پوتین و «مسؤولیت تاریخی» روسیه
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، ولادیمیر پوتین در سخنرانی سالانه خود در مجمع فدرال روسیه با طرح گزارههایی چون؛ «روسیه در دفاع از حقوق بینالملل میخواهد رهبر باشد»، «مسئولیت تاریخی روسیه در جهان بیثبات روبه افزایش است» و روسیه «یکی از تضمین کنندگان مهم ثبات منطقهای و جهانی است»، با صراحت و آشکاری بیشتری «تمایلات جهانی» این کشور را مورد تأکید قرار داد. هر چند او پیش از این از منظری «سلبی» و در انتقاد از سلطه غرب بر روندهای بینالمللی، بارها بر حضور و منافع روسیه در عرصههای منطقهای و جهانی تأکید کرده بود، اما شاید این اولین باری بود که او با لحنی «ایجابی» از «رهبری»، «مسؤولیت تاریخی» و نقش «ثبات ساز» روسیه در گستره «جهانی» سخن به میان میآورد.
البته طرح این گزارهها موضوع جدیدی در ادبیات سیاسی رهبران کرملین نیست و این موضوع در قالبِ اندیشه «روسیه به مثابه یک قدرت بزرگ» تأثیری مستمر بر ذهن و عمل سیاستگذاران خارجی روس از دوره تزاری، تا شوروی و روسیه پس از شوروی داشته است. هرچند این اندیشه در دوره تزاری و شوروی مجال بروز بیرونی یافته، اما در دوره پس از فروپاشی همواره به عنوان یک «آرمان» مطرح بوده است. اساساً نوستالژی «بزرگی» روسیه از معدود نقاط اشتراک طیفهای متنوع فعال در روندهای سیاسی اجتماعی روسیه پس از شوروی است که ریشه در عناصر مختلف مادی و معنایی گذشته، حال و آینده روسیه دارد.
این اندیشه همچنین راهنمای اقدام سیاست خارجی و قرائت مسکو از موقعیت خود در نظام بینالملل به عنوان هویتی مستقل و در عین حال ممتاز است. لذا، اندیشه روسیه به مثابه یک «قدرت بزرگ» با کار ویژه دوگانه انسجامبخشی داخلی و تمایز گذاری خارجی، نقش مهمی در تخفیف بحران هویت روسیه پس از شوروی داشته است. البته، مسکو در دوره یلتسین، دوره اول و دوم ریاست جمهوری پوتین و در دوره مدودف با درک محدودیتهای خود در عرصه خارجی به دنبال دستیابی به موقعیت «قدرت بزرگ مدرن هنجارمند» بود که در فرآیندی سازوارانه با قواعد سیاست بینالملل تحقق مییافت و روسیه در تقابل غیرضروری با قدرتهای این نظام قرار نمیگرفت.
اما در شرایط حاضر، استمرار و تأکید غرب بر پیشبرد سیاست تهاجمی خود در قبال روسیه از یکسو و ضعف مشهود آن در تحقق اهداف خود در زمینهها و حوزههای مختلف، پوتین را بر آن داشته تا توان مسکو به بازی خارج از چهارچوبهای تعریف شده غرب و مشارکت آن در تعریف قواعد بازی را به بوته آزمون بگذارد. تعبیر فروپاشی شوروی به بزرگترین «فاجعه ژئوپولیتیکی قرن» و تأکید بر اینکه؛ «کسی که از فروپاشی شوروی ناراحت نباشد، دل ندارد و کسی که به فکر احیاء آن باشد، عقل ندارد»، مهمترین اظهارنظر پوتین است که حکایت از وجود حس نوستالژیک او به «بزرگی» از دست رفته روسیه دارد.
در برخی منابع از این تمایل به «استثناگرایی روسی» نیز یاد میشود و این در حالی است که پوتین به تکرار تأکید واشنگتن و اوباما به «استثناء بودن» آمریکا را مورد انتقاد قرار داده است. در عین حال، باید توجه داشت که او بارها و از جمله در سخنرانی اخیر خود تأکید کرده که مسکو در پی دستیابی به موقعیت ابرقدرتی، همانند دوره شوروی نیست. پوتین بر این باور است که مسکو با اتخاذ سیاستی واقع بینانه میتواند با هزینه کمتر و وجهه مقبولتر جایگاه «بزرگ» خود در عرصه جهانی را باز یابد.
گزارههای جهان گرایانه پوتین از جمله در باب «مسئولیت تاریخی» روسیه از سه دیدگاه مختلف قابل ارزیابی است.
در دید اول؛ این رویکرد به تلاشی در راستای هویتسازی برای جامعه روسیه پس از شوروی تفسیر میشود. سرگئی کاراگانوف مسأله هویت این جامعه را همچنان موضوعی قابل بحث میداند و تأکید دارد که هنوز پاسخهای قابل قبولی برای سؤالات مهمی چون کیستیِ «روس»، چیستیِ «روسیه»، کدامیِ «دوستان» و «دشمنان» آن، تأیید یا رد کدام پیشینه روسیه و مقصد این کشور؟ داده نشده است. یعنی مبانی هویتی که بتواند اقوام و طیفهای مختلف سیاسی و اجتماعی این کشور از ناسیونالیستها تا لیبرالها، اصلاحطلبان، نوکمونیستها، و نواوراسیاگرایان را گرد هم آورد. به تأکید او اگر برای این سؤالات پاسخی یافت نشود، رکود، تخریب و فروپاشی دیگری در جامعه روسی از جانب روسیه دور از انتظار نخواهد بود.
دیدگاه دوم؛ اظهارات اخیر پوتین را جنبه موجودی در سیاست خارجی روسیه میداند که با صراحت بیشتری طرح شدهاند. این اظهارات انعکاسی از جریان طبیعی رقابت/تقابل روسیه برای ارتقاء موقعیت خود در نظام بینالملل به ویژه در مقابل غرب ارزیابی میشوند. به اعتقاد فئودور لوکیانوف این برای اولین بار است که پوتین اینگونه آشکارا از رسالت جهانی روسیه سخن به میان میآورد، اما او سخنان پوتین را رجوع روسیه به «محافظهکاری» در عرصه بینالملل میداند. چرا که منظور وی بیش از هر چیز تأکید بر جلوگیری از هرج و مرج در جهان، ممانعت از فرسایش بیشتر بنیانهای نظم جهانی و پیروزی منطق استفاده از زور است.
از این منظر هرچند «دکترین مونیخِ» پوتین و تأکید او بر مقاومت در برابر تلاش فزاینده غرب برای تحمیلِ اصول و الگوهای خود در عرصه جهانی جنبه سلبی داشت، اما در سخنان اخیر او تمایل به مقابل ایجابی با رویکرد تهاجمی غرب در حوزههای مختلف از جمله در تحولات موسوم به بهار عربی، سپر ضدموشکی اروپایی و نفوذ نرم به حوزه نفوذ مسکو از جمله در موضوع الحاق اکراین به برنامه مشارکت شرقی اتحادیه اروپا را میتوان مشاهده کرد.
دیدگاه سوم؛ با دیدی منفی معتقد به استفاده کرملین از سیاست خارجی در جهت اهداف داخلی از جمله جلب حمایت، افزایش مشروعیت و انحراف دادن افکار عمومی از مشکلات داخلی است. لیلیا شوتسووا با اشاره به جدی بودن مقولة مخالفین در روسیه و اینکه اعتراضات به کرملین، آن را به اصلاحات ترغیب نکرده، بلکه به عکس، کرملین نشینان را برای تحکیم پایههای قدرت خود مصممتر کرده، بر این باور است که آنها با احیاء افسانههای قدیمی، مکانیسمهای سرکوب و ادعاهای جهانی برای تضمین آینده خود تلاش میکند. او این رویکرد را «فراخوانی به گذشته» میداند و تأکید دارد که هزینهها و آینده آن مشخص نیست.
هرچند برخی تحلیل گران در خصوص تبدیل شدن گزارههای جهان گرایانه پوتین به ایدئولوژی جدیدی در سیاست خارجی روسیه هشدار میدهند، اما به نظر میرسد از پوتین در این خصوص بیشتر شنیده خواهد شد. به ویژه اینکه او غرب را در پیشبرد اهداف خود علیه روسیه و در حوزهها مختلف ضعیف تز از هر زمان دیگری یافته و در قامت یک استراتژیست واقعیت افول تدریجی قدرت آمریکا را بهتر از هر کس دیگری درک کرده است. اما از حرف تا عمل فاصله بسیار است و روسیه نیز به نوبه خود، با محدودیتهای غیرقابل انکاری برای مکانیابی بالاتر در ترتیبات نظام بینالملل مواجه است.
این مهم را نیز نباید از نظر دور داشت که واقعیتهای نظام بینالملل در مقاطع مختلف خود را به «آرزوهایِ» رهبران کرملین تحمیل کردهاند. البته، پوتین و دیگر نخبگانِ روس نیز به عدم کفایت داشتههای روسیه و ضرورت ترکیب قدرت مسکو با داشتههای سایر قدرتهای منطقهای و بینالمللیِ هم اندیش وقوف دارند. تأکید مسکو بر ضرورت تقویت نقش گروه «بریکس» در عرصه بینالملل و تصریح برخی از تحلیل گران روس بر بایستگیِ الحاق ایران به سیاست اوراسیایی روسیه را میتوان در همین راستا ارزیابی کرد./998/د101/ح
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی