اطراف ایشان و در اقصی نقاط جهان بودهاند، برای قیام علیه دشمنان و تشکیل حکومت عدل الهی در عالم، کافی نبوده است. حکومتی که در رأس آن امام معصوم باشد، علاوه بر سیاهیلشکر، نیازمند فرماندهان مخلص و با تدبیری است که توانایی مقاومت در مقابل دشمن را در سطوح بالا داشته باشند. کسانی که در برابر فرمان امامشان تسلیم محض بوده و در مقابل دستور او چونوچرا نیاورند.
داستان شخص خراسانی که به محضر امامصادق علیهالسلام رسیده و از کثرت یاوران ایشان در خراسان سخن گفت، معروف است. حضرت در جواب این سخن او چیزی نفرموده و تنها از او خواستند تا به داخل تنور شعلهوری که در منزلشان بود، برود. او که از این دستور امام تعجب کرده بود، از تبعیت نسبت به فرمان ایشان سر باز زد و عذر تقصیر خواست. در همین حال، «هارون مکی» که از اصحاب بامعرفت ایشان بود، به منزل حضرت وارد شده و سلام کرد. امامصادق علیهالسلام پس از جواب سلامش به او دستور دادند تا وارد آن تنور شود. او به محض شنیدن دستور امام زمانش، بدون آنکه سوال کند و اعتراض نماید، وارد تنور شد. حضرت پس از اندکی ادامه صحبت با مرد خراسانی، که دلش مثل سیروسرکه میجوشید، به همراه او، سراغ تنور رفتند. هارون مکی بدون آنکه آسیبی متوجهش گردد، همچون ابراهیم خلیلالله با جسارت تمام در میان آتش نشسته بود. حضرت در این هنگام به آن شخص خراسانی فرمودند: مانند این فرد چه تعداد در خراسانِ شما وجود دارد؟ او که خود فهمیده بود امام بهدنبال چه یاورانی میباشند، در جواب ایشان عرض کرد: به خدا قسم یکتَن هم از این افراد در منطقه ما وجود ندارد. حضرت فرمودند: ما درزمانی که حتی پنج نفر پشتیبان این چنینی نداریم، قیام نمیکنیم .[۴]
حکایت ما در این زمان نیز اینچنین است. آنچه امام را در پس پرده غیبت نشانده، عدم وجود یاورانی مخلص و فرماندهانی با معرفت است. کماند کسانی که دستورات امام را فرمان خدا دانسته و تسلیم محض ایشان باشند. همانها که به فرموده روایات، طوفانهای سهمگین، آنها را از پای درنیاورده و درمقابل دشمن تا پای جان، استقامت مینمایند .[۵]
پینوشت:
[۱]. کلینی، الکافی، دار الکتب الاسلامیه، ج ۶، ص ۳۶۱.
[۲]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، اسلامیه، ج ۲، ص ۳۷۷.
[۳] کلینی، همان، ج ۲، ص ۲۴۲، با اندکی تصرف و تلخیص.
[۴]. مجلسی، بحارالانوار، دار احیا التراث، ج ۴۷، ص ۱۲۳، با تلخیص و تصرف.
[۵]. همان، ج ۵۷، ص ۲۱۶.