حجت‌الاسلام حسین مولایی‌راد

برچسب ها - حجت‌الاسلام حسین مولایی‌راد
لحظه‌های ماندگار(45)؛
خبرگزاری رسا ـ یکی از بچه‌ها که همشهری و استوار بود، دلداری می‌داد و می‌گفت «ناراحت نباشید» و بعد این شعر را خواند «شیرشیر بود گرچه به زنجیر بود».
کد خبر: ۱۴۶۶۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۸/۲۲

لحظه‌های ماندگار(44)؛
خبرگزاری رسا ـ هوا خرماپزان بود، خون زیادی از من رفته بود،‌ حتی یک قطره آب هم بهمان نداده بودند،‌ جگرمان از تشنگی می‌سوخت، ‌آن روز فهمیدم که بچه‌های امام حسین(ع) در کربلا چه کشیده‌اند.
کد خبر: ۱۴۶۶۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۸/۲۲

لحظه‌های ماندگار(43)؛
خبرگزاری رسا ـ دیگر نمی‌شد تکان خورد، زمین‎گیر شده بودم، بین راه جنازه عراقی‌ها افتاده بود،‌ دیدم جنازه آن‌ها جای مناسبی برای پناه گرفتن است، رفتم وسط جنازه‌‌‎ها خوابیدم؛ در همان لحظه عراقی‌ها با تانک‌هایشان آمدند و همه منطقه را به تصرف درآوردند.
کد خبر: ۱۴۶۶۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۸/۲۲

لحظه‌های ماندگار (40)؛
خبرگزاری رسا ـ یکی از روحانیان رزمی تبلیغی به بیان خاطرات خود پرداخت و گفت: در یک عملیات یکی از رزمنده‌ها با یک عراقی جنگ تن به تن کرد،‌ بعد با کلاش زد به پاش افتاد اما بعد بلند شد و فرار کرد، ژ3 نداشتیم،‌ در تمام گردان یکی یا دو تا ژ3 داشتیم.
کد خبر: ۱۴۳۳۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۷/۲۹

لحظه‌های ماندگار (36)؛
خبرگزاری رسا – یکی از روحانیان رزمی تبلیغی گفت: آیت‌الله نوری همدانی پرسید«عملیات چقدر طول می‌کشد؟»، گفتم«هفت، هشت روز طول می‌کشد، اجازه رفتن دادند، هفت هشت روز، هفت هشت سال شد.
کد خبر: ۱۴۲۴۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۷/۲۲