صفای باطن یکی از منابع دانش بشری/ تفکر عقلی و تفکر دینی دو تعبیر از یک واقعیت/ آثار سلب تفکر عقلانی از دین
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، دکتر محمد محمدرضایی، استاد تمام دانشگاه فارابی و دارای دکتری فلسفه و کلام از جمله حوزویانیست که وارد دانشگاه شده و در این زمینه نیز به تحصیل و سپس تدریس پرداخته است. وی افزونبر نویسندگی، در زمینه ترجمه کتابهای انگلیسی و عربی به زبان فارسی نیز فعالیت میکند که در این زمینه میتوان به کتابهای «مبانی فلسفه مسیحیت»، «تجربه دینی بشر» و «فلسفه کانت» اشاره کرد.
کتابهای «تبیین و نقد فلسفه اخلاق کانت»، «الهیات فلسفی»، «کلام جدید با رویکرد تطبیقی»، «اندیشه اسلامی 1 و 2»، «خاستگاه نواندیشی دینی در ایران»، «خدا از نگاه امام علی(ع)» و «معرفت شناسی اسلامی و علم دینی» از تألیفات رییس بنیاد نخبگان استان قم، رییس کارگروه تخصصی فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول و رییس گروه الهیات شورای حمایت از پایاننامههای علوم انسانی وابسته به شورای انقلاب فرهنگی است.
در گفتوگو با دکتر محمدرضایی به بررسی وضعیت کلام جدید پرداختیم که در ادامه متن بخش دوم ـ بخش نخست پیشتر تقدیم حضورتان شد ـ آن را ملاحظه میکنید.
رسا ـ تفاوت کلام و فلسفه در چیست؟
حضرت آیتالله جوادی درباره تفاوت کلام و فلسفه میفرمایند برخی گفتهاند کلام دانشی است که التزام به دین دارد ولی فلسفه التزامی به دین ندارد. در حالی که در کلام ما، اشعری، جبری، معتزله، مفوضه و اباضیه افرادی قائل به تجسیم خدا هستند در مقابل فلسفه ابطالگر تجسیم است. حتی برخی از متکلمان برای خدا جسم و تشبیه قائل هستند. در حالی که فیلسوفان با عقل خود مخالف این موضوع هستند و وقتی اینگونه است چگونه میتوانیم بگوییم که متکلمان ملتزم به دین هستند ولی فلاسفه ملتزم به دین نیستند؟! ایشان معتقدند اگر در فلسفه نسبت به آنچه دلیل برهانی و قطعی داشته باشیم، همان حجت الهی است که باید در کنار این حجت باطنی الهی، تفسیر مناسبی از دین داشته باشیم که تفسیر واقعی است.
رسا ـ بر اساس پاسخهای شما این برداشت میشود که در کلام جدید اصل نخست عقل است و سپس باید به آیات و روایات مراجعه شود.
منابع دین ما قرآن و روایات، عقل و اجماع است که اجماع نیز خود در بخش قرآن و روایات قرار میگیرد. به همین دلیل قرآن، روایات و اجماع زمانی میتواند تفسیر مناسبی از دین ارائه دهد که در کنار آنها عقل نیز باشد. اکنون به این میزان فرقههای مختلفی در اسلام داریم و اینگونه نیست که بگوییم تفسیر تمام فرقهها درست است در حالی که همه خود را مستند به دین کرده و میگویند ما از قرآن استفاده میکنیم. اکنون داعش معتقد است که تعالیمش بر اساس استناد به قرآن است، در حالی که در حقیقت و واقعیت اینگونه نیست.
برای نمونه در قرآن آمده «یدالله فوق ایدیهم» از سوی دیگر آیه میفرماید: «لیس کمثله شی» اگر فردی بخواهد تنها بر اساس ظاهر این آیات را تفسیر کند میگوید از یک سو قرآن میگوید دست خدا بالای تمام دستها است و از سوی دیگر نیز تأکید میکند که خدا هیچ مانند و مثلی ندارد. پس این نشان میدهد که دست خدا شبیه دست انسانها نیست، بلکه بسیار بزرگتر از دست انسانها است. ولی عقل میگوید خدا نمیتواند جسم باشد چون اگر جسم باشد محدود و نیازمند میشود؛ بلکه باید حتماً غیر مادی و غیر جسمانی باشد. به همین دلیل فرد بر اساس عقل خود آیه را اینگونه تفسیر میکند که قدرت خداوند برتر از تمام قدرتها است نه دست. یعنی تأویل میکند. به همین دلیل هماهنگی عقل و آموزههای قرآنی و روایی مسلماً باید باشد.
رسا ـ تسلط به علم فلسفه به چه میزان میتواند ما را در بحث کلام یاری کند؟
الهیات و یا کلام را به دو بخش عقلی و نقلی تقسیم میکنند که بخشی از الهیات ما، الهیات عقلی است. کلام عقلی به معنای این است که فرد بخواهد از آموزههای دینی دفاع کند و تمام مقدمات آن عقلی باشد که این بخش از کلام بسیار با فلسفه هماهنگ است. یعنی فرد به هر میزان به تفکرات فلسفی آشنا باشد بهتر میتواند از دین دفاع کند.
همچنین قرآن میفرماید که خدا برای شما نور و برهان نازل کرده است. آموزههای خود قرآن نیز یا عقلانی است یا مبتنی بر عقل. اصول دین ما نیز عقلانی است. اگر عقل نپذیرد فرد نمیتواند آنها را بپذیرد چون قابل تقلید نیست. لذا قرآن از خودش به نور و برهان تعبیر کرده است. حتی خود قرآن به یک تعبیری تفکر فلسفی است. خود دین نیز یک نوع تفکر فلسفی است چون پرسشهای فرد را به روش عقلی پاسخ میدهد.
تفکر عقلی با تفکر دینی دو تعبیر از یک واقعیت هستند. علامه طباطبایی میفرماید: تفکر عقلانی با تفکر اسلامی دو تعبیر از یک واقعیت هستند. اگر این موضوع را بپذیریم باید بدانیم که آموزههای دینی تفکر عقلانی است و به هر میزان تفکر عقلانی فرد بیشتر باشد تعبیر بهتر و مناسبتری از دین خواهد داشت. چون احاطه وجودی او بیشتر خواهد بود. اکنون نیز بسیاری از افراد خود آیات را مقدمه و نتیجه مطالب مختلفی قرار میدهند.
بنابراین وقتی آموزههای دینی ما عقلانی است و فرد اگر یک تفکر عقلانی و فلسفی را درست تبیین کند در حقیقت آموزههای دینی را تبیین و ترویج کرده است. به عقیده بنده اکثریت آموزههای دینی یک نوع آموزههای عقلانی را میطلبد. اگر فرد آموزه دین را به صورت عقلانی تبیین کند مسلماً میتواند نتیجه خوبی نیز بگیرد چون خود آموزه نیز عقلانی است.
اگر عقل را از دین بگیریم چیزی از دین باقی نمیماند و نتیجه آن نیز گریزانی مردم از دین میشود. البته برخی از افراد مخالف تفکر عقلانی هستند ولی مشخص نیست چگونه در برابر تفسیرهای انحرافی و متحجرانه از دین موضع میگیرند. مانند گروههای تروریستی و داعش که میگوید اگر تفکر من را نپذیرید، باید گردنتان زده شود. یک تفسیری از ایمان ارائه میدهد و میگوید هر کس این تفکر را نپذیرد کافر بوده و باید کشته شود. ولی آیا دین همین است؟
چهره رحمانی، انسانی، عقلانی و اخلاقی دین کجاست؟! همان اخلاق رحمانی که نبی اکرم(ص) داشت و قرآن میفرماید: «إنک لعلی خلق العظیم» بسیاری از افراد نیز به سبب اخلاق حضرت محمد(ص) و اهلبیت(ع) جذب دین شدند. خود ائمه اطهار(ع) نیز آیا وقتی با زندیقها، دهریون و... بحث میکردند، سرشان را میبریدند! قرآن کریم حتی میگوید «طعامکم حل لهم؛ طعام اهل کتاب بر شما حلال است.» خود قرآن «إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَ بَينَكُم»
پیامبر(ص) در روایت میفرماید: «هر کس به یک ذمی آزاری برساند من دشمن او میشوم و در روز قیامت از او انتقام میگیرم.» اسلام اینگونه با افراد برخورد داشته ولی متأسفانه اکنون برخی از فرقههای انحرافی دین چه برخوردی با مباحث دینی دارند؟! ولی چگونه برخی اکنون آنها را سر میبرند! بنابراین اگر محور عقلانیت را از دین بگیریم، تفسیر خشنی از دین ارائه میشود که با فطرت انسانها نیز سازگار نیست.
رسا ـ کلام امروز به چه میزان از قرآن بهره میگیرد و آیا کلام تنها علمی است که به دین میپردازد یا فراتر از آن نیز را پاسخگو است.
همانگونه که قبلاً گفتم منابع دین ما قرآن، روایات و عقل است که باید با یکدیگر هماهنگ باشد و اگر از هم جدا باشند به مشکل بر میخوریم. اینکه علمای ما میگویند: «کلّما حکم العقل حکم الشرع و کلّما حکم بالشرع حکم به العقل» نشان میدهد که باید هماهنگی کامل میان عقل و نقل باشد.
قرآن کتاب هدایت و تبیانگر تمام مسائل است به شرط اینکه بتوانیم تفسیر مناسب و درستی از آن ارائه دهیم. در حالی که بسیاری از افراد جدل میکنند به همین دلیل تفسیرهایشان تفسیر مناسب و درستی نیست. خود قرآن نیز میفرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» یعنی از میان تفاسیر مختلف بهترین تفسیر را انتخاب کنید. حال اگر تفسیری از دین ارائه شود که با عقلانیت و فطرت سازگار باشد، بهتر میپذیرد. به همین دلیل به عقیده بنده باید تفکر عقلانی و فلسفی در حوزهها رواج پیدا کرده و طلبهها آن را بخوانند تا با این موضوعات آشنا شوند.
رسا ـ کلام جدید شبهات امروزی را نیز پاسخگو است؟
اگر فرد با علوم و دستاوردهای روز دانش بشری آشنا نباشد نمیتواند پاسخ بدهد. اکنون برای نمونه نظریه تکامل مطرح است، ما در برابر این تفکر باید چه موضعی داشته باشیم؟ آیا با عقل و دین سازگار است یا خیر.
رسا ـ در بحث کلام، عرفان نظری به چه میزان کاربرد دارد؟
منابع دانش بشری به چند دسته تقسیم میشود. نخست، حواس و تجربه است. دوم، عقل و سوم، صفای باطن است. صفای باطن یک منبع شناخت است. ممکن است فرد بر اساس تزکیه دانشی را بفهمد. روایت نیز میفرماید: «من أخلص لله أربعين صباحاً فجّر الله ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه» با صفای باطن بسیاری از حقایق برای فرد مکشوف میشود. چرا خودمان را از این منبع محروم بکنیم؟ چرا باید بگوییم تنها دانش تجربی منبع است. چرا صفای باطنی را ملاک قرار ندهیم. اکنون در روزگار ما مرتاضها با ریاضت کشیدن به برخی از حقایق میرسند. البته آشکار شدن این حقایق باید به صورت عقلانی ارائه شود یعنی با عقل سازگار و هماهنگ باشد.
عرفان نظری نیز این است که فرد یافتههای عرفانی را با شیوه عقلانی ارائه دهد. اگر بشود ارائه داد بسیار خوب میشود. امیرمؤمنان میفرمایند: «ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله و بعده و معه» این خودش یک نوع عرفان است. در جای دیگری حضرت میفرمایند تا خدا را نبینم عبادت نمیکنم، البته نه با چشم سر که با چشم باطن.
بنابراین اگر عارفی معصوم باشد، چون پشتوانه عقلی دارد فرد قولش را میپذیرد و اگر نباشد نمیشود پذیرفت. عارف نیز باید بتواند به شیوه عقلانی مباحث خود را عرضه کند. به همین دلیل هنر حکمت متعالیه این است که تفکر عقلانی ـ فلسفه ـ را با تفکر عرفانی و آموزههای دینی هماهنگ کرده و میگوید همه این مسائل یک چیزی به نام یافتههای عرفانی هستند. عرفان حقیقی هم همان چیزی را مییابد که دین یافته است.
رسا ـ حکمت متعالیه و نوآوری صدرالمتالهین به چه میزان سبب نوآوری در فلسفه شده است؟
مهمترین نوآوری آن این است که یافتههای آموزههای دینی و عرفانی با تفکر عقلانی هماهنگ و عجین شده است. قرآن با فلسفه عجین است و فلسفه نیز با عرفان عجین است. یعنی نهایت فلسفه این است که فرد قبل از هر چیزی خدا را ببیند، عرفان نیز میگوید فرد قبل از هر چیزی باید خدا را ببیند. دین نیز میگوید فرد پیش از هر چیزی باید خدا را ببیند.
رسا ـ فلسفه خود هدف است یا بالاتر از آن هدف است؟ اگر فلسفه خود هدف نیست و چیزی بالاتر از آن هدف است، چه آثار میدانی دارد.
فلسفه تفکر و شیوه عقلانی است. به تعبیری فرد بتواند به بهترین نتیجه برسد. ولی پس از نتیجه چه میشود؟ یعنی اگر فرد با تفکر فلسفی به این نتیجه رسید که منابع شناخت اعم از تجربه، عقل و وحی است پس از آن باید چگونه عمل کند؟ باید از این سه استفاده کند تا به مقام قرب الهی برسد؛ «فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَه رَبِّهِ أَحَدا.»
این دانشها راه را برای ما هموار میکنند که به هدف برسیم؛ «إنا لله وانا اليه راجعون» که میشود مقام قرب الهی. مقام قرب الهی نیز رسیدن به کمالات است چون خداوند کمال، علم، قدرت، حکمت، رحمت، رحمانیت و... مطلق است. تمام کمالات در خداوند است و وقتی فرد به مقام قرب نائل میشود در حقیقت به کمالات رسیده است. صرف فکر کردن به عمل صالح که کفایت نمیکند بلکه فرد باید آنها را انجام دهد.
رسا ـ در آیات و روایات به چه میزان از فلسفه و عقل بهره میگیریم؟
متفاوت است. به این میزان فرقههای مختلفی که در اسلام وجود دارند به مراتب مختلفی از عقل بهره میبرند. در حوزه تفکر اسلامی همه عقل گرا هستند ولی درجات آن متفاوت است چون همه بر اساس عقل خودشان دین اسلام را میپذیرند. در حوزه مسیحیت نیز دیدگاهی به نام ایمانگرایی داریم که معتقدند باید ایمان بیاوریم تا بفهمیم نه اینکه بفهمیم تا ایمان بیاوریم. یعنی میگویند میان ما و خدا راز است و خود کشیشهای مسیحی نیز چنین اعتقادی دارند و میگویند شما ایمان بیاورید و نیازی نیست برخی از مسائل مانند تثلیث، الوهیت عیسی مسیح و... را بفهمید.
برخی از متکلمان مسیحی نیز میگویند فرد به هر میزان جاهلتر باشد ایمانش قویتر است. چون عشقش به خدا بیشتر است. در حالی که در اسلام معتقدیم به هر میزان فرد عالمتر باشد ایمانش قویتر و عشقش بیشتر میشود. یعنی فرد به هر میزان دارای معرفت باشد دارای عشق به خدا نیز خواهد بود. به گونهای نیست که ایمان بدون معرفت ارزش داشته باشد. خود ایمان نیز دارای درجات متفاوتی است و درجات بالای آن باید با معرفت عجین باشد.
رسا ـ سخن پایانی دارید بفرمایید.
پیشنهاد بنده این است که حوزههای علمیه در کنار تعالیم سنتی که مرسوم است، با یافتههای و بحثهای جدید بیشتر آشنا باشند تا بتوانند تبیین مناسبی از دین در جهان کنونی داشته باشند. به دانشگاهها نیز توصیه میکنم اگر با تفکرات دینی کمتر آشنا هستند، چون بیشتر با شبهات و مسائل روز آشنا هستند، با تفکرات دینی نیز آشنا شوند؛ چرا که حوزه و دانشگاه در این صورت میتواند مکمل هم باشد.
وحدت حوزه و دانشگاه این است که این دو برای ارائه تصویر عقلانی از دین با یکدیگر همکاری داشته باشند تا بتوانیم خودمان عمل کنیم و جهانیان را نیز دعوت کنیم به این تصویر درست، صحیح و عقلانی از دین.
/993/402/ر