تقریر شکست یا حدیث نفس؟
به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، اخیراً یادداشتی از سعید حجاریان تئوریسین معروف جریان دوم خرداد در مورد روند دگردیسی گروهک منافقین در فضای مجازی منتشر شده که واقعاً خواندنی است. این تقریر حجاریان از دو جهت واجد اهمیت است، نخست آنکه نویسنده کسی است که جدا از ارتباطات خاص پیش از انقلاب، در سالهای دهه ۶۰ از مسئولان امنیتی کشور بوده و به نحوی مستقیماً با پرونده گروهک منافقین درگیر بوده و از قضا به دلیل تمرکز بر عملیات روانی، مسئولیت طرحریزی مواجهه نرم با سازمان نیز با او بوده است. اما وجه اهمیت دیگر که چهبسا مهمتر است، شباهت زائدالوصف دگردیسی مورد تحلیل در این یادداشت، با سرنوشت جریانی است که حجاریان از تئوریسینهای برجسته آن است.
به این فراز از روایت درست حجاریان از سرنوشت مجاهدین خلق بنگرید: «سازمان مجاهدین خلق بهلحاظ هویتی، خود را ضدامپریالیسم معرفی میکرد و حتی، ترور مستشاران امریکایی را نیز در پرونده این ضدیت قرار داده بود، اما پیوسته از این اصل و گذشته نیز عبور کرد. در بادی امر، و در پی اشغال عراق و پایان حکومت صدام حسین این سازمان بهنوعی تابع نظم امپریالیستی شد و بهصورت انفعالی، از پادگانی به پادگانی دیگر کوچانده شد و نهایتاً در یکی از فقیرترین کشورهای اروپایی، آلبانی، استقرار یافت. در ادامه این مسیر، در اجلاسیههایش به فاشیستترین عناصر امپریالیست، آن هم در ازای پرداخت هزینه مالی، صندلی ویژه تعارف کرد تا از یکسو از خود حساسیتزدایی کند و از دیگر سو، خود را بهعنوان آلترناتیو دوران گذار نمایش دهد.»
بله سرنوشت سازمان موسوم به «مجاهدین خلق» همینگونه رقم خورد، اما یک سازمان دیگر که اتفاقاً آنهم در نامش «مجاهدین» بود، سرنوشتی مشابه داشت. سازمان «مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» در دهه ۶۰ حتی اوایل دهه ۷۰ تندترین مواضع چپ ضدامریکایی را اتخاذ میکرد. سرمقالههای روزنامه «سلام» و بعداً دوهفتهنامه «عصرما» را که بسیاریاش را همین آقا سعید با نام خودش یا نام مستعار نوشت، با مواضع امروز همینها مقایسه کنید تا معلوم شود که دگردیسی یاران مسعود رجوی بیشتر بوده یا یاران سعید حجاریان؟
مقایسه کنید یادداشتهایی را که محسن آرمین در تبیین ولایت مطلقه فقیه در کیهان مینوشت با مواضع سراسر براندازانه او و دوستانش. مقایسه کنید پیشنهاد اینان و همفکرانشان برای اتحاد با صدام علیه امریکا و بعداً اتحاد با طالبان علیه امریکا و مواضع امروز تسلیمطلبانهشان در برابر امریکا.
حجاریان در ادامه همان یادداشت نوشته است: «این فراز و فرود بیانگر سیاستورزی خالی از اصول و دیسیپلین است. این نوع از سیاستورزی نخست با تهی کردن واژگان از مفاهیم و مدلولهایشان آغاز میشود، از ائتلافهای فرصتطلبانه و مهلک میگذرد و نهایتاً، به چرخش گفتمانی میانجامد.» با این نگاه سیاستورزی خالی از اصول یاران حجاریان هم قابلتحلیل است. گویا نه آن چپ بودنشان بر بنیانی عمیق استوار بود و نه این لیبرال شدن واپسینشان. اینها فرصتطلبانی قدرتجو هستند که صرفاً دست یازیدن به کرسیهای قدرت را هدف گرفتهاند و این بادهای سیاست است که آنها را جابهجا میکند.
در سال ۸۸ رسماً از ساختارهای قانونی عبور میکنند و در سال ۹۲ با مشاهده فرصت دولت روحانی، از رحم اجارهای سخن میگویند. آنگاهکه دولتی را که با «تَکرار» خودشان سر کار آمده، ناکارآمد میبینند، سریعاً و غیرمسئولانه از آن عبور میکنند و باز کت اپوزیسیون بر تن میکنند. دو سال پیش در همین حوالی، بسیاری از اینها همراه با فتنه ۱۴۰۱ رسماً موضع براندازانه اتخاذ میکردند و اینک مشغول ماله کشیدن بر ضعفهای دولت چهاردهم هستند.
سیاستورزی یاران حجاریان همین است و اگر در نوشته او به جای واژگانی، چون مجاهدین خلق و رجوی، کلماتی مانند مجاهدین انقلاب و حجاریان بنشانیم، چندان به ساختار نوشتارش برنمیخورد. حتی اشارهای را که در پایانش در خصوص بیتوجهی «نسل Z» و «عقلانیت نقاد» به گفتمان منافقین دارد، میتوان به مثابه تعریضی در لفافه درخصوص نسبت نسلهای جدید با جریان اصلاحطلبی و ریزش چشمگیر پایگاه اجتماعی این جریان در میان نسل دوم و حتی فرزندان سران و هواداران اصلی خودشان دانست. روایت حجاریان از شکست منافقین، گویا حدیث نفسی از سرنوشت اصلاحطلبی رادیکال در سه دهه گذشته است.