۱۷ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۷:۱۵
کد خبر: ۷۹۰۶۰۰
به‌روایت آرشیو دیجیتال اسناد سازمان سیا (CIA)

افشاگری واشنگتن پست: شلیک مستقیم نیرو‌های نظامی به مردم در هفدهم شهریور ۱۳۵۷

افشاگری واشنگتن پست: شلیک مستقیم نیرو‌های نظامی به مردم در هفدهم شهریور ۱۳۵۷
گزارش تحقیقی روزنامه واشنگتن پست، منتشرشده در اکتبر ۱۹۸۰، با استناد به اسناد محرمانه سیا، تأیید می‌کند که در روز هفدهم شهریور ۱۳۵۷، معروف به «جمعه سیاه»، نیرو‌های نظامی رژیم پهلوی با شلیک مستقیم به معترضان غیرمسلح در میدان ژاله تهران، یکی از خونین‌ترین سرکوب‌های انقلاب ایران را رقم زدند؛ رویدادی که نه‌تنها مشروعیت رژیم شاه را فروپاشید، بلکه به‌عنوان نقطه عطفی در تقویت جنبش انقلابی تحت رهبری آیت‌الله خمینی شناخته شد.

هفدهم شهریور ۱۳۵۷، که در تاریخ‌نگاری انقلاب ایران به «جمعه سیاه» یا ( Black Friday )معروف است، یکی از نقاط عطف تعیین‌کننده در مسیر انقلاب اسلامی ایران بود. این روز، که با سرکوب خشونت‌آمیز معترضان غیرمسلح توسط نیروهای نظامی رژیم پهلوی در میدان ژاله (شهدا) تهران مشخص شد، نه‌تنها به‌عنوان نمادی برجسته از خشونت دولتی علیه مردم معترض شناخته می‌شود، بلکه به‌عنوان کاتالیزوری برای تشدید مقاومت انقلابی، فروپاشی مشروعیت رژیم محمدرضا شاه پهلوی، و بازنگری اساسی در سیاست خارجی ایالات متحده عمل کرد. سند CIA-RDP90-00965R000100210017-3، که بخشی از گزارش‌های تحقیقی منتشرشده توسط روزنامه واشنگتن پست در اکتبر ۱۹۸۰(به‌ویژه شماره ۲۵ اکتبر ۱۹۸۰) است، به‌طور مستقیم به این رویداد تحت عنوان «SEPT. 8 - BLACK FRIDAY: TROOPS MASSACRE» اشاره می‌کند و زمینه‌ای غنی برای تحلیل نقش نیروهای نظامی، پیامدهای این رویداد، و تأثیرات آن بر دینامیک‌های داخلی ایران و روابط بین‌المللی فراهم می‌آورد. این تحلیل با تمرکز عمیق بر نقش مستقیم نیروهای نظامی در کشتار هفدهم شهریور، فحوای سند را در کنار منابع تاریخی، تحلیل‌های آکادمیک، و چارچوب‌های نظری بررسی می‌کند تا درک جامعی از این رویداد، زمینه‌های اجتماعی-سیاسی آن، و تأثیرات چندوجهی آن در سطوح داخلی و بین‌المللی ارائه دهد.

زمینه تاریخی هفدهم شهریور

هفدهم شهریور ۱۳۵۷در بستری از ناآرامی‌های اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی فزاینده در ایران رخ داد که رژیم پهلوی را به ورطه بحرانی بی‌سابقه کشاند. این بحران ریشه در چندین عامل ساختاری و رویدادهای محرک داشت که به‌تدریج زمینه‌ساز انقلاب شدند:

۱. سیاست‌های نوسازی آمرانه و پیامدهای اجتماعی: رژیم پهلوی، به‌ویژه از دهه ۱۳۴۰ با اجرای برنامه‌های انقلاب سفید، تلاش کرد تا ایران را به یک کشور مدرن و صنعتی تبدیل کند. این برنامه‌ها شامل اصلاحات ارضی، صنعتی‌سازی، و گسترش آموزش بود، اما اجرای آمرانه و بدون توجه به بافت اجتماعی-فرهنگی ایران، مقاومت گسترده‌ای را برانگیخت. اصلاحات ارضی به جابجایی روستاییان و تضعیف ساختارهای سنتی منجر شد، در حالی که صنعتی‌سازی به نابرابری اقتصادی و تمرکز ثروت در دست نخبگان حکومتی دامن زد. این سیاست‌ها، اگرچه ظاهراً مترقی بودند، اما به دلیل فقدان مشروعیت دموکراتیک و مشارکت مردمی، به نارضایتی گسترده در میان طبقات سنتی، روستایی، و حتی بخش‌هایی از طبقه متوسط شهری منجر شدند.

۲. فساد و شکاف طبقاتی: فساد گسترده در دربار و میان نخبگان حکومتی، که از درآمدهای نفتی دهه ۱۳۵۰بهره‌مند شده بودند، شکاف میان طبقات مرفه و فقیر را عمیق‌تر کرد. طبقه متوسط شهری، که از رشد اقتصادی بهره‌مند شده بود، به دلیل محدودیت‌های سیاسی و سرکوب، از رژیم فاصله گرفت. این نارضایتی با افزایش انتظارات اجتماعی و اقتصادی، که رژیم قادر به برآورده کردن آن‌ها نبود، تشدید شد.

۳. سرکوب سیاسی و نقش ساواک: ساواک، پلیس مخفی رژیم، با سرکوب سیستماتیک مخالفان سیاسی، از جمله گروه‌های مذهبی، ملی‌گرا، و چپ‌گرا، فضای سیاسی را خفقان‌آور کرد. این سرکوب‌ها، به‌ویژه پس از سخنرانی‌ها و نوارهای آیت‌الله روح‌الله خمینی از تبعید در نجف، به بسیج گسترده مخالفان منجر شد. خمینی با استفاده از شبکه‌های مذهبی، به‌ویژه مساجد و حوزه‌های علمیه، توانست پیام‌های خود را به توده‌های مردم برساند و نارضایتی‌ها را به یک جنبش منسجم هدایت کند.

۴. رویدادهای محرک پیشین: آتش‌سوزی سینما رکس آبادان در ۲۸ مرداد ۱۳۵۷، که منجر به کشته شدن صدها نفر شد و به رژیم نسبت داده شد، خشم عمومی را به اوج رساند. این حادثه به‌عنوان یک نقطه عطف، اعتراضات پراکنده را به تظاهرات گسترده در سراسر کشور تبدیل کرد. این رویداد، همراه با سرکوب‌های قبلی، مانند کشتار معترضان در قم و تبریز در سال ۱۳۵۶، زمینه را برای تشدید اعتراضات در تابستان ۱۳۵۷ فراهم کرد.

اعلام حکومت نظامی در تهران در روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ تلاشی ناامیدانه از سوی رژیم برای مهار موج فزاینده اعتراضات بود. این تصمیم در پی تظاهرات گسترده‌ای اتخاذ شد که خواستار اصلاحات سیاسی، آزادی‌های مدنی، و پایان سلطه رژیم بودند. با این حال، این اقدام نتیجه معکوس داد و به برگزاری تجمع بزرگی در میدان ژاله منجر شد، جایی که معترضان، عمدتاً غیرمسلح، با نیروهای نظامی رژیم مواجه شدند. این رویارویی به یکی از خونین‌ترین سرکوب‌های دوران انقلاب منجر شد، که در سند واشنگتن پست به‌عنوان «BLACK FRIDAY: TROOPS MASSACRE» ثبت شده است.

نقش مستقیم نیروهای نظامی در کشتار هفدهم شهریور

سند به‌طور مستقیم به دخالت نیروهای نظامی در سرکوب خشونت‌آمیز معترضان در ۸ سپتامبر ۱۹۷۸اشاره دارد. نیروهای نظامی، شامل ارتش، گارد شاهنشاهی، و احتمالاً واحدهای پلیس ضدشورش، تحت دستور مستقیم مقامات ارشد رژیم، که احتمالاً با تأیید دربار یا شورای عالی امنیت صادر شده بود، برای اجرای حکومت نظامی و متفرق کردن تظاهرکنندگان اقدام کردند. این نیروها با استفاده از سلاح‌های گرم، از جمله تفنگ‌های خودکار، مسلسل‌ها، و تجهیزات سنگین مانند خودروهای زرهی، به معترضان غیرمسلح حمله کردند، که به کشته شدن تعداد قابل‌توجهی از افراد منجر شد. اگرچه تعداد دقیق قربانیان مورد مناقشه استمنابع رسمی رژیم تعداد کشته‌شدگان را در حد چند ده نفر گزارش کردند، در حالی که مخالفان، از جمله گروه‌های انقلابی، از صدها یا حتی هزاران کشته سخن گفتنداین رویداد به‌عنوان یکی از مرگبارترین سرکوب‌های رژیم پهلوی در طول انقلاب شناخته می‌شود.

ابعاد نقش نیروهای نظامی:

۱. دستورات نظامی و زنجیره فرماندهی: نیروهای نظامی تحت دستورات صریح مقامات رژیم عمل کردند، که احتمالاً از سوی دربار، نخست‌وزیر جعفر شریف‌امامی، یا شورای عالی امنیت صادر شده بود. این دستورات بخشی از استراتژی رژیم برای بازگرداندن نظم از طریق نمایش اقتدار نظامی بود. سند به‌طور ضمنی این نکته را تأیید می‌کند که رژیم، با حمایت برخی مقامات آمریکایی مانند زبیگنیو برژینسکی، به استفاده از نیروی نظامی به‌عنوان ابزاری برای مهار اعتراضات متمایل بود. برژینسکی، که در سند به‌عنوان حامی سرسخت حفظ رژیم از طریق زور توصیف شده، معتقد بود که سرکوب اعتراضات می‌تواند رژیم را نجات دهد. این دیدگاه در پیش‌نویس نامه‌ای که او برای جیمی کارتر، رئیس‌جمهور آمریکا، تهیه کرد و شاه را به استفاده از زور ترغیب می‌کرد، منعکس شده است. اگرچه این نامه در نهایت ارسال نشد، وجود چنین پیشنهادی نشان‌دهنده فشارهای داخلی و خارجی برای استفاده از زور بود.

۲. خشونت سازمان‌یافته و سیستماتیک: برخلاف ادعاهای احتمالی مبنی بر اینکه کشتار هفدهم شهریور نتیجه هرج‌ومرج یا اقدامات خودسرانه سربازان بود، شواهد تاریخی و اشاره‌های سند نشان می‌دهند که این سرکوب عملی سازمان‌یافته و برنامه‌ریزی‌شده بود. استفاده از سلاح‌های سنگین، شلیک مستقیم به معترضان، و استقرار نیروهای نظامی در نقاط استراتژیک مانند میدان ژاله، نشان‌دهنده اجرای یک سیاست سرکوب سیستماتیک بود. هدف این اقدام ارعاب مخالفان، جلوگیری از گسترش اعتراضات، و بازگرداندن کنترل رژیم بر فضای عمومی بود. سند به‌طور غیرمستقیم این استراتژی را در چارچوب حمایت برژینسکی از سرکوب نظامی تأیید می‌کند، که معتقد بود رژیم می‌تواند با استفاده از زور نظم را بازگرداند. علاوه بر این، هماهنگی میان نیروهای نظامی و ساواک، که احتمالاً نقش کلیدی در شناسایی و هدف‌گذاری معترضان داشت، این عملیات را مؤثرتر و در عین حال بی‌رحمانه‌تر کرد.

۳. فشار روانی و اخلاقی بر نیروهای نظامی: سند به نگرانی‌های ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در تهران، درباره پایداری ارتش ایران در صورت ادامه سرکوب‌ها اشاره دارد. سالیوان معتقد بود که سربازان عادی، که عمدتاً از طبقات پایین‌تر جامعه بودند، ممکن است از اجرای دستورات شلیک به هموطنان خودداری کنند، که می‌توانست به فروپاشی انسجام نظامی منجر شود. این نگرانی نشان‌دهنده فشار روانی و اخلاقی عمیقی بود که بر نیروهای نظامی پس از هفدهم شهریور وارد شد. بسیاری از سربازان، که با معترضان همزبانی و هم‌فرهنگی داشتند، احتمالاً با احساسات ضد رژیم همدلی می‌کردند. این امر رژیم را در موقعیت شکننده‌تری قرار داد، زیرا ارتش، به‌عنوان ستون اصلی قدرت شاه، نشانه‌هایی از تردید و عدم اطمینان نشان می‌داد. این شکنندگی در گزارش‌های ژنرال رابرت هایزر، که در ژانویه 1979 به تهران اعزام شد، نیز منعکس شده است، جایی که او تلاش کرد ژنرال‌های ایرانی را متقاعد کند که از دولت بختیار حمایت کنند، اما ترس از فروپاشی ارتش همچنان باقی بود.

۴. نقش ساواک و اطلاعات نظامی: سند به وابستگی ایالات متحده به ساواک برای اطلاعات درباره مخالفان سیاسی اشاره می‌کند، که به ناکامی‌های اطلاعاتی منجر شد. این وابستگی باعث شد که رژیم و حامیان خارجی آن، از جمله آمریکا، شدت نارضایتی عمومی و پتانسیل انقلابی را دست‌کم بگیرند. در هفدهم شهریور، ساواک احتمالاً نقشی کلیدی در شناسایی رهبران و سازمان‌دهندگان تظاهرات داشت، که به هماهنگی عملیات نظامی برای سرکوب تجمع کمک کرد. این همکاری بین ساواک و نیروهای نظامی، خشونت را سیستماتیک‌تر و مؤثرتر کرد، اما در عین حال خشم عمومی را علیه رژیم و نهادهای امنیتی آن تشدید نمود.

پیامدهای هفدهم شهریور

رویداد هفدهم شهریور تأثیرات عمیق و چندوجهی بر مسیر انقلاب ایران، ساختار سیاسی داخلی، و سیاست خارجی ایالات متحده داشت. این پیامدها در سند واشنگتن پست به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم منعکس شده‌اند و می‌توان آن‌ها را در چندین سطح تحلیل کرد:

تشدید مقاومت مردمی و تقویت رهبری امام خمینی: سند به‌طور غیرمستقیم به افزایش حمایت از آیت‌الله خمینی پس از هفدهم شهریور اشاره دارد، با ذکر اینکه «خمینی بیشترین حمایت را در میان تظاهرکنندگان و شورشیان دارد» (گزارش سیا، 30 نوامبر 1978). کشتار هفدهم شهریور به‌عنوان یک رویداد محرک، خشم عمومی را علیه رژیم شعله‌ور کرد و به تبدیل اعتراضات پراکنده به یک جنبش انقلابی منسجم تحت رهبری خمینی منجر شد. این رویداد نه‌تنها حمایت مردمی از خمینی را تقویت کرد، بلکه باعث شد گروه‌های میانه‌رو، مانند جبهه ملی، به دیدگاه‌های سختگیرانه‌تر او نزدیک‌تر شوند، زیرا رژیم با خشونت خود هرگونه امکان مصالحه را از بین برد. شبکه‌های مذهبی، به‌ویژه مساجد و حوزه‌های علمیه، نقش کلیدی در گسترش پیام خمینی و سازمان‌دهی اعتراضات پس از این رویداد داشتند.

فروپاشی مشروعیت رژیم پهلوی: تحلیل جورج بال در سند، که از «استفراغ ملی» توسط مردم ایران سخن می‌گوید، نشان‌دهنده از دست رفتن کامل مشروعیت رژیم شاه است. هفدهم شهریور به‌عنوان نمادی از خشونت دولتی، حتی طبقات میانه و حرفه‌ای را که ممکن بود پیش‌تر از اصلاحات رژیم حمایت کنند، علیه شاه متحد کرد. این رویداد شکاف عمیق میان رژیم و مردم را آشکار کرد و نشان داد که رژیم دیگر قادر به حفظ حمایت اجتماعی یا ایجاد ترس برای مهار اعتراضات نیست. در عوض، هفدهم شهریور مقاومت را تشدید کرد و رژیم را به سوی فروپاشی سوق داد. این فروپاشی مشروعیت نه‌تنها در سطح داخلی، بلکه در نگاه حامیان خارجی رژیم، به‌ویژه ایالات متحده، نیز تأثیر گذاشت.

تغییر دینامیک‌های سیاست‌گذاری ایالات متحده: سند شکاف عمیق میان مقامات آمریکایی در واکنش به رویدادهایی مانند هفدهم شهریور را نشان می‌دهد. زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی، همچنان از حمایت نظامی از شاه دفاع می‌کرد و معتقد بود که سرکوب اعتراضات می‌تواند رژیم را نجات دهد. این دیدگاه در پیش‌نویس نامه‌ای که او برای کارتر تهیه کرد و شاه را به استفاده از زور ترغیب می‌کرد، منعکس شده است. در مقابل، سایروس ونس، وزیر امور خارجه، و ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در تهران، معتقد بودند که سرکوب‌های بیشتر، مانند آنچه در هفدهم شهریور رخ داد، تنها به جنگ داخلی یا تقویت نیروهای ضدآمریکایی، مانند کمونیست‌ها، منجر می‌شود. این اختلاف‌نظر نشان‌دهنده تأثیر هفدهم شهریور بر بازنگری سیاست‌های آمریکا بود، زیرا این رویداد محدودیت‌های استراتژی سرکوب را آشکار کرد و ضرورت تعامل با نیروهای میانه‌رو یا مخالفان را برجسته نمود.

تأثیر بر انسجام ارتش ایران: سند به نگرانی‌های سالیوان درباره احتمال فروپاشی ارتش در صورت ادامه سرکوب‌ها اشاره دارد. هفدهم شهریور نشان داد که سربازان عادی ممکن است از شلیک به هموطنان خودداری کنند، که این امر انسجام ارتش را به خطر انداخت. این نگرانی در گزارش‌های ژنرال رابرت هایزر، که در ژانویه 1979 به تهران اعزام شد، نیز منعکس شده است. او تلاش کرد ژنرال‌های ایرانی را متقاعد کند که از دولت بختیار حمایت کنند، اما ترس از فروپاشی ارتش در صورت اقدامات نظامی بیشتر همچنان باقی بود. هفدهم شهریور به‌عنوان نقطه‌ای کلیدی، شکنندگی ارتش را به‌عنوان ابزار سرکوب رژیم آشکار کرد و نشان داد که رژیم نمی‌تواند به‌طور کامل به نیروهای نظامی خود برای حفظ قدرت تکیه کند.

تأثیرات بین‌المللی و نگرانی‌های ژئوپلیتیک: هفدهم شهریور پیامدهای گسترده‌ای در سطح بین‌المللی داشت، به‌ویژه برای متحدان ایالات متحده که به نفت ایران وابسته بودند. سند به نگرانی‌های کشورهایی مانند ژاپن، اسرائیل، آفریقای جنوبی، و کشورهای اروپایی درباره قطع جریان نفت در صورت سقوط رژیم اشاره می‌کند. این رویداد، با تشدید بحران، ترس از بی‌ثباتی منطقه‌ای و احتمال نفوذ شوروی یا گروه‌های کمونیستی را افزایش داد. این نگرانی‌ها به اختلافات میان مقامات آمریکایی دامن زد، زیرا برخی مانند برژینسکی معتقد بودند که حفظ رژیم از طریق زور برای جلوگیری از نفوذ شوروی ضروری است، در حالی که دیگران، مانند ونس، بر لزوم تعامل با نیروهای میانه‌رو برای جلوگیری از هرج‌ومرج تأکید داشتند. این رویداد همچنین به متحدان آمریکا، مانند پادشاه حسن دوم مراکش، نشان داد که حمایت ایالات متحده از رژیم شاه ممکن است شکننده باشد، که به نوبه خود بر روابط ژئوپلیتیک منطقه تأثیر گذاشت.

 

نقش ایالات متحده و ارتباط با هفدهم شهریور

سند به‌طور غیرمستقیم به نقش ایالات متحده در تشویق یا عدم ممانعت از سرکوب‌های نظامی رژیم اشاره دارد. حمایت ضمنی برژینسکی از استفاده از زور، همان‌طور که در پیش‌نویس نامه پیشنهادی او به شاه دیده می‌شود، نشان‌دهنده تمایل برخی در دولت کارتر به حفظ رژیم از طریق اقدامات نظامی بود. این نامه، که شاه را به استفاده از زور برای سرکوب تظاهرات ترغیب می‌کرد، اگرچه ارسال نشد، نشان‌دهنده فشارهای خارجی بر رژیم برای استفاده از زور بود. این دیدگاه با تحلیل‌های ونس و سالیوان در تضاد بود، که معتقد بودند سرکوب‌های بیشتر، مانند آنچه در هفدهم شهریور رخ داد، تنها به بی‌ثباتی بیشتر منجر می‌شود.

علاوه بر این، سند به ناکامی‌های اطلاعاتی آمریکا در پیش‌بینی شدت بحران اشاره می‌کند، که تا حدی به وابستگی به ساواک برای اطلاعات داخلی نسبت داده شده است. این وابستگی باعث شد که ایالات متحده نتواند شدت نارضایتی عمومی و پتانسیل انقلابی را به‌درستی ارزیابی کند. در نتیجه، واکنش آمریکا به رویدادهایی مانند هفدهم شهریور کند و ناکارآمد بود، و این کشور نتوانست استراتژی‌های جایگزینی برای تعامل با مخالفان یا مدیریت بحران پیشنهاد دهد. این ناکامی اطلاعاتی، همراه با اختلافات داخلی در دولت کارتر، توانایی آمریکا برای تأثیرگذاری بر مسیر رویدادها در ایران را محدود کرد.

تحلیل نظری: هفدهم شهریور در چارچوب نظریه‌های انقلابی

هفدهم شهریور را می‌توان از طریق چندین چارچوب نظری تحلیل کرد که درک عمیق‌تری از این رویداد ارائه می‌دهند:

نظریه کرین برینتون: سند به نقل‌قول برژینسکی از کتاب کرین برینتون، تاریخ‌دان، اشاره می‌کند که استدلال می‌کند انقلاب‌های موفق نه به دلیل قدرت انقلابیون، بلکه به دلیل ناکارآمدی دولت در استفاده از زور رخ می‌دهند. هفدهم شهریور نمونه‌ای بارز از این ناکارآمدی است: رژیم شاه، با توسل به خشونت گسترده، نه‌تنها نتوانست اعتراضات را مهار کند، بلکه مشروعیت خود را از دست داد و حمایت مردمی را به سمت انقلابیون هدایت کرد. این رویداد نشان‌دهنده «غیاب اقتدار مؤثر» بود که برینتون به‌عنوان شرط موفقیت انقلاب‌ها ذکر می‌کند. خشونت هفدهم شهریور، به‌جای ایجاد ترس، خشم و مقاومت را برانگیخت و رژیم را در موقعیتی دفاعی قرار داد.

نظریه بسیج اجتماعی: از منظر نظریه‌های بسیج اجتماعی، هفدهم شهریور به‌عنوان یک «رویداد محرک» عمل کرد که احساسات جمعی خشم، همبستگی، و عزم انقلابی را در میان معترضان تقویت کرد. این رویداد، با برجسته کردن شکاف میان رژیم و مردم، به‌عنوان لحظه‌ای تعیین‌کننده در تبدیل نارضایتی‌های پراکنده به یک جنبش انقلابی منسجم تحت رهبری خمینی عمل کرد. خشونت دولتی در این روز به‌عنوان یک نقطه عطف، هویت جمعی مخالفان را تقویت کرد و رژیم را به‌عنوان دشمن مشترک تثبیت نمود. شبکه‌های مذهبی، که پس از این رویداد فعال‌تر شدند، نقش کلیدی در سازمان‌دهی و گسترش اعتراضات داشتند.

نظریه مشروعیت سیاسی: از دیدگاه نظریه مشروعیت سیاسی، هفدهم شهریور نقطه‌ای بود که رژیم پهلوی مشروعیت باقی‌مانده خود را به‌طور کامل از دست داد. مشروعیت رژیم، که پیش‌تر به دلیل فساد، نابرابری، و سرکوب سیاسی تضعیف شده بود، با این کشتار به‌طور غیرقابل‌برگشتی فروپاشید. این رویداد نه‌تنها رژیم را در برابر مردم بی‌اعتبار کرد، بلکه حمایت نخبگان و طبقات میانه را نیز از بین برد، همان‌طور که تحلیل جورج بال در سند به آن اشاره دارد. این فروپاشی مشروعیت به رژیم امکان مذاکره یا مصالحه با مخالفان را نداد و راه را برای پیروزی انقلاب هموار کرد.

نظریه خشونت دولتی و واکنش‌های اجتماعی: از منظر نظریه‌های خشونت دولتی، هفدهم شهریور نمونه‌ای از استفاده ناموفق از خشونت برای حفظ قدرت است. خشونت دولتی، هنگامی که به‌صورت گسترده و بدون مشروعیت اعمال می‌شود، اغلب نتیجه معکوس می‌دهد و به جای سرکوب، مقاومت را تشدید می‌کند. هفدهم شهریور این دینامیک را به‌وضوح نشان داد: کشتار معترضان نه‌تنها اعتراضات را متوقف نکرد، بلکه به‌عنوان یک نقطه عطف، حمایت عمومی از انقلاب را تقویت کرد و رژیم را در برابر فشارهای داخلی و خارجی آسیب‌پذیرتر کرد.

هفدهم شهریور ۱۳۵۷ (جمعه سیاه) به‌عنوان یکی از نقاط عطف انقلاب ایران، نه‌تنها به دلیل نقش مستقیم نیروهای نظامی در کشتار معترضان، بلکه به دلیل تأثیرات عمیق و چندوجهی آن بر مشروعیت رژیم، تقویت حمایت از آیت‌الله خمینی، و بازنگری در سیاست خارجی ایالات متحده، اهمیت تاریخی دارد. سند CIA-RDP90-00965R000100210017-3، به‌ویژه در مقاله ۲۵ اکتبر ۱۹۸۰ واشنگتن پست، این رویداد را به‌عنوان نقطه‌ای کلیدی در جدول زمانی انقلاب برجسته می‌کند و به‌طور غیرمستقیم به پیامدهای آن در تشدید بحران رژیم و تغییر دیدگاه‌های مقامات آمریکایی اشاره دارد. نقش نیروهای نظامی، که تحت دستور رژیم و با حمایت ضمنی برخی مقامات آمریکایی مانند زبیگنیو برژینسکی عمل کردند، نشان‌دهنده شکست استراتژی سرکوب برای حفظ قدرت بود. هفدهم شهریور نه‌تنها شکاف میان رژیم و مردم را عمیق‌تر کرد، بلکه به‌عنوان محرکی برای پیروزی نهایی انقلاب عمل کرد. این رویداد، با برجسته کردن ناکارآمدی رژیم در مدیریت بحران و ناتوانی آن در حفظ اقتدار، به‌عنوان لحظه‌ای تعیین‌کننده در تاریخ ایران باقی مانده است. مطالعه این رویداد نه‌تنها برای درک انقلاب ایران، بلکه برای فهم دینامیک‌های خشونت دولتی، مقاومت مردمی، و تأثیرات سیاست خارجی در انقلاب‌های مدرن، ارزشمند است. هفدهم شهریور به‌عنوان نمادی از مبارزه مردم ایران برای عدالت و آزادی، همچنان موضوع تحلیل‌های تاریخی، سیاسی، و اجتماعی است و درس‌هایی برای مطالعه بحران‌های سیاسی در سراسر جهان ارائه می‌دهد.

ارسال نظرات