راهبهای که برای دین محمد(ص) مینویسد!
در روزگاری که مسلمانان، جاهلانه به اسلام پشت میکنند، و در عصری که قرآن را، به جرم گفتن حقیقت، عامدانه میسوزانند؛ راهبهای، یک تنه، از کلیسای کاتولیک بیرون میآید تا دین محمد (ص) را با گلوی خودش فریاد بزند و به ما بگوید: «در حیرتم که چرا مسلمانان در مقابل هجمهی دنیای غرب علیه اسلام و تصویر خشنی که از پیامبر اسلام به مردم نشان میدهد، تصویر حقیقی پیامبر اسلام را به دنیای غرب نشان نمیدهند! چرا بیخیال نشستهاید؟!»
«کارن آرمسترانگ» همان راهبه است. زنی که بعد از ماجرای «یازده سپتامبر» و هجمههای غرب به اسلام، با اینکه خودش نیز غربی بود اما نتوانست سکوت کند و تا میتوانست با تمام جانِ قلمش برای اسلام فریاد کشید و گفت: «من حتی قبل از یازده سپتامبر هم احساس میکردم فاقد قدرت انتقادپذیری در قبال آنچه که در خاورمیانه انجام میدهیم، هستیم. کاری که ما میکردیم توهین به دین سنتی آنها بود. این در واقع بخشی از همان تبعیض بود که در اردوگاههای مرگ و کار اجباریِ نازیها وجود داشت.»
اسلام هراسی راهبان مسیحی
کارن آرمسترانگ با تاکید بر پیشزمینهی فکریِ غربیاش اما همیشه تلاش کرده تا با نگاهی عاری از آن و همچنین رها از هر گونه پیشداوری، به بررسی تطبیقی ادیان الهی بپردازد؛ در واقع معیار تحقیقات او، تاریخ و حقیقت است نه اظهارنظرهایی موهوم که ریشه در خودبرتربینی بعضی از روحانیون برخی ادیان دارد.
خانم آرمسترانگ در بخشی از کتاب «محمد»اش به این نگاههای پیشداورانه اشاره کرده و ضمن نقد اثرات منفی ناشی از آنها، میگوید: «ما در فرهنگ غرب، تاریخ طولانی از اسلام هراسی داریم که شروع آن به زمان جنگهای صلیبی برمیگردد. در قرن دوازدهم، راهبان مسیحی اروپا بر این نکته اصرار داشتند که اسلام مذهب خشونت است و محمد (ص) مذهب خودش را به کمک نیروهای نظامی بر دنیای ناراضی آن زمان تحمیل کرده و او را به عنوان شخصیتی زنباره و منحرف جنسی میشناختند. این قرائت تحریف شده از زندگی پیامبر (ص) رفته رفته به یکی از ایدههای پذیرفته شده در جهان غرب درآمد و باعث شد تا غربیها هیچوقت نتوانند بیطرفانه درباره محمد (ص) قضاوت کنند.»
تلاشی برای صلح و آرامش
قلم خانم آرمسترانگ جذاب و متمایز است چون آزادی و بیطرفیِ روح اندیشمندش، آن را احاطه کرده و مانع این شده که از جُستن حقیقت پا پس بکشد. او در شرایطی که میتوانست بترسد اما نترسید. میتوانست از دین خودش دفاع کند اما از دیگر ادیان الهی دست نکشید. میتوانست کورکورانه و متعصبانه بگوید که حق تنها با ماست اما حق را از دهان پیامبر (ص) شنید و نتیجهی آن، نوشتن کتابهایی شد که به چهل و پنج زبان دنیا ترجمه میشود و به قول خود خانم آرمسترانگ: «تعداد زیادی از مسلمانان غربزده را به اصالتشان و اسلام باز گردانده.»
آنچه کارن آرمسترانگ در کتابهایش درباره اسلام میگوید، صد در صد کامل نیست و در بعضی فصول نیاز به تصحیح تفسیرهای او از وقایع اسلام را دارد اما نکتهای که اهمیت پژوهشهای او را نمایانتر میکند، شناخت دقیق پیامبر اسلام به عنوان یک انسان والامرتبه میباشد که در ابعاد مختلف اجتماعی زندگی بشر حضور دارد.
خانم آرمسترانگ در بخش دیگری از کتاب محمد، با طمأنینه و ظرافت، ایشان را اینگونه به جهان غرب معرفی میکند: «محمد به منزلهی یک شخصیت نمونه، نه تنها برای مسلمانها، بلکه برای غربیها نیز درسهای مهمی دارد. همانطور که خواهیم دید، زندگی او جهاد بود، اما این واژه تنها به معنای «جنگ مقدس» نیست، بلکه به معنای «مجاهده و سختکوشی» هم هست. بدین معنی که محمد به معنای حقیقی کلمه، سخت تلاش میکرد تا صلح و آرامش را به اعراب رنج کشیده از جنگ بازگردانَد، و ما امروز بیش از هر زمان دیگری به مردانی نیاز داریم که آماده انجام این کار باشند. زندگی او، مبارزهی خستگیناپذیر علیه حرص، بیعدالتی و تکبر بود.»
خدیجه را دوست داشت
کارن آرمسترانگ، هیچگاه تجربهی عینی و مستقیمی از مسلمان بودن نداشته، نماز نخوانده، روزه نگرفته، و حتی بر پیامبر مسلمانان، سلام یا صلواتی نفرستاده اما بیشتر و بهتر از بسیاری از ما مسلمانها، در برابر حقیقت و عدم تحریف آن، تعهد و تعصب دارد و چشم در چشم شبهاتی ایستاده که میخواهند از محمد (ص)، چیزی جز آنچه بود را بسازند.
خانم آرمسترانگ در فصل «مکه»ی، کتاب محمد، شبهههای اهانتآمیز غرب به پیامبر که تعدد زوجات، تنها بخش قابل بیان آن میباشد را با استناد به منابع تاریخی رد کرده و میگوید: «بعضی از منتقدین محمد، ازدواج به موقع او با یک بیوهی ثروتمند را زیر سوال بردهاند، اما این ازدواج مصلحتی نبود. او خیلی خدیجه را دوست داشت و حتی با وجود اینکه تعدد زوجات در آن زمان در جزیرةالعرب رایج بود، او هیچوقت تا وقتی که خدیجه زنده بود، همسر جوانتری را اختیار نکرد.»
غرب، تازهواردی در عرصه تمدن
کارن آرمسترانگ بانوی پشت میز نشستن و فقط قلم زدن نیست؛ او به همان اندازه که پژوهشهایش را تبدیل به کتاب میکند، از هر فرصتی برای گفتوگو و دفاع از حقانیت اسلام نیز استقبال میکند. جدیدترین گفتوگوی او در خرداد سال جاری بود، که مصاحبهای با شبکهی «الجزیره» داشت و توانست توجهها را به خود جلب کند. در بخشی از این مصاحبه، وقتی که خانم مجری گفت: «مردم در غرب فکر میکنند حتما اسلامهراسی از یازده سپتامبر شروع شد اما در حقیقت سابقهای دور و درازتر دارد.»
کارن آرمسترانگ ضمن تایید این نکته، آن را به گونهای شرح داد که شنیدن آن از دهان یک شهروند غربی کاملا تحیربرانگیز بود.
خانم آرمسترانگ گفت: «درست است. خب، شما باید به خاطر داشته باشید که غرب در عرصه تمدن به سان یک تازهوارد است. اروپای غربی پس از فروپاشی امپراطوری روم، قرنهای متمادی مکانی متروکه بود. تنها چیزی که داشتند آنها را گرد هم بیاورد، کلیسا بود. و صد البته آنگاه با اسلامی مواجه شدند که یک دین بزرگ جهانی و یک امپراطوری عظیم بود. اسلام نمونه یک موفقیت شگرف بود که به اعتقاد من نوعی حس معارضه را به وجود آورد. و به نظرم این حس کوچکی و حقارت، غرب را در مسیر بدی نسبت به اسلام قرار داد. و متعاقبا یک دلآزردگی محوری پدیدار شد، همراه با علاقهای خاص به پیدا کردن هر گونه عیب و ایرادی در اسلام.»
خطاب به زنان
خانم آرمسترانگ در کتاب «خداشناسی از ابراهیم تا کنون» خیلی مفصلتر و گستردهتر به مقایسهی تطبیقی و تشریح بیطرفانهی اندیشهها و تاریخ ادیان مسیحیت، یهود و اسلام میپردازد و همین بیطرفی، نقدها، تفسیرها و تحلیلهای او را جذابتر میکند.
کارن آرمسترانگ در فصل وحدت بعد از اشاره به محدودیتهای دوران جاهلی که مردان برای زنان در نظر گرفته بودند، میگوید: «زنان از نخستین کسانی بودند که به اسلام گرویدند و محمد خواستار رهایی آنان بود. قرآن، دخترکشی را سخت ممنوع کرد و عربها را سرزنش کرد که دختردار شدن نباید مایه نومیدیشان شود. همچنین به زنان حقوق قانونیِ ارث و طلاق بخشید. بیشترینهیِ زنان غربی تا قرن نوزدهم هرگز از چنین حقوقی برخوردار نبودند. محمد، زنان را تشویق میکرد فعالانه در کار و بارِ امت شرکت جویند، و زنان نیز نظرات خود را بیپردهپوشی به زبان میآوردند و مطمئن بودند که حرفشان خریدار دارد. چنان که روزی زنان مدینه نزد محمد شکایت بردند که مردان در یادگیری قرآن از آنات پیش افتادهاند و از او خواستند کاری بکند تا آنان به پای مردان برسند. محمد نیز چنین کرد. یکی از بزرگترین پرسشهای زنان این بود که چرا روی سخن قرآن همهاش با مردان است در صورتی که زنان نیز فرمانبردار خدایند. نتیجه آن شد که وحیای رسید که خطاباش هم به مردان بود و هم به زنان و بر برابری بی چون و چرای اخلاقی و معنوی هر دو جنس تاکید نهاد. از آن پس قرآن بارها خطاب به زنان سخن گفت، و این چیزیست که در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان کمتر به چشم میخورَد.»
کارن مسلمان است
نمیتوان ادعا کرد که تمام کتابهای خانم آرمسترانگ بی نقص است. نمیتوان او را فرشته نامید. نمیتوان از او الهه ساخت. اما نمیتوان از این روح حقیقتجو، بی یک قضاوتِ شیرین جانانه گذشت.
کارن آرمسترانگ مسلمان نیست ولی فراتر از تمام ما مسلمانهای سببی و نسبی، قدمهایی برای معرفی اسلام حقیقی در سرزمینهایی برداشته که اسلامهراسی از اولویتهای سردمداران آن است. خانم آرمسترانگ یک انسان است اما به مثابهی یک لشکر کاملا مجهز به جنگ با اندیشههای باطلی رفته که میخواهد پیروان دین محمد (ص) را، تروریستمسلکهایی معرفی کند که تشنه به خون غرباند! او با وجود اینکه دههی هفتم عمرش را پشت سر گذاشته اما خسته نیست و همچنان بیمهابا با مِهر از محبت پیامبر رحمت میگوید.
او شاید به ظاهر مسلمان نباشد اما در قضاوتی که من بعد از خواندن کتابهایش داشتم، به این نتیجه رسیدم که حداقل از ما اهل ادعا، مسلمانتر است. پس لطفا یکی از کتابهای خانم آرمسترانگ را بخوانید، یا سخنرانیهایش را در دفاع از دین رسول الله (ص) بشنوید، آنوقت بیایید و در همینجا جواب سوال کارن آرمسترانگ را بدهید؛ همان که پرسید: «در حیرتم که چرا مسلمانان در مقابل هجمهی دنیای غرب علیه اسلام و تصویر خشنی که از پیامبر اسلام به مردم نشان میدهد، تصویر حقیقی پیامبر اسلام را به دنیای غرب نشان نمیدهند! چرا بیخیال نشستهاید؟!»