به روش پیامبر(ص) با جوانان سخن بگوییم؛ تأیید، تبدیل و تخریب در سیره نبوی
به گزارش خبرنگار گروه فرق و ادیان خبرگزاری رسا، حجتالاسلام ماندگاری در دویستوچهلوششمین نشست از سلسله نشستهای مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات با موضوع ارتباط همدلانه با جوانان در سیره نبوی(ص) با اشاره به آیه ۲۰ سوره حدید بیان داشت: در این آیه شریفه خداوند پنج مقطع سنی انسان را تبیین میکند و در واقع به ما قلق گفتگو با هر گروه سنی را میآموزد. قلق کودکان بازی است؛ باید از طریق بازی معارف دین را منتقل کرد. قلق نوجوانان جهت دادن به دویدنهای بیهدف آنان است. قلق جوانان، زیبایی و ارضای حس زیباگرایی است. قلق میانسالان تفاخر و قلق بزرگسالان تکاثر است. باید به همه این مراحل جهت الهی بخشید.
وی افزود: موضوع بحث ما جوان است. قرآن کریم در کنار این مخاطبشناسی میفرماید: لقد کان لکم فی رسولالله اسوة حسنة. یعنی پیامبر برای ما الگوست. هرچند ارتباط با جوان امروز سخت باشد، اما سختتر از جامعه جاهلیت نیست. پیامبر اکرم(ص) در آن جامعه خشن و جاهل، انسانهایی را تربیت کرد که خود به الگو تبدیل شدند. این، بزرگترین معجزه پیامبر است.
وی تأکید کرد: اگر میخواهیم با جوان ارتباط برقرار کنیم، باید عنصر زیبایی در رفتار را به کار گیریم. زیبایی در رفتار سه رکن دارد: تأیید، تبدیل و تخریب. جوان موجودی حساس، زودرنج و تشنه احترام و تکریم است. سن جوانی اوج استعدادها و قابلیتهاست؛ او تشنه معارف و محبت است. اگر نتوانیم با او ارتباط بگیریم، یعنی قلق ارتباط را بلد نیستیم.
وی ادامه داد: پیامبر به ما آموخت ابتدا باید مخاطب را تأیید کنیم؛ آن بخش از وجودش را که عقل و وحی تأیید میکند. پیامبر در جامعه جاهلیت، وفای به عهد مردم را تأیید کردند و در میان آن سیاهی، به دنبال نقطه سفید گشتند. در دیوار سیاه، دنبال روشنایی بودند.
وی با ذکر نمونهای از سیره پیامبر اظهار کرد: پیامبر در پیمان حلفالفضول که سه نفر از بزرگان مکه برای دفاع از مظلومان تشکیل داده بودند، در دوران نوجوانی شرکت کردند. یعنی حتی در جاهلیت هم هر رفتار نیکو را تأیید میکردند.
وی در ادامه افزود: ما هم اگر بخواهیم با جوان ارتباط بگیریم، باید نقطه قابل تأیید وجود او را بیابیم. در این صورت او مرید رفتار دینی میشود. روزی دختری دانشجو نزد من آمد تا سؤالی بپرسد. ظاهرش حجاب کاملی نداشت. گفت دوستانم گفتند قبل از دیدار حاجآقا حجابت را مرتب کن، ولی من گفتم برای حاجآقا فیلم بازی نمیکنم. اگر کارشناس دین است، همینگونه که هستم مرا بپذیرد. من به صداقت این دختر غبطه خوردم و گفتم از صداقتت لذت بردم. به او گفتم سر نمازت برای من دعا کن تا من هم با خدا و اهلبیت با صداقت رفتار کنم. چشمانش پر از اشک شد و شالش را مرتب کرد. این نشان میدهد جوان تشنه تکریم و رفتار کریمانه است.
حجتالاسلام ماندگاری ادامه داد: در ارتباط با جوان، زیبایی در کلام و رفتار بسیار مهم است. باید هم سخن زیبا گفت و هم آن را زیبا بیان کرد. نخست باید نقطهای از جوان را تأیید کنیم.
وی افزود: رفتار پیامبر سه مرحله دارد: تأیید، تبدیل و تخریب. پیامبر تعصب جاهلی را به تعصب دینی تبدیل کردند. تعصب چیز خوبی است، اما باید جهت آن درست باشد؛ برای دین، نه برای نژاد.
وی تصریح کرد: در مرحله سوم یعنی تخریب، احساس میکنم جوان از تخریب ناراحت نمیشود، چون میفهمد تخریب برای اصلاح است. مثلاً وقتی جوانی بیاید و خودش را نقد کند، این یعنی فهمیده هدف اصلاح است. باید به او نشان دهیم که آنچه در وجودش قابل تأیید بود، همان را تأیید کردیم. به او بگوییم ببین چقدر هوایت را دارم؛ تو خوشتیپی، من هم خوشتیپ را دوست دارم.
وی اظهار کرد: به یکی از جوانها گفتم موهایت قشنگ است، تیپت زیباست؛ خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، انالله جمیل و یحبالجمال. سپس او را دعوت کردم که از بد به خوب بیاید، از خوب به خوبتر، از خوبتر به عالی؛ این همان تبدیل است.
وی افزود: جوانی گفت من دائم به نامحرم نگاه میکنم. گفتم بیا یک دم نگاه نکن. گفت نماز نمیخوانم، گفتم بیا فقط یک نماز بخوان. گفت روزه قضا دارم، گفتم کفارهاش را بعد بده، فعلاً همان روزه را قضا کن. یعنی از بد به خوب بیا، از خوب به خوبتر، تا به عالی برسی. این روش زیبا و وحیانی پیامبر است.
وی ابراز کرد: در ارتباط و تبلیغ، موقع استفاده از شیوه تخریب، وقتی مخاطب فهمید هدف اصلاح است، دیگر ناراحت نمیشود. پیامبر اکرم(ص) هم گاه تخریب دفعی داشتند، مانند زندهبهگور کردن دختران که هیچگونه تأیید و تبدیلی در آن ممکن نبود و باید یکباره تخریب میشد. اما در مواردی دیگر تخریب تدریجی بود، مانند تحریم شراب که به تدریج انجام شد.
وی ادامه داد: در تربیت جوان نیز باید از روش تدریجی استفاده کرد؛ باید هم تأیید کرد، هم تبدیل، و هم تخریب. این روش زیبا، پسندیده، منطقی، عقلانی و وحیانی است؛ چون پیامبر انجام دادهاند و تجربه نشان داده نتیجه میدهد.
وی تأکید کرد: هرکس باور ندارد، امتحان کند. ما چون مشهدی هستیم میگوییم خرب ندانه به شرط چاقو؛ بیایید امتحان کنید! ببینید اگر با جوان اینگونه برخورد کنیم، نتیجه میدهد. با دانشجو، با فرزند، یا حتی با کسی که در خیابان برخورد میکنیم.
وی در ادامه با ذکر نمونهای از برخورد خود با جوانان گفت: روزی در خیابان جوانی گفت: "مارمولک! چطوری؟" من هم لبخند زدم و گفتم: "خوبم، تو چطوری؟" خندیدیم. نگفتم توهین کردی؛ شوخیاش را تأیید کردم و همین باعث رفاقت شد. یعنی مزاح بودنش را تأیید کردم. جوان میخواهد شوخی کند، ما هم باید با محبت پاسخ دهیم.
وی اظهار داشت: اگر امروز ما علما و روحانیت، که خلفای پیامبریم، آغوشمان برای جوانان باز باشد، همانگونه که پیامبر برای جامعه جاهلیت آغوش گشودند، جوانان ما نهتنها فراری نمیشوند بلکه به سوی دین جذب میشوند.
وی در مقام پاسخ به سوالی در خصوص مفهوم آزادی بیان داشت: چنانکه پیشتر اشاره کردم، آزادی مطلق وجود ندارد؛ زیرا انسان موجودی نیازمند است. من در تحصیل نیازمند معلمم، در ورزش نیاز به مربی دارم، در هنر به کارگردان، در پزشکی به طبیب، در ساختمانسازی به مهندس. انسان سراپا نیاز است.
وی افزود: اما در عالم هستی دو تابلو وجود دارد: یکی میگوید من نیازهایت را صادقانه تأمین میکنم؛ این تابلو الهی است که بر آن نوشته شده "صدقالله العلی العظیم". صد و بیستوچهار هزار پیامبر، اولیا، شهدا و صالحان شهادت میدهند که خداوند نیازهای بندگان را صادقانه تأمین میکند.
وی تصریح کرد: خداوند میفرماید من تضمین میکنم شما را بالا ببرم، فقط باید بگویید چشم. بندگی کنید تا سلطانتان کنم. همانطور که معلم و مربی تضمین میکند شاگردش را به اوج برساند، خداوند هم تضمین کرده که بندهاش را بالا ببرد.
وی تأکید کرد: پس آزادی واقعی در بندگی خداست. کسی که بنده خدا باشد از قید شهرت، ثروت و قدرت آزاد است.
وی گفت: اما تابلوی دوم میگوید بندگی خدا نکن، من تأمینت میکنم. ولی دروغ میگوید. این همان فریب شیطان است. شیطان هم به حضرت آدم گفت مگر نمیخواهی جاودانه شوی؟ و او را با آدرس غلط فریب داد. امروز آمریکا هم همین کار را میکند؛ نیاز امنیت را درست تشخیص میدهد اما آدرس غلط میدهد.
وی توضیح داد: حضرت موسی(ع) از خدا خواست حضرت آدم(ع) را ببیند. وقتی دید، گفت چرا از آن درخت خوردی؟ حضرت آدم پاسخ داد شیطان مرا با سه ترفند فریب داد: اول، فوقتخصص در نیازشناسی با آدرس غلط؛ دوم، ظاهرسازی با باطن خبیث؛ سوم، سوءاستفاده از واسطههای ارزشی.
وی بیان داشت: شیطان قسم خورد و گفت من خیرخواه شما هستم. امروز هم شیاطین مدرن از همین روش استفاده میکنند. از زبان واسطههای ارزشی حرف میزنند؛ از شهید و روحانیت قلابی، از امام زمان قلابی، از دین قلابی و متناسب با زمان، ارزشها را واسطه قرار میدهد.
وی تصریح کرد: آزادی مطلق وجود ندارد. انسان یا بنده خداست و آزاد از غیر، یا از بندگی خدا فرار میکند و اسیر همه دنیا میشود. پس انسان بر سر دوراهی بندگی و بردگی است.
وی در پایان با ذکر داستانی از امام کاظم(ع) گفت: روزی امام کاظم(ع) در مسیر خود از خانهای عبور کردند و از غلامی پرسیدند صاحب این خانه بنده است یا آزاده؟ غلام گفت آزاد است. امام فرمودند: اگر بنده خدا بود که صدای لهو و لعب از خانهاش بلند نمیشد. بشر حافی که این سخن را شنید، با پای برهنه بیرون آمد و گفت تا کنون خود را آزاد میدانستم، از این پس میخواهم بنده خدا باشم تا آزاد شوم.