آسیبشناسی یک حزب نامحبوب

نظامهای تکحزبی همواره در نظریات اندیشه سیاسی مورد نقد قرار گرفتهاند، زیرا با حذف رقابت سیاسی و سرکوب مخالفان، امکان مشارکت واقعی و آزاد شهروندان را از میان میبرند. برای درک عمیقتر پیامدهای چنین نظامهایی، میتوان به برخی از نظریات مهم در این حوزه اشاره کرد:
۱. خوان لینز و مفهوم اقتدارگرایی: خوان لینز در نظریه خود درباره رژیمهای اقتدارگرا، تأکید میکند که نظامهای تکحزبی با سرکوب رقابت و عدم امکان تغییرات تدریجی، در بلندمدت زمینهساز بحرانهای سیاسی و فروپاشی میشوند. به باور لینز، چنین رژیمهایی اغلب در مدیریت بحرانهای ناشی از انتظارات فزاینده مردم دچار مشکل میشوند.
۲. رابرت دال و پلورالیسم سیاسی: رابرت دال در نظریه «پلورالیسم» بر اهمیت رقابت سیاسی و مشارکت گروههای مختلف در تصمیمگیریهای کلان تأکید دارد. وی معتقد است که نظامهای سیاسی که تنها یک حزب را به رسمیت میشناسند، قادر به پاسخگویی به نیازهای متنوع جامعه نیستند و به همین دلیل دچار بحران مشروعیت خواهند شد.
۳. هانا آرنت و توتالیتاریسم: هانا آرنت در آثار خود به رابطه میان نظامهای تکحزبی و توتالیتاریسم اشاره میکند. او استدلال میکند که حذف رقابت سیاسی و سلطه یک حزب بر تمامی عرصههای زندگی اجتماعی، به زوال آزادی و نهایتاً به گسترش نارضایتی عمومی منجر خواهد شد.
۴. ساموئل هانتینگتون و شکاف میان توسعه و نهادسازی: ساموئل هانتینگتون در کتاب «نظم در جوامع در حال تغییر»، هشدار میدهد که رشد اقتصادی سریع بدون نهادهای سیاسی باثبات، موجب افزایش انتظارات عمومی و در نهایت ناپایداری سیاسی خواهد شد. به بیان دیگر، رژیمهای تکحزبی که وعده توسعه میدهند، اما فاقد نظام مشارکتی هستند، معمولاً با نارضایتی گسترده مواجه میشوند.
نقد نظام تکحزبی براساس تجربه حزب رستاخیز
تجربه حزب رستاخیز در ایران نمونهای از این پدیده است که به جای ایجاد همبستگی اجتماعی، شکافهای عمیقتری میان حکومت و جامعه به وجود آورد. حزب رستاخیز که با هدف یکپارچهسازی قدرت و کنترل سیاسی تأسیس شد، در عمل به ضد خود تبدیل شد و زمینههای نارضایتی عمومی را تقویت کرد.
در اندیشه سیاسی مدرن، مشروعیت یک رژیم نه صرفاً براساس قدرت اجرایی آن، بلکه بر مبنای رضایت عمومی، کارآمدی و امکان گردش نخبگان و رضایتمندی عموم افراد جامعه سنجیده میشود. درحالیکه این حزب تلاش داشت مردم را در راستای اهداف رژیم به حرکت درآورد، فشارهای حکومتی و نادیده گرفتن انتظارات اجتماعی موجب افزایش مخالفتها و کاهش حمایتهای مردمی شد.
افزایش درآمدهای نفتی و وعدههای توسعه اقتصادی، بدون وجود یک نظام سیاسی مشارکتی و شفاف، منجر به افزایش شکاف میان انتظارات مردم و عملکرد واقعی دولت شد. تجربه تاریخی نشان میدهد که تحمیل یک حزب واحد بر جامعهای با تنوع فکری و اجتماعی بالا، نهتنها موجب تقویت دولت نمیشود، بلکه زمینهساز بحرانهای مشروعیت و نارضایتی گسترده خواهد شد، همانگونه که در سالهای پایانی رژیم پهلوی مشاهده شد.
در ادامه تأثیرات حزب رستاخیز در گسترش مخالفتها با رژیم پهلوی را به نقل از کتاب «حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ؛ آسیبشناسی یک ناکامی بزرگ» ۱ به قلم مظفر شاهدی میخوانیم:
برخلاف تصور شاه و برخی از دولتمردان، تأسیس حزب واحد رستاخیز تضاد میان رژیم با مخالفانش را عمیق تر کرد. مخالفان بهدرستی تحلیل میکردند که با انحلال احزاب سابق و تشکیل حزبی واحد رژیم همان لایه ظاهری دموکراسی را نیز کنار زده و چهره استبدادی و دیکتاتورمنشانهاش را به همگان نمایانده است. بدین ترتیب دیگر امیدی به امکان اصلاحپذیری آن نمیشد بست و شاید از همان برهه زمانی بود که طرح ساقط کردن رژیم به طور جدی مورد توجه کسانی قرار گرفت که دیگر بارقه امیدی در جبین آن نمیدیدند و به رغم برخی اظهار نظرهای دموکراتیکمنشانه شاه که گاه رنگ و بوی دینی و مذهبی هم داشت مخالفان بهندرت میتوانستند این ژستها را جدی تلقی کرده از دامنه انتقاداتشان علیه مجموعه عملکرد او بکاهند. بدین ترتیب هرچه زمان بیشتری سپری میشد مخالفت با شاه و نظام تکحزبی او نمود بیشتری پیدا می کرد.
اقشار مختلف مردم بهندرت اعتقادی به حزب رستاخیز پیدا کردند و معدود کسانی هم که در ابتدا به دلایلی به حزب روی آوردند بر اثر سوء عملکرد حزب بهتدریج از آن نومید شده به صف مخالفان پیوسته و یا حداقل نسبت به مسائل جاری کشور بیتفاوت شدند. حزب رستاخیز، چاپلوسی را در میان دولتمردان و مشتاقان خدمت و فعالیت در بخشهای مختلف حاکمیت به حدی افزایش داد که در برخی جلسات کانونهای حزبی افرادی منصف گسترش روح تملق را در فضای رستاخیزی آفتی بس بزرگ و انکارناپذیر در تضعیف هرچه بیشتر موقعیت شاه و حاکمیت او ارزیابی میکردند. در جلسه کانون حزبی شماره ۱۱۰۹ پایتخت که در ۵ مهر ۱۳۵۶ برگزار شده بود یکی از حاضران که در گزارش ساواک حاج محمود نامیده شده است، اعتراف کرد:
« در مملکت ما تمام خصایص انسانی رخت بربسته و به جای آن چاپلوسی و تملق جایگزین شده. عدهای مردم بیشرف و از خدا بیخبر راه کار را یاد گرفتند و با آوردن مرتب نام شاه و دست زدن، جیب مردم را خالی میکنند و با هزار کلک و نیرنگ پولی جمعآوری میکنند و در کشورهای اروپایی و آمریکا ویلا میخرند و به عیاشی و خوشگذرانی مشغول میشوند. نمایندگان ما در مجلسین آنچه را که میخواهند میکنند و به تملقگویی مشغول هستند. در زمان تصدی نیکپی در محفلی یکی از سناتورها شروع کرد از نیکپی تعریف نمودن، آقای نیکپی هم از من تعریف کرد. آقای سناتور گفت چون دوست شما هست خوب هست. تا اینکه چندی قبل در جشنی آقای شهرستانی شهردار جدید و همان آقای سناتور حضور داشت و آقای سناتور شروع کرد تمجید از شهرستانی و بعد گفت نیکپی آدم بیشرفی بود. من گفتم بیشرف خودت هستی تو همان هستی که از نیکپی تعریف میکردی. بله ما چنین ملتی هستیم تا کسی پست مهمی گرفت سبدهای گل سرازیر میشود تا برکنار شد چه خوب و چه بد به او فحاشی میکنیم. تا کی میخواهیم چنین رفتاری داشته باشیم و آبروی مملکت را ببریم (آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ش.پ: ۴۱۷۶۳۳).»
بنابراین حزب رستاخیز علاوه بر اینکه نتوانست بر شمار طرفداران رژیم پهلوی بیافزاید، مخالفت با آن را افزایش داد. درواقع عدم موفقیت احزاب سابق و در رأس آنها حزب «ایران نوین» در جلب مشارکت مردم و ایجاد همدلی بیشتر با رژیم، موجبات انحلال آن و تأسیس حزب رستاخیز را فراهم آورده بود و پس از چند سال فعالیت آشکار شده بود که حزب واحد رستاخیز هم بیش از پیش موجبات نارضایتی مردم را فراهم کرده است. محمدعلی سفری در واپسین ماههای حیات حزب رستاخیز دلایل ناکارآیی آن را چنین شرح داده است:
«مردم به این دلیل که بارها و بارها تجربه کردهاند آگاهاند که اغلب جهتگیریها و حرکتها واجد خصوصیاتی است ناآشنا با روحیات مردم و به همین دلیل تصور عمومی بر این است که زیر هر کاسه نیمکاسهایست و هر شیرینی که در کامشان قرار میگیرد دارای لعابی است روی یک زهر قتال. یک بررسی اجمالی این واقعیت تلخ را برملا میسازد که اگر همگان را نگوییم، اکثریت کسانی که باید در مسائل اجتماعی سهیم باشند چنان در بیخبری هستند که تصویر آن چشماندازی وحشتآور را مجسم میکند و البته این بیتفاوتیها به مسائل سیاسی و اجتماعی و این ناباوریهای مردم نسبت به وعده و وعیدها نه یک شبه به وجود آمده و نه یک روزه از میان خواهد رفت. این وضع نامناسب محصول اعمال و رفتاری است که از سوی صاحبان عناوین و دارندگان مقام و منصب طی سالیان متمادی در جامعه پیریزی شده است. گفتند آنچه را که نخواستند و یا نتوانستند انجام دهند و کردند کارهایی را که خود میدانستند. افکار عمومی را با آن اعمال سازشی نیست بنابراین آنها که هماکنون مشکلات حزبی را بررسی میکنند و دلایل شکست را پیجویی دارند. بهتر است کارنامه گذشته را ورق بزنند تا دریابند در مقابل آن همه امکانات که از مجرای درآمد مملکتی فراهم شده ستون خدمت و میزان کارایی کسانی که باید همزمان و همگام با این امکانات رفاه مردم را نیز تأمین کنند چه بوده؟ چون همین بررسی است که ثابت میکند که چرا مردم در بسیاری از امور بخصوص حزب بیتفاوت شدهاند و کارهای نمایشی در سطوح مختلف چنان از آنان سلب عقیده کرده که دیگر مطلقاً خریدار هیچ نوع تبلیغ نیستند. آنها بارها سوگندها را درست در لحظاتی میشنوند که دم خروس را هم میبینند (محمدعلی سفری، قلم و سیاست، ج۳، ص ۶۵۴- ۶۵۵).
تأسيس حزب رستاخیز پیامدهای مثبت ناچیزی برای شاه و رژیمش داشت. این حزب بیش از پیش اعتبار رژیم پهلوی را کاهش داد و به سقوط و تباهی نزدیکتر ساخت. بسیاری از گروههای سیاسی و اجتماعی فعال و اثرگذار در کشور از تأسیس حزب رستاخیز ضربه دیدند و کینه آن را به دل گرفتند. عملکرد حزب رستاخیز بهراستی شمار عظیمی از مردم را که دارای گرایشات اجتماعی اقتصادی سیاسی و... متعددی بودند از رژیم پهلوی متنفر کرد.
میبینیم که اهداف حزب رستاخیز با دستاوردهای عملی آن بهشدت تعارض داشت. هدف آن تقویت رژیم، نهادینه کردن هرچه بیشتر سلطنت و فراهم ساختن پایگاه اجتماعی گستردهای برای دولت بود. ابزارهای مورد استفاده آن هم عبارت بودند از: بسیج مردم، به انحصار درآوردن حلقههای ارتباطی میان حکومت و جامعه، تشدید نظارت بر کارمندان، کارگران کارخانه ها و روستاییان و مهمتر از همه نفوذ روزافزون دولت در بازارهای سنتی و مؤسسات مذهبی. اما حزب رستاخیز به جای برقراری ثبات، رژیم را تضعیف، فاصله میان سلطنت و جامعه را بیشتر و نارضایتی گروههای مختلف را شدیدتر کرد زیرا هدف از بسیج تودهای عوامفریبی بوده به نارضایتی آنها انجامید. به انحصار درآوردن سازمانها و وسایل ارتباطی، نیروهای اجتماعی را از حضور در خیابانها که از آن طریق میتوانستند شکایتها و خواستهای خود را در حوزه سیاسی مطرح کنند، محروم کرد. افراد بیشتر و بیشتری امید به اصلاحات را از دست دادند و انگیزههایی برای انقلاب پیدا کردند. تلاش برای به مشارکت کشاندن مردم موجب شد تا حکومت فرضیه قدیمی هرکس علیه ما نیست با ماست را کنار گذارد و این برهان خطرناک را بپذیرد که هرکس با ما نیست علیه ماست؛ بنابراین، مخالفانی که به شرط آشکار نکردن مخالفت سالها به حال خود رها شده بودند اکنون ناگهان چارهای جز ثبتنام در حزب، ستایش از رژیم و حتی راهپیمایی در خیابان به نشانه بزرگداشت سلطنت ۲۵۰۰ ساله نداشتند. همچنین یورش شدید به بازار و نهادهای دینی پلهایی را که از گذشته حلقه ارتباطی رژیم و جامعه بود ویران کرد. این اقدام نهتنها تهدیدی علیه مراجع روحانی به شمار میآمد بلکه خشم هزاران مغازهدار صاحب کارگاه، کسبه و همکاران بازاریشان را برانگیخت. حزب رستاخیز، به جای ایجاد حلقههای ارتباطی جدید اندک حلقههای موجود را از هم گسیخت و درنتیجه گروهی از دشمنان خطرناک را به جنب و جوش انداخت. به بیان دیگر، این حزب به جای اقدام نوسازانه ترتیبی داده بود که وضعیت نظام سیاسی توسعهنیافته را وخیمتر کرد.
اوایل تأسيس حزب رستاخیز بسیاری را عقیده بر آن بود که این حزب کارنامهای جز کاهش بیشتر محبوبیت شاه و رژیمش در نزد مردم برجای نخواهد نهاد. بسیاری از گروههای سیاسی و ناراضیان سیاسی از حکومت شاه به انحاء گوناگون مخالفت خود را با تأسیس و فعالیت حزب رستاخیز اعلام کردند. برخی از دلسوزان نظام موجود هم به شیوههایی عمدتاً تلویحی و غیرمستقیم تبعات سوء ناشی از ناکارآمدی حزب را گوشزد شاه و رجال درجه اول کشور کردند؛ اما در آن برهه از زمان شاه خود را تواناتر از آن می دید که بر نصیحت مشفقان تن دردهد و یا اعتراض و انتقاد مخالفان پرشمارش از تأسیس و فعالیت حزب واحد رستاخیز را جدی گرفته، در تصمیم خود تجدید نظر نماید. بنابراین از همان آغاز درباره امکان موفقیت حزب رستاخیز در پیشبرد اهداف رژیم تردیدهایی بسیار وجود داشت.
به رغم فشارهایی که از سوی دستگاههای مختلف حاکمیت نظیر ساواک، دولت و بالاخص حزب رستاخیز برای به تحرک واداشتن مردم در راستای اهداف و خواستههای رژیم صورت میگرفت روز به روز بر تعداد مخالفان افزوده میشد و در مقابل شمار طرفداران رژیم همواره نقصان پیدا میکرد و برخورد میان رژیم با مخالفان روندی صعودی مییافت. تأسیس حزب رستاخیز آشکارا مشروعیت سیاسی حاکمیت را با تردیدهای جدی روبهرو ساخت و گروههای مختلف اپوزیسیون را به طور متحد به رویارویی با آن طلبید.
ضمن اینکه بسیاری از وعدههای رژیم در عصر رستاخیز درباره بهبود شاخصهای رفاهی، اقتصادی پزشکی و بهداشتی و نظایر آن نهتنها تحقق نیافت، بلکه سیری نزولی پیدا نمود. بدین ترتیب در سه سال آخر عمر رژیم به علت تشکیل حزب رستاخیز و همچنین افزایش بسیار چشمگیر قیمت نفت تنشهای سیاسی شدیدتر شده بود. با پنج برابر شدن ناگهانی درآمدهای نفتی، انتظارات مردم بالا رفت و درنتیجه شکاف میان وعدهها، ادعاها و دستاوردهای رژیم از یک سو و انتظارات و دستاوردهای مردم از سوی دیگر عمیقتر شد. همانطور که دولت نیز مدعی بود در چهارده سال پس از انقلاب سفید پیشرفتهای چشمگیری در بخشهای بهداشت و آموزش به دست آمد. شمار پزشکان سه برابر شد، میزان مرگ و میر کودکان از ۲۰ درصد به کمتر از ۱۲ درصد رسید، میزان باسوادی از ۲۶ به ۴۲ درصد رسید، شمار دانشگاهها پنج برابر و شمار دانشآموزان متوسطه سه برابر شد؛ اما همچنان که اغلب منتقدان نیز اشاره میکردند چهارده سال پس از انقلاب سفید هنوز در ایران نسبت پزشک به بیمار بسیار اندک، میزان مرگ و میر کودکان بالا و نسبت تختهای بیمارستانی به جمعیت بسیار پایین بود. ۶۸ درصد از بزرگسالان بیسواد بودند. شمار بیسوادان درواقع از ۱۴ به حدود ۱۵ میلیون نفر افزایش یافت، کمتر از ۴۰ درصد کودکان کشور دوره دبستان را به پایان میرساندند، نسبت معلم به شاگرد در مدارس دولتی رو به کاهش بود.
۱. «حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ؛ آسیبشناسی یک ناکامی بزرگ» ج ۲، مظفر شاهدی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۳.