فلسفه آموزش امروزین حوزههای علمیه مانند دگردیسی کلیسا در اروپا است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، علی تقویان، عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات و فرهنگ اجتماعی، پیش از ظهر امروز در نشست علمی فلسفه آموزش عالی در جمهوری اسلامی ایران که در مجمع عالی حکمت اسلامی قم برگزار شد، با بیان اینکه مباحث من سه بخش دارد، گفت: بخش اول مرور تاریخی به سیر تحول فلسفه آموزش در غرب است و بخش دوم ارائه یک الگوی مفهومی و بخش سوم نگاه انتقادی به وضعیت آموزش عالی در ایران در دانشگاه و حوزه.
وی با بیان این که در فلسفه غرب تأملات فرهنگی در آموزش عالی از قرن 17 شروع شد، خاطرنشان کرد: دو نوع دانشگاه در غرب پدید آمد که یکی دگردیس شده نوعی از دانشگاه در گذشته بود و دیگری تأسیس دانشگاه با فلسفه خاص؛ در کشورهایی مانند انگلیس و ایتالیا همان تحول دانشگاه های مذهبی بود و ادامه همان کلیسا و چیزی شبیه حوزه های علمیه امروزی در ایران بود بنابراین در این کشورها مسأله تأسیس وجود ندارد و نمی توان برای آن فلسفه ای در نظر گرفت.
تقویان افزود: ولی در آلمان تأسیس دانشگاه را شاهد بودیم که با ایده مشخص دانشگاه بنیان نهاده شد و به همین دلیل مسأله آموزش عالی به عنوان مسأله فلسفی در آلمان مطرح شد و فیلسوفان در آنجا مشخصا در رابطه با دانشگاه مطلب دارند و فلسفه بیان کرده اند؛ مانند کانت که کتابی دارد با عنوان ستیز دانشگاه ها و همچنین هگل، هوم ولت، نیچه، هایدگر و هابرماس که دانشگاه را موضوع تأمل فلسفی قرار داده اند.
وی به دلیل تاریخی و فلسفی تأسیس دانشگاه در آلمان اشاره کرد و گفت: آلمان همیشه با مشکل وحدت سرزمینی و ملی روبرو بوده و چالش های زیادی داشته است؛ در آلمان دولت مدرن و دانشگاه مدرن با هم تقارن دارد و در تأملات فیلسوفان هم ربط این دو موضوع را با هم مشاهده می کنیم که گویا دانشگاه محملی برای ایجاد وحدت ملی بوده است.
عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات و فرهنگ اجتماعی با بیان اینکه تأسیس دانشگاه مدرن در ایران شباهت به آنچه در آلمان اتفاق افتاد دارد، ابراز داشت: در ایران تأسیس دانشگاه مدرن مقارن با تأسیس دولت مدرن است و خود دولت مدرن عامل تأسیس دانشگاه می شود بنابراین نقطه تمرکز من به مباحثی است که فیلسوفان آلمانی گفته اند و دلیل من هم به خاطر تشابهی است که میان ایران و آلمان در زمینه فلسفه آموزش عالی وجود دارد.
وی پرسش ها و تأملات فیلسوفان آلمانی را در سه دسته تقسیم کرد و گفت: دسته اول پرسشگران کلاسیک مانند کانت که ایده نهاد دانشگاه را بر عهده داشتند و به دنبال این بودند که چه راهکاری را از آموزش عالی می توانیم به دست آوریم تا به وحدت ملی منجر شود؛ تحول مفهومی بیلدونگ به خاطر همین تلاش ها است که به معنی پرورش روح قومی است به این صورت که مجموع ای از ایده ها در خدمت باز تولید نسل های آلمانی هستند که روح قومی آلمانی را قوی و احیا کنند و وحدت ملی را ایجاد کنند.
تقویان افزود: کانت در این ایده پردازی می گوید که دانشکده کلاسیک باید در سه بخش فلسفه، طب و حقوق باشد و فلسفه به عنوان نخستین بخش است و گویا این که فلسفه باید دانشگاه را هدایت کند زیرا در فلسفه آلمانی ما مبحث باور به ایده را داریم و این ساختار سوبژکتیو مفهوم ایده دقیقا در عینیت ایده دانشگاه خود را نشان می دهد و فلسفه در اجتماع نقش همان مغز متفکر را بازی می کند.
وی به ایده هوم ولتی از دانشگاه اشاره کرد و افزود: این ایده سه اصل دارد که اول وحدت آموزش و پژوهش است که این اصل را هنوز هم در نظام آموزش آلمان می بینیم و آموزش عمومی و آموزش عالی جدای از هم نیستند و اصل دوم آزادی آکادمیک هم در آموزش و هم در پژوهش و اصل سوم اهمیت محوری دانشکده فلسفه در هر دانشگاه است.
عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات و فرهنگ اجتماعی دسته دوم فیلسوفان آلمانی را پرسشگران رادیکال از دانشگاه دانست و تصریح کرد: نمایندگان این دسته نیچه و هایدگر هستند که ایده محوری را نقد می کنند و دانشگاه آلمانی را نماد خرابی و فساد روح آلمانی تلقی کرده اند که باعث شده دانشگاه از روح اصیل آلمانی فاصله بگیرد زیرا با دولت در آمیخته شده است و دولت هم فساد زا است.
وی خاطرنشان کرد: هایدگر با نیچه تفکرات متفاوتی داشت و نقد او هم متفاوت است و می گوید دانشگاه در آلمان باید به وظیفه اصلی خود که بازسازی روح قومی آلمانی است باز گردد؛ برخی همکاری هایدگر با حزب نازی را به همین خاطر می دانند که مسؤولیت آموزش عالی در آلمان رابر عهده گرفت تا دانشگاه را در خدمت عظمت روح قومی قرار دهد.
تقویان با بیان این که دسته سوم پرسشگران کریتیکال از دانشگاه هستند، گفت: این دسته زمینه گذر از ایده فلسفی دانشگاه به تحول به سمت مفهوم جامعه شناختی دانشگاه را بنا نهادند و نقد اصلی این دسته این است که دانشگاه از ایده کلاسیک دور افتاده است و باید به آن برگردد زیرا دانشگاه وظیفه ندارد روح قومی آلمانی را تقویت کند.
وی به نقد هابرماس به یاسپرس اشاره و خاطر نشان کرد: هابرماس می گوید دانشگاه یک ایده نیست بلکه یک نهاد اجتماعی است و ما باید به دنبال کارکرد اجتماعی آن باشیم و به همین خاطر هم او به دانشگاه نظم و جایگاه ویژه ای در اجتماع می دهد.
عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات و فرهنگ اجتماعی در بخش دوم صحبت های خود با بیان این که به طور کلی تا نیمه دوم قرن 20 دو الگوی علم ورزی و آموزش بیشتر نداریم، ابراز داشت: یک الگو که خیلی زود از میدان به در شد همان الگوی علم ورزی محض بود که مختص یونان باستان است که تا پیش از افلاطون الگوی غالب تربیت بود؛ منادی این الگو نهضت سوفیست ها بودند که شیوه علم ورزی آنها مکان خاص فیزیکی نداشت و برای خود حصار درست نمی کردند و آموزش سینه به سینه و در گفت وگو بیان می شد؛ هدف از این علم پرورش شهروند آتنی بود که اولویت این شهروند کسب منفعت های سیاسی بود.
وی نوع دوم الگوی علم ورزی را آموزش آکادمیک دانست و گفت: این الگو بعد از افلاطون تا کنون ادامه داشته است و هدف این علم ورزی رسیدن به حقیقت است و نگاه فیلسوفان آلمانی به دانشگاه هم در زیل همین الگو می گنجد.
تقویان با بیان اینکه این الگو پیوند وسیقی با قدرت دارد گفت: اولین چیزی که باعث می شود این پیوند را ببینیم این است که افلاطون حقیقت را بر سیاست فضیلت داد و حقیقت را یگانه کرد و با تکثر حقیقت مقابله کرد که خود این روند به تمرکز قدرت می انجامد.
وی با بیان این که ما در قرون وسطی هم پیوند قدرت و حقیقت را با هم می بینیم، اظهار داشت: در دانشگاه مدرن این پیوند به گونه ای دیگر تشدید می شود و علم با ابزار روش مجهز می شود؛ با کانت علم کاملا به درون دانشگاه می رود و حقیقت به تسخیر دانشگاه در می آید و با هگل تسخیر جامعه و فرهنگ هم به وسیله دانشگاه انجام می شود.
عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات و فرهنگ اجتماعی با بیان این که پرداختن به حقیقت دانشگاه را محصور در خود می کند، گفت: در بطن این بحران مفهوم حقیقت اجتماعی سر بر می آورد و دانشگاه اجتماعی مطرح می شود که با جامعه در ارتباط باشد و جامعه شناسی معرفت این گونه تشکیل شد؛ امروز در غرب شاهد این هستیم که دنشگاه ها باز شده اند و ارتباط با جامعه پیدا کرده اند.
وی افزود: دوره سومی هم در شیوه علم ورزی ایجاد شده است که من نامش را جهان عصر مجازیت می نامم که نیاز به بررسی های گسترده دارد زیرا مفهومی نو ظهور است./843/پ201/ی