خط و نشان هایی برای رقبای هاشمی در خبرگان
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، نهم اسفندماه روزنامه آرمان از قول حجتالاسلام علی رازینی، عضو مجلس خبرگان رهبری نقل کرد که «شأن مجلس خبرگان هیچگاه این نبوده که سلیقههای مختلف در آنجا کاندیدای خود را برای ریاست مجلس خبرگان معرفی کنند و انشاءالله این بار نیز همینگونه خواهد بود.» از سویی ششم آبان روزنامه جمهوری اسلامی از قول یکی دیگر از اعضای مجلس خبرگان رهبری نقل کرده بود که «درصورتیکه بعضی افراد که آنها را برای ریاست خبرگان صالح نمیدانم قصد کاندیدا شدن داشته باشند، آمادگی خود را برای کاندیداتوری ریاست این مجلس اعلام خواهم کرد.»
با این وصف روشن است که دستکم یک عضو از اعضای مجلس خبرگان رهبری با حجتالاسلام رازینی موافق «نیست» و نه تنها مانند ایشان برای مجلس خبرگان «چنین شأنی» نمیشناسد که «خبرگان محل رقابت سلیقههای مختلف نیست»، بلکه اتفاقاً بر این باور است که برخی از سلیقهها اساساً نمیتوانند «بدون رقابت با او» به کرسی ریاست مجلس خبرگان دست یابند! این عضو دیگر خبرگان رهبری هم کسی نیست جز آیتالله هاشمی رفسنجانی.
آقای هاشمی در آخرین مصاحبه خود با اشاره به مسئولیتهای مرتبط با مجلس خبرگان میگویند «قطعاً بنای من این بود که بعد از ریاست جمهوری کاری اینگونه انجام ندهم. چون کارهای زیادی در مجمع تشخیص مصلحت هست و به آنها و به کارهای علمی و فکری بپردازم. اما نشد. مثلاً در انتخابات هشت سال قبل خبرگان، نمیخواستم بیایم، اما رهبری گفتند که واجب است و باید بیایی. من گفتم که خودم واجب نمیدانم و مناسب من نیست در چنین انتخاباتی شرکت کنم و لازم هم نیست. اما ایشان اصلاحاتی در کار کردند و مرا قانع کردند که بیایم و آمدم. الآن هم تمایل واقعی من این است که به یادداشتهای فراوانی که دارم و باید تنظیم و کتاب شوند، بپردازم.»
اینکه چگونه است که حتی «رهبری» نیز وقتی امری را «واجب» میدانند باز لازم است افراد را در مورد آن امر «قانع» کنند، محل بحث این یادداشت نیست. آنچه فعلاً موردنظر است دقیقاً جملهی آخر این بیان است. جملهای که گویندهی آن با تکیهبر اشتغالات مرتبط با مجمع تشخیص مصلحت نظام و همچنین گرفتاریهای مطالعاتی و انتشاراتی، حتی «حضور در خبرگان» را از دایرهی «تمایلاتِ واقعی» خود خارج دانسته است چه رسد به «ریاست خبرگان».
و اما روزنامه آرمان در شمارهی دوم اسفندماه خود یادداشتی از حجتالاسلام محمدتقی فاضل میبدی عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم منتشر میکند و او در آن یادداشت ازجمله ابراز عقیده میکند که هاشمی باید رئیس خبرگان باشد «که خدایناکرده برخی عناصر نااهل قصد آن را نداشته باشند یکسری از خط و خط بازیهای بیرون را به آنجا کشانده و برخی از معیارهای اخلاقی را در این مسیر زیر پا بگذارند» میبدی دلیل اینکه آقای هاشمی برای پست ریاست خبرگان یکی از «بهترین گزینهها» هستند را سه چیز دانسته: «سابقهی ایشان در انقلاب»، «شناخت بزرگان از ایشان» و نهایتاً «بیشتر بودن اعتماد عمومی به ایشان در مقایسه با دیگران».
میبدی از وجود تحلیلهایی خبر داده که نشان میدهد «بدنهی مجلس خبرگان رهبری نیز اقبال قابلتوجهی به آیتالله هاشمی دارند» و البته توضیحی هم نداده که اگر بدنهی مجلس خبرگان اقبال قابلتوجهی به آقای هاشمی دارند، چرا بعضیها که به قول آقای هاشمی «برای ریاست خبرگان صالح نیستند» و یا به قول آقای میبدی «اهل خط و خط بازی سیاسی» اند هنوز شانسی برای کسب جایگاه ریاست خبرگان دارند؟! اگر جو غالب این مجلس - چنانکه آقای میبدی میگویند - به آقای هاشمی تمایل داشته باشد، حتی اگر ایشان نامزد هم نشوند این «جوّ غالب» حاضر نخواهد شد به کسانی رأی دهد که آقای هاشمی آنها را صالح نمیداند! اگر بدنهی خبرگان به هاشمی اقبال داشته باشد واقعاً چه نیازی است کسی که تصریح میکند «تمایل واقعی من این است که به یادداشتهای فراوانی که دارم و باید تنظیم و کتاب شوند، بپردازم» نسبت به ریاست آیندهی مجلس خبرگان نگرانی و دغدغهای داشته باشد؟ بدنهی مجلس خبرگان اگر «علاقهمند به هاشمی» باشد که همزمان نمیتواند به کسانی که هاشمی آنها را صالح نمیداند هم علاقهمند باشد!
فاضل میبدی اشاره میکند که آقای هاشمی «البته ممکن است الآن نیز (برای پست ریاست خبرگان) احساس به حضور کرده باشد.» او قدری جلوتر بر مبنای مشاهدات خود خبر میدهد که «دستهای مرموزی در بیرون در حال تلاشاند که آقای هاشمی موفق نشود» نکته جالب اینجاست که او ابتدا صرفاً از «امکان» حضور آقای هاشمی گفته، اما چند خط جلوتر دستهای مرموزی را رو کرده که در حال تلاش برای جلوگیری از «موفق شدن» آقای هاشمی در کسب کرسی ریاست مجلس خبرگان هستند! پس میبدی نمیتواند فقط به «امکان حضور هاشمی» معتقد بوده باشد. یا برای او قطعی است که هاشمی نامزد خواهد شد، یا دستکم «تلاش میکند» تا این اتفاق بیفتد! بدین ترتیب میتوان گفت ضمناً دستهایی نیز - مرموز و غیر مرموز - «در بیرون در حال تلاشاند که هاشمی حتماً نامزد شود!»
میبدی میان «صلاحیت مدیریت» و «پاک و محترم بودن» فرق میگذارد و مینویسد «احترام همهی بزرگان حاضر در این مجلس واجب است اما مسئلهی مدیریت، ریاست و تدبیر یک جریان با خوبی و پاکی افراد متفاوت است» او البته باز روشن نمیکند که افرادی که بر اساس نوشتهی او - در چند سطر بالاتر از همین یادداشت - «یکسری عناصر نااهل» هستند که در صورت «ننشستن» آقای هاشمی بر صندلی ریاست خبرگان قرار است «یکسری از خط و خط بازیهای بیرون» را به صحن آن مجلس بکشانند و حتی «برخی از معیارهای اخلاقی را در این مسیر زیر پا بگذارند» چگونه میتوانند افراد یا جریاناتی «خوب» و «پاک» باشند؟!
فاضل میبدی از گروهی خبر میدهد که برخوردهایی «غیراخلاقی» و «غیر منطبق بر منافع عمومی» دارند و به «تنگنظری» هایی مبتلا هستند که در حالت بدبینانه ریشه در «منفعتجوییهای شخصی یا جریانی» دارد. او معتقد است این گروه گرچه «اندک» هستند اما «وجود» دارند و مشخصاً «میخواهند هاشمی جلو نیاید.» او «بخشی» از افراد حاضر در این گروه «اندک» را - که طبعاً تعدادشان «اندکتر!» هم خواهد بود - کسانی معرفی میکند که «هیچ سهمی در انقلاب، چه پیش از وقوع و چه پسازآن نداشتهاند.» او در توصیف این گروهِ کوچکتر میگوید آنها خود را «متولی خیلی از مسائل میدانند و در برابر شخصی مانند آیتالله هاشمی رفسنجانی داعیهی انقلابی گری داشته و وی را از این حلقه بیرون میدانند!»
میبدی ازجمله روشن نمیکند که «اندک بودن» و بلکه «بسیار اندک بودن» عِدّه در این گروههای فرضی به چه دلیل از قدرت و توان آنها نمیکاهد؟ آقای میبدی و دوستان چه پاسخی به این پرسش دارند که یک گروه «بسیار اندک» چطور توانسته اسباب نگرانی فراهم کند؟ آنهم در شرایطی که ایشان معتقدند «بدنهی خبرگان» علاقهمند به آقای هاشمی است و همچنین معتقدند «اعتماد عمومی» نسبت به آقای هاشمی بالاست و بلکه از دیگران نیز بالاتر است.
اگر بهراستی آقای هاشمی «هم» در فضای عمومی جامعه از منتقدین خود مقبولترند، «هم» در میان خبرگان چنین است، اینکه «بخشی از جمعیتی اندک» آقای هاشمی را «از حلقهی انقلاب بیرون میدانند» چطور هنوز اتفاقی مهم است؟! اساساً عدهای بسیار اندک که به توصیف آقای میبدی نه در جامعه اقبال بیشتری - نسبت به آقای هاشمی - دارند و نه در بدنهی خبرگان، چرا باید مهم و جدی تلقی شوند؟
فرض کنیم این گروهِ مفروض خود را «متولی خیلی از مسائل» نیز بدانند. این بهخودیخود چه مسئلهای ایجاد میکند که اسباب دلنگرانی شود؟ مگر نه این است که به قول آقای میبدی این جماعتِ مفروض «هیچ سهمی در انقلاب نداشتهاند و ندارند»؟ مگر نه این است که اقبال عمومی به آقای هاشمی بیش از آنهاست؟ مگر نه این است که اقبال بدنهی خبرگان به آقای هاشمی بیش از آنهاست؟ پس بگذارید صریح باشیم: گروهی بسیار اندک، که سهم و سابقهای در انقلاب ندارد، به بیاخلاقی و حرکت در خلاف منافع عمومی متهم است، اهل منفعتجوییِ شخصی و جریانی است، فضای عمومی جامعه چندان متوجه او نیست و افزون بر اینها در خبرگان نیز چندان حامی و طرفداری ندارد، اساساً چرا مهم است؟! آقای هاشمی باوجوداینکه طبق گفتههایشان نه «تمایلی واقعی» به حضور - و طبعاً ریاست - در خبرگان دارند، نه گرفتاریهایشان چندان فرصتی برای ایشان باقی گذاشته است، بهراستی چرا باید نگران وجود گروهی «با این اوصاف» باشند؟!
لاجرم یا آنچه آقای میبدی در توصیف جریانهای موردنظر ابراز میکنند مخدوش است، یا این دست دلنگرانیها بیوجه و غیرمنطقیاند.
اگر در روزهای پیش رو تا نوزدهم اسفندماه، جریانات سیاسی بر حجم اخبار و تحلیلهای ناظر بر «دلنگرانی از احتمال پیروزی یک گروه بسیار اندک و ضعیف!» ادامه دهند، و یا بر «ضرورت حضور آقای هاشمی در انتخاباتِ هیئترئیسهی خبرگان رهبری به هدف دور داشتن آن گروه ضعیف!» اصرار بورزند، با توجه به اینکه بهآسانی نمیتوان این جریانات را به «بیعقلی سیاسی» متهم کرد(!) ناچار باید در صحت مفروضات و توصیفات آقای میبدی و امثال ایشان شک کرد: یا عدد اعضاء گروهِ مفروض اندک نیست، یا صفات رذیلهای که ایشان بدانها نسبت میدهد در آنها نیست، یا اقبال بدنهی خبرگان به آقای هاشمی نیست، یا این جمع اندک نیز سهم و سوابق «قابلتوجهی» در انقلاب دارند که توانسته برای آنها نیز تریبون و «ضریب نفوذ» مناسبی در جامعه ایجاد کند، یا مسئله به این شفافیت و شوری نیست که یک گروه اندک «بدون هیچ صلاحیتی» خود را متولی خیلی از مسائل دانسته باشند، و یا ترکیبی از همهی اینها.
چنانچه کسی «هم» معتقد باشد توصیفات امثال آقای میبدی دربارهی «منتقدین آقای هاشمی» درست است و آنها کوچک و ضعیف و مطرودند، و «هم» دلنگرانیهای فزایندهی آقای میبدی و همفکران ایشان دربارهی عملکرد این گروههای کوچک را «بهجا» ارزیابی کند، موفق شده است معتقد باشد که «یک امر بیاهمیت، مهم و نگرانکننده است!» و نیازی به توضیح نیست که باور به همین یک فقره تناقض، مجوزی خواهد بود برای اعتقاد به همهی دیگر گزارههای شاملِ تناقض! این دسته از افراد در توجیه «هر باورِ متناقض دیگری» میتوانند بهسادگی بگویند: «آن باورِ متناقض اوّل را بر چه اساسی قبول کردیم؟ اینیکی را هم بر همان اساس قبول میکنیم!»
جریانات سیاسی باید بدانند که تا وقتی منظومههای فکری خود را از باورهای متناقض پیراسته نکردهاند، «به ریاست رساندن افراد موردعلاقه» بیش از آنکه یک کامیابی واقعی باشد یک «طعمِ جعلی» است و «برای همیشه» نمیشود با نادیده گرفتن الزاماتِ «کامیابی واقعی»، به خود ارضائی سیاسی بسنده کرد./907/د101/ح
منبع: دیدبان