۰۳ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۲:۵۳
کد خبر: ۴۸۸۲۴۶
یادداشت؛

نگاهی به خوانش های معاصر از حکیم ابوالقاسم فردوسی

اشکال از آنجا نشات می گیرد که ما نگاه فردوسی به جهان اسطوره ای را مبنای سیاست گزاری خویش در قرن ۲۱ قرار دهیم و یا روایت های معاصر از فردوسی را مساوی با متن تاریخی شاهنامه بپنداریم.
فردوسی

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، متن زیر یادداشتی از سیدجواد میری با عنوان «نگاهی به خوانش های معاصر از حکیم ابوالقاسم فردوسی:  نقدی بر برساخت روایت خردنامه سرایی» است که در ادامه می خوانید؛

به نظر من فردوسی در ادبیات جهانی جایگاهی بس رفیع دارد ولی این رفعت مکان نباید موجب گردد که ما خوانش انتقادی از مقولات مطروحه در شاهنامه استنکاف کنیم. به عبارت دیگر، با فروپاشی سلسله قاجار نوعی از ناسیونالسیم وارد چارچوب حاکمیت پهلوی گردید که یکی از ارکان مهم آن طرز تلقی نا-تاریخی از شاهنامه فردوسی بود. در این طرز تلقی نوعی تقدس بخشیدن به روایت فردوسی از پیشینه ایران مشاهده میشود که صرفا به زمینه های ادبی و صرافت های حوزه ادبیات محدود نمی گردد بل ابعاد هویتی و سیاسی نیز پیدا نموده است.

به زبان دیگر، به دلیل نیاز دولت مدرن پهلوی به تمایز با اسلاف خویش و ایجاد گسست با آنچه هویت معرب خوانده می شد، گفتمانی شکل گرفت که نقد روایت فردوسی مترادف با نقد هر آنچه که ایران مدرن پهلوی به آن دست یافته است، تلقی گردد.

پس از انقلاب ۱۳۵۷ و تاسیس جمهوری اسلامی بسیاری از نمادهای دوران پهلوی حذف یا به حاشیه رانده شدن ولی این حذف و حاشیه- نشینی معطوف به نمادهای ظاهری بود و مانند بسیاری از انقلاب ها زمان طولانی نیاز می بود تا فرصتی برای نقد گفتمان های تاریخی که ذهن و زبان مردم را شکل داده بود، روی دهد. به تعبیری رساتر، فردوسی در دستان نخبگان عصر پهلوی تبدیل به شناسنامه ی هویت ایرانی گردید و روایت فردوسی تبدیل به تاریخنگاری از منظر ایرانی «تلقی» شد و این یکی از بزرگترین آفات ذهن ایرانی است که تا به امروز همراه ذهن دیگر-ستیز ایرانی است.

این نکته که فردوسی از نظر ادبی شاهکاری بزرگ در جهان ادب خلق کرده است یک موضوع است و این نکته که هویت مدرن ایرانی را بر پایه جهان بینی فردوسی پایه ریزی کنیم و حاکمیت را از منظر روایت فردوسی تقریر کنیم موضوع دیگری است که نباید یکی پنداشته شود. به زبان دیگر، اگر ایرانشهری به مثابه یک مفهوم در قالب روایت فردوسی در قرن ۲۱ بخواهد پایه ریزی شود نتیجه ی جز ایزوله کردن ذهن ایرانی نخواهد داشت زیرا اذهانی تاب جهان پسا-مدرن را خواهند داشت که به افقهای «دیگر» گشوده هستند و از این منظر بینش مولوی که به دنبال «همدلی با دیگری» است بیشتر می تواند موثر باشد در مقایسه با نگاه فردوسی که به دنبال «همزبانی با دیگری» است.

برخی از نویسندگان معاصر، تلاش می کنند زبان زیبای اسطوره واره ی فردوسی را تغییر بدهند تا به زبان ماکیاوللی نزدیک گردد و مبتنی بر این خبط معرفتی- شاهنامه را که مملو از بینش های ظریف اسطوره ای است- شاهنامه را تبدیل به خردنامه سرایی گردانند. با این شیوه، جهان اسطوره ایی فردوسی که با نگاه الیادی و یونگی میتواند تاویل گردد و موجبات گشودگی روح انسان گردد در دستان ایدیولوگ های اقتدارگرا -که همه ابعاد اندیشه را به دولت فرو میکاهند- تبدیل به زیر مجموعه ای از «راسیونالیته ی دکارتی» می گردد و از درونش دیگر-هراسی متولد می گردد.

به زبان دیگر، شاهنامه خردنامه سرایی نیست بل مجموعه ای مبتنی بر میتولوژی و هیستوری است که یکی از بارزترین شاخصه های انسان پیشا-مدرن است که جهان را در تقاطع لاهوت و ناسوت و میتولوژی و هیستوری می دید که فی نفسه عیبی بر آن وارد نیست. اشکال از آنجا نشات می گیرد که ما نگاه فردوسی به جهان اسطوره ای را مبنای سیاست گزاری خویش در قرن ۲۱ قرار دهیم و یا روایت های معاصر از فردوسی را مساوی با متن تاریخی شاهنامه بپنداریم و هر گونه نقد این روایت های معاصر را مترادف با کوچک نمودن حکیم ابوالقاسم فردوسی بیانگاریم./1325//102/خ

ارسال نظرات