جایگاه امام جواد از منظر اهل سنت
به گزارش سرویس مانیتورینگ خبرگزاری رسا، علی رغم اعتراف بزرگان اهل سنت به جایگاه والای امام جواد (ع) ؛ کارشناسان شبکه های وهابی در امامت این امام همام شبهه ایجاد کرده و منکر جایگاه امام شدند. ما در این نوشتار به صورت اختصار به تبیین جایگاه آن حضرت در بین هل سنت می پردازیم.
ابن حجر هیثمی محدث بزرگ اهل سنت و دیگران، تیز هوشی و ذکاوت امام جواد (ع) را ستوده و برای نمونه جریان زیر را نقل کرده اند:
«روزی مامون خلیفه عباسی از کوچه های بغداد عبور می کرد، سر راهش کودکانی سرگرم بازی بودند و امام جواد (ع) نیز در بین آنان به چشم میخورد. همهی کودکان با دیدن مأمون گریختند جز امام جواد (ع)، مأمون پرسید: تو چرا فرار نکردی؟
امام پاسخ دادند: خطایی نکردهام که بابت آن بگریزم؛ راهت هم تنگ نیست تا لازم باشد کنار بروم. هر جا میخواهی برو.
مأمون پرسید: تو کیستی؟
امام جواد (ع) فرمودند: من محمد پسر علی پسر موسی پسر جعفر پسر محمد پسر علی پسر حسین پسر علی بن ابی طالب (ع) هستم.
مامون گفت: تو و پدر جدّ و پروردگارت راست گفتید». «ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج2،ص 598».
از سخنان هیثمی برداشت می شود که امام جواد (ع) از همان کودکی دارای ویژگی های بوده که او را مورد توجه خاص و عام قرار می داده و او را از دیگر هم سن و سالانش متفاوت می ساخته. ویژگی های امام باعث می شود که او در سن 9 سالگی در جایگاه بزرگان و اندیشمندان قرار گیرد و همین امر باعث می شود که خلیفه عباسی دخترش را به عقد ایشان درآورد.
«صفدی ازصفاتی چون: امامت شیعه، قناعت، جود وسخا، بزرگی خاندان نبوت و... نام می برد، ابوجعفر محمد بن علی الرضا را یکی از ائمه اثنی عشر ، ملقب به جواد و از بزرگان اهل بیت نبوت معرفی می کند. همچنین در کتاب وی آمده است که امام پس از مرگ مأمون، در بغداد از دنیا رفتند، در حالی که جوان بودند در کنار مرقد مبارک جدشان موسی بن جعفر دفن شد. ایشان متصف به سخاوت بود و به همین جهت او را جواد می گفتند». «الوافی بالوفیات ج 4 ،ص79»
درحدیثی از رسول خدا (ص) نقل شده است که فرمودند: خداوند به خاطر پاکدامنی حضرت فاطمه (س) ذریه اش را برآتش جهنم حرام کرده است. «المعجم الکبیر ،طبرانی ،ج3 ص42 ومجمع الزوائد ، الهیثمی ج9 ،ص203 باب مناقب فاطمه (س) وکنز العمال ،متقی هند ج12 ،ص111 ، و فیض القدیر ،محمد عبدالرؤف المناوی ج2 ،ص587 ،و مستدرک حاکم نیشابوری ج3 ،ص152 و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید ج18 ص252 و تظم درر السمطین ، زرندی حنفی ص180 والجامع الصغیر،جلال الدین سیوطی ج1 ،ص352 وکنز العمال،متقی هندی، ج12 ص 108 و فیض القدیر ، المناوی ج2 ،ص587 و تاریخ بغداد ، ابی بکر احمد بن علی خطیب البغدادی ج3 ،ص266 »
امام جواد (ع) این حدیث را منحصر در اولاد بلافصل حضرت فاطمه (س) می داند و می فرماید: مراد از ذریه فاطمه (س) دراین جا کسانی است که آنها را به دنیا آورده است مانند حسن وحسین، نه شما ومن، به خدا قسم کسی وارد بهشت نمی شود جز با طاعت خدا. اگر تو از طریق معصیت به آنچه برسی که دیگران به وسیله طاعت به آن می رسند، در این صورت تو در نزد خدا گرامی تر از آنان هستی. «وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج4 ، ص175 »
ابن حجر هیثمی از این تفسیر امام جواد ، بی نهایت به وجد آمده و می گوید:
«در این گفته امام جواد (ع) تأمل کن، او دارای موقعیت عظیم در خاندان مکرمی است ، که عضویت در آن توفیق خداوندی می خواهد. کسی که دراین فرمایش امام تأمل کند به نسب خود مغرور نمی شود و به سوی خدا باز می گردد و آن چیزی را قبول می کردند که پدرانش که امامان اهل بیت (ع) بودند قبول داشتند و به آنها در تلاش های عظیم شان، زهد، عبادات، آراسته بودن به زیور علم، آراسته بودن به زیور اخلاق و کرامات آشکار اقتدا می کند. خداوند این صفات را به ما برگرداند وما را در زمره دوستان این خاندان محشور نماید! آمین.« الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج2 ، ص531 »
در اینجا هیثمی ویژگی هائی را برای امام اینگونه برمی شمارد:
«خاندان مکرم امام ،زاهد، عابد، عالم، آراسته به زیور اخلاق و کرامات می باشند. و از همه مهمتر دعائی است که هیثمی در پایان درحق خودش می کند: «أعاد الله من برکتهم وحشرنا فی زمرة محبیهم آمین»..« الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج2 ، ص531 »
شیخ سلیمان قندوزی حنفی جریانی را از علی بن جعفر با امام جواد (ع) نقل می کند که نشان دهنده جایگاه عظیم امام جواد (ع) دربین علویین است و آنها اعتقاد به امامت ایشان داشته اند.
روایت شده است که امام جواد (ع) بر عموی پدرش علی بن جعفر وارد شد؛ علی بن جعفر در مقابل امام بلند شد و احترام و تکریم نمود. به او گفتند که تو عموی پدرش هستی چرا تو او را احترام و تکریم نمودی؟ وی دست به محاسن خود کشید و گفت: وقتی که خداوند این محاسن را سزوار امامت ندانست؛ اگر به امامت او اعتراف نکنم این ریش را سزاوار آتش جهنم می دانم. «ینابیع المودة لذوی القربى ،ج 3، ص 156».
جایگاه فقهی وعلمی
جایگاه واقعی امام جواد (ع) درجامعه شناخته نشده بود و مردم هنوز به علم و منزلت ایشان پی نبرده بودند که امام از دنیا رفت. به همین جهت است که ذهبی در «سیراعلام نبلا» می نویسد که امام جواد (ع) از لحاظ علمی و فقهی به درجه پدران خود نمی رسد ولی اگر امام چند سالی دیگر زنده می ماند و یا فرصت بروز و ظهور به او داده می شد، یقینا جایگاه پدران خود را در جامعه اهل سنت پیدا می کرد. در آن چند سالی که امام زنده بود عده ای تا حدودی پی به جایگاه علمی امام بردند و همین باعث شد که مأمون دخترش را به عقد امام درآورد. «سیر أعلام النبلاء ج13،ص121».
اما از عواملی که باعث شد تا جایگاه واقعی علمی امام کمتر برای مردم روشن شود می توان به نکات زیر رسید:
الف. وفات درجوانی
خیلی طبیعی است، که جوان 25 ساله نتواند آن جایگاه واقعی خود را به دست آورد و دانشمندان معاصر به خودشان کمتر اجازه می دهند که از چنین شخصی نقل حدیث کنند، این که دیده می شود امام درعین حال توانسته است تا حدودی حجاب معاصرت را بشکند؛ به خاطر ویژگی های روشنی است که کسی قدرت پنهان کردن آن را نداشته است.
ب. اختلاف سیاسی با بنی عباس
جریان مباحثه علمی امام (ع) با یحیی بن اکثم قاضی بنی عباس دراصل با هدف شکست امام انجام شد و بنی عباس بدین وسیله می خواستند از ازدواج ایشان با دختر خلیفه جلو گیری نمایند، تا قضیه ولایت عهدی امام رضا (ع) یک بار دیگر تکرار نشود. و خلافت در بنی عباس باقی بماند. آنان به یحیی بن اکثم قاضی، وعده های داده بودند که بتواند امام را شکست بدهد.
هیثمی دراین مورد نوشته است: «بنی عباس از ترس این که امام همانند پدرش ولی عهد نشود از ازدواج ایشان با ام الفضل ممانعت می کردند. هنگامی که مأمون برای آنها بیان کرد که او را به خاطر این انتخاب نموده است که او با صغر سنی که دارد از لحاظ: علم، معرفت ، فضل و حلم از همه ی علما و فضلا سرآمد و برتر است، بنی عباس در آن تشکیک کردند و تصمیم گرفتند که کسی را نزد او بفرستند تا ایشان را امتحان کند.
یحیی بن اکثم » را فرستادند و به او وعده های زیادی دادند که ماجرا به نفع آنها تمام شود، و امام از جواب دادن عاجز بماند. «الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج2،ص 597 ، الشعور بالعور ج1،ص237»
ج. اختلاف خانوادگی با بنی عباس
همان گونه که بنی عباس با این ازدواج مخالف بودند، مدارکی وجود دارد که ام الفضل حداقل بعدها میانه خوبی با شوهرش امام جواد نداشته است و مرتب از مدینه به بغداد برای پدرش شکایت نامه می فرستاده است و در آن، ازدواج امام را باکنیزی بهانه قرار می داده است و عبدالله مأمون درجواب، دخترش را سرزنش می نموده است و به او می گفته است که من نمی توانم حلال ها را بر امام (ع) حرام کنم. «الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج2،ص 598»
معتصم پس از فوت مأمون و پس از این که به خلافت می رسد از امام می خواهد که ام الفضل را به بغداد آورد و امام او را به بغداد می آورد. و ام الفضل پس از ارتحال امام به جای این که در خانه امام نزد فرزندان امام باقی بماند به حرم سرای عمویش معتصم می پیوندد. «الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج2،ص 598»
مؤلف وفیات الأعیان نوشته است:
این داستان در جای دیگری نیز ذکر شده است: «ابوجعفر محمد بن علی الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر معروف به جواد (ع) یکی از ائمه اثنی عشر است با همسرش ام الفضل دختر مأمون ، به بغداد آمد و وارد بر معتصم شد و در بغداد از دنیا رفت و همسرش به دربار عمویش معتصم برده شد و جزء بانوان حرم قرار گرفت». «وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج4،ص175».
ازاین جریان به دست می آید که به جز مأمون، بقیه خاندان بنی عباس با این ازدواج مخالف بودند و مخالف باقی ماندند و در نتیجه امام هیچ طرفداری در دستگاه خلافت نداشته است. و تمام آنها سعی می کردند که امام (ع) را به هر نحو ممکن در بایکوت قرار دهند.
امام جواد (ع) با این که سن و سال کمی داشت و با مخالفان زیاد نیز مواجه بود و درعین حال با علمای بزرگ مباحثات علمی انجام می داد و بر آنها غالب می شد.
هیثمی در رابطه با مقام والای فقهی وعلمی امام جواد (ع) جریان یحیی بن اکثم را در کتاب خویش به صورت زیر نقل کرده است:
«بنی عباس به همراه یحیی بن اکثم و شخصیت های دولتی درمجلس خلیفه حاضر شدند. مأمون دستور داد تا فرش زیبائی را برای امام جواد (ع) پهن کنند. یحیی بن اکثم سؤالات متعددی را از امام پرسید که امام همه آنها را جواب داد و خلیفه مرتب او را تحسین می کرد. و سپس گفت: حد اقل یک مسأله شما از یحیی بن اکثم بپرسید. امام از او پرسیدند: نظرت را جع به این مسأله چیست؟ مردی اول روز به زنی نگاه کرد درحالی که حرام بود و هنگام بالا آمدن خورشید نگاهش حلال شد و هنگام ظهر حرام شد و درعصر حلال شد و درمغرب حرام شد و در عشاء حلال شد و نیمه شب حرام شد و در فجر دوباره حلال شد؟ یحیی بن اکثم گفت که نمی دانم.
امام جواب داد: این زن کنیزى است و آن مرد اجنبى است .
اول روز نگاه آن مرد به کنیز حرام بود پس از بالا آمدن آفتاب کنیز را خرید و بر او حلال شد. هنگام ظهر کنیز را آزاد کرد و حرام شد در عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. در غروب ظهار انجام داد و زنش حرام شد و در عشا کفاره ظهار را داد و خانمش حلال شد و نیمه شب او را طلاق رجعی داد و حرام شد، در هنگام طلوع فجر به او رجوع کرد و آن زن بر او حلال شد. دراین هنگام مأمون به عباسی ها گفت : متوجه شدید آن چه را قبول نداشتید؟
سپس دخترش ام الفضل را درهمان مجلس به عقد امام درآورد و آنها را به مدینه فرستاد. ام الفضل به پدرش خبر می داد که امام، کنیز اختیار نموده است و پدرش نامه فرستاد که تو را به عقد او در نیاوردم تا حلال ها را بر او حرام گردانم! دیگر نشنوم که چنین کرده ای! پس از مأمون هنگامی که معتصم عباسی برادر مأمون به خلافت رسید از امام خواست تا ام الفضل را به بغداد بفرستد و امام نیز در 28 محرم سال 220 او را با خود برداشت به بغداد آورد». «الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج2،ص 597- 598».
در ایام معتصم عباسی نیز مناظره ی بین امام جواد (ع) و فقها راجع به محل قطع دست سارق رخ داد و فقها معتقد بودند که دست سارق باید از مچ قطع شود و امام جواد (ع) فرمودند که دست دزد را باید ازانگشتان قطع نمود زیرا براساس آیه قرآن که فرموده است که «وأن المساجد لله» اعضای سبعه - هفت عضوی که درسجده ی نماز روی زمین قرار می گیرد - مال خداست بنابراین کف دست ها مال خداست وانگشتان دست باید قطع شود.
نگارنده نتوانسته است این جریان را در منابع اهل سنت پیدا کند جز این که آلوسی در تفسیر خود نقل می کند که معتصم عباسی از امام جواد (ع) راجع به آیه فوق پرسید و امام فرمود که مراد از مساجد اعضای سبعه سجده هست. «روح المعانی ج29،ص91»
نقش روائی
همان گونه که گذشت، امام درجوانی فوت کرد و فرصت کرسی فتوا و تدریس برای امام پیش نیامد، لذا نقش کمتری در نقل احادیث پیدا نمود. با این همه، کمابیش از امام روایات و فتاوائی نقل شده است.
راجع به نقش روائی امام نوشته اند که او به طور مسند از پدران خود روایت نقل می کرد. «الوافی بالوفیات ج4،ص80 و وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج4،ص175»
و دیگری نوشته است که از امام جواد (ع) اخبار وحکایات زیادی نقل شده است. «وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج 4،ص175»
از جمله روایاتی که از امام نقل شده است، یک روایتی است که آن را در کتب روائی زیادی ذکر نموده اند:
امام جواد (ع) به طور مسند از پدران خود از علی بن ابی طالب (ع) نقل می کند که حضرت علی فرمود:
«هنگامی که رسول خدا (ص) مرا به یمن می فرستاد، توصیه فرمود: ای علی کسی که طالب خیر باشد نا امید نمی شود، کسی که مشورت کند پشیمان نمی شود، ای علی در شب مسافرت کن که راه شب کوتاه تر از راه روز است، ای علی با نام خدا سحرخیز باش که خداوند متعال برای امت من برکت را در سحر قرار داده است». «الوافی بالوفیات ج4،ص80 و وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج4،ص175».
کرامات
ابن حجر هیثمی کرامت عجیبی را از امام جواد (ع) بدون این که آن را نقد نماید نقل کرده است:
مأمون بازهای شکاری داشت و هنگامی که از شهر خارج شد یکی از آنها را برای شکار فرستاد و باز از چشم ها دور شد و از هوا برگشت درحالی که در منقارش ماهی کوچکی بود که هنوز زنده بود و مأمون خیلی تعجب کرد و به سمت شهر برگشت و بچه ها هنوز مشغول بازی بوده و امام جواد (ع) نیز در نزد آنها بود و باز هم بچه ها فرار کردند جز امام جواد (ع). مأمون به او نزدیک شد و گفت که در دستم چیست؟
امام فرمودند: خداوند متعال در دریای قدرت خود، ماهیان کوچکی را آفریده است که بازهای شکاری پادشاهان و خلفا آنها را شکار می کنند و به وسیله این ماهی ها، سلاله اهل بیت رسول خدا (ص) را آزمایش می کنند. مأمون گفت: تو واقعا فرزند علی بن موسی الرضا (ع) هستی.
مأمون پس از اینکه کرامتی از امام دید و او توانست آنچه را که مأمون مخفی کرده بود برایش بازگو نماید، امام را با خودش برداشت و درحق او احسان زیادی نمود و در احترامش کوشید و او را دوست می داشت و هنگامی که فضل، علم، کمال و عظمت امام، با صغر سنی که داشت، بر او با برهان، آشکار و روشن شد، تصمیم گرفت که دخترش ام الفضل را به عقد امام در آورد. «الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج2،ص 596 و597»
تولد و وفات امام
منابع تاریخی در مورد تاریخ وفات امام جواد (ع) چند نظر را نقل کرده اند:
الف. شنبه سوم ذی حجه سال 220
ب. شنبه سوم ذی حجه سال 229
ج. آخر ذی القعده سال 220
«وفیات الاعیان می نویسد: امام جواد (ع) در روز سه شنبه پنجم ماه رمضان- بنا برقولی درنیمه ماه رمضان- سال 95 متولد شد و روز سه شنبه سوم ذی حجه سال 220 - بنابرقولی درسال 229- وفات نمود و نماز را الواثق فرزند معتصم بر او خواند و در مقابرقریش درکنار جدش موسى بن جعفر علیهم سلام الله دفن شد». «وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج4،ص175»
«و هیثمی نوشته است: امام (ع) در آخر ذی القعده ی سال 220 درسن 25سالگی وفات نمود و در مقابر قریش پشت سرجدش امام کاظم (ع) دفن شد و در هنگام وفات دو پسر و دو دختر داشت و بزرگترین آنها امام هادی(ع) بود». «الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج2،ص 598»
زیارت قبر امام
قبر امام کاظم و امام جواد (ع) در بغداد از دیر باز محل زیارت مسلمانان بوده است، چنانکه ابن خلکان و دیگران به این قضیه اشاره کرده اند:
«شریف ابوجعفر محمد بن علی الرضا بن موسی الکاظم الحسینی یکی از ائمه اثناعشری است که شیعیان قائل به عصمت آنها هستند ... در انتهای سال 220 در بغداد وفات نمود و در کنار جدش موسی کاظم (ع) دفن شد و مشهد آن دو امام، محل رفت و آمد مردم برای زیارت است». «العبر فی خبر من غبر ج1،ص380 و شذرات الذهب ج2،ص48 و مرآة الجنان ج2،ص80» /1406/1409/ح