۰۷ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۶:۳۸
کد خبر: ۱۲۹۵۳۸
عضو هیئت علمی دانشگاه باقر العلوم(ع):

تولید فلسفه علم اصول، زمینه تحول و رشد اصول فقه را فراهم می کند

خبرگزاری رسا ـ استاد سطح عالی حوزه علمیه قم با تاکید بر تحول دانش اصول، اظهار داشت: نظام سازی یکی از موارد لازم در تولید علوم انسانی است که مکانیزم آن در اصول فقه حاضر وجود ندارد و با تولید فلسفه علم اصول می توان به آن دست یافت.
حجت الاسلام حسن معلمي دبير مجمع عالي حكمت اسلامي


مسائل و موضوعات «فلسفه علم اصول» سالیان درازی است که محور بحث ها و گفت و گوهای علمی دانشمندان اسلامی بوده و در کتاب های اصولی ثبت شده است، اما به عنوان دانش مستقل چند سالی است که مورد توجه اندیشمندان حوزوی قرار گرفته است، از این رو می توان آن را یک دانش نو بنیان در حوزه قلمداد کرد.

با توجه به اهمیت این دانش در تحول علم اصول فقه و رشد آن، گفت و گویی با حجت الاسلام حسن معلمی، عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) و نویسنده کتاب فلسفه اصول ترتیب دادیم.

او می گوید فلسفه اصول علمی در حال شکفتن است و بحث و نظرهایی که تا به حال انجام شده است، در مرحله تولد این دانش است.

او با اشاره به دغدغه معاصرینی همچون حجج اسلام صادق لاریجانی، عابدی شاهرودی، هادوی تهرانی، صادقی رشاد در بحٍث فلسفه اصول، می گوید: من بحث ها و طرح نامه ها و مقالات این بزرگوران را خوانده ام و در کتاب به برخی از این تلاش ها اشاره کرده ام.

وی «درآمدی بر فلسفه اصول» را اولین کتاب چاپ شده در این زمینه عنوان می کند، البته تأکید می کند که در این زمینه راه های نرفته بسیاری وجود دارد. وی معتقد است تکوین این دانش نیازمند گذر زمان است و وعده می دهد که در مجلدات بعدی کتاب خود، مباحث را گستره تر طرح خواهد کرد.

در ابتدا توضیحی پیرامون فلسفه اصول ارائه دهید و این دانش را تعریف کنید.

فلسفه اصول از فلسفه های مضاف است که به مبادی تصوری و تصدیقی علم اصول می‎پردازد و مبانی این علم را توضیح می‎دهد و شبهات مرتبط را پاسخ می گوید.

توضیح اینکه، فقه علم به احکام شرعی از طریق دلائل یا علم استنباط احکام و اجتهاد است، استنباط احکام شرعی نیاز به اصول و قواعدی دارد که علم به این اصول و قواعد اصول فقه نام دارد، از این رو اصول فقه، حجت در فقه، عناصر مشترک در استنباط یا کبریات استنتاج فقهی نام گرفته است.

اجتهاد و استنباط، به علوم فراوانی مثل علم لغت، ادبیات، منطق، حدیث، رجال و غیر آن نیازمند است و از جمله علوم مورد نیاز، اصول و قواعد استنباط است که علم اصول فقه نام دارد.

از آنجا که علم اصول فقه، اصول و قواعد استنباط و اجتهاد در باب حکم را ارائه می دهد، قبل از آن باید مباحث و جزئیات مقوله اجتهاد همچون تعریف، ادله، شبهات، علوم لازم جهت اجتهاد، نقش زمان و مکان در اجتهاد و مقوله حکم همچون توصیف، ماهیت و انواع آن طرح شود.

دانش فلسفه اصول می خواهد به مبانی بحث های اصولی و مباحث بنیادی و مقدماتی دانش اصول بپردازد، به عنوان مثال قطع و یقین به حکم در همه موارد به طور مستقیم یا غیر مستقیم در اصول فقه مطرح است که بحث حجیت و انواع یقین و قطع و امور مربوط به آن، مقدم بر اصول فقه است.

همچنین بحث از مسائل مربوط به الفاظ از قبیل وضع، انواع وضع، حقیقت و مجاز و مباحث مهم زبانی و سخن درباره این که زبان دینی، سمبلیک، اسطوره ای، نمادین یا واقع نماست باید قبل از مباحث عام و خاص، مطلق و مقید، امر و نهی و مفاهیم، طرح و بررسی شود.

از آنجا که دانش اصول به مبانی فقه می پردازد، فلسفه اصول برای فقه، در حکم مبنا با یک واسطه است.

محقق فلسفه علم اصول از مطالعه خود چه هدفی را دنبال می کند؟

من در اینجا با تفکیک بین علم اخلاق و فلسفه اخلاق، سوال شما را پاسخ می دهم؛ اگر فردی دغدغه کسب اخلاقیات را داشته باشد و با خوب و بد آشنا شود به سراغ علم اخلاق می رود، اما اگر کسی ذهن کنکاش گری داشته باشد و در اصل خوب و بد، معیار خوب و بد، رابطه خوب و بد با واقعیت با پرسش روبرو باشد باید دانش فلسفه اصول را دنبال کند.

ما امروز با طلابی روبرو هستیم که در اصل فایده علم اصول تشکیک می کنند و آن را یک دانش بدون ثمره عنوان می کنند که فلسفه اصول با توضیح اجتهاد، حقیقت اجتهاد، نیاز اجتهاد به اصول به این سوالات پاسخ می دهد.

از طرف دیگر این دانش کمک می کند تا با پاک سازی دانش اصول از مباحث بنیادی فلسفه اصول راه برای طلابی که راه اجتهاد را می پیمایند سهل تر شود، به عبارت دیگر فلسفه اصول کمک می کند تا اصول خلوت شود و از تورم این دانش کاسته شود.

یکی از اساتید نقل می کرد درس خارج اصولی در حوزه علمیه قم با موضوع تعریف علم اصول یکسال به درازا کشید، در حالی که شناخت تعریف اصول با این همه حجم مباحث برای طلبه ای که انگیزه به دست آوردن اجتهاد دارد، لازم نیست و باید آنچه را بالفعل به درد اجتهاد می خورد، بخواند.

امروز این خلط مباحث موجب شده است تا طلاب وارد فضاهایی شوند که دغدغه آن را ندارند و دقیقا به همین دلیل درس های خارج علی رغم محتوای عمیق، به شیوه ناکارآمد ارائه می شود.

در صحبت های خود بیان داشتید اگر کسی می خواهد مجتهد شود نیازی به خواندن مباحث بنیادین ندارد، آیا به نظر شما می شود فردی مجتهد شود، در حالی که تکلیف خود را با میزان حجیت عقل حل نکرده و یا هنوز اندیشه های اخباریون را برای خود حلاجی نکرده است؟

سوال خوبی طرح کردید، باید این مطلب را بیان می کردم که فلسفه اصول همچون سایر دانش ها می تواند حلقاتی باشد که طبقه اول گزارشی ساده و روان ارائه کند و حلقه های بعدی برای افراد علاقمند مطرح شود، به این ترتیب این اشکال حل خواهد شد.

با توجه به اینکه فلسفه اصول درباره مبانی علم اصول است، چه بسا لازم باشد تا قبل از خواندن علم اصول، طلاب حلقه اول از فلسفه اصول را بخوانند؟

حرف شما ثبوتا درست است اما در مقام اثبات باید طلاب حلقه اول علم اصول را بخوانند و بعد حلقه اول فلسفه علم اصول را آموزش ببینند، یعنی در مقام تعلیم و تعلم آموختن علم اصول مقدم است تا طلبه بداند درباره مبانی چه دانشی مطالعه می کند.

اگر ممکن است مباحث فلسفه علم اصول را قدری مفصل تر و جزئی تر بیان کنید؟

عناوینی همچون اجتهاد( تعریف، انواع، ادله، شبهات، مبانی اجتهاد، علوم لازم در اجتهاد، نقش زمان و مکان در اجتهاد، نقش اجتهاد در تولید علم، مباحث قطع و یقین( قطع چند نوع است، کدام منطقی است، کدام حجت است، ارزش ادراکات عقل در احکام، اختلافات مابین اصولی و اخباری)، مبحث حکم و اعتبار و الزام( تعریف، ماهیت، رابطه باید و هست، و...)، مباحث زبانی( بحث وضع، انوع وضع، حقیقت شرعیه، صحیح و اعم، ارتباط با مباحث زبانی و هرمونوتیکی، حجیت ظواهر) مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.

البته این مباحث در علم اصول فقه مطرح شده است، مثالا صاحب جواهر در سیزده مقدمه به مباحثی از این دست پرداخته است و مبحث اجتهاد و تقلید را در خاتمه مطرح کرده است، اما ما می خواهیم علمی با سیستم و چارچوب های جدید شکل دهیم.

بنده در کتاب درآمدی بر علم اصول بیشتر به رؤوس ثمانیه فلسفه علم اصول فقه پرداخته ام، اما مباحث محتوایی همچون اجتهاد و حکم و مباحث زبانی نیازمند تاملات بیشتری است که در جلدهای بعدی منتشر خواهد شد.

برخی از صاحب نظران فلسفه اصول فقه، مباحثی همچون روش علم اصول، غایت علم اصول و دوره های تاریخی این دانش را مطرح کرده اند، به نظر شما آیا این مباحث در دانش فلسفه اصول جای نمی گیرد؟

درست است، بعضی از اندیشمندان در باب اصول، این مباحث را یکجا طرح کرده اند. من برای اینکه مباحث درست طبقه بندی شود تعبیر که آیت الله مصباح یزدی جعل کرده اند، برگزیده ام.

توضیح اینکه فلسفه علم دارای اشتراک لفظی است و حداقل دو معنا دارد که فلسفه علم اصول را برای بحث از رؤوس ثمانیه به جز مبادی تصوری و تصدیقی انتخاب کرده ام.

پس تعریف علم، روش علم، غایت و هدف علم، موضوع و مسائل علم و پیشینه تاریخی علم در دانش فلسفه علم اصول بحث می شود.

مبادی تصوری و تصدیقی هم از جمله رئوس ثمانیه است، ولی به دلیل حجیم شدن مباحث آن در اکثر علوم و اهمیت پیدا کردن، باید علم مستقلی را به آن اختصاص داد که آن را فلسفه اصول می نامیم.

فلسفه اصول بیشتر ناظر به مبانی و مبادی اصول اعم از مبادی تصوری (مفهوم حکم، اعتبار و جعل) و مبادی تصدیقی (حجیت قطع، و حجیت عقل و امثال آن) خواهد بود.

البته بعضی از اندیشمندان در باب اصول، طرحی را که برای تبویب مسائل اصول و جداسازی علم اصول و فلسفه اصول ارائه داده‌اند، مباحث فلسفه اصول و فلسفه علم اصول را یک‌جا مطرح کرده‌اند.

یکی از دغدغه های امروز حوزه های علمیه تولید علوم انسانی اسلامی است، تدوین دانش فلسفه اصول چه کمکی می تواند در جهت تولید نظریات و اندیشه های نو در حوزه دانش مسلمین داشته باشد؟

در بحث اجتهاد کتاب درآمدی بر فلسفه اصول به این بحث پرداخته ایم که چگونه اجتهاد می تواند تولید علم کند و روانشناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، مدریت اسلامی و... را به بار بنشاند.

باید توجه داشته باشیم که تولید علم بدون اجتهاد معنا ندارد، یعنی شما نمی توانید نظریه مدیریتی کلان اسلامی را بدون تجهیز به قوت اجتهاد استخراج کنید؛ چگونه می توان پندار عدم نیاز به اجتهاد در عرصه نظریه پردازی کلان را در ذهن بپرورانیم در حالی که در بحثی مانند طهارت و نجاست نیز درباره یک موضوع بدون استناد به آیات و روایات نمی توانیم سخن بگوئیم؟!

در این کتاب همچنین به بحث و بررسی پیرامون ارتباط فلسفه اصول با سایر علوم همچون دانش حقوق، مباحث زبانی معنا شناسی، نشانه شناسی و... سخن به میان آمده است.

فلسفه اصول چه تحولی در دانش اصول ایجاد خواهد کرد؟ به عبارت دقیق تر، فلسفه اصول چه کمکی می کند تا علم اصول کآراتر و بهتر در استنباط ظاهر شود؟

اصول فقهی که امروز در حوزه های علمیه مورد بحث و درس و نقد و نظر قرا گرفته است، متکفل استنباط احکام شرعی است، در حالی که اسلام دارای سه حوزه عقاید، اخلاق و احکام است.

امروز با توجه به نیازی که برای تولید علوم انسانی اسلامی داریم، علم اصول فقه باید به گونه ای متحول شود که بتواند سایر ساحت های علوم اسلامی را نیز مورد واکاوی قرار دهد و نظریه اسلامی استخراج شود؛ با یک مثال بحث را ادامه می دهم، در علم اصول اجماع بر این قرار گرفته است که خبر واحد حجت است، اما این حجیت در حوزه استخراج حکم فرعی شرعی است و آیت الله مصباح این حجیت را در حوزه عقاید اسلامی قبول ندارند، این بحث باید در اصول مطرح شود که آیا ظن حجت در احکام در عقاید هم حجت است یا خیر؟

نظام سازی یکی از موارد لازم در تولید علوم انسانی است که ما مکانیزم آن را در اصول فقه حاضر نداریم، توضیح اینکه در حوزه ای همچون اقتصاد که دارای نظام، مکاتب و شاخه های گوناگون است باید بتوانیم از منابع اسلامی یک مکتب و نظام اقتصادی استخراج کنیم.

در واقع علم اصول فقه اصغر باید تبدیل به علم اصول فقه اکبر شود و به جای اینکه متکفل استخراج حکم فرعی شرعی باشد، به دانش اصول معارف اسلامی مبدل شود.

با تشکر از شما که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید. /909/گ402/ر

ارسال نظرات