سبک زندگی اسلامی؛
اساس دیدگاه اسلام در زندگی توحیدی
خبرگزاری رسا ـ زندگی که همان مجموعه ایدئولوژیها و به ظهور رساندن جهان بینی است، هدفی غیر از توحید نداشته و سبک زندگی که همان روش زندگی است باید بر مبنای توحید چیده و نظم و انتظام خود را از آن بگیرد.
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، بدون جهان بینی، زندگی، انسانی نیست و جهان بینی غیر توحیدی نیز عین گمراهی و ضلالت بوده، اما مهم ترین بخش جهان بینی توحیدی معرفت خدا و شناخت اسما و صفات اوست؛ زیرا همه عقاید انسان از معرفت، شناخت خدا و صفات او سرچشمه می گیرد و به او نیز ختم می شود.
بنابراین با جستجو در دین مقدس اسلام، به چیزی جز توحید نخواهیم رسید و سنن اجتماعی، ایدئولوژی و عمل را باید مأخوذ از توحید دانست. پس زندگی اسلامی به عنوان یک ایدئولوژی دینی را باید در إتکاء به توحید جستجو کرد.
هر انسانی دارای قوه تعقل و تفکر است. «خلق الله الإنسان مفطوراً علی التفکیر بما منحه من قوة عاقلة مفکرة» و این قوه، سبب تمایز ابتدایی انسان از سایر جانداران شده که در اصطلاح منطقین، انسان حیوان ناطق است. نطق در این تعریف به معنای صحبت کردن نیست؛ بلکه به معنای تفکر و تعقل است. «خلق الله الإنسان مفطوراً علی النطق و جعل اللسان آلة ینطق بها.»(1)
کار عقل ادراک یک سری کلیات است و چون عقل مدرک کلیات است و به وسیله کلیات می توان قانون ایجاد کرد و نظم و انتظام صحیح و بر مبنای قاعده پدید آورد، پس این نخستین تمایز انسان با دیگر موجودات است. می توان گفت که انسان چون دارای عقل است و عقل مدرک کلیات است و با کلیات می توان قواعد پایدار ساخت که با تغییر زمان و تحول دوران ثابت، پایدار ولایتغیر بمانند، پس انسان می تواند هم قاعده کلی را بفهمد و هم بر مبنای این قواعد ثابت، یک بینش پیدا کند.
پس از تامین بینش، نوبت به گرایش می رسد؛ چرا که انسان علاوه بر تعقل، دارای تصمیم، اراده و عزم راسخ است و برای تأمین این ها، نیاز به یک بینش کلی جهت چراغ راه شدن آنها دارد تا به وسیله این چراغ، مسیر شناخته و راه پیموده گردد.
شهید مطهری(ره) در این باره می گوید: تفاوت عمده و اساسی انسان با دیگر جانداران که ملاک(انسانیت) اوست و منشأ چیزی به نام تمدن و فرهنگ انسانی گردیده، در دو ناحیه است: بینش ها و گرایش ها.(2)
در بحث گرایش، باید به این نکته توجه شود که گرایش تابع بینش و عمل، تابع نظر است؛ چرا که علم اجمالی سبب می شود نسبت به یک شیء شناخت پیدا کنیم و در نتیجه شناخت آن شیء نسبت به آن علاقه پیدا می کنیم و سپس به سمت آن گرایش پیدا کرده و در نتیجه امتثال امر صورت می گیرد.
در نتیجه نظر، مهیمن بر عمل و گرایش تابع بینش می شود؛ پس اصل علم و معرفت و فرع عمل است؛ بنابراین آنچه که می ماند، نظر و آنچه که رخ بر می بندد، عمل است؛ گر چه اثر آن ماندگار باشد. از این جهت گفته می شود «ای برادر تو همان اندیشه ای» یعنی اساس انسان را بعد معرفتی آن تشکیل می دهد و عمل آن تنها کارش به ظهور رساندن آن فکر و اندیشه درون انسان و متبلور کردن آن برای دیگران است.
جهان بینی وایدئولوژی
همه مکاتب چه الهی و چه الحادی دارای یک سری اصول اساسی هستند که مبنای یک مکتب محسوب می شوند و از آن تعبیر به جهان بینی می کنند و همچنین دارای یک سری روش ها و سبک ها هستند که از آنها به ایدئولوژی تعبیر می شود.(3) هر روش بر مبنای یک سری اصول اساسی استوار است و خط مشی خود را از آن می گیرد و به تعبیری ایدئولوژی وام دار جهان بینی است.
دین مبین اسلام نیز دارای جهان بینی است که از آن به اصول دین تعبیر می شود و دارای یک سری ایدئولوژی است که از آن به فروع دین تعبیر می کنند.
با توجه به این که اساس یک مکتب جهان بینی آن است و جهان بینی اسلامی یعنی اصول دین و اصول دین عبارتند از توحید، نبوت و معاد، پس برای شناخت اسلام باید به این سه موضوع پرداخت.
نخستین اصل از این اصول سه گانه توحید است که حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در این مورد می فرمایند: «اوّل الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده.»(4) پس برای شروع به شناخت اسلام، باید ابتدا از توحید شروع کرد و سپس به نبوت و معاد پرداخت. البته ناگفته نماند، معاد همان برگشت به خداوند تبارک و تعالی است که همان توحید بوده و نبوت نیز راهنمای مسیر به توحید است.
علامه طباطبایی(ره) در پاسخ به پرسشی در مورد این که زیر بنای دین چیست؟ می فرمایند: همه امور مربوط به توحیدند. توحید است که نبوت می خواهد، توحید است که معاد می طلبد.(5)
در مورد ارتباط توحید با عبادت، باید گفت که عبادت برای رسیدن به عبودیت است و عبودیت یعنی امتثال امر خدا برای رضای او؛ پس عبادت یعنی انجام دستورهای خداوند و موضوع توحید چیزی جز ذات خدای سبحان و صفات و اسماء علیای او نیست.
امام خمینی(ره) می فرمایند: علم فقه، مقدمه عمل است و اعمال عبادى، خود، مقدمه حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است.
علّامه طهرانی در این مورد می فرماید: حقیقت عبادت، بدون شناخت حقیقت عبودیّت و معرفت حاصل نشود. پس معرفت ذات او سبحانه و تعالى و اسماء حسنى و صفات عُلیاى او، از جمله علل غائیّه و نهائیّه پیدایش عالم تکوین است و مقصد اقصى و هدف اسناى از معرفت، خضوع و خشوع در مقابل حضرت حىّ قیّوم، صبغه عبودیّت به خود گرفتن، لباس ذلّ، مسکنتِ بندگى در قبال عزّ کبریائیّت او پوشیدن، همه عوالم وجود را آیه و مرآت حقّ دیدن، از کریوه هاى خودمنشى بیرون آمدن و به ذروه اعلاى اقرار، اعتراف، فناء و اندکاک در وحدانیّت ذات حقّ رسیدن است «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَىِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا»(6)
درحقیقت باید گفت که اسلام چیزی غیر از توحید ارائه نمی دهد؛ چرا که اصول دین با ترتیبی که در بالا ذکر کردیم، به توحید بر می گردد و فروع دین نیز چیزی جز انجام دستورهای خداوند نیست.
در معاملات نیزچنین است؛ مثلا مانند بیع، گر چه برای برآوردن حاجت و کسب سود و... است، اما در اسلام همین کسب سود و منفعت نیز در چارچوب شرع باید باشد و شرع چیزی جز قوانین خداوند سبحان نیست. پس شناخت ابتدایی و انتهایی دین چیزی جز توحید نیست و همچنین معرفتی بالاتر از توحید وجود ندارد. پس زندگی که همان مجموعه ایدئولوژی است و به ظهور رساندن جهان بینی، هدفی غیر از توحید نمی تواند داشته باشد. بر این اساس سبک زندگی که همان روش زندگی است، باید بر مبنای توحید چیده شود و نظم و انتظام خود را از آن بگیرد.
آیت الله مصباح یزدی در این مورد می فرماید: عالی ترین معرفتی که به انسان و زندگی او معنا می دهد، او را با هویت واقعی اش آشنا می سازد و مسیر درست زندگی را برای رسیدن به سعادتی جاودانه، پیش روی وی می نهد، همان شناخت خداوند متعال است. از این رو می بینیم انبیای الهی بر این مسأله تأکید بسیار داشته و آن را محور و اساس دعوت خویش قرار داده اند.(7)
نگاه توحیدی قرآن کریم
برای شناخت هر مکتبی لازم است که به منبع آن مکتب مراجعه شود تا تفکرات آن مکتب به صورت صحیح و مطابق با نفس الامر آن شناخته شود. برای شناخت فکر اسلامی نیز لازم است به منبع حیات بخش آن یعنی قرآن مراجعه گردد.
در خطوط بالا ذکر کردیم که اساس دین مبین اسلام توحید است و همه امور دینی با واسطه یا بدون واسطه به آن ارجاع داده می شوند. الآن خواهان آنیم که این مبحث را با نگاه به آیات قرآن کریم بررسی کنیم و ببینیم که آیا قرآن کریم مؤید این نگاه هست یا خیر؛ چرا که در حدیثی از امام محمد باقر(ع) رسیده که «اِعرض نفسک علی کتاب الله فإن کنت سالکاً سبیله»(8) کسی که خواهان تطبیق علمی و عملی خود بر قرآن کریم است، باید در بعد علم و عمل میزان صحیح و اصلی را قرآن کریم بداند و حتی برای شناخت حدیث منسوب به امام معصوم(ع) نیز آن را بر قرآن عرضه کند. پس قرآن میزان اصلی جهت تشخیص سره از ناسره بوده و علاوه بر آن سبب شفای نظری و در مان در بعد عملی است.
آیت الله جوادی آملی دراین مورد می فرماید: قرآن کریم، هم ضعف ها و مرض هایی را که مربوط به حکمت نظری است با برهان شفا می دهد و هم مرض هایی که مربوط به حکمت عملی است را با تهذیب و تصفیه دل بهبود می بخشد. همه بیماری های اعتقادی و اخلاقی انسان را درمان می کند.
جهل را که بدترین بیماری درونی است، با علم درمان می کند و شک را با یقین و اندوه، غم را با آرامش، ترس و هراس را با طمأنینه و امید و اضطراب و نگرانی از آینده را با عزم و ثبات برطرف می سازد.(9)
علم و برهان، راهنمای حرکت و زندگی
سراسر قرآن کریم علم، احتجاج و برهان است و همه انسان ها را نیز دعوت به این سنّت و سیرت می کند. از انسان می خواهد تا هیچ سخنی را بدون علم نگوید و بدون علم، دست به کاری نزند و همواره محور حیات و حرکت او را علم و فکر اداره کند. از انسان میخواهد تا همه تصدیق ها، پذیرش ها و نسبت های اسنادهای خود را بر اساس علم قرار دهد؛ «ألم یُؤخذ علیهم میثاق الکتاب أن لا یقولوا علی الله إلا الحق.»(10)و(11)
انسان را موظف میداند که تکذیب و انکارهایش را بر پایه علم قرار دهد و بدون علم و فکر چیزی را نفی نکند که در غیر این صورت به راه انحراف خواهد رفت؛ «بل کذّبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله.»(12)
اعتقاد عالمانه به توحید
قرآن کریم به سه مسأله ریشه ای و اعتقادی، بیشتر از سایر مسائل می پردازد و چنین بیان میدارد که نظام هستی را مبدأیی است که جهان از آنجا شروع شده و معادی است که سرانجام حرکت جهان به آن منتهی می شود. همچنین مسیر دیگری یعنی رسالت که راه و اصل، بین آغاز و انجام است و همه معارف دین بدون واسطه یا با واسطه به این سه بخش بر میگردند؛ آغاز، توحید و انجام، معاد و مسیر، رسالت است.
در بین این سه مسأله ریشه ای، بهترین و جامع ترین موضوعی که قرآن درباره آن بحث هایی گسترده دارد، اعتقاد تحقیقی به توحید است؛ یعنی اعتقادی که بر محور علم، آگاهی و معرفت باشد، نه اعتقاد تقلیدی؛ زیرا خداوند اعتقاد تقلیدی را علم نمی نامد.
اگر مطلبی به استدلال محتاج بود و نیاز به حدّ وسط داشت، انسان متفکر بدون رسیدن به حد وسط و استدلال، هرگز نمی تواند به آن معنا علم پیدا کند؛ از این رو خدای سبحان به پیامبر(ص) فرمود: به توحید علم پیدا کن «فاعلم أنَّه لا إله إلاّ الله»(13) و چون آن حضرت در سیرت علمی و سنّت عملی اسوه همه سالکان کوی تحقیق است، دیگران نیز در پژوهش محققانه توحیدی باید به آن حضرت تأسی کنند؛ چنان که درباره افزون طلبی در علم نیز آن حضرت قدوه پژوهشگران ژرفبین است. «قل رب زدنی علماً».(14)
بنابراین، امّت استوار آن حضرت نیز در دو اصل توحید پژوهی و افزون طلبی چنین علم نافعی، مأمور اقتدای به آن حضرت بوده و با امتثال چنین مأموریّتی مأجور خواهد بود و گرنه چنان چه معذور نباشد، قطعاً وزر آن را به دوش خواهد کشید.
مسأله در درجه ای از اهمیت است که کمتر آیه ای در قرآن یافت میشود که در آن، مستقیم یا غیر مستقیم، به نکته ای درباره شناخت خدای سبحان، صفات، افعال و آثار او نپرداخته باشد. قرآن مبدأ و معاد جهان امکان را با «هو الأوّل و الآخر» و ملک، ملکوت، غیب و شهادت هستی را با «و الظاهر و الباطن»(15) تبیین می کند و در یک کلام، روح و معنای این کتاب الهی توحید است و بس.(16)
توحید قرآنى، توحیدى است که مختص به خود قرآن کریم است و همه معارف «اصولى، فروعى و اخلاقى» اسلام بر این اساس پى ریزى شده است.(17)
آیت الله جوادی آملی می فرماید: قرآن کریم اسلام را شجره توحید میداند که روح مسائل فردی و جمعی، همان توحید است و اخلاق را ساقه و تنه آن درخت و عبادات را شاخه های این اخلاق و آن عقاید می داند؛ بالاخره ثمره و میوه این «شجره طوبی» رشد و تعالی جامعه در هر دو عالم خواهد بود.(18)
علّامه طباطبایی هم می فرماید: آیات قرآنی در حالی که این معارف الهی و حقایق حقه را به تفصیل در بر دارد، متّکی به حقیقت واحدی است که اصل همه اینهاست و تمام اینها فروع آنند. این حقیقت اساس است که بنیان دین را بر آن استوار کرده اند و عبارت است از اعتقاد به یگانگی خدا آن گونه که توحید اسلام می گوید؛ یعنی شخص معتقد شود که خدای متعال، پروردگار «پرورش دهنده» همه موجودات است و هیچ رب و پروردگاری جز او وجود ندارد و با تمام جهات وجودی تسلیم در برابر خدا باشد، حق ربوبت او را ادا کند، خشوع قلبی و خضوع عملی برای هیچ کس غیر از خدا پیدا نکند. اصل توحید با اجمالی که دارد، وقتی تحلیل شود، بازگشت تمام معارف و قوانین قرآنی به آن است و با ترکیب با معارف و قوانین نامبرده به آنها بازگشت دارد.(19)
بازگشت همه امور به توحید
همه محتوای قرآن کریم در هر مسیری که باشد، به توحید ختم میشود. این نکته بررسی و تأمل بسیاری را میطلبد که در ذیل به مختصری از آن اشاره میکنیم.
1. قرآن کریم که کتاب تدوین الهی است، با کتاب تکوینی عالم هماهنگ است؛ به این معنا که اگر همه آنچه مربوط به عالم و آدم است از ملک، ملکوت، جبروت، ارض، سماوات، عرش، کرسی و فرشتگان به صورت کتاب درآید، آن کتاب قرآن کریم خواهد بود. قرآن کریم نیز که کتاب تدوین خداست، اگر به صورت عینی و وجود خارجی تجلّی کند، به سماوات، ارضین، مافیهن، مابینهن، عرش، کرسی، لوح، قلم، لوح محفوظ، لوح محو و اثبات و مانند آن تبدیل میشود؛ همان طور که درباره انسان کامل معصوم(ع) چنین گفته می شود؛ زیرا هر دو با هم هماهنگ اند و تفاوتشان به متن، شرح، اجمال و تفصیل است؛ با این عنایت که برخی انسان را عالم صغیر و جهان را عالم کبیر می شمرند و عده ای نیز جهان را عالم اصغر و انسان را عالم اکبر می دانند.
2. در نظام تکوین، همه علل مادی، صوری، فاعلی و غایی به «علّة العلل» بر می گردد. اوست که بساط عالم را گسترده است؛ «اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ فی سِتَّةِ اَیّامٍ ثُمَّ استَوی عَلَی العَرش»(20) و اوست که بار دیگر بساط این عالم را بر میچیند «والاَرضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَومَ القِیمَةِ والسَّموتُ مَطویّتٌ بِیَمینِه»(21) پس آغاز و انجام عالم هستی از آنِ قدرت بی انتهای اوست و متکلّم حرف اوّل و آخر این عالم که کلمات آن به حساب در نمی آید، خود ذات خدای سبحان است.
3. کثرات عالم هستی، حاکمیت و محکومیتی که در عالم هستی وجود دارد، برای تکثّر و تعدّد اسمای الهی و مظاهر آن است؛ هر چند اصل ذات اقدس اله که «بسیط الحقیقة» است، محکوم چیزی قرار نمی گیرد، اما اسمای الهی وی و به تبع آن، مظاهر آنها بر برخی از اسماء و مظاهر آنها حاکم و قاهر و نسبت به برخی دیگر محکوم و مقهورند.
البته این ارتباط حاکمیت و محکومیت، خود در حکومت عدل تحقّق میپذیرد و قائم به قسط است؛ مثلاً یکی از اسمای خداوند سبحان «شافی» است که شفای بیماران، زیر پوشش این اسم صورت میپذیرد؛ «واِذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفین»(22) این اسم ذات اقدس اله، خود تحت پوشش و حکومت اسم مبارک «رازق» قرار میگیرد، چون سلامتی نیز مانند مال، فرزند، علم و... از صورت های رزق به شمار می آید.
اسم «رازق» نیز خود تحت حکومت اسم «ربّ» است. موجودات عالم به واسطه این اسم از اسمای الهی پرورش و تربیت می یابند. خداوند متعال در این مرحله به موجودات فیض «کان ناقصه» را عطا می کند تا به پرورش الهی نایل آیند. در مرحله بالاتر، اسم «خالق» است که افاضه او به «کان تامّه» برمی گردد و این بر آن اساس است که آفریدن، مقدّم بر پرورش بوده و پرورش و تربیت و تدبیر، فرع بر خالقیت است.
اسم نهایی در این بخش، «قادر» است که همه اسمای پیشین را تحت پوشش و حکومت خود قرار میدهد و خود، تعیّنی از تعیّنات هویت مطلق ذات اقدس و بی تعیّن الهی است.
همان گونه که مشاهده می شود، گر چه این کثرات در اسمای الهی و مظاهر آن وجود دارد، امّا نهایت همه امور به تجلّی های یک حقیقت باز می گردد که همان ذات مقدّس پروردگار است؛ به دیگر سخن، گر چه اسماء از جهت عظمت، متفاوت اند و برخی عظیم و برخی اعظم اند، امّا تنها خداست که حرف اوّل و آخر را در نظام آفرینش می زند؛ «هُوَ الاَوَّلُ والآخِر»(23)
همه تدبیرهای جهان به او باز می گردد و مدبّرات امر(فرشتگان) در عالم، تحت تدبیر اویند؛ «ورُسُلُنا لَدَیهِم یَکتُبون»(24) «تَوَفَّتهُ رُسُلُنا».(25)
همه این فرستادگان، رسالت ها و مأموریت های الهی را به انجام می رسانند. اگر در قرآن کریم به بخشی از حقایق و امور در مراحل پایین اشاره شده است، نباید توهّم شود که آن امور کثیر، مستقل اند؛ بلکه اینها در طول حقایق بالاترند که همگی به ذات واحد و اَحَد الهی ختم می شوند. این پیروی کثرت از وحدت و فرمانروایی مطلق وحدت بر کثرت، همان توحید است.
4. در قرآن کریم امور مختلفی مانند حدود و حقوق، احکام و حِکَم، اخلاق و عقاید و... هست که بازگشت همه آنها به توحید الهی است؛ به طوری که هدف از تشریع همه احکام(اعم از وجوب و حرمت و...) که به فرمان و دستور الهی منتهی می شوند، مشی در صراط مستقیم و در نهایت، لقای ذات اقدس اله است.
ترک این دستورها و فرمان ها نیز انحراف از صراط مستقیم «و یَبغونَها عِوَجًا»(26) و تبعیت از «سَبیلَ الغَی»(27) و پیروی از شیطان است و در پایان، محرومیت از لقای رحمت حق را در پی دارد.
این سخن درباره همه دستورهای اخلاقی، حقوقی، عقیدتی و... صادق است. همه اینها مانند ساقه ها، شاخه ها، برگ ها و میوه های درختی است که اساس آن توحید است که «اَصلُها ثابِتٌ و فَرعُها فِی السَّماء»(28)
رعایت توحید مورد عنایت قرآن کریم، تنها با عمل نیست؛ بلکه نیّت ها را نیز در بر می گیرد؛ یعنی فقط حسن فعلی، ملاک موحّد بودن نیست، بلکه حسن فاعلی نیز لازم است؛ همان گونه که اگر کاری مطابق دستور خداوند نبود، عضو زایدی است که به آن شجره طوبا باز نمی گردد.
چنانچه کاری با دستور الهی همخوانی داشت، امّا صاحب آن رضای حق را در نظر نگرفت و عمل را با ریا، سمعه و... به انجام رساند، باز هم به آن شجره توحید باز نمی گردد. بنابراین همه آنچه در قرآن درباره اخلاق و عقاید آمده است، «خواه به جوارح برگردد یا به جوانح» از حقیقت توحیدی برخوردار است. توحید و حقوق محکم، قرآن کریم است و چاره ای نیست جز اینکه متشابهات قرآنی به آن محکم ارجاع شود. همه مطلق ها، عام ها، مجمل ها و... باید به آن مقیّد، خاص و مبیّن، یعنی «توحید» ارجاع شود تا بتوان به یک مجموعه منسجم و واحد دست یافت.
بر این پایه با دقت در امور چهارگانه فوق مییابیم که همه آنچه در عالم تکوین و عالم تدوین(قرآن کریم) هست، به توحید الهی باز می گردند؛ گر چه مسیرها متفاوت باشد و کثرات به حسب ظاهر، امور متعدّد تلقّی گردند و هر چند یکی از انواع «وحدت به وحدت»، «وحدت به کثرت»، «کثرت به وحدت» و «کثرت به کثرت با نور وحدت» باشد، مدیر عامل همگی توحید است.(29)
مسیرهای توحیدی
همه معارف قرآن را توحید در بر می گیرد و گستره توحید به حدّی است که تمام آموزه های قرآن کریم را شامل می شود؛ هر چند مسیرهای متعدّدی مانند «از وحدت به وحدت»، «از وحدت به کثرت»، «از کثرت به وحدت» و «از کثرت به کثرت با نور وحدت» وجود دارد که بدان ها اشاره می کنیم؛
1. از وحدت به وحدت؛ مانند آیه شریفه «هُوَ اللهُ الخلِقُ البارِی المُصَوِّرُ لَهُ الاَسماءُ الحُسنی»(30) که در آن خداوند متعال، تنها خالق و پدید آورنده و یگانه صورت گر جهان هستی معرفی می شود.
2. از وحدت به کثرت؛ مانند آیه شریفه «اَللهُ الَّذی رَفَعَ السَّموتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها ثُمَّ استَوی عَلَی العَرشِ... و هُوَ الَّذی مَدَّ الاَرضَ وجَعَلَ فیها رَوسِی واَنهرًا ومِن کُلِّ الثَّمَرتِ جَعَلَ فیها زَوجَینِ اثنَینِ یُغشِی الَّیلَ النَّهارَ اِنَّ فی ذلِکَ لاءیتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرون»(31) که در آن، خداوند یگانه عالم به صورت خالق آسمان ها که برعرش فرماندهی مستوی است، معرّفی شده، خداوندی که زمین را گسترانید و در آن کوه های ثابت و پا برجا و نهرها قرارداد و میوه های مختلف را به صورت جفت آفرید و شب را بر روز پوشانید.
3. از کثرت به وحدت؛ مانند آیه «و فِی الاَرضِ قِطَعٌ مُتَجوِرتٌ وجَنّتٌ مِن اَعنبٍ وزَرعٌ ونَخیلٌ صِنوانٌ وغَیرُصِنوانٍ یُسقی بِماءٍ وحِدٍ ونُفَضِّلُ بَعضَها عَلی بَعضٍ فِی الاُکُلِ اِنَّ فی ذلِکَ لاءیتٍ لِقَومٍ یَعقِلون»(32)
دراین آیه قطعات کنار هم زمین، باغ های میوه و درختان مختلف که به صورت های گوناگون سیراب می شوند و محصولات برخی بر برخی دیگر برتری دارند، همگی نشانه هایی هستند که بر توحید الهی تأکید می ورزند.
4. از کثرت به کثرت با نور وحدت؛ این مسیر نیز دارای شواهد بسیاری در قرآن کریم است؛ از جمله: «و اِن مِن شیءٍ اِلاّعِندَنا خَزائنُهُ و ما نُنَزِّلُهُ اِلاّ بِقَدَرٍ مَعلوم»(33) آیات یاد شده و آیات دیگر به وضوح بیان گر این هستند که هیچ مطلبی در قرآن کریم نیست که در آن سخن از خداوند نباشد یا به ذات مبارک وی ختم نشود و این همان معنای منتهی شدن همه اموربه توحید است.(34)
ایدئولوژی و سنن اجتماعی
ایدئولوژی و سنن اجتماعی نشأت گرفته از اصول اعتقادی و جهان بینی هستند و علت اختلاف در سنن اجتماعی را می توان در نوع اختلاف بینش اعتقادی دانست؛ پس نوع نگاه، سبب ایجاد نوع زندگی می شود. علت این امر را می توان در نکات زیر دانست؛
الف) ممکن نیست انسان ها با جهان شناسی های مختلف به قوانین و سنن همسان و متّحد دست یابند؛ مگر در لوازم مشترک.
ب) انسان تا جهان شناسی خاصی نداشته باشد، به قانون اخلاقی و حقوقی مخصوصی نخواهد رسید. انسانی که جهان بینی ملحدانه دارد، قوانین اخلاقی و حقوقی را به گونه ای تنظیم می کند که با تأمین لذت ها و شهوت های او هماهنگ باشد و طرح شعارهایی مانند نان، مسکن و آزادی، در محدوده این جهان نگری معنا می یابد؛ زیرا نان و مسکن، اشاره به نیازهای طبیعی و بدنی انسان دارد و آزادی، ناظر به بی اعتنایی به قوانین فراطبیعی و معنوی است؛ چنان که قوم شعیب(ع) به آن حضرت میگفتند آیا بر اساس نمازها و عبادت های دینی تو ما باید از سنّت نیاکان خود درباره بت پرستی دست برداریم و نمی توانیم در اموال خود، هر گونه که بخواهیم تصرف کنیم؛ «اَصَلوتُکَ تَأمُرُکَ اَن نَترُکَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا اَو اَن نَفعَلَ فی اَمولِنا وما نَشؤُا»(35)
انسانی که در هستی شناسی خود موحّد است و خداوند را در اصل هستی، در وجوب وجود و در خلقت و ربوبیّت جهان، بی شریک می داند، در عبودیت نیز جز به آستان او سر نمی ساید و قوانین معتبر نزد او قوانینی نیستند که بر اساس رضایت غریزه و پای بندی به شهوت یا بت های مختلف تنظیم شده باشند؛ بلکه قوانینی خداپسندانه است؛ پس عقاید، اخلاق و رفتار موحّد و مشرک، متناسب با هستی شناسی خاص هر یک از آنهاست. انسان موحّد با استعانت از عقل و آگاهی است که کمال حقیقی و در نتیجه، مربّی و تربیت واقعی خود را برای رهایی از نقص می شناسد و از بند شهوت و از اسارت بت های گوناگون می رهد و به موطن خلقت و مأمن فطرت خود باز می گردد.
قوانین تدوین شده بر اساس شرک و عدم عبودیت خداوند، چون در راستای اهداف مادّی، مانند پیروی از شهوت ها و تأمین منافعِ صرفاً دنیوی تهیه و تنظیم می شوند، با قوانینی که بر اساس توحید و عبودیت حق و رضایت پروردگار تدوین می گردد،(گر چه ممکن است نقاط اشتراکی با هم داشته باشند) ذاتاً متفاوت بوده و قابل جمع نیستند.(36)
علامه طباطبایی در این مورد می فرماید: مردمى که طرز تفکرشان درباره حقیقت زندگى انسان در دنیا این باشد که صرفا موجودى هستید مادى و به جز زندگى دنیاى زودگذر که با مرگ خاتمه مى یابد، زندگى دیگرى ندارند و نیز طرز تفکرشان درباره آغاز و سرانجام جهان این باشد که در دار هستى جز اسباب مادى که یکى پس از دیگرى موجود مى شود و سپس تباه مى گردد، چیز دیگرى نیست، چنین مردمى وقتى مىخواهند برای اجتماع خود سنت هایى مقرر سازند، طورى آن را مقرر مى کنند که تنها لذائذ وکمالات محسوس و مادیشان را تأمین کند و ماوراى آن سعادتى نخواهد بود.
مردمى که معتقدند عالم، صنع خدا است و خدا این جهان را آفریده تا راه و وسیله براى جهان دیگر باشد و خلاصه علاوه بر اعتقاد به مبدأ که در بتپرستان نیز بود، معتقد به معاد هم هستند. وقتى مىخواهند براى زندگى دنیایى خود اساسى بریزند، طورى مى ریزند که هم در دنیا سعادتمند باشند و هم در آخرت که حیاتى ابدى است.
بنابراین صورت و شکل زندگى با اختلاف در اصول اعتقادى و طرز تفکر در حقیقت عالم و حقیقت انسانى که جزئى از آن است مختلف مى شود.(37)
در بخش نخست جایگاه، نقش نوع نگاه، اعتقاد به اصول اساسی و تأثیر آن در عمل را تبین کرده و اساس نگاه اسلامی در توحید را دانستیم؛ به گونه ای که با تحلیل همه مباحث اصولی و فروعی دین، به چیزی جز توحید دست نمی یافتیم. در بخش دوم پس از فهمیدن این نکته که جان اسلام توحید است و بس، تأثیر این نوع نگاه در تعریف از حیات و حتی تشکیل نوع زندگی که اهمیت فوق العاده ای دارد را تبین خواهیم کرد؛ چرا که در اسلام زندگی یعنی بندگی و هر چه بندگی بیشتر، زندگی صحیح تر است.
در بخش دوم با استمداد از بخش نخست، به بحث زندگی توحیدی خواهیم پرداخت که در ابتدا مبادی تصوری و سپس تصدیقی و تحلیلی آن را تبین خواهیم کرد که شامل تعریف لغوی و اصطلاحی حیات، مراتب حیات، معرفی انسان و حیات انسان از نگاه قرآن، اهداف سه گانه زندگی، تفسیر زندگی در حدیث بندگی و در نهایت به تبین اصول بندگی که اساس زندگی توحیدی است پرداخته می شود.
محمد ساکی مالحی
/9462/703/ر
منابع
1- ابنمقفع، عبدالله بن دادویه، المنطق، ص 9
2- شهید مرتضی مطهری، انسان وایمان، ص 7
3- شهید مرتضی مطهری، اصول عقاید، ص12
4- نهج البلاغه، خطبه 1
5- شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 10
6- سوره طه، آیه 111
7- خداشناسی (تفسیر موضوعی قرآن)، ص53
8- تحف العقول باب ما روی عن ابی جعفر (ع)
9- قرآن در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن)، ص236
10- سوره اعراف، آیه 169
11- قرآن در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن)، ص259
12- سوره یونس، آیه39
13- سوره محمّد، آیه 19
14- سوره طه، آیه 114
15- سوره حدید، آیه 3
16- توحید در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن)، ص23و24
17- تفسیرالمیزان، ج20، ص: 670
18- قرآن در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن) ، ص 248
19- تفسیرالمیزان ،ج 10، ص 215
20- سوره اعراف، آیه 54
21- سوره زمر، آیه 67
22- سوره شعرا، آیه 80
23- سوره حدید، آیه3
24- سوره زخرف، آیه 80
25- سوره انعام، آیه 61
26- سوره هود، آیه 19
27- سوره اعراف، آیه 146
28- سوره ابراهیم، آیه 24
29- شمس الوحی تبریزی، ص 110ـ106
30- سوره حشر، آیه 24
31- سوره رعد، آیات 2 ـ 3
32- سوره رعد، آیه4
33- سوره حجر، آیه 21
34- شمس الوحی تبریزی - صفحه 106ـ 104
35- سوره هود، آیه8
36- شمس الوحی تبریزی، ص213ـ212
37- المیزان، ج16، ص: 287ـ288
ارسال نظرات